گوناگون

متحجر و متجدد می سوزند از گزندگی اش!

شعر دهه شصت را دوست دارم؛ چون انقلابی انقلابی است، تازه از تنور انقلاب درآمده، داغ داغ است، متحجرین و متجددین را می سوزاند از گزندگی اش. اصلا شعر انقلاب یعنی اشدا علی الکفار و رحما بینهم.

و سید حسن را دوست دارم بخاطر صلابتش در این میدان.

نوشداروی طرح ژنریک را صد بار که بخوانی تازه است؛دموکراسی را به سادگی مسخره می کند:

*شاعری قبله نما را گم کرد

سجده بر مردم کرد

مرفهان بی درد دیندار!!! را زیر سئوال می برد:

*تاجری

مجلس تفسر گذاشت

ابتدا

فاتحه بر قران خواند

سید حسن درد جامعه دارد؛ نمی تواند ببیند جامعه به انحراف کشیده شود. در براده ها به نقد فضای جامعه هنری و ادبی می پردازد:

*هنر بی تعهد مثل نماز بی نیت، باطل است

*دو دسته از هنر مندان می توانند به هنر کشورشان خدمت کنند :

دسته اول با تقویت هنرشان

دسته دوم با ترک هنرشان

*اخلاق ،جاده هنر است و تکنیک ، مرکب هنر

برخی با ماشین آخرین سیستم در جاده های سنگلاخ و مالرو می رانند و برخی سوار بر الاغ در اتوبان می تازند.

در حمام روح هم سخنانی از جبران خلیل جبران را انتخاب می کند که درمان جامعه باشد:

*چه بسیاری از نظریه ها به شیشه ی پنجره می مانند. از پشتشان حقیقت را می بینیم اما در عین حال ما را از حقیقت جدا می کنند

*چگونه به عدالت هستی ایمان نداشته باشم حال آنکه می دانم رویای آنان که بر بالش پر می خوابند زیباتر از رویای آن کسان نیست که شباهنگام به خشتی ناهموار سر وامی نهند؟

در گنجشک و جبرییل حرف دلش را می زند ولی با زبان رمز و اشاره:

*پشت به اقیانوس

هرگز

دعای باران

بالا نمی رود

سید حسن هم مانند مرتضی آوینی درک کرد فاجعه بعد جنگ را. اگر آوینی در توسعه و مبانی از آن فاجعه نقاب بر داشت و توسعه غربی را زیر سئوال برد، سید حسن در شعرش از آنچه داشت بر سر جامعه می آمد گله می کرد:

ماجرا اين است كم كم كميت بالا گرفت

جاي ارزشهاي ما را عرضه ي كالا گرفت

احترام «ياعلي» در ذهن بازوها شكست

دست مردي خسته شد، پاي ترازوها شكست

فرق مولاي عدالت بار ديگر چاك خورد

خطبه هاي آتشين متروك ماند و خاك خورد

....

ماجرا اين است: مردار تفرغن زنده شد

شاخه هاي ظاهرا خشكيده از بن زنده شد

آفتابي نامبارك نفسها را زنده كرد

بار ديگر اژدهاي خشك را جنبنده كرد

قبطيان فتنه گر جا در بلندي كرده اند

ساحران با سامريها گاوبندي كرده اند!

("فصلي از منظومهي مردابها و آبها" )

شعر انقلاب جدا از شعر اهل بیت نیست و یا بهتر بگویم جدا از شعر عاشورا نیست؛ چونکه انقلاب هم جدا از عاشورا نبوده! اگر با حلق اسماعیلش همصدا شوی می شنوی که می گوید:

عالم همه خاک کربلا بایدمان

پیوسته به لب خدا! خدا ! بایدمان

تا پاک شود زمین ز ابنای یزید

همواره حسین(ع) مقتدا بایدمان

سید حسن شاعر انقلاب بود و اهل بیت؛ و چه زیبا در وصف اجداد مطهرش سرود و رفت:

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته این ایل تبارم چه کنم

پی نوشت:

1- سالگرد سید 9 فروردین است که مظلوم واقع شده است همچون شعر هایش!

2- اگر از سید یاد کنی جفاست از سلمان هراتی و قیصر هم یاد نکنی، خدا هر سه را مورد لطف و کرم ویژه اش قرار دهد

3- چندین بار گفته ام دلیل نام گذاری وبلاگ را به قمارباز. اما این پست شاید جایش باشد. اولین بار بیت بالای صفحه را در کتاب طلسم سنگ سید حسن حسینی دیدم که در وصف اصحاب عاشورایی سید الشهدا آورده بود. آنهنگام که به امام می گفتند که اگر صد بار بمیریم و زنده شویم باز دوست داریم در راه تو کشته شویم.

منبع: وبلاگ محمد حسین زاده

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار