آیا پیوند اعضا میتواند فرآیند پیری را متوقف کند؟
علم امروز نشان میدهد پیوند اعضا میتواند زندگی را نجات دهد و طول عمر را افزایش دهد، اما هیچ جراحی یا درمانی قادر نیست روند طبیعی پیری را متوقف کند.
پژوهشگران چند روز پیش از آن موفق به شناسایی نوعی کلید مولکولی شده بودند که میتواند یکی از شایعترین عوارض پیوند کبد را کاهش دهد و عمر اندامهای پیوندی را افزایش دهد. این دستاورد هم امید و هم محدودیتهای علم پیوند را نشان میدهد. علم پزشکی روزبهروز توانایی خود را در نجات جان انسانها از طریق جایگزینی اندامهای معیوب افزایش میدهد، اما ایدهی استفاده از پیوند برای کند کردن روند پیری، هنوز بیشتر به داستانهای تخیلی شباهت دارد تا علم واقعی.
همانطور که دن استراتن، مدرس علوم زیستپزشکی و سلامت دانشگاه آزاد انگلستان، در مطلبی برای وبسایت کانورسیشن مینویسد، رویای جوان ماندن از راه جایگزینی اندامها، پدیدهای جدید نیست. در اوایل قرن بیستم، برای مدتی نوعی «پیوند غدههای میمون» که در واقع پیوند بیضههای میمون به بدن انسان بود، در میان مردان ثروتمند برای بازیابی نیروی جوانی و میل جنسی، رواج یافته بود.
پیوند اعضا میتواند جان انسانها را نجات دهد، اما قادر نیست روند طبیعی پیری را متوقف کند یا انسان را دوباره جوان کند
یک قرن بعد، برایان جانسون، کارآفرین حوزه فناوری، تلاش دیرینه برای دستیابی به جاودانگی و افزایش طول عمر را با روشهای نوآورانه مبتنی بر خون دوباره احیا کرد و مسیر جدیدی در آزمایشهای ضد پیری گشود. او از درمانهایی مانند تزریق پلاسمای خون غنی از پلاکت برای ترمیم بافتها، یا حتی تزریق خون جوان (پلاسمای گرفتهشده از اهداکنندگان جوان و سالم) به افراد مسن استفاده میکند، به امید اینکه روند پیری را آهسته کند.
ایده تزریق خون افراد جوان به افراد مسن، ریشه در آزمایشهایی روی موشها دارد که در آن سیستم گردش خون موشهای جوان و پیر به هم متصل میشد. نتایج نشان داد موشهای پیر، برای مدتی کوتاه، بهبودهایی در قدرت عضلات، ترمیم بافتها و عملکرد شناختی نشان میدهند، اما این اثرات هرگز در انسانها تکرار نشدهاند. آزمایشهای بالینی با پلاسمای اهداکنندگان جوان، نتیجهی قابلتوجهی در کند کردن روند پیری انسان نداشته است و از نظر اخلاقی نیز با انتقاداتی روبهرو شده است.
سازمان غذا و داروی آمریکا در سال ۲۰۱۹ دربارهٔ تزریق تجاری موسوم به «خون جوان» هشدار داد و آن را تأییدنشده و بالقوه خطرناک خواند. بااینحال، رؤیای جاودانگی همچنان زنده است: اینکه روزی جوانی بتواند استخراج، بستهبندی و به کسانی که توان مالی دارند، فروخته شود.
امروزه پیوند اعضا و بافتها یکی از درمانهای حیاتی برای زمانی است که اندامی در بدن بهطور کامل از کار میافتد. اندامهای اهدایی با دقت انتخاب و از نظر سازگاری بافتی، بیماریها، تومورها و ویروسها بررسی میشوند تا بهترین شانس ممکن برای بقای بلندمدت فراهم شود. بااینحال، این درمان نجاتبخش هنوز هم خطرات بزرگی در خود دارد. همانطور که کِیتی میچل، قدیمیترین بیمار زنده در بریتانیا با پیوند همزمان قلب و ریه، نشان داده است، موفقیت در این مسیر نیازمند مراقبت مادامالعمر و توان روانی و جسمی بالاست.
سیستم ایمنی بدن بهطور طبیعی اندام پیوندی را بهعنوان عامل بیگانه تشخیص میدهد و اگر داروهای قوی سرکوبکنندهی ایمنی مصرف نشود، ظرف چند هفته اندام جدید را از بین میبرد. مهار این واکنش ایمنی باعث میشود بدن میزبان بتواند پیوند را بپذیرد، اما در عین حال، بیمار را در برابر عفونتها و برخی سرطانها آسیبپذیرتر میکند.
در بلندمدت نیز حملات خفیف اما مداوم سیستم ایمنی به اندام پیوندی موجب التهاب و ایجاد بافتهای اسکار میشود که درنهایت به «رد مزمن پیوند» میانجامد. حتی پیشرفتهترین داروهای امروزی نیز همیشه نمیتوانند این روند را متوقف کنند و درمان مادامالعمر فشار قابلتوجهی بر سلامت کلی بیمار وارد میکند. با افزایش سن، این عوارض شدیدتر میشوند.
بیماران مسنتر سیستم ایمنی ضعیفتری دارند، ترمیم بافتها در بدنشان کندتر انجام میشود و التهاب پایهای بالاتری دارند؛ عواملی که هم جراحیهای بزرگ را خطرناکتر و هم رد پیوند را محتملتر میکنند.
پژوهشها نشان میدهد که میزان بقا پس از پیوندهای تکراری یا چندعضوی در سالمندان بهشدت کاهش مییابد، زیرا بافتهای پیر توان ترمیم و سازگاری کمی دارند. یک نکته روشن است: پیوند میتواند عمر را طولانیتر کند، اما قادر نیست آن را از نو آغاز کند. هزینهی زیستی جراحی و اثرات سرکوب مداوم سیستم ایمنی، به روشنی نشان میدهد که «ارتقای سادهای» برای بدن انسان وجود ندارد.
حتی اگر همه اعضای دیگر قابل جایگزینی شوند، مغز که هویت و آگاهی انسان را شکل میدهد، غیرقابل جایگزینی است و جاودانگی واقعی را غیرممکن میکند
اندامهای مناسب برای پیوند بسیار کمیاباند. در اغلب کشورها، فهرست انتظار بیماران طولانی است و تقاضا بسیار بیشتر از عرضه. این اوضاع نابرابری خطرناکی را به وجود آورده است: شکلگیری بازار سیاه و تجارت جهانی اعضای قاچاقشده از میان اقشار آسیبپذیر در مناطق فقیر که اندامهایشان بهطور غیرقانونی به خریداران ثروتمند فروخته میشود.
کمیابی اعضا نهتنها جان انسانها را میگیرد، بلکه بر اخلاق و جهتگیری پژوهشهای علمی نیز تأثیر میگذارد. برای مقابله با این کمبود، دانشمندان به سراغ پیوند اندام حیوانات به انسان رفتهاند. در این روش معمولاً از اندام خوک یا بابون استفاده میشود، زیرا از نظر ساختار بدنی به انسان شباهت دارند. هرچند این ایده در نظریه امیدوارکننده است، در عمل با واکنش شدید ایمنی بدن روبهرو میشود و اغلب اندامهای حیوانی در عرض چند روز یا چند هفته از کار میافتند.
گزینهی دیگر، استفاده از اندامهای شبیهسازیشده یا پرورشیافته در آزمایشگاه است. دانشمندان اکنون میتوانند نسخههای مینیاتوری و سادهشدهای از اندامها، موسوم به ارگانوئیدها، تولید کنند، اما هنوز فناوری لازم برای ساخت اندامهای کامل، با عملکرد طبیعی و آمادهی پیوند در اختیار ما نیست.
کمیاب بودن اعضای پیوندی، پرسشهای اخلاقی دشواری نیز به همراه دارد: اگر یک اندام سالم و سازگار ازنظر بافتی در دسترس باشد، چه کسی باید آن را دریافت کند؟ یک کودک یا بیماری سالخورده؟ از سوی دیگر، استفاده از اندام کمیاب برای فردی که اندام فعلیاش هنوز کار میکند، گرچه ناکامل، از نظر اخلاقی توجیهپذیر نیست.
اصل راهنمای پیوند اعضا آن است که اندام باید به بیماری برسد که بیشترین منفعت را از آن میبرد، یعنی کسی که انتظار میرود بیشترین طول عمر و کیفیت زندگی را پس از پیوند داشته باشد. استفاده از اعضای اهدایی کمیاب برای جراحیهای انتخابی یا «ضد پیری» نهتنها ناقض این اصل است، بلکه اعتماد عمومی به کل نظام اهدای عضو را نیز تضعیف میکند.
در نهایت، همهی اندامها را نمیتوان جایگزین کرد. مغز یعنی اندامی که آگاهی، هویت و حافظهی ما را شکل میدهد، به طور ویژه آسیبپذیر و غیرقابلجایگزینی است. این اندام با افزایش سن دچار زوال طبیعی، التهاب و بیماریهای تحلیلبرنده میشود، اما برخلاف قلب یا کلیه، مغز را نمیتوان بهسادگی تعویض یا بازسازی کرد.
حتی اگر روزی علم بتواند هر اندام دیگری را در بدن جایگزین کند، پیچیدگی مغز و نقش آن در تعریف انسان بودن، تضمین میکند که جاودانگی واقعی همواره دستنیافتنی باقی بماند. رویای جوانی ابدی از طریق پیوند اعضا، افق بعدی پزشکی نیست؛ بلکه آیینهای است در برابر ما، که نشان میدهد انسان تا چه اندازه از پذیرش این حقیقت گریزان است: پیری نقصی مکانیکی نیست که بتوان آن را تعمیر کرد، بلکه بخش طبیعی و ضروری از معنای انسان بودن است.
ارسال نظر