مادرزنی که با چوب به جان داماد افتاد
پارسینه: «بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک، از مادرزنم کتک خوردهام. در این مدت دخالتهای خانواده همسرم را توانستم تحمل کنم، ولی دیگر برایم زور دارد که از مادرزنم کتک بخورم. برای همین خواستار جدایی از همسرم هستم.»
به گزارش برنا، اینها صحبتهای مرد جوانی است که به همراه همسرش برای جدایی راهی دادگاه خانواده تهران شده. او که ۱۲ سال در کنار همسرش زندگی کرده، پس از یک درگیری با مادرزنش تصمیم به پایان زندگی مشترک گرفت.
او زمانیکه مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش چنین گفت: «۱۲ سال است که با آیدا زندگی میکنم. از همان روزهای اول زندگیمان خانواده همسرم دخالتهای زیادی در زندگیمان داشتند. پدرزن و مادرزنم مرتب ما را اذیت میکردند.
دستور میدادند و حتی برای زندگیمان تصمیم هم میگرفتند، اما چون من عاشق آیدا بودم همه اینها را تحمل کردم. تصور میکردم که بعد از گذشت مدتی از زندگیمان همه این مسائل و مشکلات حل میشود، اما حل که نشد هیچ، تازه بدتر هم شد. هرچه زمان میگذشت دخالتها و رفتارهای بد پدر و مادر آیدا بیشتر میشد، تا جایی که دیگر به من توهین میکردند.
سعی میکردم تحمل کنم. بارها با آنها صحبت کردم تا شاید مشکلات بین ما حل شود، ولی هر بار با توهین بیشتر، مرا عصبانی و ناراحت میکردند. از طرفی هرچه هم از آیدا خواستم تا از خانوادهاش دور باشد به حرفم اهمیتی نداد. مدتی گذشت و ما صاحب یک پسر شدیم، ولی باز هم مشکلاتمان حل نشد.
اگر مادرزن و پدرزنم نبودند، زندگی من و آیدا خیلی خوب پیش میرفت و حتما خوشبخت میشدیم. دخالتهای آنها زندگیمان را به جهنم تبدیل کرد تا اینکه چند روز پیش باز هم با آنها درگیر شدم و طبق معمول به من توهین کردند. اینبار جوابشان را دادم و بحثمان بالا گرفت که ناگهان مادرزنم با یک چوب کتکم زد و مرا از خانه بیرون انداخت، جوری که راهی بیمارستان شدم.
دیگر نتوانستم تحمل کنم. اینکه از مادرزنم کتک بخورم برایم زور داشت. هرچه در این سالها تحمل کردم بس است. دیگر نمیتوانم این وضعیت را تحمل کنم. از دست خانواده همسرم خسته شدم، برای همین با وجود فرزندم و علاقهای که هنوز به آیدا دارم، میخواهم جدا شوم. ادامه زندگی برای ما امکان ندارد.»
من جای تو بودم بلایی به سر این زن می آوردم که شب روز گریه وشیون کند