گوناگون

سخنان متفاوت حجت الاسلام نقویان

پارسینه: آیا باید هر کسی بر هر اریکه‌ای تکیه بزند و به نام ملت هر کاری دلش خواست انجام بدهد؟ تازه اگر بنای گوش دادن به فرمایشات رهبر معظم باشد که آقا اول خصوصی نوشتند که به فلان آدم فلان مسئولیت را ندهید. کسی گوش نداد. دوباره مجبور شدند رسمی از صدا و سیما مطلب خود را بگویند، بعد که آن شخص را گذاشتند برای یک مقام بزرگ‌تر و بالاتر! بعداز آن این همه تغییر مدیریت برای چه؟ این مدیریت را برداریم، کس دیگر را بگذاریم.

فردا:حجت الاسلام نقویان چهره ای نام اشنا برای خواص و عوام است. منبرهایش را همه می پسندند و برنامه های تلویزیونی اش همه گیر است. او در عین حال شهره به صراحت لهجه هم هست و در منبرهایش«نقد سیاسی- اجتماعی» جایگاه ویژه ای داردآنچه می خوانید مشروح سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین نقویان است که در شب پنجم ماه محرم در مسجد جامع جماران ایراد شده است. سخنرانی که «متفاوت» است و قابل تامل. متن کامل این سخنرانی از نظرتان می گذرد.

***********************

یک طلبه‌ای تازه سر از تخم درآمده‌ای، به استادش گفت: «استاد من این قرآن را می‌خوانم، اما مطلب خیلی خاصی ندارد؛ خیلی ساده‌ است و چندتا داستان دارد و دستورات از جمله غیبت نکنید و دروغ نگویید. خب معمولاً خودمان این چیزها را می‌دانیم و کتاب خیلی پیچیده و مهمی نیست.» این طلبه‌ها اول کار که کله‌هاشان بوی قرمه سبزی می‌دهد فکر می‌کنند مثلاً تا مقام علامه طباطبایی این‌قدر راه مانده(!)، این‌جور هستند. استاد آن طلبه یک لیوان به او داد و گفت: این لیوان را بردار و آن را پر از آب کن. طلبه رفت و استادش گفت: شیر را تا آخر باز کن! (شیر 2 اینچ بود) وقتی باز کرد آب فواره زد. هرچی لیوان را زیر آب می‌گرفت، آب بیرون می‌ریخت و دو سومش به بیرون ریخته می‌شد (بلکه هم سه سومش). به استاد گفت: این لیوان، آبی داخلش نمی‌ماند. استاد گفت: چرا؟ آبی نیست؟ گفت: نه. فشارش خیلی زیاد است. استاد گفت حالا دیدی. این قرآن فشار مطالبش خیلی زیاد است و تو هم ظرفت کوچک است و آب کمی ته ظرف وجودت می‌ماند؛ ظرف را بزرگ کن! کشتی تایتانیک بیاور، زیر این شیر باز کن. یک قطره‌اش بیرون نمی‌ریزد. شاگرد گفت: من فهمیدم! عجب مثالی زدید.

به همین دلیل خداوند به انبیا می‌گوید: خُذالکِتابَ بِقُوه. محکم بگیرید. اگر شل بگیرید سفت می‌خورید. تازه خدا به انبیا می‌فرماید خُذالکِتابَ بِقُوه؛ ما که وضع‌مان مشخص است!

دیدن فرشته ممکن و میسر است. شما یک قوه و قدرتی بیار، ما نشان می‌دهیم. حضرت موسی کلیم که پیغمبر اولوالعزم بود گفت: «خدا می‌خواهم ببینمت». خدا گفت: «مرا می‌خواهی ببینی. نمی‌توانی مرا ببینی». موسی گفت: «چرا می‌توانم؟». پس خدا گفت: باشد؛ موسی آماده باشد. فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا. گفت یک پرتویی می‌آید ببین. (آن پرتو را) زد به کوه. کوه متلاشی شد؛ و موسی افتاد و غش کرد. وقتی به هوش آمد گیج شده بود. خداوند به او گفت: «دیگر از این تقاضاها نکن موسی. و الا جواب لَنتَرانی می‌شنوی.»

فَلَما ذَهَبَ أنْ اِبْراهیمِ رُعْ. وقتی هول و هراس جناب ابراهیم از این مهمانان عجیب و غریب فرو نشست وَ جاءَت البُشرا و به او بشارتی دادند و دلش روشن شد و خدا فرزند دیگری به او عنایت کرد و لبخندی زد. یُجادِلونا فی القُوم لوط. در این شرایط جناب ابراهیم(ع) با خدا در مورد قوم لوط دست به یقه شده است. قرآن می‌فرماید (ابراهیم) با ما مجادله می‌کند که خدایا برای چه می‌خواهی قوم لوط را از بین ببری؟! قبل از این‌که خدا جواب حضرت ابراهیم را بدهد، به قول ما طلبه‌ها یک جمله معترضه می‌آید «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ» این آیه به خاطر این بود که فردا یک عده‌ای به خیابان‌ها نریزند و بگویند مرگ بر ابراهیم! یعنی ای ابراهیم تو به خدا نامه می‌نویسی! آیا نمی‌شود یک نامه به محضر مبارک رهبری نوشت و گفت که به برخی مسائل انتقادهایی داریم؟ طبق این آیه می‌شود؛ اما طبق ذهن بعضی‌ها نمی‌شود! طبق ذهن بسته و کم بصیرت و کم مطالعه و کم صبر و کم تحمل و متحجر بعضی‌ها نمی شود!

قرآن می‌‌فرماید که پیغمبر ما که بنده ماست؛ به من خدا اعتراض کرده. اما خداوند گفت شعار ندهید و نعوذبالله شعار «مرگ بر ابراهیم» ندهید! ابراهیم بنده خوب ماست: «إنَّ اِبراهیمَ لَحلیمُ اَبوابُ مُنیبْ» و به درگاه ما استغثاثه دارد. یعنی خداوند او را تبرئه کرد تا شخصی به جناب حضرت ابراهیم(ع) تعدی نکند و کاسه داغ‌تر از آش نشود. بعد از نزول این آیه، سپس جواب ابراهیم را می‌دهد.

عمل نکردن صدا و سیما به دستور رهبری

سه چهار روز قبل از ماه مبارک جلسه‌ای به اتفاق برخی از دوستان روحانی در برنامه «سمت خدا» که ظهرها از شبکه 3 پخش می‌شود، مهمان رهبری بودیم؛ برنامه‌ای که به خصوص میان خواهران خیلی مشتری داشت. البته برنامه‌های ما باید در همین زمان‌ها پخش شود ساعت نه و ده شب که همه نشسته‌اند باید برنامه مهران مدیری، لعیا خانم، نیکی خانم و... ببیند!

ما را که به خدمت رهبر معظم بردند عوامل برنامه بودند و رئیس وقت شبکه هم بود که بعداً عذرش را خواستند. بعضی از مسئولین محترم بیت هم تشریف داشتند. نوبت عرایض بنده که شد، گفتم: آقا این صدا و سیما و این رادیو و تلویزیون مثل عصای حضرت موسی(ع) است؛ قدرت دارد ولی فعلاً به عنوان چوب دستی از آن استفاده می‌کنند. دلیلش هم این است که بسیاری از کسانی که بر اریکه این دستگاه عجیب و غریب و ساحری تکیه زده‌اند این کاره نیستند و با رانت سر کار آمده‌اند. دلیلش این است که این حضرت مستدام ضرغامی بارها با هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها و فوتبالیست‌ها جلسه گذاشته است. در حالی که این رسانه، اگر رسانه دینی است به تعبیر آن امام بزرگوار که فرمود «باید دانشگاه باشد» یک بار با ما کارشناسان مذهبی جلسه نگذاشته است. من 15 سال است که در این دستگاه رفت و آمد می‌کنم. آقا فرمودند «که شما وقت نگرفتید.» دیگر من خجالت کشیدم بگویم، ما که نباید وقت بگیریم آنها باید از ما وقت بگیرند. مگر من مشتاق هستم که در تلویزیون سخنرانی کنم؟ که بریم پشت دفتر آقا بنشینیم که فکر کنند که من حتماً پولی یا پست و مقامی می‌خواهم. بعد در آنجا مدیر گروه معارف بود برای صحبت کردن اجازه گرفت و گفت که آقا کتباً هم وقت گرفتیم به ما وقت ندادند. (با این حرف) دیگر ایشان مطلبی نفرمودند.

من در ادامه عرایضم در آن دیدار گفتم، امام فرمود: «میزان رای ملت است» ده‌ها هزار پیامک از مردم وجود دارد که گفتند این برنامه را در ساعت 9 و 10 شب پخش کنید، حرف‌های خوبی زده می‌شود... در ساعتی باشد که همسرمان و بچه‌هامان در منزل هستند و بتوانند این برنامه را ببینند. چرا یک بعدازظهر پخش می‌شود؟ این هم رأی ملت؟! ولی آقایان می‌گویند که نه! شب باید سریال و فوتبال پخش شود و برنامه‌های مذهبی که خود مردم هم می‌خواهند نباید پخش کنیم که در همین هنگام آقا به آقای حسین محمدی گفتند « آقای محمدی به آقای ضرغامی بگویید که چرا این برنامه را در شب پخش نمی‌کنند و من این برنامه را دیده ام؛ برنامه خوبی است». اما شما دیده‌اید از ماه رمضان تا حالا کسانی که سنگ ولایت به سینه می‌زنند و می‌گویند «ما همه سرباز تواییم» این برنامه را شب پخش کرده باشند؟ این دستور ولایت و این دستور رهبر معظم! دیگر در جلسه حضور داشتم و نقل مستقیم است که می‌گویم.

در نظر نگرفتن مصلحت ملت، در عزل و نصب ها

اینکه می‌گویم حقه‌بازی می‌کنیم دلیل دارم؛ خانمی نامه نوشته که شما در سخنرانی دیشب گفتید که رئیس جمهور دارد خیانت می‌کند. من چنین جمله‌ای نگفتم و نوار سخنرانی دیشب خودم را سه مرتبه گوش کردم و همچین حرفی در آن نبود. دین و انصاف چیز خوبی است؛ تقوا چیز خوبی است و حرفی که دیشب من زده‌ام را دارید تحریف می‌کنید. خواهرم! برادرم! اگر یک ماه دیگر از سخنرانیم بگذارد یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنید! آن‌وقت می‌گویید که من در مجلس فحش خواهر و مادر به رئیس‌جمهور دادم! وقتی نیم ساعت سخنرانی من، صحبت‌هایم تحریف می‌شود، بعد از دو روز حتماً چیزهایی دیگر هم به آن اضافه می‌شود؛ لذا کسی هم که نبوده، باور می‌کند. قسم هم می‌توانیم بخوریم وقتی باب خلاف‌گویی باز می‌شود، این حرف‌ها هم زده می شود. بنده آن‌قدر شجاعت دارم که وقتی حرفی میزنم پایش بیستم و از عرایضم دفاع کنم و به عنوان یک شهروند و دوستدار این انقلاب که جان و خون دادیم وقتی حرفی می‌زنم، پایش بایستم و از عرایضم دفاع کنم؛ «دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست، به فسوسی که کند خصم رها نتواند کرد».

آیا باید هر کسی بر هر اریکه‌ای تکیه بزند و به نام ملت هر کاری دلش خواست انجام بدهد؟ تازه اگر بنای گوش دادن به فرمایشات رهبر معظم باشد که آقا اول خصوصی نوشتند که به فلان آدم فلان مسئولیت را ندهید. کسی گوش نداد. دوباره مجبور شدند رسمی از صدا و سیما مطلب خود را بگویند، بعد که آن شخص را گذاشتند برای یک مقام بزرگ‌تر و بالاتر! بعداز آن این همه تغییر مدیریت برای چه؟ این مدیریت را برداریم، کس دیگر را بگذاریم.
در این چند ساله دانشگاه‌ ما 5 تا رییس عوض کرده است. الان پیشرفت‌های دنیا یکی از عللش ثبات مدیریت است. من بارها به مسئولین بلندپایه گفتم که آرزو می‌کنم سه، چهار تا از رئیس‌جمهورهای آینده به تعبیر حضرت امام «مسلسل» با یکدیگر عهد برادری و اخوت ببندند و بگویند که ما دو سه وزیر را عوض نمی‌کنیم و وزیری که امروز می‌آید 20سال در این کشور وزارت کند، از الان بشینید برای 20 سال بعد؛ برای آموزش و پرورش برنامه‌ریزی کند. چون این‌قدر این آموزش و پرورش ریشه‌ای و مهم و اثرگذار است. وزیری که نمی‌داند فردا صبح هست یا نیست، آقای رئیس قصد عزل کردن او را دارد یا نه، چه برنامه‌ریزی می‌تواند بکند؟! امنیت دومین اصل روانشناسی امروز دنیاست. آبراهام مازلو می‌فرماید: «که نیازهای آدمی پنج طبقه دارد. نیاز اول که نیازهای فیزیولوژیک و پایه‌ای است و طبقه دوم نیاز به امنیت است.» الان من و شما وقتی می‌توانیم سخن بگوییم و سخن بشنویم و آرام باشیم که فضا امن باشد. الان بگویند که احتمالاً اینجا بمب گذاشتند و امنیت فیزیکی نباشد از همه زودتر بنده فرار می‌کنم! امنیت اجتماعی، امنیت صنفی، امنیت خانوادگی، امنیت شغلی.

اگر یک شوهر هر روز سه مرتبه به زنش بگوید که من طلاقت می‌دهم این زن دست و دلش به کار می‌رود؟ به یک کارمندی هر روز گفته شود که فردا اخراجت می‌کنیم، این کارمند می‌تواند کار کند؟ یک زنی هر روز به شوهرش بگوید که من بالاخره ازت طلاق می‌گیرم این مرد می‌تواند دیگر دلبستگی به خانه و خانواده پیدا کند؟ آن مسئول بیچاره که هر لحظه دلش می‌لرزد که نکند کسی از ما سعایت کرده و حرفی زده باشد. باید اختیار داد!

شخصی بدون نظر من رفته جایی و وسط مذاکره دیپلماتیک او را عزل کنند گور پدر حکمت این ملت، هر چه می‌خواهند پشت سر ما بگویند، بگویند؛ چون بنده دلم خواسته، شما حق نداری دلت بخواهد! (این کارها) به حکمت و عزت این ملت نیست؛ به مصلحت این ملت نیست. بعد هم بگوییم هیچ کس هم حق اعتراض و انتقاد نداشته باشد! پسر من برای رأی آوردن این شخص کتک خورده، من هم به همین آدم رأی دادم. در آن روز وظیفه آن بود و امروز وظیفه این است.

امیرالمؤمنین(ع) بعضی‌ها را خودش نصب می‌کرد، خودش هم عزل می‌کرد. از او می‌پرسیدند که «آقا چرا عزل کردی؟» می‌فرمود: «در آن زمان آدم خوبی بود، و امروز خبر آوردند که دارد خراب می‌کند.» عزل‌های علی‌(ع) را ببینید. ما که ادعا داریم حکومت چنین و چنانی داریم هر کسی که عزل کرده، در همان عزل‌نامه دلیلش را نوشته. عثمان بن حنین، محمدبن ابکر ... تو را به این دلیل عزل کردم. اگر مردیم دلیل عزل‌هایمان را بنویسیم ببینیم چقدرش راست است و چقدر از روی هوی و هوس است و چقدر برای عزت و حکمت این ملت است؟ اگر کسی توانست شخصی را که عزل می‌کند، دلیل عزلش را بنویسد، مردم به او تبریک می‌گویند. اما اینکه بگوییم «دلم خواسته» این چنین نباید باشد. مگر این کشور دل بخواه است؟! اصول دارد، روش دارد، اشارات و تنبیهات دارد. یک قوانینی بر این کشور حاکم است؛ دنیا هم دل بخواه کار نمی‌کند. این‌جوری نیست که رئیس جمهور هر کسی را که دلش خواست عوض کند، باید به حکمت ملت کار کرد. باید گوش به فرمان رهبر داد. رهبر هم چاره ندارد و می‌گوید که مملکت را بهم نریزید. بین بد و بدتر که گیر می‌کند می‌گوید که فعلاً بد را داشته باشیم گرفتار بدتر نشویم.

در سی ساله انقلاب همیشه برهه حساس بوده!

رهبر هم نمی‌گوید که حرفی زده نشود. نامه‌پراکنی‌هایی که شد و رئیس محترم قوه قضاییه نوشت که «داستان تو داستان غاصبی که همه اموال مردم را می‌گیرد و اگر آمد و مالش را خواست می‌گویی که چرا به اموال سلطان تعدی می‌کنید؟» خب این حرف خیلی بزرگ است. آقا هم در سخنان‌شان فرمودند که «این نامه‌ها اشکالی ندارد و چیزی نیست.» رد نفرمودند. اما (سخن آخر ایشان) یعنی حواستان جمع باشد؛ خیالبافی ممنوع! من آدمی هستم که در دومین دوره صدارت حضرت آقای هاشمی رفسنجانی یک سخنرانی انتقادی در مسجدالرسول میدان رسالت انجام دادم که وسط سخنرانی کسی آمد و در گوش من گفت: «حاج‌آقا سخنرانی‌تان دارد ضبط می‌شود». پای منبر گفتم که آقا می‌فرمایند «سخنرانی‌تان ضبط می‌شود» و گفتم: «مردم! اگر من دارم اشتباهی می‌کنم بگویید که شیخ ساکت باش و بی‌خود نگو! حرف نامربوط نزن و اگر درست می‌گویم که گوش بدهید». ما انقلاب کردیم که بتوانیم حرف بزنیم و انتقاد کنیم و الا انتقاد اعلی‌حضرتی که قبلا هم بود و لازم نبود که خون بدهیم تا دوباره برسیم سر جای اولمان!

در آن زمان هم زبان من دراز بود و کسی فکر نمی‌کند که الان زبانم تیز است. نه! آنچه که می‌فهمیم حق است و دلیل داریم و در پیشگاه خداوند باید جواب دهیم، پایش می‌ایستیم تا پای جان! در آن جایی که می‌بینیم به سمت انحراف می‌رود،حرف می زنیم. امام در وصیت‌نامه مقدسش فرمود ملت اگر روزی دیدید که مسئولین هم کج می‌روند خودتان وظیفه دارید که جلوی اینان بایستید. دستور امام است! نگفته که هر کاری کردند ملت چیزی نباید بگوید. همچنین دستوری ندادند. در مقابل ظلم ایستادن این‌گونه نیست که اگر امریکا ظلم می‌کرد داد بزنید اگر در داخل ظلم دید، حرف نزنید. ظلم، ظلم است و فرقی نمی‌کند. امام در آن سخنرانی می‌فرماید: «امریکا بدتر از شوروی، شوروی بدتر از انگلیس، و همه بدتر از بدتر» وقتی قرار است ظلمی را انسان تحمل نکند چه ظلم داخلی باشد، چه خارجی؛ باید بگوید. ظلم داخلی از این جهت که خودی است ساکت‌تریم. آنجا که پای دشمن خارجی می‌شود حرفی نمی‌زنیم و می‌گوییم که ما مملکت‌مان را دوست داریم و هیچ‌وقت نمی‌رویم با بی‌بی‌سی علیه جناح مقابل مصاحبه کنیم. اگر کسی با بی‌بی‌سی مصاحبه کرد، بله این کار او ایراد دارد. چون اون دشمن همه است. اما بین خودمان هم چیزی نگوییم؟

بنده دارم سیگار می‌کشم. پسر من که همدیگر را دوست داریم و گوش و پوست و استخوانش از من است باید بگوید : «باباجون این ریه شما الان یک پنجمش مال خودتت است و چهار پنجمش برای مادر و من و بقیه برادر و خواهران؛ می‌شود خواهش کنم که شما در آن چهار پنجم ما دود نکنی و در آن یک پنجم مخصوص خودت دود بریزی؟!» اگر پسر من چنین حرفی زد من باید تنبیه‌اش کنم؟ نه! خوب گفته است. به خاطر صلاح من و آرامش خانواده گفته است: «کُلُکم رأع و کُلُکُمْ المسئول». پیغمبر(ص) فرموده: «همه مسئولیم».

اگر کسی بگوید که الان وقتش نیست، حرفی است که من نمی‌فهمم! شما یک وقتی تعیین کنید. در سی ساله انقلاب همیشه برهه حساس بوده و شما یک برهه در این سی ساله نشان بدهید که حساس نبوده باشد! سخنرانی حضرت امام را که پخش می‌کند می‌گوید: که «در این موقعیت حساس کنونی،...» همیشه حساس بوده! تازه آدم عاقل هر چقدر که می‌رود جلو، باید زود آفت‌یابی کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بسنجد و به قول اطبا پاتولوژی کند؛ به قول جامعه‌شناسان آسیب‌شناسی کند. دیر که بشود و مسیر را کج برویم، راه برگشتی نمی‌ماند.

چرا در تهران 38 درصد مردم در انتخاب مشارکت کردند؟

در انتخابات مجلس قبل خود آقایان آمار دادند که در شهری مثل تهران 40-38 درصد مردم شرکت کردند. آمارهای دیگر کمتر هم هست. در ایام انتخابات از رهبری خرج می‌کنید. در کانال‌های مختلف، 24 ساعته در ایام انتخابات تبلیغات می‌کنید، چرا 38 درصد در انتخابات شرکت کردند؟ همه ضد انقلاب شدند؟ آن 50 و اندی درصد چه کسانی هستند؟ ملت نیستند؟ موقع انتخابات که می‌شود دختر سربرهنه را هم نشان می‌دهید که قبول داریمش، انتخابات که بسته شد دوربین دوباره به سمت خانم چادری می‌رود! این حقه‌بازی‌ها چیست؟! اگر او مال این انقلاب و این نظام است بعد از انتخابات هم شهروند ماست و جزو ملت ماست اگر نیست، پس رأیش را هم نمی‌خواهیم. ملت می‌فهمند؛ عقل دارند و تحلیل می‌کنند.

این دردهای بی‌درمان اقتصادی، هست. یک عده‌ای سیرند و عده‌ای خودفروشی می‌کنند. باید انتقاد کرد؛ منتها انتقاد دلسوزانه و به جا و به وقت. حتی می‌شود طبق این آیات قرآن( که گفته شد) به رهبری نامه نوشت؛ این ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ این پیشرفت نظام و دلسوزی مردم است. اگر کسی ضد این نظام باشد کاری ندارد! می‌گوید بعداً انفجار درونی که رخ داد نشان‌تان می‌دهیم.
شاه آمده بود و کنار مجسمه ایستاده بود و می‌گفت که «کورش آسوده بخواب که ما بیداریم.» شاه که داشت فرار می‌کرد کسی آمد و گفت اجازه هست من چیزی بگویم؟ گفت: بگو. گفت: به اعلی حضرت پدر نمی‌شد دروغ گفت به شما هم نمی‌شد راست گفت که کار به اینجا رسید. خدا نکند که جمهوری اسلامی به وضع دومی مبتلا شود که نشود راست گفت و همه متملق و چاپلوس باشند و بگوییم آسوده باشید؛ همه جوانان انقلابی‌اند و همه دخترانان اینچنین‌اند! مملکت همه گوش به فرمانند؛ این‌جوری نیست! ما داریم می‌بینیم. یک آخوند و طلبه بیچاره سر خیابان ایستاده و تاکسی سوارش نمی‌کند. یکی، دو تا، پنج تا نیست. بنده گاو پیشانی سفیدم و مردم می‌شناسند و احترام می‌کنند و محبت دارند و من خجالت‌زده الطاف و رهین مهربانی‌های مردم هستیم. اما یک طلبه عادی ایستاده برای گرفتن تاکسی؛ مسافر در تاکسی می‌گوید که این طلبه را سوار نکن؛ آخوند سوار نکن، من کرایه‌اش را می‌دهم. همانی که می‌گوید سوار نکن، گاهی می‌بینیم مسلمان است و سینه‌زن حضرت اباعبدالله(ع) و نمازخوان است. بنده در اروپا در همین ماه مبارک می‌رفتم در خیابان دو زن بی‌حجاب داشتند از پیاده‌رو می‌رفتند آن‌قدر حرف‌شان را بلند گفتند که من شنیدم، گفتند: «این حاج آقا نقویان است که صحبت می‌کند. خوب حرف می‌زند» این زن بی‌حجاب در اروپا با بودن 1500 کانال ماهواره، این را می‌گوید! این باور این مردم است.

اما اگر یک روزی رسید که خدای ناکرده مردم به این نتیجه برسند که نه، مثل اینکه یک جور دیگر است، آن روز، روز سختی خواهد بود و آن وقت همه توی سر هم می‌زنند که ای کاش انتقادی می‌کردیم و یا دادی می‌زدیم تا درست می‌شد. و کار به اینجا نمی‌کشید. منتها آن روز می‌شود نوشدارو بعد از مرگ سهراب؛ «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی؟ سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟»

این‌ گونه جامعه را ببندیم و فکر کنیم و بعد هم بنویسیم که معلوم است که شما پیرو ولی فقیه نیستید... این‌طور نیست خواهر من! این یک اتهام است. بنده به رهبر معظم انقلاب بعد از یکی از سخنرانی‌هایی که در بیت داشتم گفتم: «آقا الان حضرت عزراییل تشریف بیاورد و بگوید شیخ 20 سال دیگر به عمر تو باقی است، الان هم می‌گویم و پای اعتقادم هم ایستاده‌ام. از این بیست سال، می‌خواهم بگیریم یک روز به عمر این آقا اضافه کنیم. چون 20 سال عمر تو یک روز عمر این آقاست. تو که باشی یا نباشی چه فرقی دارد، والله و بالله به این قرآن کریم حاضرم! چون من و امثال من نباشیم اتفاقی نمی‌افتد. یک روز آن آقا اگر نباشد هرج‌ومرج می‌شود؛ قربت الی الله همدیگر را می‌کشیم! من به این معتقدم! اما این باور من، معنایش این نیست که در جایی که انتقاد دارم نگویم؛ خفه‌خون بگیرم و سکوت کنم به خیال اینکه این بهتر است. نخیر! این بهتر نیست. این (شبکه های) تلویزیون اگر عقل داشتند این دوربین را برمی‌داشتند و می‌رفتند آنچه را که واقعیت‌های جامعه است در پچ‌پچ‌های تاکسی و اتوبوس و مترو و محفلی، این را منتشر می‌کردند.

در آنجایی که دفاع می‌کنیم، تا پای جان می‌ایستادیم و آنجایی که حرفی داریم، می‌گوییم. جامعه در زمان پیامبر(ص) آن‌قدر باز بود که عده‌ای می‌آمدند به پیامبر انتقاد می‌کردند. اما پیامبر نمی‌گفت که تو ضد ولایت فقیه شدی و اعدامش کنید. با مهربانی و محبت جواب می‌داد و علت‌ها را بیان می‌کرد؛ مردم راضی و آرام و قانع می‌شدند. حتی گاهی اوقات می‌گفت درست می‌گوید و من می‌گویم اصلاح کنند. قرآن به پیغمبر نهیب زده؛ خالدبن ولید گفته که اینها زکات نمی‌دهند و می‌خواهند بجنگند. پیغمبر لشکر را تجهیز کرد برای جنگیدن. آیه نازل شد که یعنی چی؟ چرا این کار را می‌کنید؟ این شخص دروغ می‌گوید و خبر دروغ آورده. إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا خطاب به پیغمبر می فرماید "خدا ببخشدت. چرا اجازه می‌دهی که اینها هر کاری می‌خواهند بکنند". سوره توبه را ملاحظه کنید. سوره حجرات را ملاحظه کنید.
همین‌جوری خودمان یک گوشه‌ای بنشینیم و یک خیالاتی داشته باشیم و به یک نتیجه‌ای برسیم و بعد هم داد بکشیم، به خیال اینکه داریم دفاع می‌کنیم! نه برادر من! نه خواهر من! ای فدای سرت گردم غلط فهمیده‌ای! فهم و بصیرت می‌خواهد. یک کسی می‌گوید که «من بصیرت پیدا کردم و می‌خواهم انتقاد کنم.» بصیرت من به من می‌گوید که باید انتقاد کرد. آنجایی که باید تایید کرد، بله تایید می‌کنیم. کارهای خوب هم شده، است. منتها یادمان باشد یک کار اشتباه، 10 تا کار خوب را زیر سوال می‌برد. سر سفره، من بارها این مثال را زدم، ده تا غذا معطر و خوشبو هست، هل و گلاب و زعفران دارد. اما کافی است دو پر پیاز هم میل کنید. با هر کی حرف می‌زنید می‌گویند که «پیاز خوردید؟!» این همه غذای زعفرانی که خورده‌ شده گفته نمی‌شود اما چون بوی پیاز می‌آید این مسئله گفته می‌‌شود. نماد عمومیش این است.

من معتقدم که خیلی کار را خراب کرده‌ایم ای کاش یک کار را خوب می‌کردیم. تازه آن گونه هم اگر بخواهیم محاسبه کنیم می‌شود قصه‌ی شخصی که می‌رود نانوایی، نان می‌دزدید و از خرمافروشی، خرما می‌دزدید و از پنیرفروشی، پنیر می‌دزدید و اینها را ساندویچ می‌کرد می‌داد به فقرا! یک کسی گفت «این چه حقه‌بازی است که تو می‌کنی». گفت: «حقه‌بازی یعنی چه؟» مگر قرآن نخواندی. «قرآن می‌گوید: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا هر کسی یک کار خوب کند ده برابر ثواب دارد. یک کار بد بکند. یک کیفر دارد. من صدقه دادم، صدقه ده تا ثواب داد. نان دزدیدم یک گناه است. مگه سواد نداری؟ چهار عمل اصلی نخواندی؟ ده منهای یک می‌شود نُه. پس 9 تا برای من مونده! آن شخص خنده‌اش گرفت و گفت «مثل اینکه تو مخت تاب برداشته!» این آیه را نخواندی: أنَّما یَتَقَبَلُ اللهِ مِنْ المُتَقینْ. خدا صدقات را از آدم باتقوا می‌پذیرد. مثل اینکه ما بیایم برای یک بچه‌‌ای لوازم التحریریش را بدهیم، یک تابی در خانه‌اش بزنیم، حقوق ماهیانه به او بدهیم و سپس از او سوال کنیم که بچه حالا ما را قبول داری؟ و او هم بگوید: بله شما خیلی به من محبت کردید فقط قبلاً یک بمب زدید بابای منو کشتید!

این همه خدمت بکن. قبلاً یک بمبی زدید و یک ویرانه‌ای ساختید و ساختاری را خراب کردید؛ حالا خدمتی، هم بکنید، (اما) ارزشی ندارد. مگه خیال می‌کنید عُمر و ابوبکر خدمتی نکردند؟ خیلی خدمت کردند. چرا خدمت‌شان را قبول نداریم؟ خیلی کارهای خوبی هم کردند. چون یک بنیانی را خراب کردند و مسیری را کج کردند. در مسیر کج، گل و ریحان هم بکارید قبول نداریم. ای کاش مسیرمان درست بود ولی در سنگلاخ بودیم. مسیر انحراف گل و بلبل هم بکاریم فایده ندارد.

بعضی چیزها را نمی‌توانم بگویم و بعضی‌ها تحمل شنیدنش را ندارند

باید به هوش بود؛ باید زیرکانه عمل کرد. در آنجایی که مقابل دشمن هستیم همه برادریم. واقعا با برادران اهل سنت برادریم. دریک کانال ماهواره ای یک نفر افغانی سخنرانی می‌کرد و مثلاً اشک تمساح می‌ریخت برای شیعه؛ اما به نظام و رهبری توهین می‌‌کند. امریکا آن‌قدر خوب شده که به تو پول می‌دهد که تو از شیعه دفاع کنی؟! از همین ایران زنگ می‌زنند و اشک تمساح می‌ریزند و برای کمک به این شخص پول می‌دهند. او حقه‌باز و شیاد و جنایتکار است. به ظاهر هم دارد در کتاب می‌گردد به نفع شیعه و سنگ امیرالمومنین را می‌زند. خود امیرالمومنین چنین کاری نمی‌کرد. حضرت علی بارها پشت سر عُمر نماز خوانده. و به او مشورت مشفقانه داده. در جنگ با ایران که خلیفه دوم شکست خورد. خطبه 142 نهج اللاغه را ملاحظه بفرمایید؛ عمر گفت «که ما شکست خوردیم مشورت بده علی‌جان چیکار کنیم؟ تو در همه جنگ‌ها در جلو بودی. عثمان گفته که من خودم بروم خط مقدم و از نزدیک جبهه را بررسی کنم و فرمانده کل قوا را ببینند و روحیه بگیریند و از همان نزدیک ببینم مشکل کجاست.» امیرالمومنین فرمودند که «عثمان نفهمیده، تو برای چی بروی؟ تو خلیفه‌ایی، فرمانده کل قوایی. حکومت مرکزی دست توست. تو بروی بلایی سرت بیاید کشور هرج‌ومرج می‌شود. مَکاناً قَیم بِاالامْر و مَکاناً نظام مِن الخَرَجْ. داستان تو مثل نخی است که این رشته‌ها دور تو پیچیده، مثل طنابی است که این مهره دور تو است تو اگر بروی بلایی سر تو بیاید...».، علی که نمی‌خواهد با حقه‌بازی بر حکومت تکیه بزند. مشورت مشفقانه به عُمر می‌داد. نهج‌البلاغه را مطالعه کنید. همین‌طور فریاد کشیدند، اما این دردی را دوا نمی‌کند. باید با مطالعه و دقت باشد. تهمت زدن و به هر کسی انگی چسباندن، درست نیست. مگر خود آن آقا نفرمود که «جاذبه باید به اندازه کافی زیاد و دافعه به اندازه اندک.» به حمدالله دافعه‌یمان سیل شده و نمی‌دانیم چند نفر را جذب کرده ایم. تا حالا با این امر این برخوردها را کرده ایم یک نفر بیاید بگوید که مثلاً 50 نفر جذب شدند؟! اگر به ما نشان بدهند، ما دستشان را می‌بوسیم.

کار به یک جایی رسید که خداوند به پیغمبرش می‌گوید: ‍«رَأیْتَ الناس یَدْخُلونَ فی الدینِه اَفْواجا» فوج‌فوج ابوسفیانی‌ها می‌آیند. گفته می‌شود «که همین‌ها را هم قبول کن، دیروز با تو می‌جنگیدند و امروز آمده و شهادتین می‌گویند. حرف نزن و قبول‌شان کن و بگو الهی شکر.» یک کسی از اهل معاویه را آوردند و شروع کرد به خواندن این آیه: «بسم الله الرحمن الرحیم. إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ». گفت مردک: یَخْرَجُون نیست، یَدْخُلُونَ است. گفت: « یَدْخُلُونَ در عهد رسول بوده در عهد تو یَخْرَجُون است. من قرآن را در عهد تو خواندم.»

مبادا یک روزی در عهد ما، یدخلون را یخرجون بخوانند. این توهم و خیال من نیست. خدای من گواه است. من با این مردم ارتباط دارم، سرکار دارم. گاهی سوار تاکسی می‌شوم. گاهی سوار اتوبوس می‌شوم. در صف مرغ و تخم‌مرغ می‌ایستم. یک عده‌ خبر ندارند؛ از مردم بریده اند. اخبار کانالیزه برایشان می‌آید. اتفاقات با تملق و چاپلوسی برایشان گفته می‌شود. تازه من، دلم پر است بعضی چیزها را نمی‌توانم بگویم و بعضی‌ها تحمل شنیدنش را ندارند. ولی آنجا که حس بکنم تکلیفی و وظیفه‌ای بر دوشم است، به عنوان یک طلبه که یک میکروفونی در اختیارم است می‌گویم. آنجایی که گفتند به من که حرف نزنم و ساکت باشم،...

اگر هر کسی را به جرم یک انتقاد مختصر، انگ ضد ولایت فقیه و ضد انقلاب به او بزنیم، آن وقت دیگر کسی نخواهد آمد

یک شیخی من را در یک اداره‌ایی خواست و گفت که «حاج ‌آقا انتقاد می‌کنید؟» گفتم: «کجا؟» گفت: «در فلان مسجد شما رفتید انتقاد کردید.» گفتم: «ببخشید شما نوار سخنرانی من را گوش دادید؟» گفت: «نه وقت نداشتم.» گفتم: «خیلی تعجب است. شما دارید منو محاکمه می‌کنید، منی که سابقه‌ام معلوم است، به خودتت وقت ندادی 40 دقیقه سخنرانی من را گوش کنی؟ جواب خدا را چی می‌خواهی بدهی؟» چون یک نفر آنجا بوده و برایت خبر آورده، با این خط‌کش قضاوت می کنی؟

4تا لاتقربوا در قرآن است. لا تقربوا زنا، لاتقربوا مال یتیم، لا تقربوا فواحش، لا تقربوا صلاة. اینها حرف من نیست در قرآن آمده است. به فاحشه‌ها و زنا و مال یتیم و به نماز هم نزدیک نشو. گفتند این 4 تا یکی است؟ به نماز نزدیک نشو ادامه دارد «و اَنْتُم سُکارا » زمانی که عرق خوردی و مست شدی به نماز نزدیک نشو. لاتقربوا صلاة سخنرانی من را به شما گفتند، اما قسمت انتم سکارا را نگفتند و براساس این، داری قضاوت می‌کنی. روز قیامت دامنت را می‌گیرم. که اگر به قیامت معتقد باشی. اگر هم نیستی که حقه‌بازی می‌کنی. آن شخص ماند که چی بگوید. به قول بوعلی سینا گفت: "کفر چون منی گزاف آسان نبود/در دهر چون من یکی و آن هم کافر؟ پس در همه دهر یک مسلمان نبود"

اگر هر کسی را به جرم یک انتقاد مختصر، انگ ضد ولایت فقیه و ضد انقلاب به او بزنیم، آن وقت دیگر کسی نخواهد آمد. هنر ما باید این باشد که اگر کسی یک مختصر تأییدی کرد بگوییم که «تو هم انقلابی هستی».

زمانی به جزیره کیش دعوت شده بودیم. رفتیم فروشگاه سوغاتی برای بازماندگان بخریم. چون آدم شاد می‌رود، شادروان برمی‌گردد! یک جوانکی دکمه‌اش هم تا نافش باز بود و با لحنی خاص سلام داد. کمی ترسیدم، گفت: «حاج‌آقا من دین ندارم.» گفتم «خب مبارک است ان شالله» گفت:« ولی سخنرانی‌هایت را در تلویزیون گوش می‌دهم، خوشم می‌آید.» گفتم: «پس دین داری، خودت خبر نداری.» داستان تو مثل کسی است که بیچاره خیال می‌کند فقیر است، اما در باغچه منزلش گنج پنهان است. تو وقتی از سخنم من خوشت می‌آید. من از دین حرف می‌زنم. قرآن می‌خوانم، روایات می‌خوانم، شعر حافظ می‌خوانم. این‌ها همه دین است. همین که خوشت می‌آید معلوم است که دین داری و خودتت خبر نداری. بعد هم خدا کمکت می‌کند که از آن گنجینه‌های دلت باخبر بشوی.

مردم دین دارند و خدا و پیغمبر را قبول دارند. مردم روحانیت اصیل و سالم و به تعبیر امام، «اسلام ناب» را احترام می‌گذارند. بی‌دینان هم دوست دارند. من دیده‌ام. اینها را باید جذب کرد؛ اما اینکه به هر کدام یک مارک و آرم و تهمتی بزنیم و با اردنگی بیرون بیاندازیم، نمی شود.

دوستی می‌گفت که «پریشب خانواده ما رفته هیئت و روضه، شام دادند. بچه من 6-7 ساله است و گفته که یک شام هم به من بدهید. به بچه گفتند که بچه برو. حالا هر چی مادرش می‌گوید این شام من مال تو. قبول نمی‌کند و این بچه تا صبح گریه می‌کرد و ساکت نمی‌شد. خب ای کاش این نذری را به مادر نمی‌دادی به بچه می‌دادی و می‌گفتی که شام را به بچه‌تان می‌دهم و با هم بخورید. یک جور سلیقه است.

فردا که این مادر به بچه بگوید که بیا برویم هیئت؛ عکس‌العمل این بچه آن است که می‌گوید «من نمی‌آیم. خودت برو. من می‌خواهم برنامه دیگری ببنیم.» بعد می‌گویم که مردم چرا به حسینیه‌ها و هئیت‌ها نمی‌آیند؟ چون بلد نیستیم جذب کنیم. این درد بی‌درمان ماست که خداوند به حق خون به ناحق ریخته اباعبدالله کمک‌مان کند که در مسیر درست گام برداریم.

ارسال نظر

  • ناشناس

    عالی بود ازاخلاص وشجاعت شما لذت بردم

  • ناشناس

    عالی بود ازاخلاص وشجاعت شما لذت بردم

  • جواد

    خداوند شجاعت گفتن این حرفها که حرف مردم رو به بقیه طلبه ها عنایت بفرماید نفستون گرم حاج آقا

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار