گوناگون

چند خاطره از تاریخ انقلاب به روایت سرلشگر فیروزآبادی

چند خاطره از تاریخ انقلاب به روایت سرلشگر فیروزآبادی

پارسینه: یک روز به همراه اعضای شورای جهاد سازندگی مشهد، برای جلب همکاری استاندار وقت، آقای طاهر احمدزاده، پیش او رفتیم، مقداری صحبت کردیم، اما او به هیچ صراطی مستقیم نبود، من مجبور شدم کمی قاطع تر با او صحبت آقای استاندار رو به من کرد و گفت:"مغز تو هم مثل مغز هاشمی نژاد فاسد است!" من از جمله پلید این مردک کم شعور متوجه شدم که چقدر این افراد با انقلاب اسلامی با روحانیت و افکار و یاران امام عناد و دشمنی دارند.

به گزارش پارسینه، خاطرات سرلشگر سید حسین فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با عنوان "گنجینه دل" توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس منتشر شده است که حاوی مطالبی خواندنی از تاریخ انقلاب اسلامی می باشد، چند فراز از خاطرات مذکور را از نظر می گذرانید:

کانون آشنایی با اولین تحلیل های صحیح سیاسی از زندگی ائمه معصومین(ع) و درک زوایای اخلاق اسلامی و احکام مترقی اسلام در مشهد، مسجد کرامت بود، آن روزها مرکز هدایت انقلاب، طبقه دوم و سوم ساختمان پشت مسجد کرامت بود و حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ، حضرت آیت الله واعظ طبسی و بعضی دیگر از علمای دیگر از جمله شهید هاشمی نژاد در آنجا مسائل را هماهنگ می کردند و حضور داشتند.

من در محل دانشکده پزشکی بودم که دو نفر به من مراجعه کردند و گفتند که ما جستجو کردیم و شما را به ما معرفی کردند، یکی از آنها گفت من نماینده پادگان نیروی هوایی هستم و دیگری هم گفت من نماینده پادگان لشکر 77 ارتش هستم، ما دو نفر آمده ایم که وفاداری نیروی هوایی و زمینی ارتش در مشهد ر اعلام کنیم، من به آنها گفتم که من کاره ای نیستم، اما اگر شما پیام خودتان را بنویسید و امضاء کنید، می توانم آن را به محل مرکزیت انقلاب ببرم،رفتند متن را تهیه کردند و وفاداری نیروهای ارتش را در آن اعلام کردند.من متن نامه را در مسجد کرامت به محضر شریف حضرت آیت الله خامنه ای و حضرت آیت الله واعظ طبسی تقدیم کردم، آقایان بعد از ملاحظه متن فرمودند که بسیار خوب،ما این متن را به عنوان نظر این دونفر می توانیم بپذیریم ولی به عنوان نظر پادگان نیروی زمینی و پادگان نیروی هوایی ارتش نمی توانیم بپذیریم؛ بخاطر اینکه اینها جمعیتی هستند، فرماندهی دارند و...محصول دو-سه سال کار مولای ما حضرت آیت الله خامنه ای عزیز در مشهد، تربیت چند هزار جوان و طلبه خوش فکر، قرآن شناس، با معرفت، انقلابی با قلب های نورانی بود که هرکدام از این افراد بعدها به عنوان مشعل های درخشان و ستون های محکم نهضت امام خمینی(ره) در صحنه های مختلف و در مناطق مختلف کشور ظاهر شدند.

***

آقا ویژگی های ممتازی دارند، آن زمان هم داشتند، مثلا خیلی خوش تیپ و منظم بودند، اخلاق مواجهه با افراد، خیلی صمیمی و نزدیک، یعنی ببینید الان کسانی که با آقا مواجهه می شوند، من چون در کنار آقا هستم این را خوب لمس می کنم، آن آدمهایی که هستند ، لمس نمی کنند، آقا گرفتار سخت ترین کارهای نظام یا مسائل انقلاب نظام جهانی اند که به مثل بقیه آقایان یا من وقتی با این موضوع مواجه می شویم، تا دوهفته طول می کشد که خودمان را از مشکلات آن بکشیم بیرون، نکته جالب دیگر اینکه آقا پیپ هم می کشیدند، می نشستند همان کنار مسجد ، پیپ را پر می کردند، روشن می کردند و دود می کردند، معمولا همه می گویند آخوند حرمت دارد، باید رعایت شئونات را بکند، مواظب باشد، همین باعث می شود که روحانیت را از همه جدا کنند و هل می دهند به سمتی که اصلا فرق می کنند با دیگران، ایشان وقتی این کار را می کردند، ما کیف می کردیم از این عطر، من البته هیچ وقت سیگار و پیپ و از این چیزها نکشیدم، راضی هم نیستم که بکشم ولی می خواهم به شما بگویم که با شکستن سدها و موانع بین مرید و مراد، بین معلم و شاگرد، یقینا که آقا نمی خواست آنجا پیپ بکشد، به مثل همین بود.اصلا ما هم استفاده می کردیم، همه کیف می کردند که این آقا که آمده تفسیر قرآن بگوید، نشسته آنجا دارد پیپ می کشد، دودش هم پخش می شد و همین طوری می گشت.

***

از روز پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی بیست و دوم بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت تا چند روز، به حقیقت همه آحاد ملت در دلهایشان نور خدایی متجلی بود و چهره علی (ع) را همه جا می دیدند، حکومت علی و منطق علی را می دیدند و خودشان را در دامان علی(ع) احساس می کردند، ولی متاسفانه دشمنان انقلاب اسلامی، آمریکا، شوروی، غرب و گروهک های وابسته به آنان یعنی منافقین، فداییان خلق، حزب توده و ملی گراها و صدها گروهک مانند قارچ های سمی در گوشه و کنار مملکت، دانشگاهها و مراکز مختلف رویدند و حتی بخشی از حوزه های را هم به خودشان جذب کردند.در حوزه ها با توجه به اینکه نام مبارک "امام" برای رهبر انقلاب اسلامی انتخاب شده بود، گروههایی مانند گروه "امام امیرالمومنین" تشکیل داده بودند، برای اینکه با این گونه نام گذاری ها که کاملا صحیح و منطقی بود از ظاهر "کلمه حق، یراد بها الباطل" امام امیرالمومنین را در برابر کلمه "امام خمینی" قرار دهند و بدین وسیله امام عزیز را از صحنه امامت جامعه اسلامی کنار بزنند.

شیرینی روزهای اول انقلاب اسلامی در کام همه ملت ایران باقی ماند، اما گروهک ها تلاش کردند با شعارهایی از این قبیل که "اتقاقی نیافتاده است، باید به مبارزه ادامه داده شود" پیروزی را در کام ملت تلخ کنند، منافقین می خواستند خودشان به حکومت برسند، فدایی ها و توده هایی می خواستند شوروی را سرکار بیاورند، لیبرال ها و غرب زده ها منطق خودشان را داشتند و گروهک های (قارچ های سمی) هرکدام بر اساس اینکه با پول کدام کشور ایجاد شده بودند، راه خودشان را ادامه می دادند، فجایع بزرگی مثل فاجعه خونبار آمل و فجایعی که منافقین در شهرها ایجاد کردند و ...همه نشانه دشمنی و کینه ای بود که گروهک ها در روزهای اول انقلاب نسبت به پیروزی نشان دادند.

..گروهک ها به زودی این نتیجه رسیدند که امام(ره) در قلب تک تک ملت ایران جای دارد و بنابراین دوباره چند روزی بعد از پیروزی انقلاب، عکس مبارک امام را در کنار تصویر نحس آرم منافقین چاپ کردند و این عکس را در سراسر کشور پخش کردند و در روزنامه های دیواری و جایگاههای تبلیغاتی خود نصب کردند.من خودم به یکی از منافقین پرسابقه که او را به دقت می شناختم، مراجعه کردم و به او گفتم:"منافق که ما می گوییم، همین است، شما که امام را قبول ندارید، شماکه با امام دشمن هستید، شما که علیه امام مبارزه می کنید، چرا عکس مبارک امام را کنار آرم نحس منافقین چاپ کردید ؟" لال مونی گرفت و بعد از تاملی گفت" امروز مصلحت نظام اقتضاء می کند که ما چنین کاری را انجام دهیم"

***

سید حسین خمینی، فرزند مرحوم آقا مصطفی برای تبلغ بنی صدر به مشهدر آمده بود و علیه خط امام تلاش می کرد، در جلسه ای صحبت کردیم و نتیجه این شد که فرقی بین حسین خمینی و بقیه افراد نیست و هرکس دست به چنین اقدامی در داخل شهر مشهد بزند، باید دستگیر و به تخلفاتش رسیدگی بشود، این نظریه به حضرت آیت الله واعظ طبسی منتقل شد، ایشان هم ظاهرا قضییه را با تهران در میان گذاشته و پیشنهاد شورای هماهنگی نهادهای انقلاب اسلامی انجام گرفت.

***

از جمله کانون هایی که نگران بودیم علیه انقلاب فرهنگی حرکتی را انجام بدهد، مرکز جنبش منافقین بود که در یکی از خیابانهای اطراف دانشگاه قرار داشت.من خودم شخصاو پیاده به آن منطقه رفتم و از فاصله چند ده متری آنجا را زیر نظر گرفتم، دیدم که یکی از افراد درجه یک منافقین، بیرون در با پوشش ایستاده است و مراقبت می کند.در درون ساختمان هم افراد آنها ساکت و آرام بودند، از بیرون هم هیچ گونه تهدیدی علیه آنها وجود نداشت، در همان ساعات و لحظات که ما آنجا حضور داشتیم، اعلام شد که به مقر حمله شده و یک نفر از مجاهدین در داخل آنجا کشته شده و بعد هم این را "پیراهن عثمان" کردند.کشته شدن او را به تمام کشور اعلان کردند، حتی فرزند او را که دختر دو سه ساله ای بود، پیش مسعود رجوی خائن ملعون بردند، او را بر سر دست گرفت و "بای ذنب قتلت" گفت، بعد هم عکسی را به همراه این "بای ذنب قتلت" و شعارهای تحریک کننده در سراسر کشور توزیع کردند که رژیم دست به چنین کارهایی می زند.

****

چند روز پس از گشایش کلاس ها و برقراری دروس، موضوع پاک سازی عناصر ساواکی و وابسته به رژیم در دانشگاه مطرح گردید، قرار شد استادان، کارمندان، دانشجویان و رئیس دانشگاه همه نماینده انتخاب کنند، از حاکم شرع هم نماینده بگیریم و یک هیاتی به اسم "تزکیه دانشگاه" تشکیل شود، شاید اولین هیات تزکیه دانشگاه در دانشگاه مشهد انتخاب شد و در این انتخابات، من به عنوان نماینده دانشجویان انتخاب شدم و بحمدالله موفق شدم سریعا هیات تزکیه دانشگاه مشهد را سروسامان بدهم،آیین نامه ای هم نوشتیم و سریعا به حاکم شرع آن زمان که یک روحانی بود و اغوا شده و بیچاره بود، مراجعه کردم و از ایشان نماینده گرفتم و بلافاصله من مدارک دانشگاه، حفاظت و پرسنلی را در اختیار گرفتم، وقت زیادی صرف مطالعه این مدارک شد، ولی متاسفانه داخل آنها چیز قابل توجهی به دست نیامد، به حضرت آیت الله واعظ طبسی مراجعه کردم، از محضر ایشان اجازه گرفتم که اسناد و مدارک رکن 2 ارتش را مطالعه کنم...خوشبختانه کار هیات تزکیه اوایل اردیبهشت ماه 1358 با یک کار شبانه روزی توسط اینجانب، پیش رفت و مجبور شدم حتی بقیه کار را یک تنه و به نمایندگی از آقایان ادامه بدهم و احکام را تهیه کنم و سپس برای آقایان توضیح بدهم تا امضاء کنند.

***

یک روز به همراه اعضای شورای جهاد سازندگی مشهد، برای جلب همکاری استاندار وقت، آقای طاهر احمدزاده، پیش او رفتیم، مقداری صحبت کردیم، اما او به هیچ صراطی مستقیم نبود، من مجبور شدم کمی قاطع تر با او صحبت کنم،به او گفتم" الحمدالله انقلاب اسلامی پیروز شده و این مملکت متعلق به مردم است، ما رهبری چون حضرت امام خمینی داریم و ایشان حکم به تشکیل جهاد سازندگی کرده اند، بنابراین همکاری با جهاد سازندگی یک وظیفه و تکلیف انقلابی است، آقای استاندار رو به من کرد و گفت:"مغز تو هم مثل مغز هاشمی نژاد فاسد است!" من از جمله پلید این مردک کم شعور متوجه شدم که چقدر این افراد با انقلاب اسلامی با روحانیت و افکار و یاران امام عناد و دشمنی دارند، از آنجا خارج شدیم و دیگر برای کمک گرفتن از استانداری روی به آن سو نکردیم، چند روز بعد شنیدم آقای استاندار دستور همه گونه همکاری و واگذاری امکانات را به منافقین برای استفاده جنیش مجاهدین و سازمان جوانان منافقین خلق در اختیار آنها قرار داده و چهره پلید خودش را رسما برملا کرده است.

چند وقت بعد طاهر احمد زاده را از استانداری برکنار کردند،او به تهران آمدو در تهران سخنرانی کرد که روزنامه های وابسته به گروهک ها این سخنرانی را منتشر کردند، او گفته بود " امام تنها است" این "امام تنها است" شعاری بود که آن روز منافقین می خواستند علیه خود امام به کار گیرند، یعنی با طرد و بدجلوه دادن یاران و همراهان امام او را تنها نشان دهند، و بعد از اینکه مردم تنهایی او را باور کردند، نسبت به محدود کردن امام (ره) و تحت فشار قرار دادن ایشان و دنبال کردن افکار پلید خودشان اقدام کنند، یکی دوسال بعد در یک مصاحبه تلویزیونی دیدم که "طاهر احمد زاده" و "جعفر حسنی" در کنار همدیگر چگونه اعتراف کردند که هر دو از کارگردانان امور منافقین بودند.

ارسال نظر

  • مردک کم شعور

    فقط اومدم سلام و احوال پرسی کنم!

  • ناشناس

    عجب 16پيام غير قابل انتشار ؟!!!!!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار