تصمیم مرگبار یک دختر در فرار از کابوسهای ۳ ابلیس
پارسینه: چندی پیش هنگامی که عمه دختری جوان به نام «مهسا» متوجه شد برادرزادهاش جوابش را نمیدهد با توجه به قفل بودن در حمام آن را شکسته و در برابر تراژدی مرگباری قرار گرفت.
وطن امروز: این زن که شوکه شده بود، دید مهسا با پیکری بیجان در گوشهای از حمام روی زمین افتاده است. با مخابره شدن مرگ مرموز دختر 17 ساله به مرکز 110 تیمهایی از کلانتری 112 ابوسعید برای بررسی ماجرا وارد خانه قربانی مرگ شده و تجسسهایشان را آغاز کردند. عمه دختر جوان که مدام گریه میکرد و خاطرات شیرین با هم بودنشان را زیر لب زمزمه میکرد پس از دقایقی که آرام شد به پلیس گفت: مهسا در کودکی پدرش را از دست داد و با توجه به مشکلات روحی و روانی مادرش، من و شوهرم قبول کردیم وی را تحت سرپرستی بگیریم و همانند بچه خودمان از وی مراقبت کنیم. در طول این چند سال همانند پدر و مادری دلسوز با مهسا رفتار میکردیم و وی نیز علاقه بسیاری به ما داشت تا اینکه از چند ماه پیش وی به طور عجیبی افسرده شد و هرگاه میخواستیم بدانیم چه شده است جواب نمیداد یا میگفت اتفاقی نیفتاده است.
این عمه مهربان در ادامه افزود: در چند روز گذشته رفتار برادرزادهام بسیار تغییر کرده بود؛ انگار از موضوعی رنج میبرد، سعی و تلاش من و همسرم که بدانیم چه اتفاقی افتاده است تا بتوانیم به وی کمک کنیم نتیجهای نداشت تا اینکه ساعاتی پیش مهسا به حمام رفت و یک ساعتی آنجا بود. نگران شدم چون مدت زیادی بود که آنجا بود، در را زدم و صدایش کردم ولی جوابی نیامد. از نگرانی و دلهره در حمام را شکسته و بدن بیجان وی را که در گوشهای از حمام افتاده بود، دیدم و فریاد کشیدم و همسرم موضوع را به پلیس اطلاع داد.
مرگ خودخواسته
بررسیها نشان داد که مهسا با انگیزهای مرموز مرگ خودخواسته را انتخاب کرده است و بازپرس رودگر با توجه به اینکه عمه و شوهرعمه این دختر ادعا داشتند وی هیچ مشکلی نداشته و آنان سعی در حمایتهای عاطفی و مالیاش داشتند دستور داد تیمی از پلیس کلانتری پرده از سرنوشت مهسا بردارد. با احضار عمه و شوهر عمه مهسا به کلانتری 112 ابوسعید، آنان از انگیزه این دختر اظهار بیاطلاعی کردند و اظهار داشتند در طول ماههای گذشته هیچگونه رفتار مرموزی از مهسا ندیدهاند و وی همکلاسی قدیمی به نام «مینا» دارد که شاید اطلاعاتی داشته باشد.
بنابراین تحقیق از مینا در دستورکار ماموران کلانتری قرار گرفت و این دختر نوجوان در ابتدای بازجوییها اصرار بر این داشت که هیچ اطلاعی از علت مرگ دوست قدیمیاش نداشته است ولی بررسی ارتباطهای تلفنی وی در آخرین ساعتهای زندگی مهسا گویای آن بود که مینا حقیقت مهمی را پنهان میکند.
شکار از سوی شیاطین
دختر نوجوان دوباره تحت بازجوییهای ویژه قرار گرفت و پرده از واقعیتی برداشت که شنیدن آن برای ماموران بسیار تلخ بود. وی گفت: اواخر پاییز سال گذشته با پسری جوان به نام «محمود» به صورت اتفاقی آشنا شدم و وی هر از چندگاهی با من ملاقات میکرد و چندین بار نیز درخواست رابطه پنهانی کرده بود که من نپذیرفتم تا اینکه چند روز بعد من و مهسا وقتی به هیاتی در خیابان ولیعصر رفتیم و پس از پایان مراسم به سوی خانه در حرکت بودیم پسر جوانی که با من آشنا بود همراه 2 پسر دیگر راهمان را سد کرد و خواستند همراهشان برویم، مهسا که شوکه شده بود از آنها خواست تا مزاحم نشوند ولی آنان قبول نمیکردند، من نیز که نمیخواستم مانند مهسا تن به درخواست سیاهشان بدهم از پسر آشنا خواستم اذیتمان نکند و ما را تنها بگذارند ولی کار به جای باریک کشید و آنها ما را به زور سوار خودرویشان کردند و به خانهای که نمیدانم کجا بود بردند و ما را با تهدید تسلیم خواسته شیطانیشان کردند و از ما فیلم گرفتند، از آن به بعد با استفاده از این تصاویر از ما اخاذی کرده و گاهی اوقات نیز مجبورمان میکردند دوباره به نقشه پلیدشان تن بدهیم.
وی در ادامه افزود: پس از گذشت چند ماه من و مهسا دچار افسردگی شدیدی شده بودیم و از ترس آبرو نمیتوانستیم این موضوع را حتی با خانواده خودمان در میان بگذاریم و روزها و شبهای تلخی را پشت سر میگذاشتیم. مهسا از نظر روحی بسیار به هم ریخته بود و چندین بار به من گفته بود میخواهد خودش را از دست جوانهای شیطانصفت رها کند، این اتفاقات همانند کابوسی شبانه زندگی را از ما گرفته بود، بنابراین تصمیم گرفتیم هر دو از بین برویم اما من ترسیدم و از مهسا خواستم که منصرف شود ولی وی در حالی که مدام گریه میکرد حاضر نبود به حرفهایم گوش کند و تلفن را قطع کرد و دیگر جوابم را نداد تا اینکه همان شب متوجه شدم وی تصمیمش را عملی کرده است.
با ادعای تلخ و ناراحتکننده دختر نوجوان، ماموران برای دستگیری جوانهای شیطانصفت وارد عمل شده و موفق شدند سرکرده این گروه که همان محمود بود را دستگیر کنند و همزمان در عملیات دیگری یکی دیگر از همدستانش را در مرکز تهران غافلگیر کنند. این دو جوان که محمود و «فرشید» بودند وقتی فهمیدند که مهسا دیگر زنده نیست ابتدا ادعای بیگناهی کردند اما بررسی موبایلهایشان و به دست آمدن فیلم سیاه آنان را وادار به اعتراف کرد.
محمود گفت: اصلا تصور نمیکردیم چنین اتفاقی بیفتد، من با دوست مهسا آشنایی داشتم و انگیزهام تنها دوستی بود اما دوستانم که فرشید و «حمید» هستند مرا دچار وسوسه کردند تا اینکه آن روز تصمیم گرفتیم این دو دختر را به زور سوار خودرویمان کنیم. آنها خیلی التماس کردند که اعتنایی نداشتیم. فرشید نیز گفت: اشتباه کردیم، از آن روز پشیمان هستم، حتی میتوانید از دوست مهسا بپرسید که من هیچ تماسی برای اخاذی با آنان نداشتم. بنابر این گزارش، با اعترافات تکاندهنده این دو ابلیس، مجید نیز بازداشت شد و آنان همگی پذیرفتند در این اقدام شیطانی دست داشتهاند.
اعدام در ملا عام تا درس عبرتی باشد برای بقیه اراذل و اوباش وشیطان صفتها