چند روایت معتبر درباره یک موسیقیدان معتبر

پارسینه: استاد وزیری بسیار خلاصه تدریس میکرد. مطلبی را میگفت و روی ویلون نشان میداد و تصور میکرد همه فهمیدهایم، اما واقعیت این است اگر استاد صبا نبود که بعد از تدریس ایشان بماند و با حوصله همه چیز را از ابتدا تا انتها برایمان توضیح بدهد، ما از درس استاد وزیری آنگونه که باید و شاید نمیتوانستیم استفاده کنیم. در واقع ما کلاس استاد وزیری را غیر از خود ایشان، مدیون بهترین شاگردش صبا بودیم. یک بار هم یکی از استادان ویلون به مطایبه گفت: تا صبا زنده بود نفس از کسی درنمیآمد، اما وقتی رفت، همه شدند استاد!
موسیقیدان هنردوست
میان استادان نسلهای گذشته هم تجربه هنرهای دیگر اتفاقی عادی بوده است؛ اتفاقی که البته مانند هنرمندان امروز آنها را دچار توهم استادی در چند زمینه نمیکرده و تنها ابزاری برای پیشرفت آنها در عرصه فعالیت اصلی شان محسوب میشده است.
پدرام صبا میگوید: استاد صبا خط بسیار زیبا و قلم شیوایی داشت. نقاشی را نزد استاد کمالالملک آموخت اما متأسفانه فقط دو سه تابلو از ایشان باقی مانده است. استاد نجاری، سوهانکاری، معرقکاری، خاتمکاری، زرگری، ریختهگری و... را هم بسیار خوب میدانستند و در آنها مهارت کافی داشتند و از این مهارتها در ساخت ادوات موسیقی مثل ویلون، تار، سنتور و سهتار استفاده کردند.
معلمی به شیوه صبا
خیلیها هنرمندان خوبی هستند اما نمیتوانند معلم خوبی باشند، صبا اما به گواه شاگردانش معلم خوبی بوده و به گواه آثارش آهنگسازی بینظیر. برادرزاده اش درباره وجه معلمی او اینطور توضیح میدهد: استاد صبا خدای محبت بود. بسیار مهربان و پرسخاوت بود و در آموزش به هنرجویان، هیچ نکتهای را باقی نمیگذاشت و همه دانش خود را به هنرجویان منتقل میکرد. اواخر عمرشان بود که به شاگردان گفت: اگر در موسیقی چیزی هست که به شما نگفتهام، بپرسید، چون در آینده کسی این مطالب را به شما نخواهد گفت! خدا رحمت کند مرحوم روحا... خالقی را، میگفت! «من قبل از شنیدن صدای ساز صبا، ویلون نواختن رضاخان محجوبی را که شش ماه شاگردش بودم دوست داشتم، ولی در اولین جلسهای که صدای ساز صبا را شنیدم، دانستم این چیز دیگری است! ایشان در مورد نحوه تدریس استاد صبا میگفت: استاد وزیری بسیار خلاصه تدریس میکرد. مطلبی را میگفت و روی ویلون نشان میداد و تصور میکرد همه فهمیدهایم، اما واقعیت این است اگر استاد صبا نبود که بعد از تدریس ایشان بماند و با حوصله همه چیز را از ابتدا تا انتها برایمان توضیح بدهد، ما از درس استاد وزیری آنگونه که باید و شاید نمیتوانستیم استفاده کنیم. در واقع ما کلاس استاد وزیری را غیر از خود ایشان، مدیون بهترین شاگردش صبا بودیم. یک بار هم یکی از استادان ویلون به مطایبه گفت: تا صبا زنده بود نفس از کسی درنمیآمد اما وقتی رفت، همه شدند استاد!
یک استاد و یک دنیا حسود!
صبا مورد حسادت خیلیها بود. پدرام صبا دراینباره میگوید: خیلیها به استاد به شدت حسادت میکردند و گاهی کارهای عجیب و غریبی را برای تخریب ایشان انجام میدادند. از جمله یک استاد نوازنده پیانو موقعی که رئیس رادیو شد، دستور داد تمام نوارهای استاد صبا را پاک کنند و به این ترتیب، یک گنجینه عظیم موسیقی را صرفاً از روی حسادت نابود کرد!
حیرت تجویدی از بداهه نوازی صبا
بداهه نواختن، کار هنر هنرمندی نیست، اما صبا از پس این کار هم به شایسته ترین شکل ممکن برمی آمد. پدرام صبا، خاطرهای از بداهه نوازیهای او نقل میکند و میگوید: یک بار در خدمت مرحوم استاد تجویدی در منزل استاد بودیم. استاد صبا برای کاری به اتاق دیگری رفت. استاد تجویدی سهتار ایشان را برداشت و قطعهای را در دستگاه ماهور نواخت. استاد موقعی که برگشت، ساز را گرفت، ناخنی بر آن کشید و ناگهان شروع به نواختن قطعهای کرد. با اینکه من اهل موسیقی بودم و ساز استادان زیادی را هم شنیده بودم و در خانهمان هم دائم با پدرم راجع به ساز و موسیقی صحبت میکردم و بارها ساز خود استاد صبا را هم شنیده بودم، اما متحیر مانده بودم این چیست که استاد مینوازد. من تصور کردم چون در اندازه استاد صبا و استاد تجویدی درباره موسیقی آگاهی ندارم نمیفهمم، اما وقتی ایشان ساز را روی میز گذاشت و نفس راحتی کشید، استاد تجویدی با حیرت پرسید، «استاد! این چه بود نواختید؟» تازه متوجه شدم این حیرت فقط مختص من نیست و استاد تجویدی هم شگفتزده شدهاند. استاد صبا گفت: «هیچ نمیدانم. ناگهان این نغمات به مغزم هجوم آوردند. اگر هم بخواهم دوباره بزنم، نمیتوانم!» این آثار بدیع است و باید ضبط شوند. به این دلیل است که میگویم باید قدر هنرمندان واقعی را دانست.
ارسال نظر