گوناگون

خلأ ‌خير مطلق در جهان اضداد

پارسینه: مساله شر از نظر جان هيك

مساله شر، مساله‌اي است كه همواره ذهن بشر را به خود مشغول كرده و به رقيبي جدي و سرسخت براي خداي مورد اعتقاد او مبدل شده است. تلاقي و دست به گريبان بودن شر با اعتقاد به خداي قادر مطلق پديده‌اي جديد و تازه نيست، بلكه امري ديرينه است. بشر خداباور همواره كوشيده است تا اعتقاد راستين او به خداي كاملا مطلق از سوي شر نابود نشود و به شكاكيت تبديل نشود؛ چراكه اين اعتقاد براي او مبدا و بنياد تمامي باورها و اعتقاداتش است.

به بيان بهتر، ستون و تكيه‌گاه زندگي او محسوب مي‌شود. حال اگر اين ستون به وسيله مساله شر فرو ريزد خيمه زندگي انسان فرو خواهد ريخت و نابود خواهد شد و نابودي زندگي او يعني نابودي خود او. بنابراين انسان معتقد به خدا همواره تلاش كرده است با تمام وجود و با استدلال و دلايل مختلف از اعتقاد بنيادين خود دفاع ومساله شر را توجيه كند.

جان هيك، فيلسوف دين انگليسي ازجمله افرادي است كه در اين راستا تلاش مي‌كنند. در اين مقاله در پي آنم كه ديدگاه و تبيين او را درباره مساله شر توضيح دهم.

جان هيك در كتاب فلسفه دين خود به تعريف شر مي‌پردازد. وي معتقد است: به جاي آن كه بكوشيم شر را براساس نوعي نظريه كلامي تعريف كنيم (مثلا به عنوان آنچه كه مغاير با اراده خداوند است)‌ بهتر مي‌نمايد كه بدون مجادله و پرده‌پوشي به تعريف آن بپردازيم، يعني با نشان دادن آنچه اين اصطلاح به آن دلالت دارد.

شر به رنج و آلام جسمي، آلام روحي و شرارت اخلاقي اطلاق مي‌گردد. شرارت اخلاقي يكي از علل دو شر اول است؛ چراكه بخش عظيمي از آلام بشري از سبعيت و بي‌رحمي نوع بشر ناشي مي‌شود. (هيك، 89 :1372)‌

ملاحظه مي‌كنيم جان هيك به قول خودش بدون پرده‌پوشي و براحتي با مفهوم شر مواجه شده و به تعريف آن پرداخته است.

البته بايد متذكر شويم اگرچه بخش عظيمي از درد و رنج انسان معلول رفتار اوست، اما شرها بخش ديگري را نيز شامل مي‌شوند و آن حوادث ناشي از علت‌هاي طبيعي مانند ميكروب‌ها، زلزله، توفان، سيل و آتش‌سوزي است.

مساله شر به نحو سنتي به شكل يك حصر دووجهي مطرح شده است. اگر خدا قادر مطلق است، بايد بتواند همه شرها را نابود كند، اما شر وجود دارد، بنابراين خدا نه مي‌تواند فعال مايشاء باشد و نه كاملا مهربان.

جان هيك پس از طرح دوباره اين حصر دووجهي به پاسخ‌هاي گوناگوني كه در حل مساله شر بيان شده است مي‌پردازد.

يكي از راه‌حل‌هاي ممكن براي مقابله و حل اين حصر دووجهي، اين است كه بگوييم شر نوعي توهم و ساخته ذهن است. در حالي كه جان هيك اين پاسخ را براساس ديانت سنتي اديان ابراهيمي مردود مي‌داند و معتقد است در كتاب مقدس به نحو واقع‌گرايانه‌اي به آفرينش خير و شر در تجربه بشري اشاره شده است.

راه‌حل دوم پاسخ آگوستين به مساله شر است كه مبتني بر مفهوم هبوط انسان از پاكي و خلوص نخستين، آن را مطرح كرده است. آگوستين به اين عقيده ديني كه عالم را سراسر خير مي‌دانند، اعتقاد راسخ دارد. بر اين اساس، آگوستين قائل به عدمي بودن شر است. از نظر او نابينايي يك امر وجودي نيست. تنها چيزي كه وجود دارد چشم است كه في‌نفسه خير است و شر بودن نابينايي فقدان كاركرد صحيح چشم است.

«با تعميم دادن اين اصل، آگوستين بر اين باور است كه شر پيوسته عبارت است از سوء عمل چيزي كه في‌نفسه خير است.»( هيك، 94 :1372)‌

ديدگاه آگوستين درباره شر تا حد بسيار زيادي منطبق با ديدگاه شهيد مطهري در اين باره است. شهيد مطهري معتقد است كه بدي‌ها همه از نوع نيستي و عدم‌اند. وجود و عدم در خارج 2 گروه جدا را تشكيل نمي‌دهند. عدم، هيچ و پوچ است و نمي‌تواند در مقابل هستي، جاي خاصي براي خود داشته باشد. اساسا خوبي عين هستي و بدي عين نيستي است و هر جا سخن از بدي مي‌رود، حتما پاي يك فقدان و نيستي در كار است. بنابراين از نظر شهيد مطهري در جهان يك نوع موجود بيشتر نيست و آن هم خوبي‌هاست.

اما پرسش ما از آگوستين اين است كه اگر تمام عالم خير است، پس شر چگونه پديد آمده است؟ در پاسخ به اين پرسش آگوستين معتقد است كه شر ابتدا در سطوحي از عالم اتفاق افتاد كه اختيار وجود داشت؛ يعني در سطوح فرشتگان و نوع بشر. برخي فرشتگان از خداوند روي برتافته و به خيرهاي كوچك‌تر رو آوردند و در برابر خداوند عصيان كردند و سپس به اغواي نخستين زن و مرد (آدم و حوا)‌ پرداختند و سبب هبوط آنان شدند. بنابراين از نظر آگوستين سقوط فرشتگان و انسان منشا شر اخلاقي يا گناه بوده است و شرور طبيعي نتيجه كيفر گناهان آنان است. چراكه بشر بايد خليفه خداوند روي زمين مي‌بود؛ اما اين نقص بشر كه وي به فرمان الهي توجه نكرد و از ميوه ممنوعه خورد، سرتاسر عالم را به انحراف كشانده است. بنابراين از نظر آگوستين شر يا گناه است يا كيفر گناه كه در صورت اول شر اخلاقي و در صورت دوم شر طبيعي خواهد بود.

در واقع هدف آگوستين از تبين اين‌چنيني شر اين بوده است كه خداوند را از هر نوع مسووليتي در قبال ايجاد شر مبرا گرداند و مسووليت آن را به تمامه به عهده مخلوقات بيندازد.

ديدگاه آگوستين از جانب شلايرماخر مورد انتقاد واقع شده است و آن اين كه يك آفرينش بي‌عيب هرگز به انحراف كشيده نخواهد شد و اگر اين چنين شده است، مسووليت‌ نهايي آن به دوش آفريننده آن خواهد بود.

راه‌حل سومي‌ را كه جان هيك آن را بررسي مي‌كند ديدگاه ايرنائوس است. ايرنائوس پيش از آگوستين به طرح اين مساله پرداخته است. از نظر وي مساله منشاء شر اخلاقي اين چنين حل مي‌شود كه اصلا شر اخلاقي شرط ضروري آفرينش انسان در يك فاصله معرفي از خداوند است، حالتي كه در آن فرد در ارتباط با خالق خود از آزادي واقعي برخوردار است و مي‌تواند‌ آزادانه در پاسخ به حضور غيرجابرانه خداوند به جانب فعليت بخشيدن به خود به عنوان بنده خداوند به تكامل خود بپردازد. اما در برابر ايرنائوس بايد گفت اگرچه علت اصلي يا جزيي از قست اعظم ‌آلام بالفعل انساني، به سوءاستفاده از آزادي بشري باز مي‌گردد؛ اما منابع ديگري نيز براي درد و رنج بشري هستند كه كاملا مستقل از اراده انسان‌اند، مانند: سيل، زلزله و قحطي.

در پاسخ ايرنائوس معتقد است كه غايت خداوند ساختن بهشتي نبوده است كه ساكنان آن حداكثر لذت و حداقل درد و رنج را داشته باشند و اگر چنين نشود، خيريت خداوند زير سوال برود. چرا كه اساسا هدف خداوند چنين چيزي نبوده است. بلكه جهان به عنوان مكاني است براي پرورش روح يا انسان‌سازي، كه در آن انسان‌هاي آزاد مي‌توانند با انجام تكاليف خود همگام با تعارضات هستي، به مقربان درگاه الهي تبديل شوند.

ديدگاه ايرنائوس نيز مورد انتقاد واقع شده است. ازجمله آن كه درست است كه جهان سازنده انسان نمي‌تواند بهشت باشد، با اين حال، اين نظريه نمي‌تواند حجم واقعي آلام انساني را كه شامل شرور بسيار بزرگي نظير كشتار دسته‌جمعي انسان‌هاست را توجيه كند.

راه‌حل چهارم ديدگاه الهيات پويشي درباره مساله شر است. بنابر دلايلي و از جمله وجود شر در جهان، الهيات پويشي بر اين باور است كه قدرت خداوند نامحدود نيست،‌ اما در عالم موثر است.

از نظر آنان خداوند تابع محدوديت‌هايي است كه قوانين اساسي عالم ‌آنها را پديد آورده است، زيرا خداوند عالم را از عدم خلق نكرده است تا ساختار آن را خود پي‌ريزي كرده باشد، بلكه عالم فرآيندي نامخلوق است كه شامل خداوند نيز مي‌شود.

طبق الهيات پويشي شدت وحدت آلام جسمي و روحي كه در سطح تجربه بشري شاهد ‌آن هستيم، دقيقا جزيي از فرآيند بالفعل اين جهان است. آنچه اين جهان را براي خداوند قابل قبول مي‌گرداند، اين حقيقت است كه همان فرآيند پيچيده‌اي كه همه اين درد و رنج را ايجاد كرده است، گل‌هاي سرسبد نوع بشر را نيز به وجود آورده است. بنابراين خيري كه واقعيت پذيرفته همه شروري را كه مرتكب شده‌ايم و همه درد و رنج بشري را كه تحمل كرده‌ايم، موجه مي‌گرداند.

ديدگاه الهيات پويشي از نظر جان هيك يادآور نظريه سرمايه‌داري اقتصاد آزاد است كه در آن ممكن است ضعيفان به ناكامي دچار شوند، اما نظام به طور كلي نظام كار است؛ زيرا همين نظام است كه آناني را كه از لحاظ معنوي و فرهنگي غني هستند، توليد مي‌كند. بر اين اساس اين ديدگاه نيز مورد استفاده واقع شده است.

راه‌حل پنجم در پاسخ به مساله شر نظريه «دفاع از اختيار» نام دارد و اين نظريه مربوط به شرور اخلاقي است و نه شرور طبيعي. به اين ترتيب كه اين نظريه امكان ارتكاب خطا را منطقا جزو آفرينش فرديت‌هاي انساني مي‌داند و اين قول! كه خداوند نمي‌بايد موجوداتي را مي‌آفريد كه ممكن است مرتكب گناه شوند، مانند اين مي‌داند كه بگوييم خداوند اساسا نبايد افراد انسان را خلق مي‌كرد.

اين راه‌حل نيز مورد انتقاد واقع شده است. به اين ترتيب كه خداوند مي‌‌توانست افرادي را بيافريند كه واقعا‌ آزاد باشند و در همان حال پيوسته براساس صواب و راه درست رفتار كنند.

جان هيك در پاسخ به اين انتقاد و در واقع در جانبداري از نظريه دفاع از اختيار بيان مي‌كند كه: «اگر همه افكار و اعمال ما را خداوند از پيش مقدر كرده باشد، آن‌گاه هر اندازه هم كه خود را آزاد و مسوول بدانيم، در پيشگاه خداوند آزاد و مسوول نيستيم، بلكه در واقع بازيچه‌هايي در دست خداوند هستيم.( »هيك 93 :1372)‌

‌در واقع مي‌‌توان گفت خداوند مي‌‌توانست موجوداتي از اين دست بيافريند، ولي لطفي در چنين آفرينشي وجود نداشته. (هيك، 1372؛ 93)‌

جان هيك پس از بيان چند راه حل مطرح شده درباره مساله شر، به بيان ديدگاه خود مي‌پردازد؛ جان هيك معتقد به فاصله و استقلال تقريبي عالم از خداوند است. چرا كه او معقتد است بدون فاصله‌‌اي ميان خدا و خلقت، مجالي براي رشد عقلاني و اختياري افراد باقي نمي‌ماند. جان هيك اين مساله را تحت عنوان «رويكرد مبتني بر پرورش روح، در قبال شر» قرار مي‌دهد.

جان هيك، عالمي را كه خداوند آن را خلق كرده و دائما در امور بشري دخالت مي‌كند، يعني دائما به اصلاح شروري مي‌پردازد كه انسان‌ها قصد ايجاد آن را دارند، داراي اشكال مي‌داند و مشكلات اين عالم را اين‌چنين بيان مي‌كند؛ اگر كسي بخواهد ديگري را به قتل برساند، گلوله‌ او به صورتي بي‌خطر در هواي رقيق، ذوب شود يا تيغه چاقوي او تبديل به كاغذ شود. تقلب، كلاهبرداري و خيانت تقريبا هيچ آسيبي به ساختار جامعه نمي‌زند. ما مي‌توانيم عالمي سفارشي را تخيل كنيم كه عاري از هر درد و رنج است.

اما واقعيت ديگري نيز در اين عالم وجود دارد و آن اين است كه در چنين عالمي صفات اخلاقي ديگر هيچ اهميت و ارزشي ندارد. چنين عالمي از فضايلي چون ايثار، مهرباني، گذشت و فداكاري بي‌نياز است. در واقع اين قبيل صفات در اين عالم هيچ كاره‌‌اند و هرگز به وجود نمي‌آيند. چرا كه در عالمي كه چيزي به نام رنج بردن وجود ندارد، در نتيجه قابليت محبت ورزيدن، جز در يك معناي محدود هرگز رشد نخواهد كرد. در عالمي كه دروغگويي هيچ اثر سوئي ندارد، راست‌گويي نيز هرگز پديد نمي‌آيد چرا كه از نظر جان هيك صفات اخلاقي در محيط اضداد رشد خواهندكرد. به اين معنا كه اگر بدي وجود نداشته باشد، اگر دروغگويي به معناي يك صفت بد وجود نداشته باشد، ضد آن يعني خوبي و به طور مثال صفت صداقت معنا نخواهد داشت.

رويكرد جان هيك در معرفي مساله شر با كتب مقدس يهوديان، مسيحيان و همچنين با قرآن سازگار، به نظر مي‌رسد. كتاب مقدس عبري (يهودي)‌ درباره اهميت استفاده مسوولانه از اختيار سخن مي‌گويد. همچنين عهد جديد مسيحي اختيار را مورد تاكيد قرار داده است. در قرآن نيز آيات بسياري وجود دارد كه اشخاص را مسوول اعمال خويش مي‌داند مانند:‌ «خداوند هيچ كس را جزء‌ به قدر توانايي‌اش تكليف نمي‌كند.»( بقره 128)‌

بنابراين از نظر جان هيك بايد فاصله ميان خداوند و مخلوقات او وجود داشته باشد، چرا كه اين فاصله زمينه ظهور افعال اختياري انسان را فراهم مي‌كند و رفتار مبتني بر اختيار همان و ايجاد اعمال خير و نيكو و اعمال بد و شر همان. يعني شرور نتيجه حتمي و اجتناب‌ناپذير، مختار دانستن انسان است و از نظر هيك اگر اين شرور نباشد اساسا هيچ خيري معنا و مفهوم نخواهد يافت.

ديدگاه جان هيك نيز مورد انتقاد واقع شده است. از جمله آن‌كه اگر خداوند واقعا قادر مطلق و عالم مطلق است بايد لااقل بدترين شرور اين عالم را از بين مي‌برد و به آنها رضايت نمي‌داد.

جان هيك در پاسخ به اين انتقاد مي‌گويد كه چنين استدلالي هيچ جايگزين عملي براي عالم پرورش روح عرضه نمي‌‌كند. چراكه از نظر او شرور تنها در مقايسه با شرور ديگر است كه فوق‌العاده و حاد به حساب مي‌آيد.

بنابراين اگر خداوند حتي شرور برجسته را از بين مي‌برد، شرور به ظاهر كوچك در آن صورت برجسته و حاد مي‌شدند. به طور مثال، اگر مشيت خداوندي هيتلر را در سن كودكي از ميان برمي‌داشت، چه بسا موسيليني را اهريمن صفت مي‌‌دانستيم.

بنابراين در نهايت مي‌توان گفت از نظر جان هيك خداوند خواهان عالمي به تمامه خير است تا در آن عالم، انسان‌ها با توجه به اختيار خود، روح خود را پرورش و به رشد و كمال برسند.


منابع:‌

1)‌ هيك، جان، فلسفه دين، بهرام راد، تهران، انتشارات بين‌‌المللي الهداي، 1372.

2)‌ هيك، جان، بعد پنجم، بهزاد سالكي، تهران، قصيده سرا، 1382.

3)‌ تاليا فرو، چارلز، فلسفه دين در قرن بيستم، ان‌شاءالله رحمتي، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1382.

4)‌ مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا، 1380.


محبوبه جان‌نثاري

منبع:جام جم آنلاین

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار