قویترین مرد ایران در زمان قاجار

پارسینه: حاج ابراهیم یزدی معروف به یزدی بزرگ، پهلوان اول ایران و دارالخلافه قاجار در عصر ناصرالدین شاه بود که به فرمان او از یزد به تهران آمد و پس شکست حریفان، بازوبند پهلوان اولی را از ناصرالدین شاه دریافت کرد.
حاج ابراهیم یزدی، نوجوانی بیشتر نبود که به درد پا مبتلا شد؛ پس از آنکه اطبا ورزش را به او توصیه کردند به کشتی روآورد و به خاطر اندام درشت و هیکل تنومندش پشت همه پهلوانان شهر را به خاک مالید.
آوازه پهلوان جوان وقتی 20 ساله بود به تهران رسید و ناصرالدین شاه دستور داد او را به پایتخت بیاورند. نقل شده است ابراهیم طی مسیر یزد تا تهران در همه شهرها مورد استقبال قرار گرفت تا در روز عید نوروز سال 1266 قمری در میدان ارگ تهران به حضور شاه رسید. در جریان جشنهای عید نوروز شاه دستور داد پهلوان جوان برای نشان دادن قدرت خود با پهلوان اول و دوم دربار یعنی پهلوان مراغهای و شعبان سیاه کشتی بگیرد. در همان روز ابراهیم با زمین زدن دو پهلوان نامی، پهلوان اول پایتخت شد و بازوبند پهلوانی به بازویش بسته شد.

پس از آنکه بازوبند پهلوان اولی به بازوی ابراهیم بسته شد ناصرالدین شاه امر کرد از سراسر ایران پهلوانان نامی برای کشتی گرفتن به تهران بیایند و در حضور او با ابراهیم جوان مبارزه کنند. از آن روز هر از چندی مردان قدرتمند ولایات مختلف داوطلب کشتی میشدند که یکی پس از دیگری مغلوب میشدند.
به گزارش پارسینه، گفته میشود حاج ابراهیم در همه عمر پشتش به خاک نرسید و پس از آنکه در 50 سالگی در کشتی با پهلوان اکبر خراسانی مساوی شد بازوبند پهلوان اولی را واگذار کرد؛ او حتی در هنگام سفر شاه به روسیه نیز با کشتیگیر روس مبارزه کرده و پیروز شد.
یزدی بزرگ پس از واگذاری بازوبند به دلیل علاقه شاه از او لقب "پهلوان باشی" گرفت و مقرر شد در دربار به کشتیگیران جوان آموزش بدهد. در اواخر عمر حاج ابراهیم، بار دیگر درد پا به سراغش میآید و تا مرگش به سال 1322 قمری مجبور میشود با عصا راه برود.
از دوران جوانی ابراهیم عکسی در دست نیست اما "رضا عکاس باشی" عکاس مخصوص ناصرالدین شاه عکسی از دوران پس از پهلوان اولی گرفته که او را با لباس کشتی و عصایی در دست نشان میدهد. در دو عکس دیگر که منسوب به آنتوان سوریوگین است و مربوط به مراسم جشنهای نوروز و کشتی باستانی در کاخ گلستان، او پشت به دوربین با عصا در کنار گود و در حال تماشای کشتی دیده میشود
اصالت افغانی داشته
مهدی بامداد در کتاب ارزنده شرح حال رجال ایران، از قول یکی از آشنایان خویش، حکایت جالب توجهی بدین مضمون درباره پهلوان ابراهیم یزدی نقل کردهاست:
پهلوان یزدی در خیابان ناصرخسرو، از سمت میدان سپه کوچه اول، دست چپ، خانهای داشت. این کوچه چون پهنای خیلی کمی داشت، جمعی نام آن راکوچه آشتی کنان [یا: آشتی کنون] گذاشته بودند. [چرا که پهنای کم کوچه باعث نزدیک شدن و تماس اجباری بین افراد، از جمله افرادی که با یکدیگر قهر بودند، میشد!]، اما شهرت این کوچه بیشتر به نام کوچه پهلوان یزدی [کوچه پهلوون یزدی] بود.
چند سالی بود که وی در اواخر عمر، از هر دو پا عاجز شده بود و نمیتوانست بدون دو چوب زیر بغل راه برود. وی عصرها با همان دو چوب، از خانهٔ خود [واقع در کوچهٔ آشتی کنون] بیرون میآمد و سر کوچه، در کنار خیابان، برای او نیمکتی گذاشته بودند، که بر روی آن مینشست و خیابان و عابرین را تماشا میکرد.
روزی دو نفر از پهلوانان [که راوی نام هر دو را نیز ذکر کرده، اما مهدی بامداد نام آنان را به خاطر نمیآورد]، از آنجا میگذشتند. هر دو نفر به نزد پهلوان یزدی آمدند و یزدی از آن دو پهلوان احوالپرسی کرد و جویای اوضاع و احوال آنان گردید. پهلوانان به پهلوان یزدی بزرگ گفتند که در زورخانه مشغولیم و گاهی هم کشتی میگیریم. پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت:
«من این چوب دستی خودم را با یک دست خود، بر زمین فشار میدهم، اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید، آن وقت من میدانم که شما زورمند و پهلوان هستید!»
از این گفتهٔ پهلوان یزدی، [که در این زمان حسابی پیر و عاجز و فرتوت شده بود]، به هر دو نوچه پهلوان، خیلی برخورد و به همین جهت هر دو با هم، سخت مشغول زورآزمائی شدند و با تمامی توان و نیروی خود، سعی کردند که چوب دستی او را از زمین بکنند، امّا هر قدر که زور زدند، نتوانستند، و چوبدستی که به نیروی دست پهلوان یزدی پیر، بر زمین فشرده شده بود، حتی از جای خود، تکان هم نخورد!. پس پهلوان یزدی، به آنان خطاب کرد و گفت:
«هنوز پهلوان حقیقی نشدهاید!، باز هم باید کار کنید تا پهلوان حقیقی شوید!»
اگه الان زنده بود یا لباس شخصی بود یا اراذل اوباش.
قاجاریه مبدع طرح تمرکز اشخاص و خدمات تو تهران بوده که باعث شده طهرون امروز داره منفجر میشه!
آخه مرد ناحسابی طرف داشته تو یزد کشتیشو میگرفته واسه چی کشوندیش تهران؟!
شبیه یکیه که خیلی عکساهشو تو روزنامه ها گذاشتن و مردم واسش اخ و واخ میکنن