گوناگون

انعطاف و تجدیدنظر

انعطاف و تجدیدنظر

پارسینه: ضرب المثل ها، تاریخی از اندیشه و تجربه را بر دوش می‌کشانند.

سیدعطاءالله مهاجرانی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:

ضرب المثل ها، تاریخی از اندیشه و تجربه را بر دوش می کشانند. ضرب المثلی با دو شکل متفاوت روایت شده است:

یکم: «مرد آن است که بر سر حرفش بایستد!»

دوم «مرد آن است که بر سر حرفش نایستد!»

بديهي است كه از واژه « مرد» در اين ضرب‌المثل‌ها مراد «انسان» است و نه جنس مذكر، چنانكه واژه «Man» در زبان انگليسي نيز گاه همين معنا را داراست.

انسان بر اصول خود که برایش مدلل است و می توان با برهان و استدلال از آن اصول دفاع کند و به آن ایمان دارد، بر سر چنان اصولی می ایستد و لحظه ای تردید و اندک تزلزلی در او پیدا نمی شود. چنان که سعدی در وصف ایمان و باور موحدان سروده است:

موّحد چو زر ریزی اندر برش

و یا تیغ هند نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس

بر این است بنیاد توحید و بس

اما همان انسان موّحد و مقاوم و استوار، اگر در موضوعات و مسائل دیگر متوجه شد که نظرش درست نبوده است، شرط انسانیت انسان جایز الخطا، تجدید نظر است. سیاست های فرهنگی و اقتصادی و تصمیم های سیاسی و اجتماعی، در همین ساحت قرار می گیرد. به همین دلیل تجدید نظر نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده است. امام خمینی تجدید نظر در مقوله فتوا را از همین سنخ تلقى کرده اند. امام در دیدار با فقیهان و حقوقدانان شورای نگهبان در تاریخ ۲۰آذرماه سال ۱۳۶۲ گفته اند:

«آنچه مهم است این است که مامی خواهیم مطابق شرع اسلام مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم باید صریحاً بگوییم اشتباه نموده ایم. و عدول در بین فقها از فتوایی به فتوای دیگر درست همین معنا را دارد. وقتی فقیهی از فتوای خود برمی گردد یعنی من در این مسئله اشتباه نموده ام و به اشتباهم اقرارمی کنم. فقهای شورای نگهبان و اعضای شورایعالی قضائی هم باید این طور باشند که اگر در مسئله ای اشتباه کردند صریحاًبگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند، ما که معصوم نیستیم.»

همین مضمون را امام در ۲۲ تیرماه سال ۱۳۶۲ در دیدار با خبرکان رهبری مطرح کرده اند:

«الله ، الله ، در تعجیل تصمیم گیری، خصوصاً در امور مهمه. و باید بدانید و می دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید، و اقرار به خطا کنید؛ که آن کمال انسانی است، و توجیه و پافشاری درامر خطا نقص، و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید، و جانب احتیاط را مراعات نمایی.»

گشت ارشاد ، با هر بیّنه و برهانی که تأسیس شده باشد. تجربه نشان داده است، که « از قضا سرکنگبین صفرا فزود!» این گشت موجب نفرت و انزجار از دین و آئین و حجاب شده است. می توانیم تصور کنیم دختری که با اهانت و گاه هل دادن و گاه ضرب و شتم، قرار است امر به معروف شود و گاه مأمور محترم دست و بازوی دختر را می گیرد و او را می کشاند تا او را به زور به درون ون بیندازد. ( این تماس با نامحرم مشروع است!؟) برای همیشه تصویری سیاه از دین و ایمان و حجاب در ذهن آن دختر که «مادر» فردای این سرزمین است، نقش می شود. تصور کنید آن دختر مسیحی باشد. یا اساسا در خانواده ای که تقیّد و پای بندی و شناختی از احکام اسلامی ندارد، پرورده شده باشد؛ ما با آموزش و پرورش و مسجد و مدرسه و صدا و سیما، چه آموزشی به او داده ایم؟ تا او را مجذوب دین و آئین کرده باشیم؟از او چه توقعی داریم؟

در محله خانه پدری و مادری ام در اراک، در محله ابوذر، همسایه ای داشتیم که کانون شادی و محبت در محله بود. مرحوم غلامرضا کفاش، خدا رحمتش کند. ستاره همه عروس های محله و نیز عزاداری ها بود. در خدمت سر از پا نمی شناخت و صدای خنده اش خاموش نمی شد. همان اوایل انقلاب دخترش را به بهانه بد حجابی گرفته و شلاق زده بودند. آن دختر دیگر از خانه شان بیرون نمی آمد. مغموم و افسرده شده بود. مادرش برای مادرم تعریف کرده بود. که وقتی مهمان هم به خانه شان میآید، دختر می رود در گوشه حمام می نشیند و بیرون نمی آید. شادی از خانه غلامرضا کفاش و محله رخت بربسته بود. خانه شان را عوض کردند. زندگی یک خانواده فدای فهم غلط و جهالتی شد که دختری را به بهانه بدحجابی شلاق زده بودند. مگر این تصویر تا ابد از ذهن و زندگی آن دختر و خانواده و دوستانش پاک می شود؟ مرحوم مادرم همیشه این روایت را با چشم پر از اشک نقل می کرد. به قول شهید حاج قاسم سلیمانی گمان کنید که «این دختران، دختران ما و شما هستند.» قانون و روش ها را اصلاح کنید. گشت ارشاد را تعطیل کنید. شاید فردا دیر باشد! و:

سال ها تو سنگ بودی دلخراش

آزمون را یک زمانی خاک باش

منبع: روزنامه اعتماد

ارسال نظر

  • محمد مهدی اسلامی

    با سلام و احترام بر جنابعالی عرض می کنم لطفاََ اگر لائی لائی میدانید ، خودتان نیز خوابتان ببرد ، نکند مرگ خوب است برای همسایه .
    موحد چو زر ریزی اندر برش__بخواهی کنی کور واز گوش کرش

    و یا تیغ هندی نهی بر سرش__رها کی کند دین بحفظ خرش ؟__

    امید و هراسش نباشد ز کس__بیاموز از او این تعالیم پس __

    بر این است بنیاد توحید و بس__جز این باشی اربوده ای همچو خس __________________________________________________________________________________________________________________سالها بودی تو سنگ دل‌خراش__نک دل چون گِل ز خود را می تراش __

    آزمون را یک زمانی خاک باش__بر سرت گر نا تونی خاک پاش _

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار