مردی که کلمهها را عزیز کرد
پارسینه: زهرایی میگفت همه اندوختههای مالی و معنویاش را با کار کسب کرده است و از روزگار نوجوانی که شاگرد چاپخانه و چاپچی بود...
اتوبان کرج، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد، مردی که شبیه چاپچیها نیست، بالای دستگاهها ایستاده، داده دستگاهها را حسابی شستهاند و از هر جوهری خالی کردهاند و حالا آب بهجای جوهر در مخزنها ریختهاند، به چاپچیها گفتهاند این آقای ناشر میخواهد اول روی ریل کاغذهایش با آب چاپ بشوند، چاپچیها حیران هستند که قرار است نتیجه کار چه باشد.
کار که تمام شد آقای ناشر گفته بود: «اینجوری دیگر بعد از چاپ وقتی با ذرهبین روی کلمهها دقیق بشوی هیچ ذره جوهری از کنارههای واژهها روی کاغذ پخش نشده و شکل واژهها درست است.» او کسی نبود جز «محمد زهرایی» مدیر نشر کارنامه که با کارنامه تمیز و پراز ریزهکاریهای تکاندهنده دلش میخواست صنعت چاپ و نشر ایران را متحول کند. شنبهشب او در 65 سالگی با دنیایی از امیدها و آرزوها چشمهایش را بست و بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.
مراسم تشييع او روز چهارشنبه 9 صبح از مقابل خانه هنرمندان برگزار ميشود. امروز شهر کتاب کارنامه که به ابتکار او تبدیل به یکی از پاتوقهای فرهنگی تهران شده بود، تعطیل است؛ تعطیلیای که لابد اگر بود هیچ دلش رضا به تعطیلی از این دست نمیداد. لابد دوست داشت در روز سوگ او مردم با چشم دوختن و ورق زدن به کتابهایی که مزد جانش بودند یادش را زنده کنند.
زهرایی حتی ساعتی پس از تحویل سال نو هم کتابفروشیاش را باز میکرد، صبحهای جمعه هم میشد سری به کتابفروشی کارنامه زد و آنجا لابهلای چیدمان دمدست و کتابهای مرتب و تازههای ادبیات جهان به انتخاب او در عیش مدام بود. محمد زهرایی یکی از ناشران پیشکوست ایرانی بود که در این سالها از سر علاقه و تعهد کاری در جستوجوی شمایل زیباتر و درستتری برای واژگان فارسی برآمد. چندی پیش در یکی از شمارههای مجله صنعت چاپ (شماره 367) گفتوگویی از او منتشر شد که نشان از نگاه علمی او به حروفچینی و چاپ و صحافی کتاب داشت.
محمد زهرایی در یکی از گفتوگوهایش درباره علاقهمندی به کاری که بیش از چهار دهه با آن زیسته بود، میگوید: «هر کتاب تازهای را که دست میگیرم انگیزه تازهای برایم ایجاد میکند که با آنچه کنم و چطور آن را متفاوت از کارهای قبلی ارائه کنم. این انگیزه مرا به شور میآورد. همین شور و شوق باعث شده است که من پس از چند دهه هنوز هم حوصله خواندن و آرایش فرمهای کتاب را داشته باشم.
هیچوقت از خواندن نمونههای حروفچینی خسته نشدهام. هر شب به امید اینکه فردا سر کار بروم و پشت میز به کتابهایی که در دست دارم بپردازم، میخوابم.» مدیر نشر کارنامه که با وسواسهای غریبش فاخرترین کتابها را راهی ویترین کتابفروشیها کرده بود؛ کتابهایی که تنها جلد و سروشکلشان نبود که هریکشان را تا سالها در ویترین کتابفروشیها نگه میداشت. کلمههای محمد زهرایی جان داشتند، سروشکل کلمهها باید با محتوای متن همخوانی داشتند، او میگفت کتاب خوب را باید باعزت چاپ کرد، معتقد بود: «وقتی کتاب را اینطور ببینی در واقع کتاب را عزیز شمردهای و عزتش بخشیدهای، کتاب هم تو را عزیز میکند و تو را بالا میآورد و نمیافتد گوشه انبار خاک بخورد.»
کلمهها برای او جان داشتند، کلمهها آنقدر بار داشتند و آنقدر شکلشان اهمیت داشت که او شده بود «مرد کلمهها». ساختمان خوش سروشکل سه راه طالقانی جایی بود که کلمهها برای او شکل دیگری میگرفتند. به این راحتی حاضر نمیشد کلمهها را کنار هم بچینند.
او محمد زهرایی بود؛ ناشری که جان کلمهها را به لبشان میرساند تا راضی شود کتاب را به دست مخاطبش بدهد. کتابهای نشر کارنامه حتی در نمونهخوانی هم متفاوت بودند. نمونهخوانی برای او در مرحله آخر یک کارزار بود. کتاب را باید از آخرین صفحه واژه به واژه میخواندند تا برسند به سطر اول کتاب. در این سالها بسیاری از گرافیستها را به همکاری با نشر کارنامه دعوت کرده و از آنها خواسته بود فونتهای ویژهای برایش طراحی کنند. نشر کارنامه صاحب شکلی از واژهها شده بود که به «قلم کارنامه» مشهور بودند. البته او به همین هم اکتفا نمیکرد، فاصله میان سطرها و کلمههای دو هجایی هم در نشر کارنامه تعریف دیگری داشتند.
او بیش از 30 نمونه برای طراحی نیمفاصلهها در طراحی و اجرای شکل کتاب را اجرایی کرده بود. او میگفت: «هر کتابی احوال خاص خودش را دارد. کتابی هست که باید آن را همیشه در کتابخانه نگه داشت و به اصطلاح ماندگار است، مثل سفرنامه ابنبطوطه یا حافظ به سعی سایه یا حتی نمایشنامه عروسکخانه با ترجمه منوچهر انور که نشر کارنامه در این سالها منتشر کرده است. از آن طرف کتابهایی هستند که توی دستاند و به اصطلاح ازشان زیاد کار میکشند و باید مقاوم باشند مثل کتاب مستطاب آشپزی که با توجه به همین خصوصیات چاپ و صحافی شده است. اغراق نیست اگر بگویم کتاب مستطاب ضدضربه است. این کتابها باید تا زمان دور سرپا بمانند.»
همینها باعث شده بود که همکاران نشر کارنامه نیز اغلب مترجمانی باشند با وسواسها و دقتنظری بالا. در این سالها چهرههایی همچون محمدعلی موحد، زندهیاد سروژ استپانیان، ه. الف. سایه، نجف دریابندری، حسن کامشاد، منوچهر انور و بسیاری از چهرههای سرشناس با نشر کارنامه همکاری میکنند.
زهرایی میگفت همه اندوختههای مالی و معنویاش را با کار کسب کرده است و از روزگار نوجوانی که شاگرد چاپخانه و چاپچی بود، میگفت: «اینها را با پشتکار و قناعت به دست آوردهام. همهچیز را به خدمت کار درآوردهام.
آرزوهایم را نیز در پیشرفت حرفهای متمرکز ساختهام و نتیجه گرفتهام. همیشه جملهای از پیکاسو یاور من است، او میگوید: «اگر شما حماقت را هم ادامه بدهید به حکمت بدل میشود.» من ادامه دادهام. سالها پشت میز نمیتوانستم حتی به ناهارم فکر کنم.» حالا محمد زهرایی با رویاهایی که به حقیقت نزدیکشان کرد و دنیایی از آرزوها و کارهای در دست چاپ چشم از دنیا فرو بست. او در این سالها آثار منتشرنشده بسیاری از زندهیاد مهرداد بهار، آثار و ترجمههای منتشرنشده سروژ استپانیان، ترجمههای بسیار زیادی از نجف دریابندری و داستانهای کوتاه ارنست همینگوی را در دست انتشار داشت و میخواست که با چاپ هریک از آنها دری تازه را برای چاپ و نشر ایران باز کند.
حالا باید امیدوار بود این آثار و گنجینه شخصی او از جمله کتاب آشپزی که دستورهای آشپزی آن را گوته شاعر بزرگ اروپایی نوشته است روزی پا به کتابفروشیها بگذارند درست همانطور که او وسواس داشت و دلش میخواست.
منبع: روزنامه بهار
ارسال نظر