فال حافظ امروز شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ با تفسیر زیبا و دقیق

پارسینه: فال حافظ در شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ منتشر شد.
فال حافظ امروز شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ را با ما در ادامه بخوانید. برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تعبیر یکی از غزلهای حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. در فال حافظ شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ به بررسی غزل شماره ۲۳۵ حافظ میپردازیم.
غزل شماره ۲۳۵ از دیوان حافظ - زهی خجسته زمانی که یار بازآید
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
تعبیر غزل شماره ۲۳۵ حافظ در فال شما :
از انتظار خسته شده اید و احساس ناامیدی شما را دربرگرفته، یاس و نگرانی را از خود دور کنید، زیرا به زودی به خواسته دل خود خواهید رسید. تحمل سختی ها و مشکلات زندگی بر تجربه های شما افزوده و پیروزی را نزدیک تر خواهد کرد.
به زودی همای سعادت روی شانه شما خواهد نشست و موفق می شوید. بیمارتان به زودی شفا پیدا می کند و قرض ها ادا می شود. دلتان آرام می گیرد و همه این ها به خاطر صبر و شکیبایی شما می باشد.
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
خوشا وقت مبارکی که یار برگردد و با برگشتنش غمخوارانه اندوهگینان را به آرزوی خود برساند.
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اسب سیاه و سفید چشم را پیشاپیش لشکر خیالش در انتظار نگه داشتهام به امید آنکه آن چابکسوار برگشته و بر آن نشیند، یعنی قدم بر چشم ما بنهد.
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
اگر سر من مانند گوی در انحنای چوب چوگان او قرار نگیرد، دیگر از سر، سخنی به میان نمیآورم و این سر دیگر به چه دردی میخورد؟
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
همچون گرد و غبار راه بر سر راهش به انتظار نشستهام و آرزومندم که به این راه برگردد تا به دنبالش روان شوم.
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
آن دل را که با سر دو گیسوی بلند او عهد و پیمان اقامت بسته، تصور مکن که دیگر آن دل به قرار و آرامش دست یابد.
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
بلبلها از دست ماه دی و سرمای زمستان رنجهای فراوان کشیدند، به امید آنکه بار دیگر فصل بهار بازگردد.
ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
ای حافظ، امیدوارم که قضا و قدر یار را به من برگرداند یعنی همچون نقاش که طرحی مانند نقش سرو را بر روی دست میکشد، آن نگار را به دست من برساند.
ارسال نظر