گوناگون

خوشحالی یک نفره

خوشحالی یک نفره

پارسینه: مجبور نیستید با کسانی روبرو شوید که از آنها خوشتان نمی­آید.مجبور نیستید شبها فوتبال نگاه کنید.البته مگر آنکه عاشق فوتبال باشید. زندگی و وقت شما کاملا به شما تعلق دارد

عفت حیدری مترجم کتاب رموز کامیابی در زندگی مجردی در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت : بر همگان روشن است که طلاق بدترین حلال است با این حال طلاق پایان زندگی نیست اغلب اوقات وقتی مردم جدا می­شوند، می­گویند که ثبات و امنیت را از دست می­دهند و نمی­دانند که چه هدفی دارند.اما من احساس امنیت بیشتری می­کنم.
می­دانم که هدفم چیست، برای آنکه کنترل بیشتری روی آن دارم.وقتی با آرامش و اعتماد به نفس آن را می­پذیرید، چنین احساسی خواهید داشت.یک سال طول کشید تا به آن نقطه برسم، اما حالا جائی که دارم شگفت انگیز است.وقتی زندگیم را می­چرخانم احساس اعتماد به نفس می­کنم.وقتی مردی به زندگی شما وارد می­شود، بیشتر احساس عدم اعتماد می­کنید، اما وقتی مجردید، به خودتان احساس امنیت و دل و جرات می­دهید و لازم نیست کسی این کار را بکند.حالا می­دانم هر اتفاقی هم که بیفتد، باز هم باقی خواهم ماند.

این احساس درونی من است و آنرا دوست دارم. فکر نمی­کنم که برای من مانع و مشکلی است، یا باعث سخت شدن من شده است.شما فقط با تجربه و غلبه بر مشکلات قوی می­شوید.

می­دانیم که تجرد در این زمانه برای زنان چندان هم سخت نیست. نسبت به گذشته از استقلال مالی بیشتر و تفریحات بیشتری برخوردار هستید.حالا می­توانید تمام انرژی و کوشش خود را صرف تنها کسی که در زندگی شما اهمیت دارد، یعنی خودتان کنید.
نتایج آن ممکن است شما را شگفت زده کند. جنبه شگفت انگیز دوران تجرد آن است که مجبور نیستید کاری را که دوست ندارید، انجام دهید. می­توانید به رفت و آمد با دوستان متاهل خود نه بگوئید.تمام روز در رختخواب دراز بکشید و بیسکوئیت بخورید.مجبور نیستید با کسانی روبرو شوید که از آنها خوشتان نمی­آید.مجبور نیستید شبها فوتبال نگاه کنید.البته مگر آنکه عاشق فوتبال باشید. زندگی و وقت شما کاملا به شما تعلق دارد.ممکن است در ابتدا احساس عجیبی داشته باشید، اما کاملا آزادید.و آزادی به شما این امکان را می­دهد که امکانات جدید، افکارجدید، جاهای تازه و فعالیتهای تازه را وارد زندگی خود کنید.

بعد از مدتی ابرهای غم و اندوه به کناری می­روند و شما وقت و انرژی کافی دارید تا بفهمید: حالا من هستم. من مجردم.هر کاری که بخواهم انجام می­دهم.بعد این سوال پیش ­می­آید: خوب حالا چه می­خواهم؟ چگونه روابط ما را از خود دور می­کنند، روابط با تعهد آمیخته است. از دقیقه ایی که از خواب بیدار می­شوید، در حال فکر کردن به او هستید؟ آیا حالا از خواب بیدار شده است؟ آیا حالا از حمام در آمده است؟ آیا هنوز هم بداخلاق است؟ منظور او از گفتن آن جمله دیشب چه بود؟ تمام این تمرکز انرژی بر است. درجه ایی که ما روی شریک و همسر خود تمرکز می­کنیم، از شخص تا شخص دیگر فرق می­کند. بعضی شدیدا روی آن تمرکز می­کنند.

همه ما بیش از آنکه باید برای آنکه مورد پذیرش شوهران خود باشیم، تلاش می­کنیم. او از خواب بیدار می­شود ، بدون آنکه به فکر سرو وضع خود باشد و ما اهمیتی بدهیم. به عبارتی زندگی کردن با دیگران باعث می­شود که از خود غافل شویم. رابطه زمان بر و انرژی بر است.آنقدر درگیر نیازهای او می­شوی که فراموش می­کنی خودت چه می­خواهی.هر لحظه به فکر آن هستی که دارد چه کار می­کند.چه می­گوید؟ چه چیزی باعث خوشحالی او می­شود و آیا او واقعا شما را دوست دارد؟ آیا به اندازه ایی که شما دوستش دارید، به شما علاقه دارد؟ شما باید به جای آنکه دائم حدس بزنید، دیگری چه می­خواهد، کمی به فکر خود باشید.

وقتی ایزابل عاشق چارلی بود به اسکاتلند رفت تا با او زندگی کند، 6 ماه بعد چارلی او را ترک کرد. ایزابل می­گوید تمام روز گریه می­کردم.بعد فکر کردم خوب حالا وقت آن است که به فکر خودم باشم و ببینم که در چه وضعیتی هستم.فهمیدم که شغلم را دوست ندارم، به خاطر اینکه با او باشم این شغل را انتخاب کرده بودم. همچنین به عنوان یک زن مجرد دیگر نمی­خواستم در اسکاتلند زندگی کنم.فکر کردم که چه می­خواهم. فهمیدم همیشه دلم می خواست در لندن زندگی کنم.خوب چرا که نه؟ وقتی در لندن کاری گیرم آمد، مثل بچه ای بودم که به او اسباب تازه ای داده باشند.می خواستم خودم در مورد شهر لندن اطلاعاتی به دست آورم.آخر هفته ها مثل توریست بیرون می­رفتم و جاهای مختلف شهر را می گشتم.عاشق این کار بودم.احساس استقلالی می­کردم که هیچوقت در عمرم چنین احساسی نداشتم.هر کسی که مسئول سر هم کردن داستانها و قصه های پریان مثل سیندرلا و زیبای خفته است باید سوالات زیادی را پاسخ دهد.هر چقدرجذاب و خواستنی باشیم. میلی عجیب و ناراحت داریم که زندگی خود را به گردن مردی بیاندازیم که در زندگی ما ظاهر می­شود و می­خواهیم تا آخر عمر به خوشی و خوبی با او زندگی کنیم.
داستانهای پریان نه تنها باعث می­شود که آدمهای وابسته ای شویم، بکله مسئولیت هولناکی به گردن مرد زندگی ما می­اندازد و انتظارات شما را از آن شوالیه زره پوش بیشتر از کارت اعتباری شما است.
لحظه ای ورق را برگردانید.آیا تا به حال مردی را دیده اید که منتظر باشد تا زنی بیاید و زندگیش را راست و ریس کند.من فکر نمی­کنم.به هر حال لازم است که همین حال زندگی خود را کنترل کنید. همین حالا!

حدااقل حالا هیچ مزاحمی ندارید.می­توانید حالا زندگی خود را برنامه ریزی کنید.کاری جالب و پاداش دهنده است. نتیجه آن است که حالا هر چقدر خودتان را بشناسید.خودتان را دوست بدارید و به خودتان اعتماد کنید.انرژی و وقت کمتری را صرف دیگران می کنید.به نوعی دیگر این کار اهمیت ندارد.متوجه می­شوید که آنقدر برای خودتان ارزش قائل می­شوید که مدام به فکر آن نباشید که در ذهن شوهرتان چه می­گذرد؟

شما چه کسی هستید؟ بدون آنکه نقش همسر وشریک زندگی کسی را بازی کنید، که هستید؟ حالا شما نیمه دیگری نیستید، خودتان کامل هستید؟ اما این خود کامل چه شکلی است؟ چه رنگی دارد؟ می­خواهد چه کند؟ با چه آهنگی می­رقصد؟ شما نمی­توانید با دیگران رابطه موثر و صمیمی برقرار کنید، اگر با خودتان چنین رابطه ایی برقرار نکنید و حالا فرصت آن را دارید که خودتان را کشف کنید. می­توانید واقعا به خودتان اهمیت دهید.برای آنکه به دیگری تعهد دهید، لازم است به خودتان متعهد باشید.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار