گوناگون

سه حقیقت برای رهایی از حسادت هدف و ساختن زندگی معنادار خودمان

سه حقیقت برای رهایی از حسادت هدف و ساختن زندگی معنادار خودمان

چگونه حسادت به هدف ما را گمراه می‌کند؟دست از دنبال کردن مسیر زندگی دیگران بردارید و مسیر معنادار خودتان را بسازید.

به گزارش پارسینه و به نقل از  psychologytoday،  حسادت زمانی شکل می‌گیرد که خودمان را با دیگری مقایسه کنیم و نتیجه بگیریم او وضعیت بهتری دارد. همه ما این تجربه را داشته‌ایم. حسادت احساسی جهانی است، اما در عین حال مخرب. در یک مطالعه طولی بزرگ روی بیش از ۱۸ هزار بزرگسال، پژوهشگران دریافتند که سطح بالاتر حسادت پیش‌بینی‌کننده رفاه پایین‌تر در سال‌های بعد است. به زبان ساده: هرچه بیشتر حسود باشیم، در طول زمان احساس بدتری خواهیم داشت.

بیشتر ما دوست داریم کاملاً از این احساس دوری کنیم. اما وقتی پای «هدف» یا همان حس جهت و معنا به میان می‌آید، اجتناب از آن سخت‌تر از همیشه شده است.

اگرچه روان‌شناسان هنوز نام رسمی برای آن انتخاب نکرده‌اند، اما «حسادت هدف» به یک وضعیت مدرن تبدیل شده است. ما در شبکه‌های اجتماعی اسکرول می‌کنیم و پر از آدم‌هایی می‌بینیم که انگار دقیقاً می‌دانند چرا اینجا هستند و قرار است چه کنند. آن‌ها هدفشان را برند کرده‌اند، زیبا بسته‌بندی کرده‌اند و به میلیون‌ها نفر نمایش داده‌اند. برای جوان‌ها این موضوع می‌تواند بسیار وسوسه‌انگیز باشد. در جستجوی نسخه‌ای قابل‌ارتباط از هدف، آن‌ها اغلب زندگی‌شان را بر اساس اینفلوئنسرهایی که دنبال می‌کنند شکل می‌دهند: کارآفرینی که کسب‌وکار میلیون دلاری ساخته، مسافری که در ون زندگی می‌کند، یا هنرمندی که تا ۲۵ سالگی «موفق شده است».

مشکل تحسین نیست. مشکل تقلید است. وقتی هایلایت‌های زندگی دیگران را با نقشه راه اشتباه می‌گیریم، در نهایت زندگی‌ای را دنبال می‌کنیم که متعلق به ما نیست.

و این فقط مسئله نسل زد نیست.

وقتی تحسین به حسادت تبدیل می‌شود

اعتراف می‌کنم: خودم هم حسادت هدف را تجربه کرده‌ام. من طرفدار اسکات گالووی هستم—استاد، پادکستر و نویسنده‌ای که آثارش (مانند Algebra of Wealth و Prof G Pod) به موضوعاتی می‌پردازد که برای من اهمیت دارند. او خوش‌بیان، موفق، ثروتمند و بی‌تردید هدفمند است.

من به او احترام می‌گذارم. اما به او حسادت هم می‌کنم.

این حسادت تا زمانی آزاردهنده بود که چیزی مهم را فهمیدم: هرچقدر هم گالووی را تحسین کنم، واقعاً نمی‌خواهم جای او باشم. این بینش همه‌چیز را تغییر داد. نشان داد که رهایی از حسادت هدف شاید ساده‌تر از آن چیزی باشد که فکر می‌کنیم.

سه حقیقت برای کنار گذاشتن حسادت هدف

۱. هدف را نمی‌توان مصادره کرد

هر جا نگاه کنید، کسی سعی دارد نسخه‌ای از هدف را به شما بفروشد.

اینفلوئنسرهای شبکه‌های اجتماعی آن را با هر چیزی که تبلیغ می‌کنند گره می‌زنند. اگر کفش‌های برند می‌فروشند، هدف می‌شود مد. اگر سفر تبلیغ می‌کنند، هدف می‌شود دیدن دنیا. اگر مکمل پروتئین می‌فروشند، هدف می‌شود تناسب اندام.

تبلیغ‌کنندگان هم همین کار را می‌کنند. آن‌ها هدف را به شکل لوکس، سرزندگی یا موفقیت قاب‌بندی می‌کنند. هر چیزی که شما را قانع کند محصولشان شما را کامل می‌کند. حتی اعضای خانواده می‌توانند ناخواسته نسخه‌ای از هدفشان را روی شما بیندازند («ما فقط می‌خواهیم فرصت‌هایی داشته باشی که ما نداشتیم»).

مشکل چیست؟ همه این نسخه‌های هدف به اهداف خودشان خدمت می‌کنند، نه به هدف شما.

هدف شما قابل خرید، قرض گرفتن یا به ارث رسیدن نیست. چیزی نیست که با کپی کردن داستان دیگری «پیدا» کنید. چیزی است که با توجه به آنچه شما را زنده می‌کند و برایش حاضر به تلاش هستید، می‌سازید.

۲. از خودتان بپرسید: آیا حاضرم تلاش کنم؟

حسادت به زندگی دیگران آسان است وقتی فقط پاداش‌ها را می‌بینید. اما هدف بر پایه حسادت ساخته نمی‌شود؛ بر پایه تلاش ساخته می‌شود.

وقتی خودم را در حال آرزو کردن برای داشتن جایگاه یا حرفه اسکات گالووی می‌بینم، یک سؤال ساده می‌پرسم: آیا حاضر هستم کاری را که او می‌کند انجام دهم تا به آن برسم؟ آیا می‌خواهم دائماً سفر کنم، هفته‌های طولانی پادکست ضبط کنم، کسب‌وکار اداره کنم و سخنرانی کنم؟ آیا می‌خواهم آن ریتم زندگی عمومی را داشته باشم؟

پاسخ صادقانه: نه.

بسیاری از ما نتایج هدف دیگران را می‌خواهیم، اما نه فداکاری‌های لازم برای رسیدن به آن را. ما مقصد را حسادت می‌کنیم بدون اینکه بخواهیم سفر را طی کنیم. و این نشانه‌ای است که آنچه واقعاً می‌خواهیم هدف آن‌ها نیست—بلکه احساسی از رضایت است که تصور می‌کنیم دارند.

وقتی این را بفهمید، حسادت شروع به از دست دادن قدرتش می‌کند.

۳. لازم نیست کل بسته را بخواهید

وقتی خودمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم، معمولاً روی هایلایت‌ها تمرکز می‌کنیم: بخش‌هایی از زندگی‌شان که قابل‌حسادت به نظر می‌رسند. اما به ندرت تصویر کامل را در نظر می‌گیریم.

ممکن است بخواهم جایگاه گالووی را داشته باشم، اما لزوماً برنامه کاری، فشار یا استرس او را نمی‌خواهم. مثل بیشتر آدم‌ها، فقط بخش‌هایی از زندگی او را حسادت می‌کنم.

حسادت هدف ما را فریب می‌دهد تا فراموش کنیم هر زندگی مجموعه‌ای از بده‌بستان‌هاست. نمی‌توانید بخش‌های خوب را بدون هزینه‌های همراهشان داشته باشید. و وقتی دقیق‌تر نگاه کنید، ممکن است بفهمید که واقعاً کل بسته را نمی‌خواهید. فقط نسخه‌ای اصیل‌تر از زندگی خودتان را می‌خواهید.

وقتی این را به یاد می‌آورم، متوجه می‌شوم زندگی من—هرچند گاهی عادی به نظر برسد—در حال حاضر بازتاب مجموعه‌ای از انتخاب‌هایی است که برایم ارزشمندند: زمان با خانواده، استقلال خلاقانه، کاری که بر اساس معیارهای خودم معنادار است.

پارادوکس حسادت هدفمند

اینجا طنز ماجراست: حسادت همیشه بد نیست. گاهی مثل قطب‌نما عمل می‌کند. به چیزی اشاره می‌کند که برایتان ارزشمند است اما هنوز آن را پرورش نداده‌اید. دیدن موفقیت یک نویسنده یا پادکستر دیگر می‌تواند انگیزه‌ای برای بهبود مهارت یا تعهد به پروژه‌ای باشد که مدت‌ها نادیده گرفته‌اید.

اما اگر بگذارید حسادت کشتی را هدایت کند، در نهایت به دنبال رؤیاهای دیگران خواهید رفت، نه ساختن رؤیای خودتان.

حسادت هدف بر مقایسه زنده است. وقتی توجهتان را به مسیر خودتان معطوف کنید، محو می‌شود.

در پایان

حسادت هدف رایج است، اما به ندرت به ما خدمت می‌کند. ما را تشویق می‌کند داستان دیگری را با همه هزینه‌هایش بپذیریم، به جای اینکه داستان خودمان را بنویسیم.

واقعیت این است که بیشتر ما همین حالا بخش‌هایی از هدفمان را زندگی می‌کنیم؛ فقط آن‌ها را نادیده می‌گیریم چون بزرگ یا پرزرق‌وبرق به نظر نمی‌رسند. حسادتی که نسبت به دیگران داریم می‌تواند نشانه باشد، نه نفرین: یادآوری برای کنجکاوی درباره آنچه واقعاً ما را به حرکت درمی‌آورد.

زیرا در نهایت، هدف چیزی نیست که به آن حسادت کنید. چیزی است که با توجه، تلاش و نپذیرفتن تعریف دیگران از معنایش، به دست می‌آورید.

 

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار