گوناگون

شب زنده داری تهران چطور به شادی می رسد

شب زنده داری تهران چطور به شادی می رسد

پارسینه: تاریکی برای شهر، خوفناک نیست. تهران بعضی از مفهوم ها را به فراموشی سپرده است؛ خاموشی، سکون و سکوت مطلق را. آن دورها؛ چندصدمتر بالاتر از جایی که آدم های این شهر زندگی می کنند صدای جریان برق در کابل ها هنوز هست؛ نشانه ای از زندگی نامحدود در شهر.

خاصیت زندگی در پایتخت، شهر را به سمت چنین شمایلی هُل داده است. چون همه ساعت ها و دقیقه ها اینجا گنج هستند. می توان روی پول درآوردن از دقیقه ها حساب کرد. همین طور روی یادگرفتن، دانستن و بهتر زیستن.

در این فرآیند، هرکدام از بخش های زندگی که اضافه به نظر بیاید، خود به خود حذف می شود و برای بخش های ضروری، جایگزین درست و حسابی پیدا خواهد شد.

تفریح و سرگرمی جزو بخش های ضروری بوده که کار و کاسبی، هرجور چرخیده این قسمت از زندگی تهرانی ها حذف نشده است. خیلی ها ساعت تفریح را به شب، منتقل کرده اند و حتی گله دارند که چرا برای فعالیت شبانه در شهر، محدودیت زمانی در نظر گرفته شده. چون تهران در شب های رمضان امتحان امنیت را خوب پس داده است. اما تهران تا کجا می تواند سخاوتمندی به خرج دهد و در مقابل این خواسته ساکنانش منعطف ظاهر شود؟ افزودن کدام تفریحات به شهر، لبخند روی لب شبگردها می نشاند؟

تصویر یکم
درهای تاکسی که بسته شد پیرمرد اخمو استارت می زند و بی آنکه نگاهی به مسافران بیندازد می گوید کرایه پونصد تومن اضافه شده! مسافرها صدایشان درنمی آید. بعدِ لااقل پانزده دقیقه انتظار برای تکمیلِ ظرفیت، نمی ارزد دوباره پایینِ پای جمشیدیه بایستند و منتظر بمانند تا کسی دل از گشت زنی در پارک سنگی بکَند و سوار تاکسی شود.

پیرمرد، بی تفاوت به قطار ماشین های مانده در ترافیک ترمز می کند. حرف می اندازم که اینجا همیشه اینقدر شلوغ است؟

« تازه کجاش رو دیدی؟ شب، اینجا بساط آش و بلال و ... راه می اندازند نمی شه تکان خورد! »

- دیگِ آش، ورودی پارک؟

« چشه مگه؟ کلی درآمد داره. شب اینجا غلغله اس...»

شبِ جمشیدیه را می گوید. یک نفر پیدا شده از هفت خوان گذشته و در مسیرِ شبگردهای جمشیدیه بساط کرده و کاسبی می کند. شب، این فرصت را به او داده و البته حضور جمعیت مشتاق برای گشت زنی. چون شب ها به قول راننده، اینجا غلغله می شود. اینطور که پیداست نانِ فروشنده هم توی روغن است. هم خریدارها راضی اند و هم فروشنده.

تصویر دوم
میدان تجریش شلوغ است. افسرها چندجا ایستاده اند و حریف سیل ماشین ها نمی شوند. جمعیت در پیاده رو موج می زند. چراغ ها پشتِ هم روشن می شوند. عابرها و ماشین ها همه عجله دارند. می روند تا زودتر برسند!

پیاده رو هجده کیلومتری خیابان ولیعصر همین جا شروع می شود. برای برخی شاید به انتها برسد؛ برای آنها که خط شروع را از میدان راه آهن کشیده اند.

بعضی ها می روند تا دوباره برگردند و ساعتی از شب، در پیاده رو ولیعصر قدم بزنند. آنجا که خبری از جمعیت عجول نیست اما امنیت پیاده رو سر جایش است. از تجریش تا خودِ میدان راه آهن انواع و اقسام مراکز، مغازه، رستوران، کافه ها و چند پارک سر راه پیاده روی هست. خصوصیتی که به گفته «جین جیکوبز»؛ نظریه پرداز شهری با ترکیب فعالیت های شهری موجب بالا رفتن حس امنیت فردی و اجتماعی خواهد شد. به این ترتیب، پیاده روی یک تفریح ارزان شبانه برای تهرانی ها به حساب می آید که با ادامه فعالیت مراکز در شب، رونق و امنیت بیشتری پیدا می کند. این مزیت، مختص خیابان ولیعصر نیست و در تمام راسته های مشابه تکرار می شود.

تصویر سوم
«پیاده روی توی خیابون کجا، بین زمین و هوا کجا؟ قدِ زمین تا آسمون فرق داره. یک دقیقه صبر کن! عکس از این زاویه با پُل...»

شب تابِ تهران، هدفِ اول و آخرِ علاقمندان به پیاده روی شبانه نیست. خیلی ها مثل خانمی که بهترین نما را برای عکاسی با پل طبیعت یافته، عاشق هیجان حتی در پیاده روی هستند.

« با دلِ خوش، صبح تا عصر میشه پشت میزِ کار دوام آورد. کارِ اداره فرسوده ت می کنه. کنار نمیشه گذاشت. صحبت حقوق و این حرفاس ولی میشه برنامه هیجان انگیز ریخت...»

ماجرا جاهایی مرموزتر و دلچسب تر هم شده؛

«روی پل دره فرحزاد قدم زدی؟ مثل اینه که یه باغ رو برعکس گذاشته باشن جلو روت... پارک نهج البلاغه رو می گم»

با یک نفس عمیق، ریه اش را پُر می کند:

« زیر پات دره؛ نه ماشینی نه عابری. دره پله ای می ره تا اون کف. چند متره عمق اش؟ فکر کن اون وسط بایستی تصور کنی زیر پات تاریکی مطلق و تو تو هوایی! هیجان نداره؟»

رو به خانم همراهش آرزو می کند: «کاش یه قسمت پل رو شفاف میساختن. عین اون مدل چینی ...»

نگاه خانم همراه اش می گوید که از شنیدنِ طرح هم قالب تهی کرده !

تصویر چهارم
یکی انگشت های دست را تا نیمه توی دهانش فرو برده و چشم هاش وق زده بیرون. همراهان دست روی شانه اش گذاشته اند و جملاتی می گویند که آرام اش کند. آن یکی، سکسکه ترس و خنده گرفته و گیج می زند!

روی پله های خانه وحشت، ایستاده و نمی دانند چطور هول هیولا و جیغ ها را فراموش کنند.

کارِ عاشقان ترس، گاهی به اینجا می کشد. اول بهت زده اند اما دفعه بعد باز داوطلب می شوند که خانه وحشت را ببینند. شهرها و مراکز تفریحی متناسب با آنچه مخاطبان می پسندند طراحی شده و ادامه مسیر می دهند. تعداد زیادی از تفریحات ترسناک در شب متقاضیان بیشتری پیدا می کند. درست وقتی که آن چراغ قرمز چشمک زن، روی کله اسکلت روشن-خاموش می شود. لابد ترسیدن در شب، لذتی دارد که در هراس روزانه نیست. وگرنه کارِ این خانه های وحشت تا امروز خوابیده بود.

تصویر پنجم
باد، صدای «هی های» جمعیت سوار بر وسایلِ زمین بازی را همراه خودش می آورد. به دریاچه که می رسد آرام می گیرد. از کنار خلوت و آرامشِ زوج ها می گذرد و روی آب موج می اندازد. اغلب جفت جفت روی پله نشسته اند و بستنی بدست، نورِ لرزان افتاده در شب دریاچه خلیج فارس را نگاه می کنند. بی خیالِ آنکه وسایل بازیِ پشت سر دارند زمین و زمان را به هم می دوزند.

خیلی ها هنوز از شب تهران، انتظار آرامش دارند. این دسته از شبگردهای آرام را می توان کنار دریاچه یا حوض بزرگ پارک ها پیدا کرد. شاید پایین پای حوض پارک ملت، دور از شلوغی رستوران و کافه های مرکزی تمدد اعصاب کنند یا ایستاده بر پل قوس دارِ پارک رازی در همسایگی بنایی که شبیه فانوس دریایی کارتون هاست. شاید هم در هیاهوی قایق سواران پارک المهدی لحظه آرامی پیدا شد یا کنارِ حوض بزرگ بوستان لاله؛ وقتی عکس ماه توی آب می لرزد.

تصویر ششم
فقط حوض و دریاچه های تهران نیست که قصه آرامش تعریف می کند. چشم انداز تهران از ارتفاعات هم دنباله رو همین قصه است. یک وسعت چراغانی شده با زندگی در شب. به جای ووره ماشین، جیرجیرک ها پس زمینه این تصویر می خوانند.

اگر تهرانی ها اهل کوهپیمایی باشند ارتفاعات کلک چال بعد از آن چندصد پله پارک جمشیدیه، تصویر وسیعی از شبِ تهران به دست می دهد؛ گسترده از شرق تا غرب با سوسوی چراغ های سوزنی.

دشت ستاره های زمینی تهران، تماشاچی زیاد دارد. به همین خاطر پارکینگ های منتهی به ارتفاعات پایتخت در شب، کیپِ هم پُر از ماشین است. از بوستان «یاس» در شمال شرق و بام تهران در ولنجک گرفته تا بام «محک»، ارتفاعات کوهسار، بلندی های لتمال کن و آبشار تهران در غرب.

عاشقان تماشای شبِ پایتخت را می توان در این محل ها پیدا کرد. با نگاه هایی عمیق و علاقمند به شهرِ روشن؛ انگار بخواهند خانه ای را که نشان کرده اند پیدا کنند. مثل وقتی که در کودکی دنبال ستاره شان در آسمان می گشتند.

تصویر آخر
قدم زدن در پارک، دویدن دسته جمعی در مسیر سلامت، گوش سپردن به آواز جوی و پرندگان در هر کجای این شهر، قدرت خاطره سازی و خاطره بازی دارند به شرط آنکه فرصتی وجود داشته باشد. یافته هایی که محققان شهرهای «زیست دوست» آنها را تایید می کنند می گویند طبیعت می تواند ذهن انسان را تسکین دهد و منجر به کاهش استرس، افزایش مهارت های شناختی و رخدادهای مثبت دیگر همچون جوانمردی و افزایش اعتماد بین انسان ها شود. با این اوصاف، در قدم اول، طراحی شهر با تمرکز بر جلوه های طبیعی می تواند شهروندان را به سمت چنین خصوصیاتی متمایل کند. تهران از تمام فضاهایی که پتانسیل تبدیل شدن به بوستان داشته بهره برده است. به نظر می رسد راهکار، اکنون در زمانِ استفاده از بوستان ها و مراکز تفریحی دیگر نهفته باشد.

زیاده از حد خوش بینانه است اگر تصور کنیم تفریحات موجود در پایتخت، همه آن چیزی است که شهرنشین امروزی طلب می کند. استقبال از تفریحات کنونی در شهر هم به دلیل تناسبِ نسبی آن با زندگی شهری رخ داده و هم در نبود جایگزینِ دیگری توسط شهروندان انتخاب شده است. تکاپوی مدیریت شهری برای رسیدن به آن سطح از رضایتمندی است که شهروند امروز در سر می پروراند.


عکسِ شب از تیم کوپرای فضانورد، تهران را در شب قاب گرفته؛ تهران بیدار است با چراغ هایی که مثل دانه های سرب روی شهر پخش شده اند. زندگی به شیوه معاصر، چاره ای جز این برای تهرانی ها ها نمی گذارد؛ کارِ روزانه و زندگی در شب. خیلی ها به این سبک زندگی در شهر خو گرفته و از آن ابراز رضایت و شادی می کنند. اگر زندگی در شب، پایتخت نشین ها را شادتر می کند چرا شادی را از تهرانِ شب بیدار و ساکنان اش دریغ کنیم؟

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار