گوناگون

آزادی عقیده در حکومت اسلام و ممنوعیت حبس و شکنجه برای اقرار

آزادی عقیده در حکومت اسلام و ممنوعیت حبس و شکنجه برای اقرار

پارسینه: اندیشه سیاسی علامه حسینی طهرانی/

پارسینه- سید کمال‌الدین دعائی؛
معرفی:
مرحوم علامه آیة‌الله سید محمدحسین حسینی طهرانی (1345-1416هـ.ق) از اعاظم عرفای دین و اکابر فقهای شیعه بود که پس از سال‌ها تحصیل در محضر علمای دین در قم و نجف و کسب فیض از سرچشمه‌های عرفانی وقت همچون علامه‌ طباطبائی، به تولید محتوای معارفی از متون اسلامی پرداخت و حاصل این زحمت، بیش از بیست‌هزار صفحه در قالب 19عنوان و 52جلد کتاب است.

مرحوم آية‌الله حاج سيد احمد خوانساری از ايشان به عنوان «فخر عالم اسلام» ياد می‌نمود و علامه طباطبائی او را «پاسدار مكتب تشيع» ناميد. وی از معدود چهره‌های بارز حوزوی بود که ضمن شهرت به سلوک عرفانی، در جریان حوادث و مسائل سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران و حمایت جدی از قیام اسلامی مردم ایران علیه حکومت طاغوت، حضور فعال داشت. پس از انقلاب نیز ضمن حفظ موضع بنیادین و انتقادی خود، در جریان مسائل سیاسی کشور با رهبران انقلاب و دست‌اندرکاران آن به تعامل پرداخت. برای نمونه می‌توان، به نگارش نامه‌ای به امام خمینی (ره) در نقد پیش‌نویس قانون اساسی اشاره کرد.

تعامل عل می و سیاسی-انتقادی ایشان با مسئولین در آن زمان، از طریق شهید مرتضی مطهری (ره) بود که در سال‌ه ای منتهی به شهادتش در محضر علامه‌ی طهرانی مشغول تحصیل معارف عرفانی بود. زحمات و تدابير مرحوم علامه طهرانی در تحكيم بنيان‌های حاكميت دين و احياء معارف الهيه و تلاش در تثبيت محور‌های اساسي شرع همچون: طرح حكومت اسلام، ولايت فقيه، نمازجمعه، نيروی مقاومت ملّی، الگوهای اسلام برای لباس، حجاب، ازدواج، تاريخ، تقويم، ساعت، آموزش، فعاليت مردم در جامعه و... بر مطلعين پوشيده نبود.

از جمله آثار مرحوم طهرانی در باب توضیح بنیان‌های حکومت اسلام، مجموعه درس‌های وی تحت عنوان «ولایت‌فقیه در حکومت اسلام» و در 4جلد می‌باشد که در آن به تشریح شرایط و وظایف حکومت اسلامی و ولی‌فقیه و همینطور حقوق متقابل حاکم و مردم می‌پردازد و در سال 1364 به چاپ رسیده و منتشر شد.

در زیر، بخشی از جلد چهار این مجموعه پیرامون «آزادی مرام و عقیده» و «ممنوعیت تعذیر و شکنجه‌ی متهم برای اقرار» از نظر می‌گذرد.


...عرض‌ شد رعيّت‌ سه‌ حقّ بر والي‌ دارد: أوّل‌، حقّ حفظ‌ جان‌ و مال‌ و ناموس‌ و عِرض‌. دوّم‌، حقّ آزادي‌ شخصي‌ و آزادي‌ در عقيده‌ و قانون‌. سوّم‌، حقّ رسيدگي‌ به‌ اُمور رعيّت‌ از جهت‌ تأمين‌ نيازمنديهاي‌ جسمي‌ و روحي‌.

أمّا حقّ آزادي‌ شخصي‌ اين‌ است‌ كه‌: أفراد در زندگي‌ شخصي‌ خود آزادند و مورد تعقيب‌ و تهديد واقع‌ نمي‌شوند؛ و كسي‌ را بمجرّد اتّهام‌ نمي‌توان‌ گرفت‌ و او را به‌ زندان‌ انداخت‌، يا اينكه‌ مجازات‌ كرد. و تا هنگامي‌ كه‌ جرم‌ در نزد حاكم‌ به‌ ثبوت‌ نرسد إجراء حدّ و تعزير جائز نيست‌.

أمّا بعضي‌ گفته‌اند حبس‌ بر دو نوع‌ است‌: أوّل‌ حبس‌ مجازاتي‌، دوّم‌ حبس‌ تحقيقي‌.

حبس‌ مجازاتي‌، آن‌ است‌ كه‌ أفراد را طبق‌ حكم‌ حاكم‌، بعد از ثبوت‌ جرم‌، به‌ عنوان‌ تأديب‌ و جزاي‌ جرم‌ و جنايت‌ در زمان‌ محدود و مشخّصي‌ به‌ زندان‌ مي‌اندازند. أمّا حبس‌ تحقيقي‌ آن‌ بازداشتي‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ كشف‌ جرم‌ و تحقيق‌ در مورد مسأله‌اي‌ انجام‌ مي‌پذيرد تا جرم‌ و يا عدم‌ آن‌ إثبات‌ شود، و متّهم‌، يا مجرم‌ شناخته‌ شده‌ و يا تبرئه‌ گردد؛ سنديّت‌ ندارد.

پيغمبر أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و اله‌ و سلّم‌ مردم‌ را به‌ صِرف‌ تهمت‌ نمي‌گرفت‌. فقط‌ در يك‌ روايت‌ داريم‌ كه‌ به‌ مجرّد اتّهام‌، پيغمبر شخصي‌ را در نصف‌ روز بازداشت‌ فرمود و بعد او را رها كرد.

به‌ مجرّد اتّهام‌ كسي‌ را نمي‌توان‌ تعذيب‌ نمود؛ و إقراري‌ كه‌ بر أساس‌ شكنجه‌ و تعذيب‌ گرفته‌ شود حجّيّت‌ ندارد و ثابت‌ نيست‌. آن‌ إقرار روي‌ زمينۀ اضطراب‌ و اضطرار بوده‌ و حجّيّت‌ ندارد؛ و قاضي‌ نمي‌تواند بر آن‌ أساس‌ حكم‌ كند. إقرار و اعتراف‌ بايد در زمينۀ عدم‌ شكنجه‌ و تعذيب‌ باشد.

و اگر إشكال‌ شود: چنانچه‌ شكنجه‌ و تعذيب‌ أفراد براي‌ كشف‌ جرم‌ و تحقيق‌ پيرامون‌ مسأله‌اي‌ كه‌ ارتباط‌ با أمنيّت‌ و بقاء حكومت‌ إسلام‌ دارد جائز نباشد، موجب‌ خواهد شد كه‌ خللي‌ در اين‌ قضيّه‌ پيدا گردد و أمنيّت‌ خاصّه‌ يا عامّه‌ را به‌ خطر اندازد. بنابراين‌، بقاء حكومت‌ متوقّف‌ بر شكنجه‌ و تعذيب‌ أفرادي‌ است‌ كه‌ ابتداءً إنسان‌ از مقاصد آنها خبر ندارد، و به‌ خودي‌ خود هم‌ إقرار و اعتراف‌ نمي‌كنند؛ و تا شكنجه‌ و تازيانه‌اي‌ نباشد مطلب‌ كشف‌ نمي‌شود.

جواب‌ اين‌ است‌ كه‌: بگذار كشف‌ نشود! وقتي‌ خداوند ميگويد إنسان‌ بدون‌ جرم‌ نمي‌تواند كسي‌ را تعذيب‌ كند، جائز نيست‌ شخص‌ بيگناهي‌ را تازيانه‌ بزند، و يا به‌ أنواع‌ شكنجه‌ها او را مبتلي‌ كند تا مطلب‌ منكشف‌ شود. إسلام‌ راه‌ انكشاف‌ بدين‌ طريق‌ را بسته‌ است‌ و راههاي‌ ديگر را تجويز نموده‌ است‌؛ از هر راهي‌ كه‌ ميسّر خواهد شد. از راه‌ شكنجه‌ و تعذيب‌ نمي‌توان‌ كشف‌ حقيقت‌ نمود.

و چنانچه‌ گفته‌ شود: اگر بقاء إسلام‌ متوقّف‌ بر اين‌ أمر باشد موجب‌ جواز است‌؛ جواب‌ داده‌ مي‌شود: كدام‌ إسلام‌؟! إسلامي‌ كه‌ با اين‌ ضوابط‌ كه‌ از جملۀ مقدّمات‌ آن‌ تعذيب‌ أفراد مبرّا و پاكي‌ كه‌ حاكم‌ نسبت‌ به‌ آنها سوء ظنّ پيدا كرده‌ و آنها را شكنجه‌ مي‌دهد بخواهد قوام‌ يابد، مورد نظر رسول‌ خدا نخواهد بود.

آن‌ إسلامي‌ كه‌ قرآن‌ مي‌گويد و رسول‌ خدا مي‌فرمايد و مكتب‌ أميرالمؤمنين‌ مي‌گويد، و آن‌ إسلامي‌ كه‌ آحاد فرقه‌هاي‌ إسلامي‌، أعمّ از خاصّه‌ و عامّه‌ در آن‌ إجماع‌ دارند غير از اين‌ است‌.

إسلام‌ دين‌ مصلحت‌ انديشي‌ پنداري‌ و توهّمات‌ فكري‌ نيست‌؛ بر أساس‌ حقّ است‌. تمام‌ مجاهدات‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بر أساس‌ حقّ است‌. أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌توانست‌ به‌ عنوان‌ مصلحت‌ انديشي‌ پنداري‌، چند روزي‌ موقّت‌ واليان‌ خليفۀ پيشين‌ را بر سر كار خود بگمارد و استمرار بدهد، و بعد يكي‌ يكي‌ آنها را از سر كار بردارد. و مي‌توانست‌ به‌ يك‌ وعدۀ خلاف‌ بعضي‌ از متمرّدين‌ را آرام‌ كند و بعد بر آنها حمله‌ نمايد؛ كما اينكه‌ اين‌ طريق‌ و رويّه‌ در بين‌ سياسيّون‌ عالم‌ متداول‌ است‌.

أمّا أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اين‌ كار را نمي‌كند. يك‌ كلام‌ دروغ‌، يا يك‌ كلام‌ توريه‌ نمي‌گويد. علناً مي‌گويد: در حكومت‌ من‌ دست‌ متعدّي‌ و آن‌ أفرادي‌ كه‌ مورد إمضاي‌ من‌ نيستند كوتاه‌ است‌ و يكساعت‌ هم‌ نمي‌توانند حكومت‌ كنند. و تمام‌ آن‌ واليان‌ را جز أفراد معدودي‌ عزل‌ فرمود.

أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ تشنۀ سلام‌ و صلوات‌ نيست‌. او حاضر است‌ در بالاي‌ منابر او را لعن‌ و سبّ كنند ولي‌ از وظيفۀ خودش‌ تخطّي‌ نكند، و وقتي‌ شمشير به‌ فرقش‌ مي‌خورد بگويد: فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ! يعني‌ نامۀ عمل‌ پاكيزه‌ و قبولي‌ بدست‌ من‌ رسيد. اين‌ بر أساس‌ حقّ است‌. اين‌ أميرالمؤمنين‌ مي‌گويد: شخص‌ متّهم‌ را نمي‌توان‌ شكنجه‌ داد. شخصي‌ كه‌ مورد اتّهام‌ است‌ (اتّهام‌ شخصي‌، اتّهام‌ نوعي‌، اتّهام‌ سياسي‌، هرگونه‌ اتّهامي‌) إنسان‌ نمي‌تواند او را شكنجه‌ كند؛ شايد كه‌ اين‌ متّهم‌ مجرم‌ نباشد. بايد جرم‌ ثابت‌ شود آنوقت‌ اگر إنسان‌ حدّ جاري‌ كند، قصاص‌ كند، بكشد و هر كاري‌ كه‌ خدا دستور داده‌ است‌ ديگر راه‌ باز است‌.

...

أمّا آزادي‌ در عقيده‌ اين‌ است‌ كه‌: مردم‌ مسلمان‌ در عقيده‌، يعني‌ در كيفيّت‌ سلوك‌ و روش‌ و منهاج‌ آزادند؛ بلكه‌ بالاتر از اينها عقيدۀ مخالفت‌ يا موافقت‌ با حكومت‌ و قبول‌ كردن‌ يا قبول‌ نكردن‌ قانون‌ ـ تا جائي‌ كه‌ دست‌ به‌ كارهاي‌ مخالف‌ نزدند ـ را مي‌توانند داشته‌ باشند و كسي‌ حقّ جلوگيري‌ از آنها را ندارد.

أمّا عملاً اگر كسي‌ نمي‌خواهد از حاكم‌ تقليد كند، بلكه‌ ديگري‌ را از او أرجح‌ مي‌داند، و كارهايش‌ هم‌ مخالف‌ ظواهر إسلام‌ نيست‌ و شعاري‌ بر خلاف‌ إسلام‌ نمي‌دهد، إشكال‌ ندارد؛ مي‌تواند از هر كسي‌ كه‌ بخواهد تقليد كند. يا كسي‌ در قلبش‌ حكومت‌ را قبول‌ ندارد، نداشته‌ باشد! يا قانون‌ را قبول‌ ندارد، قانون‌ إسلام‌ را قبول‌ ندارد، نداشته‌ باشد! حاكم‌ نمي‌تواند به‌ مجرّد اينكه‌ كسي‌ عقيدةً به‌ اين‌ مسائل‌ پايبند نيست‌ او را تعقيب‌ كند.

بهترين‌ دستور و روشن‌ترين‌ دستور در اين‌ موقع‌ و در اين‌ موارد دستورالعملي‌ است‌ كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ خوارج‌ نشان‌ دادند. خوارج‌ مردمي‌ بودند كه‌ عليه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌‌السّلام‌ قيام‌ كردند و حكم‌ به‌ كفر حضرت‌ دادند و گفتند: عليّ كافر است‌! اينها در حقيقت‌ فرقه‌اي‌ بودند نظير آنارشيستهاي‌ اين‌ زمان‌، يعني‌ هرج‌ و مرج‌ خواهان‌؛ يا نهيليست‌ها، يعني‌ منكر همه‌ چيز. خوارج‌ هم‌ اينطور بودند و در حاليكه‌ حضرت‌ خطبه‌ مي‌خواندند يكي‌ از آنها برخاست‌ و گفت‌:لَا حُكْمَ إلَّا لِلَّهِ تَعَالَي‌! حكم‌ فقط‌ اختصاص‌ بخدا دارد و اختصاص‌ بشما ندارد، و شما حقّ حكم‌ نداري‌!

«حضرت‌ در جواب‌ آن‌ قائل‌ فرمود: اين‌ كلام‌ حقّي‌ است‌ كه‌ إرادۀ باطل‌ از آن‌ شده‌ است‌. براي‌ شما بر عهدۀ ما سه‌ چيز است‌: يكي‌ اينكه‌: شما را از مساجد خدا منع‌ نكنيم‌؛ چون‌ مساجد را خداوند قرار داده‌ است‌ تا ذكر خدا در اين‌ مساجد بشود و شما ممنوع‌ از ورود در مساجد و ذكر و نماز نيستيد. دوّم‌: ما ابتدا به‌ جنگ‌ با شما نمي‌كنيم‌. و سوّم‌ اينكه‌: تا هنگامي‌ كه‌ دستهاي‌ شما با ماست‌ و در تحت‌ حكومت‌ ما هستيد و عليه‌ ما قيامي‌ نداريد، ما از فَي‌ء و بيت‌المال‌ و غنائمي‌ كه‌ بايد بشما داده‌ شود شما را منع‌ نمي‌كنيم‌.»

با اينكه‌ خوارج‌ حكم‌ به‌ كفر حضرت‌ كه‌ خليفة المسلمين‌ و والي‌ و حاكم‌المسلمين‌ است‌ دادند، و با اينكه‌ تمام‌ أعمال‌ و أفعال‌ حضرت‌ كه‌ به‌ عنوان‌ حكومت‌ مسلمين‌ انجام‌ مي‌دهد را قبول‌ ندارند، ولي‌ حضرت‌ در مقابل‌ اين‌ إنكار عكس‌ العمل‌ فعلي‌، از ضرب‌ و شتم‌ و حبس‌ و قتل‌ و أمثال‌ اينها را بر آنها روا نداشت‌ و آنها را در كارشان‌ آزاد گذاشت‌.

شاهد ما در اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ مي‌فرمايد: شما خلافت‌ را قبول‌ نداريد؟ إشكال‌ ندارد؛ برويد دنبال‌ كارتان‌! آزاديد! و تا وقتي‌ كه‌ عليه‌ حكومت‌ إسلام‌ و مسلمين‌ قيام‌ و شورش‌ نكنيد، هرج‌ و مرج‌ نكنيد، ميتينگهاي‌ مخالف‌ براي‌ جمع‌آوري‌ أفراد باطل‌ به‌ دور خود و أمثال‌ اينها كه‌ منجرّ به‌ خون‌ريزي‌ و قطع‌ طريق‌ و كج‌دستي‌ و تجاوز به‌ أموال‌ و نواميس‌ و أعراض‌ مسلمين‌ باشد بر پا نكنيد، به‌ شما كاري‌ ندارم‌. و حضرت‌ هم‌ به‌ همين‌ نهج‌ عمل‌ كردند؛ و اين‌ نهايت‌ درجۀ آزادي‌ در عقيده‌ را مي‌رساند.

ببينيد! إسلامي‌ كه‌ اينقدر بر أحكام‌ و قوانين‌ خود از نقطۀ نظر باطن‌ و ميل‌ قلبي‌ پافشاري‌ دارد، تا چه‌ أندازه‌ مراعات‌ نموده‌ است‌، تا كه‌ أفرادي‌ كه‌ إسلام‌ را مي‌پسندند، جان‌ و دل‌ و عقيدۀ آنها داراي‌ إسلام‌ ظاهري‌ و باطني‌ باشد! أمّا اگر كسي‌ در عقيدۀ خود إسلام‌ را قبول‌ ندارد، در ميان‌ قلب‌ خود خدا را قبول‌ ندارد، حكومت‌ إسلام‌ او را تعقيب‌ نمي‌كند كه‌ عقيده‌ات‌ چرا چنين‌ و چنان‌ است‌؟! تفتيش‌ در عقيده‌ نمي‌كند. تو كه‌ إسلام‌ را به‌ ظاهر قبول‌ نمودي‌ و عليه‌ حكومت‌ إسلام‌ قيام‌ نكردي‌، من‌ چكار به‌ عقيدۀ باطني‌ تو دارم‌؟!

من‌ يهود و نصاري‌ و أهل‌ ذمّه‌ را هم‌ در حكومت‌ خود كه‌ به‌ پناهندگي‌ من‌ و به‌ ذمّۀ من‌ هستند محافظت‌ نموده‌ و از آنها پاسداري‌ مي‌كنم‌؛ عقيدۀ آنها هر چه‌ مي‌خواهد باشد.
...

منبع: پایگاه علوم و معارف اسلام

ارسال نظر

  • ناشناس

    واقعاً چقدر از اسلام ناب محمدی دور شده ایم چشمها را باید شست .

  • ناشناس

    تشکر عالی بود . فقط مواظب باشید از اندیشه های ناب علامه طهرانی سوء استفاده های سیاسی نشود

  • ناشناس

    خیلی خوب بود

  • سروش

    برای نظر دوم بسیار متاسفم (سوئ استفاده سیاسی). این حرفها برای چه زمانی و چه کسی است؟

  • م ر

    عالي بود ... اميدوارم كه هم مسئولين و هم مردم به اسلام واقعي كه شما بخشي از آن را بيان كرديد، برگردند و همگي به كرامت انساني احترام بگذاريم

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار