دایرهی وسیع اتهامزنیها به سعدی!
* شهر کتاب
** گزارش دومین روز همایش سعدی و پوشکین
هادی مشهدی: دومین روز همایش سعدی و پوشکین چهارشنبه، سیام فروردین در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این همایش مباحثی با عناوین «پوشکین در ایران»، «باغچهسرای ، پیوند گاه ادب ایرانی و ادب اسلاوی»، «شناخت عناصر درام در آثار پوشکین» و «بتهای شکستنی در آثار سعدی» مطرح شدند. کامران فانی، علیرضا دولتشاهی، دکتر آبتین گلکار و دکتر سعید حمیدیان مباحث فوق را تشریح و تبیین کردند.
پوشکین در روسیه جانشین ندارد
کامران فانی بارزترین جلوه روح فرهنگ ایرانی را زبان و ادب فارسی دانست که از دیرباز در سخن سعدی نمود یافته است، وی تصریح کرد که اولین اثر فارسی که به دیگر زبانها برگردانده شده، گلستان است و همانا این سعدیست که تاثیری بهسزا بر فلاسفه عصر روشنگری داشته است. فانی پس از تاکید بر این مقدمه، تاریخچهی مختصری از شکل آشنایی ایرانیان با پوشکین ارائه داد: نویسندههای خارجی در ایران گاه با اقبال بسیار روبهرو شدهاند، بهترین مترجمان، آثار آنها را سراغ گرفته و ترجمه کردهاند، نویسندگان بسیاری هم هستند، چه بسا پر اهمیتتر که مترجمان ایرانی آنها در نیافته و آثارشان را نیز نادیده گرفتهاند، به اعتقاد من پوشکین یکی از آنهاست. در مورد اهمیت پوشکین، روسها خود هیچگاه شک نداشتهاند که بزرگترین شاعر و نویسندهشان اوست، بدون کوچکترین تردید؛ شاید از نظر ما تولستوی، داستایوفسکی و یا چخوف و دیگران برجستهتر باشند ولی از نظر یک روس چنین نیست و هیچکدام قابل مقایسه با او نیستند، نزد آنها پوشکین جانشینی ندارد. ولی چرا در مورد ما چنین نیست؟
فانی افزود: او شاعر بوده است، بزرگترین و به یک معنا، اولین شاعر روسیه، قبل از او شعرایی بودهاند، ولی در مراحل ابتدایی ادبیات روسیه، آغاز این ادبیات قرن نوزدهم است و پوشکین بنیانگذار آن، این معنا در مورد نثر هم صدق میکند، او اولین داستاننویس روس نیز به حساب میآید. گوگول، گورکی، داستایوسکی و دیگران خود را مدیون او میدانند. از آنجا که غالب آثار پوشکین منظوم هستند و انتقال شعر از فرهنگ و زبانی به فرهنگ و زبانی دیگر دشوار است و همچنین تاثیرگذاری اثر را تحت تاثیر قرار میدهد پوشکین در ایران اقبال نداشته است. به هر روی باید او را کشف کرد.
فانی آثار پوشکین را از حیث چگونگی مواجهه با مخاطب ایرانی به چهار دسته بخش کرد: اول اشعار غنایی و تغزلی اوست که در واقع پوشکین اصلی را می نمایانند، این اشعار در حدود پانزده هزار بیت هستند، میتوان گفت که هیچکدام از آنها به فارسی برگردانده نشدهاند. دستهی دیگر متشکل از منظومههای اوست، داستانهایی که در قالب شعر صورت گرفتهاند، مهمترین و مشهورترین این آثار «یوگنی آنگین» است که میتوان گفت مهمترین کتاب در تاریخ ادبیات روسیه است. از این دسته میتوان «سوار مفرغی»، «اسیر قفقازی» و «فواره باغچه سرای» را نام برد که سوار مفرغی و یوگنی آنگین به فارسی برگردان شده اند. دسته سوم را نمایشنامهها تشکیل میدهند که آنها نیز به زبان شعر شروده شدهاند، ولی شعر آزاد مثل آثار شکسپیر، معروفترین این آثار «بوریس گودونف» است. این نمایشنامه در خصوص زندگی یکی از معروفترین شخصیتهای سیاسی و یکی از بحرانیترین مقاطع تاریخ روسیه در اوایل قرن شانزدهم نگاشته شده است. این نمایشنامه در ایران در قالب یک اپرا، قبل از انقلاب، در تالار رودکی اجرا شد و متنی که برای این کار تنظیم شده بود در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
فانی داستانهای کوتاه پوشکین را در دسته آخر قرار داد و آنها را باعث شهرت وی نزد خوانندگان غیر روسی آثارش، به ویژه ایرانیان دانست و ادامه داد: از سال 1308 که اولین ترجمه از آثار پوشکین در ایران فراهم آمد تا کنون به طور تقریبی در هر سال تعداد اندکی از آثار او به فارسی برگردانده شده است و از این بابت میتوان او را نویسندهای زنده در ایران دانست.
وی در ادامه، شرحی آماری، به اختصار از ترجمههای صورت گرفته از آثار پوشکین در ایران ارائه کرد: اولین برگردان آثار او در سال 1308 صورت گرفته، به نام چند داستان از پوشکین که مترجمی نا آشنا آن را به انجام رسانده بود، گریگور یقیکیان؛ دیگری «بیبی گلابی» به اهتمام شرفالدین قهرمانی، در سال 1309 ترجمه شد. پس از این دو، دکتر ناتل خانلری «دختر سلطان» را ترجمه کرده بود که در چاپهای متعدد بعدی به «دختر سروان» تغییر نام داد، این اثر را مترجمان دیگر هم برگردان کردهاند. در سال 1315 که مصادف بود با صدمین سال درگذشت پوشکین چند اثر دیگر از او ترجمه شد که غالب آنها منتخبهایی بودند از داستانهای کوتاه. این ترجمهها را میتوان دور اول ترجمهی آثار پوشکین نامید. دور بعد در سالهای پس از 1320 صورت گرفته، در این دوره مترجمان معروف مثل سعید نفیسی و کریم کشاورز آثار او را دریافتند که تا به امروز ادامه یافته است.
فانی، ترجمههای موجود را به لحاظ کیفی نیز مورد بررسی قرار داد: از اشعار وی تقریبا هیچ ترجمه نشده، تنها چند چکامه،که در مسکو ترجمه و چاپ شده و بسیار ضعیف هستند، تعدادی دیگر از آنها را شجاع الدین شفا در مجموعهای به نام بهترین اشعار جهان ترجمه کرده است، چند قطعه از آثار معروف پوشکین در این مجموعه موجود است که از آن جمله میتوان «پیامبر» را نام برد، این ترجمه به نسبت خوب است. منظومههای پوشکین هم همانطور که گفته شد در زبان فارسی بهره چندانی نداشتهاند، اوژن اونگین را آقای وثوقی ترجمه کرده است که من آن را نخواندهام، حسن شهباز هم خلاصهای از این اثر دست داده که قابل توجه و تامل است. از همین اثر ترجمه دیگری هم در مسکو صورت گرفته و چاپ شده که به هیچ روی مطلوب نیست. سوارکار مفرغی، اثری دیگری از این دسته است که حمیدرضا آتش برآب ترجمهاش کرده است که باز من نخواندهام، گویا ترجمه خوبیست، انتشارات هرمس چاپش کرده است.
وی در ادامه به ترجمههای آبتین گلکار و حمید دستجردی از بوریس گودونف و مهمان سنگی اشاره و آنها را به نسبت، مطلوب ارزیابی و خاطرنشان کرد: ترجمههای متعدد دیگری صورت گرفته که به طور غالب از تعدادی داستان کوتاه تشکیل شدهاند، از آن دست میتوان به تلاش افرادی چون حسین نوروزی، شیوا رویگران، مسعود کریمی، محمد مجلسی، کریم کشاورز و کاظم انصاری اشاره کرد. در انتها شایسته است دو اثر که در رابطه با پوشکین نگارش شدهاند را جهت استفاده علاقهمندان معرفی کنم، تاریخ ادبیات روسیه، نوشته «میرسکی» در دو جلد که ابراهیم یونسی ترجمه کرده است، دیگر، کتابی با عنوان تاریخ ادبیات نوشته سعید نفیسی که حجم قابل توجهی از آن به پوشکین اختصاص دارد و سر آخر زندگی الکساندر پوشکین نوشته هانری تروایا با برگردان حسینعلی هروی.
مرز نامرئی
دولتشاهی، تاکید کرد که نه پوشکین پژوه است و نه سعدی شناس، لذا از منظر دید یک پژوهشگر در حوزه ادب و فرهنگ لهستان، در پی یافتن نقطه تلاقی دو سخن سرای نامی ایران و روسیه با ادبیات لهستان است. چراکه ادبیات لهستان را نما و زاویه دیگری از ادبیات پربار و نا آشنای اسلاوی میداند. وی گفت: یکی از مشخصههای جنبش رومانتیزم در ادب اروپایی نگاه به شرق است، تا جاییکه شرق گرایی به نماد جنبش رومانتیزم بدل شد. جنبشی که در دل خود اما روحی عصیانی و سودایی و به عبارتی دیگر انقلابی داشت. سراسر سده نوزده میلادی و شاید پارهای ازپایان سده هجده نیز، از آن اتقلابیهای رومانتیکی بود که سر و دل در پی بنیان و پی افکندن آرمان شهری داشتند. اما نباید از یاد برد که این جنبش، دست کم در بخشهایی از پیکره خود، در خود و با خود، رنگی از مذهب نیز داشت. شرق اسلامی نیز یکی از جاذبههای پیروان جنبش رومانتیزم بود. اما برای گروهی از این شیفتگان، نماد عینی شرق، در حقیقت غرب حوزه تمدن اسلامی، یا به عبارت دیگر قلمروی عثمانیان بود، بغداد با هزار و یک شبِ آن.
وی سفر را مشخصه قابل بازشناسی دیگری در جنبش رومانتیزم اروپایی دانست و ادامه داد: سفری اختیاری یا اجباری. گاه ترکیبی از این دو نیز توامان دیده می شود. گزافه نیست اگر عشق به آزادی را نیز از آرمان های اصلی جنبش رومانتیزم بدانیم. بهویژه درجنبش رومانتیزم اسلاوی. جنبشی که اگر چه دیرتر از سرزمینهای باختری اروپا به ظهور رسید اما از آنان دیرتر پایید و در حیات سیاسی کشورهای اسلاوی، یا دست کم در بخشی از این سرزمین ها، تاثیری انکارناپذیر داشت. این جنبش در بخش هایی از سرزمین های اسلاوی چنان با جان تودهها عجین شد که تو گویی به یک ایمان بدل شد، ایمانی مسیحی. در زمره بزرگان این جنبش در جهان اسلاوی، می توان به نامهای جاودانی اشاره کرد. در این مجال تنها از دو صدا و چهره تابناک ادب اسلاوی سخن خواهیم گفت. یکی در گروه شرقی اسلاوها و دیگری در گروه غربی. اما این هر دو شاعر به گونهایی با شرق اسلامی و ایران ارتباط یافته اند، الکساندر پوشکین و آدام میتسکویچ.
دولتشاهی افزود: هر ملتی در روند کسب هویت خویش در صف مقدم مبارزهاش مردی فرهیخته دارد و گاه شاعری. همانی که شاعر ملی مینامندش. برای ما ایرانیان اما شاعر ملی مفهومیست که شاید امروزه چندان ملموس نباشد. به راستی شاعر ملی ما کیست؟ شاید شاعر ملی ما آن پیر توس است با همان بنای رفیعاش که به راستی از گزند باد و باران در امان است. شاید شاعر ملی ما، سعدی شیرین سخن، باشد که اوج پایدار ادب تغزلی فارسیست و احیاگر نثر فارسی. پوشکین و میتسکویچ هر دو از اوج های ادب رومانتیزم اسلاوی هستند. هر دو به صفت شاعر ملی موصوفاند. اما میتسکویچ نیز یکی از سه چهرهایست که برای لهستانیان شاعر ملی قلمداد می شوند. میان این دو شاعر میتوان نقاط مشترکی یافت. دو سخنسرایی که در سرودههای آنها میتوان ردی از فرهنگ و گاه حتا واژگان اسلامی و فارسی ـ عربی را بازشناخت. دو شاعری که در طول زندگی خود برای آزادی مبارزه کردند و حتا طعم بند و تبعید را نیز چشیدهاند. یکی در سرزمین خود و دیگری در سرزمین برادران اشغالگر سرزمینش.
وی از سفر به کریمه به عنوان یکی دیگر از نقطههای اشتراک بین این دو شاعر یاد کرد و گفت: این هر دو سخن سرای نامی به کریمه سفر کرده و تاثیر گرفتند و بر اثر این تاثیر دست به آفرینش ادبی زدند. در میان سرودههای این دو نیز میتوان مشترکاتی یافت. یکی از این مشترکات، باغچه سراست. اما این دو در یک زمان در باغچه سرا اقامت نداشته اند. آدام میتسکویچ پس از بازگشت از سفر کریمه، با شاعر نامدار روس، الکساندر پوشکین آشنا شد. میان این دو روابط دوستانهای شکل گرفت. رابطهای که اما دیری نپایید و با گریز میتسکویچ از روسیه تزاری در سال 1829 میلادی به پایان رسید.
دولتشاهی پوشکین را نه در شعر که در زندگی سیاسیاش به نوعی و از زاویهای پیشگام مبارزه با بیعدالتی دانست که میتسکویچ نیز آن را پیمود. وی تاکید کرد: میدانیم که پوشکین دل در گروی قیام نافرجام دکابریستها داشت. اگر چه خود آشکارا در قیام حضوری نداشت. قیامی که به فاصله یک سال پس از پایان تبعید پوشکین، در چهارده و یا به روایتی بیست و شش دسامبر 1825 میلادی روی داد. قیامی که شکست آن دستآوردی جز سرکوب و برپایی رژیم پلیسی در روسیه نبود. همروزگار با این قیام، در لهستان که هنوز پارهای بود از وسعت وسیع امپراتوری روس، لهستانیان از حق برپایی و ایجاد هر گونه تشکلی، حتا علمی، محروم بودند. آنان حتی امکان آموزش به زبان مادری خود را نیز نداشتند. در این هنگام در دانشگاه استفان باتوری، در شهر ویلنا، در شهری چند ملیتی، لهستانی، لیتوانیایی، تاتار و یهودی، گروهی دانشجو گرد هم آمدند و انجمنی زیرزمینی به نام انجمن دانش بنیاد کردند، انجمنی که نقش و تاثیری انکارناپذیر نه تنها در تاریخ لهستان و روسیه که در تاریخ ایران و شاید اسلام نیز یافت. در این انجمن بود که برای نخستین بار تلاش برای ترجمه متن قرآن به زبان لهستانی آغاز شد. از اعضای این انجمن دو نام برای ایران و جریان ایرانشناسی و مطالعات ایرانی بسیار آشناست آدام میتسکویچ و الکساندر خوجکو.
وی افزود: این گروه در سال 1824میلادی به دست پلیس سیاسی تزاری کشف شد، در پی آن، دستگیریها و بازداشتها، آغاز شد. نخست حکم اعدام برای اعضای این تشکل صادر شد ولی تزار با یک درجه تخفیف این حکم را به تبعید به روسیه کاهش داد. در سال 1825 میلادی، سال سرکوب قیام دکابریستها، میتسکویچ به روسیه رفت و دیگر هیچگاه به زادبومش بازنگشت.
دولتشاهی با طرح یک سوال نمادین بحث خود را ادامه داد: اما باغچه سرای کجاست؟ بیگمان همگان میدانند که باغچه سرای در کجا واقع است. اما منظور از طرح این پرسش، پاسخ به موقعیت جغرافیایی آن نبوده است که معنی معنایی آن منظور نظر است. افسانهای میگوید که روزگاری دره باغچه سرا را رودخانهای عظیم در برداشته و حتا در زمانهای دور در بلندای صخرههای باغچه سرا حلقههای آهنی بزرگی برای پهلو گرفتن کشتیها وجود داشته است. معنی معنایی دره باغچه سرا مرزی است میان دو تمدن کهن، مرزی نامرئی که کوهپایههای مدیترانهای را از استپ آسیایی اروپایی جدا میکند به تعبیری باغچه سرا، پیوندگاه دواقلیم، دو تمدن و دو فرهنگ است. تمدن اسلامی و تمدن مسیحی. الکساندر پوشکین و آدام میتسکویچ هر دو با الهام از فواره اشک، به سرایش غزل پرداختهاند. بنایی که بهیاد دختر اسیر لهستانی، ماریا، از خاندان پوتوسکی، به دستور قریم گرای، خان تاتار کریمه در سال 1764 میلادی ساخته شد و شگفتا که معمار آن را نیز ایرانی گزارش کرده اند، استاد عمر معمار. هنرمندی که در پیکره سازی و نقاشی نیز دستی پر بار داشت.
دولتشاهی متذکر شد که بنا بر برخی روایات پوشکین پس از بازگشت از کریمه فواره اشک را با الهام از بوستان سعدی سروده است. وی افزود: اما این حقیقت دارد یا افسانهایست ساخته و پرداخته اذهان دوست داران سعدی؟ نمیدانم. پاسخ را باید پوشکین شناسان باز گویند. اما باید پرسشهای دیگر را در این مجال طرح کرد. آیا در ابیات دیگری از سعدی و حتا در سرودههای سخن سرایان دیگر فارسی، معنای نهفته در ابیات این سروده تکرار نگشته است؟ آیا پوشکین خود درجایی ابیات فوق را بازگفته است؟ آن چه مسلم است آشنایی پوشکین با فرهنگ اسلامی است. تا جاییکه حتا کلام الله مجید را نیز یکی از منابع آفرینش ادبی وی دانستهاند. گروهی نیز به تاثیرپذیری وی از حکیم توس سخن راندهاند. به ویژه آنجا که به برپایی کاخی از زبان اشاره دارد. اما تا آنجا که آگاهی نگارنده از ادبیات روسی اجازه میدهد، میتوان آشکارترین تاثیر سعدی را بر ایوان بونین، واپسین سخن سرای کلاسیک روس، یافت. این مهم در سرودههای وی به وضوح بیان شده است. او سرودهای به نام پند سعدی نیز دارد. آن چه این تشابه را بیشتر جلو گر میکند ، دلبستگی این هر دو به سفر بوده است. سفری اختیاری. هرچند گروهی به تاثیرپذیری لرمانتف، که وی را ادامه پوشکین نامیدهاند، نیز از سعدی سخن به میان آورده اند. در آغاز کلام گفته شد که سفر یکی از مشخصههای جنبش رومانتیزم است. سفری اختیاری و یا اجباری. پوشکین و میتسکویچ بر خلاف سعدی اگر تن به سفر دادهاند و در اقصای عالم بگشتند بسی ، به اجبار جبار بوده است، هرچند در کوره این سفر پخته شدند و نامی.
وی دستآورد میتسکویچ از سفر کریمه را اینگونه شرح داد: هجده غزل، سرودههایی که در دفتری به نام غزلهای کریمه منتشر شد. در این دفتر دو سروده درباره باغچه سرا وجود دارد، غزل شماره شش با عنوان، «باغچه سرا» و غزل شماره هشت با عنوان «گور دختر اشراف زاده لهستانی». هر چند با میتسکویچ نیست که واژگان اسلامی به زبان و حتا ادبیات لهستانی راه مییابد، و پیش از وی میتوان در آثاراستانسواو هوتونیه فسکی (1791 -1846) این دست واژگان را بازیافت. اما غزلهای کریمه به این مجموعه وسعت بخشید. با سرودههای این دفتر است که واژههایی از قبیل، دیو، نماز، منار، مسجد، ابلیس، پادشاه، میرزا، کاروان، الهه و... به ادب لهستانی راه یافتند.
دولتشاهی در ادامه نکاتی را در باب چگونگی آشنایی روسها با سعدی قابل و البته ضروری دانست، وی تصریح کرد: این آشنایی به واسطه زبان فرانسوی روی داد. با ترجمه تنها سه باب از بابهای هشت گانه گلستان در سال 1796 میلادی. اما به یاد آوریم که نخستین آشنایی اروپائیان با کلام و سروده شیخ شیراز، با ترجمه این آثار به زبان لهستانی بود. برگردانی که یکصد و هشتاد وشش سال پیشتر از ترجمه روسی روی داده بود. این حقیقت در آشنایی ایرانیان با سرودههای این دو شاعر بزرگ نیز معتبر است. زیرا نخستین برگردان آثار پوشکین به زبان فارسی در سال 1928 میلادی با ترجمه داستان دوبرفسکی انجام گرفته است. در حقیقت نه دهه پس از درگذشت شاعر. اما فارسی زبانان اقبال این را داشتهاند که با سرودههای میتسکویچ در زمان حیات خود شاعر آشنا شوند. میدانیم ترجمه غزل پنجم از غزلهای کریمه به همت میرزا جعفر خان توپچی باشی، برادر حاج سیاح و استاد زبان فارسی در دانشگاه سن پترزبورگ انجام گرفته و شاعر این ترجمه را به همراه مقدمهای به زبان فارسی در انتشار اول مجموعه غزلهای کریمه منتشر کرده است. اما سوگمندانه باید گفت تمام تلاشی را که میتسکویچ در بکارگیری واژگان شرقی از خود نشان داده بود، در ترجمه توپچی باشی یکسر از بین رفت. توپچی باشی این غزل را به فارسی سره برگردان کرده است.
تئاتر مدرن، وامدار دیالوگ
دکتر آبتین گلکار، مترجم آثار روسی ابتدا برخی از وجههای تاثیر گذاری پوشکین بر ادبیات روسیه را بازنمایی کرد. وی سپس در شرح ویژگیهای آثار نمایشی پوشکین گفت: آثاری که او در قالب این گونهی ادبی نوشته است، در تاریخ تئاتر روسیه جایگاه ویژهای دارند، شناخت او از تئاتر بسیار عمیق و حرفهای بوده و تمام آثاری که نگاشته به قصد اجرا بودهاند و نه به عنوان یک اثر ادبی؛ او از این هم فراتر رفته و با نوشتههای نظریاش در این حوزه به عنوان یک نظریه پرداز مطرح شده است، او بارها به صراحت گفته است که قصد نوزایی و اصلاح در تئاتر روسیه را دارد، البته میراث نمایشی او از نظر تعداد زیاد نیستند، علاوه بر چند اثر ناتمام تنها یک نمایشنامه تاریخی به نام بوریس گودونف و مجموعهای به نام «تراژدیهای کوچک» نوشته که این آخری شامل چهار نمایشنامه کوتاه است، اولین اثر آن «شوالیه آزمند» نام دارد، «موتسارت و سالی یری»، «مهمان سنگی» و «ضیافت به روزگار طاعون» دیگر متون این مجموعه هستند. ولی به هر حال این آثار با وجود کم شمار بودن نقش مهمی در فرهنگ روسیه داشتهاند.
گلکار، پوشکین را در خلق آثار نمایشی بسیار پیشرو خواند و عواملی را که در تحقق این امر موثر بودهاند بر شمرد: میتوان در آثار او عناصری مختلف یافت که بعدها در درام مدرن به طور مدون مورد تحلیل قرار گرفتند، منظور از درام مدرن جنبشیست که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به همت هنریک ایبسن آغاز شد و بعد جورج برنارد شاو نیز آن را ادامه داد و سپس در قرن بیستم، برشت و سایرین دنباله آن را پی گرفتند. مهمترین ویژگی آثار پوشکین آن است که بر خلاف سنت رایج زمان، در پی بر انگیختن احساسات مخاطبانش نبود، در وهله اول سعی میکرد آنها را به تفکر وا دارد، این چیزیست که برای تراژدی نویسی در آن روزگار بسیار غریب بوده است، تراژدی نویس موفق در آن زمان کسی بوده که بهتر از دیگران میتوانسته احساسات مخاطب را برانگیزاند. پوشکین در پی چنین رویکردی نبوده است از این رو مهمترین صحنهها و رویدادها که به تحریک احساسات مخاطب میانجامیدند از آثار او حذف می شدند.
گلکار افزود: این رویکرد آگاهانه باعث میشد کنش دراماتیک در گفتار شخصیتها محقق شود نه در اعمال و کردارشان، این شکل را کارگردانها نمیپسندیدند و آن را باعث خستگی تماشاچی میدانستند، این انتقاد سالها بعد به آثار شاو هم وارد شد. پوشکین خود میدانسته که به احتمال، این دست آثارش زیاد محبوب نخواهند بود بر خلاف شعرهایش، ولی معتقد بوده که چنین رویکردی برای تئاتر روسیه لازم است. او درباره بوریس گودونف نوشته است: «موفقیت یا عدم موفقیت تراژدی من بر تجدید بنای نظام نمایشی ما تاثیر خواهد گذاشت.»
در جای دیگر نیز نوشته است: «من اصولا همیشه نسبت به موفقیت یا ناکامی نوشتههای خود بی اعتنا بودهام ولی اعتراف میکنم عدم موفقیت بوریس گودونف برایم بسیار ناگوار خواهد بود و البته تقریبا اطمینان دارم همینگونه هم خواهد شد.»
منتقدی دیگر در مقاله ای نوشت: «در تراژدی بوریس گودونف، همه رویدادها دور از چشم بیننده و خواننده به وقوع میپیوندند، به محض آنکه عمل و کنشی در آستانه شکل گیری قرار میگیرد ناگهان باز همه چیز محو میشود و ما نه عملی میبینیم و نه شخصیتی، تا زمانی که در پرده بعدی شخصیتها روی صحنه بیایند و برای ما روایت کنند که در این فاصله در پشت پرده چه اتفاقی افتاده است.»
بلینسکی بزرگترین منتقد روسیه در قرن نوزدهم هم نظری مشابه این نظرات دارد، او بوریس گودونف را منظومهای روایی در قالب گفتگو قلمداد کرده است، به عبارتی آن را به عنوان یک نمایشنامه به رسمیت نشناخته است، به زعم او قهرمانها فقط حرف میزنند، در بعضی جاها بسیار زیبا هم حرف میزنند ولی کنشی از آنها سر نمیزند. مخاطب کلماتی میشنود که آکنده از شعر ناب هستند ولی نه احساسی می بینید، نه مبارزهای، نه کنش و عملی. گفته بلینسکی تا حدی درست است چون پوشکین به عمد از این احساسات فاصله گرفته تا بر فکر و اندیشه مخاطب اثر بگذارد.
گلکار در ادامه با ذکر نمونههایی این رویکرد را مقدم بر رویکردهای تئاتر مدرن دانست و از این طریق بر اهمیت نظریه و عملکرد پوشکین تاکید کرد. وی دیگر ویژگیهای آثار دراماتیک پوشکین را شرح داد: در آثار او هر کدام از شخصیتها در حقیقت نماد یک اندیشه اجتماعی و فلسفی هستند، نمونه بارز این رویکرد را در «ضیافت به وقت طاعون» میتوان دید. در این اثر طاعون لندن تصویر میشود که در میانهی آن تعدادی جوان در یکی از خیابانها ضیافتی به راه اندختهاند. این اثردر واقع یک گفتگوی فلسفیست شبیه به ضیافت افلاطون که در آن هر کدام از حاضران عقیده خود را درباره مسالهای واحد بیان میکنند. این قبیل نمایشنامهها خاص نمایشنامهنویسان فیلسوف یا فلاسفه نمایشنامهنویس است مثل لسینگ، دیدرو، ولتر و سارتر. جالب توجه است که پوشکین شاعر بوده است و نه فیلسوف اما چنین رویکردی در نمایشنامههایش دیده میشود.
دیگر ویژگی آثار نمایشی پوشکین که خاص آثار مدرن است، به ساختار بخش پایانی ارتباط دارد، گلکار آن را نیز شرح داد: طبق سنت کلاسیک نمایشنامه از سه بخش تشکیل میشود: گره افکنی، نقطه اوج و در نهایت گره گشایی. در اغلب نمایشنامههای پوشکین تعارض کلاسیک در پایان متن حل نمیشود و خواننده معلق میماند. این ترفند در تئوری درام مدرن بعدها با عنوان پایان باز معروف شد. این شیوه بیشتر به وسیله نمایشنامه نویسانی استفاده میشود که میخواهند مخاطب بعد از پایان نمایش همچنان به آن فکر کند و پاسخ را خود بیابد. در نمایشنامه بوریس گودونف این پایان وجود دارد. این همان چیزیست که برنارد شاو در جستار تئوریکی که با نام جوهر ایبسنگرایی نوشته به آن اشاره کرده و آن را از نشانههای تئاتر نو دانسته است. در آثار پوشکین شاهد تحقق این تئوری هستیم که البته در آن مقطع قدری غریب و ناملموس بوده اما در دهه های بعد بخشی از اساس درام مدرن شده است. به هر حال همانطور که گفتم مهمترین جنبه تئاتر پوشکین این است که به قصد برانگیختن خواننده به تفکر نوشته شدهاند.
دایرهی وسیع اتهامزنیها به سعدی
دکتر حمیدیان ورود به دنیای جدید و تاثیرات آن را عاملی موثر در ایراد گزافهها و طرح اتهامات بسیار در باب آثار زعما و بزرگان ادب ایران به ویژه سعدی دانست و گفت: اگر بخواهیم یک برآورد کلی داشته باشیم میتوانیم بگوییم که از چهار ستون ادبیات فارسی، یعنی فردوسی مولانا، سعدی و حافظ، فردوسی بیش از همه مصون مانده است، برای اینکه کمتر سخنی در مورد او گفتهاند یا به عبارتی کمتر جرات کردهاند که چیزی بگویند، به ویژه این که آثار او حماسی هستند و در عالم جوانمردی و فرهنگ رزم و داد و دلیری. حتا منتقدان دوران مشروطیت و قبل از آن وقتی به فردوسی میرسیدند نمیتوانستند سخنی بگویند. اما در مورد سه نفر دیگر بسیار چیزها گفتهاند و اتهامهایی زدهاند، البته ایشان نگران بودهاند، نگران چیزی که فکر میکردهاند بد آموزیست و شگفتا که در این مورد به سراغ چهرههایی رفتهاند که مایهی افتخار ما هستند. از این میان نه مولانا مصون مانده، نه حافظ و نه سعدی. اما به طور کلی در مورد سعدی دایره اتهام زنیها و تقبیحها بسی گستردهتر از دیگران بوده است. شاعری که به زحمت موزون و مقفایی سر هم میکند او را کاسبکار نامیده. سعدی را سادهباز خواندهاند در حالی که به شهادت آثارش از این امر نفرت داشته است، او را بد آموز خوانده برخی حتا سفرهایش را نیز منکر شدهاند.
وی شگفتی ابراز کرد از این که این همه در دورانی اتفاق میافتد که ما مدعی ورود به دنیای نقد و تحلیل جدید هستیم و تصریح کرد: آنچه برای من در این جا اهمیت دارد متمرکز کردن سخن درباره غزلهای سعدیست. در این مورد به گمان من دامنه این بتها و آن چیزیهایی که میتوانیم بدفهمی وکج فهمی بنامیمشان بسیار گسترده است و به غزل سعدی هم سرایت کرده است. ما بت زیاد داریم یکی از بتها عادات ماست، ما ملتی هستیم ناخوانده ملا، با کمترین مطالعه بیشترین ادعا را داریم، آنچه در مورد سعدی گفته شده از این دست است. بت دیگر بت مشاهیر ماست که خیلی زود دهان به دهان میگردد و بیشترین زیان را هم از این رهگذر ممکن است متحمل شویم. به فرض زندهیاد فروغی که بسیار احترام به او میگذارم، در جاهایی به صراحت، برخی غزلهای سعدی را حاوی بدآموزی و عشق شهوانی دانسته است، این را منکر نیستیم اما درصد کوچکی از غزلهای او به این صورتاند، شگفت تعمیم دادن آن است.
حمیدیان ادامه داد: این تعمیمها کار را به جایی میرساند که ما در کتابهای مشهور و رایج سبکشناسی غزل را به عاشقانه و عارفانه تقسیم میکنیم، سعدی را در زمره عاشقانهها جای میدهیم و حافظ را در دسته عارفانهها، و گویی تنها یک نوع شعر را به عنوان شعر عارفانه قبول داریم، شاید یکی از مشکلات ما این است که از نمادها حکم میسازیم که حتا از این دیدگاه هم قسمت اعظم غزلهای سعدی عارفانه است و نه عاشقانه. ما توجه به این نداریم که شیوههای عارفانه سرایی محدود نیستند به یک یا دو؛ چند نوع شعر داریم که به طور کلی میتوان عارفانه قلمدادشان کرد، تعدادی از غزلهای حافظ و اکثریت قریب به اتفاق غزلهای مولانا و عطار و امثال آنها. نوعی دیگری هم هست که صریح و آشکار خانقاهیست. مثل اشعار شاه نعمت الله ولی یا شاه قاسم انوار، وقتی به آنها نظر کنیم خواهیم دید که تحمل آنکه چند سطر از آنها را بخوانیم، نداریم مگر کسانی که درگیر اصل آن قضیه هستند، اهل خانقاهاند. اگر از دید محتوایی بررسی کنیم این اشعار در بالاترین درجه عرفانیت هستند، البته عجیب است از که از نیمه قرن هشتم و اوایل قرن نهم دیگر رواج نیافته و توفیق نداشتهاند، البته از دید هنری و نه عرفانی.
وی یکی از بزرگترین مشکلات در مواجه با غزلیات سعدی را پندار موجود از شعر عرفانی ارزیابی و تاکید کرد: گویی توجه نداریم به اینکه در این شیوه غزلسرایی معشوقی اختیار میشود، که به طور کلی نه خود حضرت حق، که نوعی بدل از اوست، نه میتوانیم بگوییم که اوست و نه میتوانیم بگوییم که حضرت حق نیست، چراکه وقتی میخواهیم بگوییم حضرت حق نیست، می بینیم که عجبا، شاعر با چه شور و عشق و هیجانی از عالم خودش و از عشق پاک خودش سخن میگوید، اگر بخواهیم بگویم که به واقع حضرت حق است میبینیم که با یک زبان صمیمی و ساده مثل عاشق و معشوقهای معمولی سخن گفته است، اینجاست که به شگفت میآییم توجه به آن بدل نداریم، این وسیله در حقیقت یک تدبیر شاعرانه است برای نوعی از عرفان، لغزش اینجاست. این مبنای کل غزل سعدیست ممکن است در کل غزل به طور صریح نه اصطلاح عرفانی بیابیم و نه هیچ نشانهای، اما کل فضا را میبینیم که رنگی از عرفان دارد، موفقترین شعر در دنیای غزل همین نوع است.
دکتر حمیدیان از این حیث مشابهتهای زیادی را بین غزلیات سعدی و حافظ عنوان کرد و با اتکا به نمونههایی برخی سرودههای حافظ را مقتبس از سعدی تلقی کرد. وی افزود: با این همه باز شعر حافظ را در زمره اشعار عرفانی جای میدهیم و شعر سعدی را در عاشقانهها، باید در مورد سعدی مراقب بود و بتهایی را باید شکست. میدانیم که غزلهای سعدی در ظاهر ساده به نظر میرسند، اما آن چیزهایی که در بسیاری از اوقات خواننده را فریب میدهند، آن چیزهایی هستند که میتوانیم به غولهایی در پس این ظاهر ساده تعبیرشان کنیم.
وی در پایان بر مطلب مهم دیگری تاکید کرد: در غزلیات سعدی شیوهای وجود دارد که او خود مبتکر آن است، من آن را تنزیل و تنزیه نام نهادهام. تنزیل و تنزیه در یک شعر، سعدی در بیتی تنزیل داده است، آن گاه که آن بدل را مد نظر داشته. معشوقی را مد نظر داشته که بدل از حضرت حق است، می شود با او به صمیمت سخن گفت، مثل دو محرم، دو دوست به سادگی و صمیمیت، حتا میتوان به او پرخاش کرد. گاهی در یک غزل بیش از یک بار از تنزیل به تنزیه رفته و باز بازگشته است. وجود این بدل است که دایره شعر عرفانی را تا به این حد گسترده کرده است. غالب غزلهای اینچنینی با تنزیه خاتمه مییابند، چراکه آن حرف آخر است.
ارسال نظر