وابسته بودن اسمش عشق نیست!
پارسینه: هموابسته بودن، اسمش عشق نیست! همچین رابطهای نه براساس عشق بلکه براساس ناامنی به هم گره میخوره.
حتما شنیدید که میگن تو هر رابطهای اساسا یه بده بستونی در جریانه، البته وقتی پای رابطه با عزیزانمون وسط باشه، ممکنه یه جاهایی بیشتر از اینکه بگیریم، بدیم، و این کاملا نرماله، ولی در بعضی از آدمها، تو روابط شون، توازن بهم میریزه، بصورت کاملا یه طرفه، فقط در حال سرویس دادن میشن، خودشون رو مدام فدای دیگری میکنن. برای اونها، احساس خوب نسبت به خود، به این وابستهس که بتونن نیازهای دیگری رو پاسخ بدن، دائما احساسات و نیازهای خودشون رو پس میزنن تا جاییکه دیگه حتی یادشون میره چه احساسی و چه نیازهایی دارن! به ماشینی تبدیل میشن که کارشون ارضای فوری نیازهای دیگریه! ما روانشناسها به چنین آدمهایی که نیاز دارن که دیگران بهشون نیاز داشته باشن، هموابسته میگیم.
به نقل از ارگانیک مایندد؛ خب همونطور که میدونید تو روابط سالم، دو طرف، همزمان، بطور متعادلی، از حضور هم منتفع هستن، یعنی هر کسی در حد توانش برای رابطه مایه میذاره و هر دو در حال کمک کردن و کمک گرفتن از هم هستن. ولی اگه شما در رابطه ناسالم از نوع هموابسته باشید، یکی فقط کمک میکنه، اون یکی فقط کمک میگیره! یکی همش میده، اون یکی فقط میگیره! یکی جون میکنه و اون یکی غرق در انفعاله! اونی که دهندهس، مدام مسئولیت طرف مقابل رو به دوش میکشه، طرف مقابلم روز به روز بیشتر از قبل از پذیرش مسئولیت شونه خالی میکنه.
هموابسته بودن، اسمش عشق نیست! همچین رابطهای نه براساس عشق بلکه براساس ناامنی به هم گره میخوره. ترس از تنهایی، ترس از طرد شدن، ترس از قضاوت دیگری، ترس از آسیب زدن به دیگری، ترس از خبیث به نظر رسیدن، ترس از نامهربون به نظر رسیدن، اوه، همش ترس! ترس! ترس! حالا منشا این ترسها چیه؟ آسیب در کودکی! والدین قضاوتگر، سختگیر، وسواسی، ناراضی، خودشیفته و پسزننده، چنان احساس ناکافی بودن رو به فرزندشون تزریق میکنن، که اون بچه احساس خودارزشمندی و کفایتش گره میخوره به کسب رضایت دیگری! انگار مغز این آدمها جوری سیمکشی میشه که فقط برای مراقبت کردن از دیگران آفریده شدن.
حالا از کجا بفهمید که شما فرد هموابسته هستید یا نه؟ اگه کسی هستید که مدام از پارتنرتون میپرسید که شما رو دوست داره یا نه؟ اگه مدام نگرانید که طرد بشید، اگه مدام بهش میگید که بهتون قول بده که تنهاش نمیذارید، اگه صبح تا شب تو سرتون دارید رابطهتون رو نشخوار میکنید! احتمالا باید به هموابسته بودنتون مشکوک بشید. اجازه بدید چندتا نشونه دیگه هم خدمتتون بگم، اگه احساس میکنید علیرغم کلی ایراد و نقص از پارتنرتون بت میسازید، یا مدام در حال توجیه کمبودهایی که تو رابطه میذاره هستید، اگه پارتنرهای مستقل شدیدا عصبانیتون میکنن و این استقلالطلبی شما رو بهم میریزه، اگه طرف فحاشی میکنه و خشونت داره، الکلیه و درگیر مصرف مواده و تو همچنان، تو رابطه حضور داری و داری بهش سرویس میدی، احتمالا باید به هموابسته بودنتون مشکوک بشید.
خب حالا باید چه کرد؟ ۱) دنبال مقصر نگرد، وقت و انرژیت رو بابت پیدا کردن مقصر هدر نده، مسئولیت تغییر رو تمام و کمال به عهده بگیر! زندگی همینه رفیق، همینکه تو دنیای به این مزخرفی تا همینجا هم دووم آوردی دمت گرم! سعی کن بفهمی پدر و مادرت که همیشه تو رو تحقیر میکردن از بدبختترین بودن، چون والدینی به مراتب بدتر از خودشون رو داشتن، پس اگر دنبال سرزنشی باید مستقیم بری آدم و حوا، بنابراین بهت پیشنهاد میکنم فعلا روی چیزی تمرکز کنی که تحت کنترل خودته، پس اینکه چه کسانی باعث شدن تو هم وابسته بشی اصلا مهم نیست! مهم اینه که تو قراره با این خصیصه سرویس دادنهای بیمهابات به بقیه چه کنی؟
۲) تو مسئول بدبختیای کسی نیستی، هیچ کس هم مسئول بدبختیای تو نیست! توی این دنیا نه قربانی هستی نه ناجی، نه طلبکاری نه بدهکار، نه مقصری نه قاصر! تو فقط یک آدمی با تمام ضعفها و محدودیتهایی که یک آدم میتونه داشته باشه. پس از روی "خر ناجی بودن" پیاده شو، یادت باشه هر چی بیشتر مسئولیت زندگی آدمها رو بر عهده بگیری اونها تنبلتر و بی مسئولیتتر میشن، پس دست از نجاتشون بردار، اینکه هر کسی مسئول نجات زندگی خودشه رو زندگی کن.
۳) زمانی در حق کسی قدم بردار که با شهامت میتونی اون کار رو انجام ندی، منظورم اینه که نمیخوام نیرو محرکه مهربانیت ترس باشه، یعنی اگه میتونستی به طرف «نه» بگی، ولی ترجیح میدی «آره» بگی یعنی مهربانی وگرنه اسمش باج دادنه.
۴) برای اینکه بتونی تغییر کنی، کمک خودت به تنهایی کافی نیست، نیاز به یه روانشناس داری، کسی که بتونه با علمش، ابهامهای ذهنیت رو از بین ببره و موتور انگیزشیت برای تغییر رو گرم نگهداره.
ارسال نظر