گوناگون

"جریان فتنه شعر مرا می کوبید"

پارسینه: نرفتن به بعضی از انجمن‌ها ترجیح دارد به رفتن، زیرا کلاً مسیر شعری آدم را به بی‌راهه می‌کشانند. در یک انجمن به غزل بعنوان یک سکه منسوخ نگاه می‌کردند. در دیگری کلاسیک کار می‌کردند و شعر سپید را به حساب نمی‌آوردند...

فارس:"محمد حسین انصاری‌نژاد"، طلبه ی شاعری است که این روزها جای خودش را بین شاعران باز کرده است. اگر بخواهیم امروز در کل کشور به ده شاعر خوب حوزوی اشاره کنیم، قطعا یکی از آن‌ها کسی نیست جز حجة‌الاسلام و المسلمین محمد حسین انصاری‌نژاد.

در حوزه‌های علمیه شاهد خواندن شعر توسط او بوده‌ام؛ و خودم دیدم که طلبه‌های علاقه‌مند به ادبیات چگونه دور او حلقه می‌زدند. او امروز در عرصه‌ی نقد هم فعال است. گفت‌وگوی صمیمی ما با این شاعر انقلاب اسلامی را بخوانید.


جناب آقای انصاری‌نژاد! «اهرم» کجاست که زیر بیشتر شعرهایتان نام آن جلوه‌نمایی می‌کند؟

بسم‌اله‌الرحمن‌الرحیم، «اهرم» همان شهرستان تنگستان است که آن را با نام «رئیس علی دلواری» و دلیر مردان تنگستان می‌شناسند، «اهرم» یکی از شهرستان‌های استان بوشهر است که نزدیک شهر ماست و یک ساعتی با «برازجان» ما فاصله دارد و من تقریبا دو سالی از خدمتم را در آنجا بودم و شعرهای تقریبا زیادی را در آنجا سرودم و امضای «اهرم» در زیر شعرهایم از این جهت است.

پس شما اصالتا متولد «برازجان» هستید؟

بله

شما چه سالی و کجا به دنیا آمدید؟

در سال 1355 در یکی از روستاهای برازجان به نام «باغ تاج» متولد شدم.

از فضای زندگی خودتان، خانواده‌تان و دوره کودکی و نوجوانی و خلاصه دوره‌ی تحصیلات و دبیرستانتان مفصل برایمان بگویید.

دوران ابتدایی را در همان روستای خودمان که یک فضای کوچکی داشت -البته با یک فضای شاعرانه و بکر- گذراندم و الان نزدیک 3 سال است با این همه امکاناتی که به روستاها رسیده است به روستای ما تازه برق خورشیدی رسیده است! خلاصه هر از گاهی که گذرمان به آنجا می‌افتد هنوز آن طبیعت دست نخورده و فضای طبیعی هنوز چشم‌انداز است. من دوران ابتدایی آنجا بودم و هر موقع به روستای‌مان فکر می‌کنم فضای مزرعه و گوسفندان و خرمن‌کوب و ... در ذهنم تداعی می‌شود. مدرسه‌ای که در روستا بود در مجموع 25 دانش‌آموز بیشتر وجود نداشت و سه نفر از 25 نفر موفق نشدیم که ادامه‌ی تحصیل دهیم. بعد از کلاس پنجم چونکه بیشتر از مقطع ابتدایی در روستای ما نبود به برازجان آمدیم و دوره‌ی راهنمایی را در آنجا گذراندم و بعد از اتمام دوره‌ی راهنمایی روزانه‌ی حوزه‌ی علمیه شدم. اولین حوزه‌ی علمیه‌ای که رفتم اصفهان بود و مدت کوتاهی در آنجا بودم و بعد به شیراز آمدم و سه سال از تحصیلات حوزوی‌ام را در شیراز گذراندم و قم و بعد از آن هم حدود ده سالی است که در سپاه خدمت می‌کنم.

چه سال‌هایی در قم تشریف داشتید و مشغول به تحصیل بودید؟

در مدرسه «الهادی» بودم و حدودا سال‌های 74- 73 آنجا بودم.

* سلوک شعری را فردی ادامه می‌دادیم

در مدرسه‌ی «الهادی» که مشغول تحصیل بودید فضای ادبی هم حاکم بود یا خیر؟

فضای ادبی در آن مدرسه نه و ما هم که شهرستانی بودیم و تازه آمده بودیم قم و در جریان فضاهای انجمن‌های ادبی هم به آن شکل نبودیم و در واقع سلوک شعری را فردی ادامه می‌دادیم. منتهی در شهر خودمان همان موقع انجمن ادبی نسبتا فعالی بود که یکی از شاعران خوب استانمان «آقای دارند» آن را اداره می‌کردند و تا حدود زیادی ورود به فضای شعر امروز را مدیون ایشان هستم. ولی چون دسترسی به این انجمن‌ها نبود، اطلاع‌رسانی خوبی آن موقع انجام نمی‌گرفت. بیشتر در سلوک فردی بود. من یادم می‌آید بسیاری از شعرهایم را برای «آقای مشفق» فرستادم و الان نزدیک به چهار، پنج نامه از «مشفق کاشانی» و به قول «آقای قزوه» در صندوق سیمی دارم.


* نوشت: من غزل‌هایتان را که در فضای نو هست را می‌پسندم. چه تشبیهات و استعارات نویی را به کار بردید!

بله، به قول «قزوه» که می‌گوید:«باز رفتم به سراغ چمدان‌های قدیمی»؟

بله، خاطرات محبوس، نزدیک چهار، پنج نامه از «آقای مشفق کاشانی» هست که شعرها را می‌فرستادیم و استاد تصحیح می‌کردند که واقعا از این حیث هم جای تشکر بسیار از ایشان دارد. نامه از «مرحوم فریدون مشیری» دارم که مضمون نامه‌اش این بود و زمان 18- 17 سالگی‌ام بود که تقریبا 8- 7 غزل برای ایشان فرستادم و او جواب به نامه من دادند و دستخط ایشان را هنوز دارم و نوشته بودند: «من غزل‌هایتان را که در فضای نو هست را می‌پسندم و برای دوستانم خواهم خواند که در سن 18- 17 سالگی هستید. چه تشبیهات و استعارات نویی را به کار بردید.» که یک نامه‌ی تشویق آمیز و کریمانه‌ای بود و یکبار نامه فرستادیم برای حوزه هنری سازمان‌ تبلیغات که جواب نامه به همراه سه چهار خط و امضای «آقای قزوه» برگشت و در بایگانی‌ام موجود است که وقتی قضیه ‌نامه را سه چهار سال پیش به «آقای قزوه» گفتم، ایشان تعجب کردند و گفتند این نامه را شما پس از سالیان دراز هنوز دارید و برایشان جالب بود. بعد از اینکه انجمن در واقع دشتستان ما که همان برازجان است فعال شد و «آقای دارند» بودند و شب شعرهایی برگزار شد و «مرحوم نصر‌اله مردانی» تقریبا دو بار در آن شب شعرها شرکت کردند و هنوز دست نوشته‌هایی که از ایشان در آن شب شعرها گرفتم را دارم. «آقای ره بزرگی» در آنجا دعوت بودند. یکبار یادم می‌آید «آقای قزوه» و «آقای کاکایی» و شاعرانی از این دست در شب شعر عاشورایی آمدند. خب آشنایی با این بزرگان و اساتید شعر انقلاب خلاصه یک خرده با فضای شعر امروزی من را آشنا کرد و مأنوس‌تر کرد تا این که در بیست و یک سالگی اولین مجموعه شعرم با عنوان «یک پا زخم ‌تر» بود چاپ شد و این مجموعه شامل شعرهای من از 16 تا 21 سالگی است که بیست و چهار، پنج غزل به همراه یک مثنوی است و نقدهای زیادی هم به مجموعه اول من در همان موقع نوشته شد.

چه کسانی نقدها را نوشتند؟

یک نقدی نوشته شده به نام «برداشت‌هایی از یک باغ» به قلم «آقای محمد غلامی» که از دوستان شاعر نوپرداز بوشهر بودند و خدمت ایشان هم ارادت داریم و یک نقد دیگر که فقط آن را در نشریات خواندم که به قلم خانم «ماندانا شهرکی» بود با عنوان «باغی خزان زده» نوشته شد. یک نقد دیگر به قلم «آقای دکتر داریوش عباسی» که او هم از شاعران مطرح استان بوشهر هستند که باید محل کارشان اصفهان باشد و چند سالی است که از ایشان خبر ندارم و یک نقد دیگر به قلم «آقای حمزه زراعی» که ایشان هم از شاعران بوشهری بودند و تقریبا این چهار، پنج تا را من الان حضور ذهن دارم.

چند سال قم تحصیل می‌کردید؟

سه سال.

چه سال‌هایی؟

از سال 72 بود تا سال 75. البته بعدش هم که جذب سپاه شدیم هم در «دانشکده شهید محلاتی» قم هم نزدیک یکسال توفیق حضور داشتم.

در این سال‌ها یک انجمن ادبی با حضور «دکتر محمدرضا ترکی»، «تقی پورمتقی»، «علی رضا قزوه»، «یداله گودرزی» در قم هست که اینها شاعران حوزوی هستند. شما در این انجمن می‌رفتید یا نه؟

نه، من تنها انجمنی که آن موقع با راهنمایی یکی از دوستان می‌رفتم انجمنی بود که در منزل «آقای مجاهدی» برگزار می‌شد.


* اگر در یک شعر چند بیت ضعیف وجود داشت و یک مصرع قوی هم بود، استاد به آن با رویکرد تشویق آمیز اشاره می‌کرد

جمعه‌ها بعد از ظهر که هنوز هم برگزار می‌شود؟

بله، آخرین بار تقریبا پیرارسال بود که با «آقای برقعی» یک شب به آنجا رفتیم و یک بار هم فکر کنم با «آقای سلیمانی و جواد شرافت» به آنجا رفتیم که آن انجمن، انجمن بسیار خوبی بود و خیلی سرشار از صمیمیت بود. «آقای مجاهدی پروانه» هم خیلی با توجه خاص حتی بعضا شعرهایی را که خدمتشان خوانده می‌شد اگر در یک شعر 5- 4 بیت ضعیف وجود داشت و یک مصرع قوی هم بود استاد به آن رویکرد تشویق آمیز اشاره می‌کرد. و زمانی که من در قم بودم چندین بار توانستم به آن انجمن بروم و یک بار هم خارج از فضای انجمن نزدیک دو ساعتی خدمت «آقای مجاهدی» رفتم و کسب فیض کردم.

بعد از اینکه شما ملبس شدید تشریف آوردید به منطقه‌ی خودتان؟

بله من به منطقه‌ی خودمان آمدم. البته ناگفته نماند من دوره‌ی سربازی‌ام را چونکه جذب سپاه شده بودم را در مهاباد آذربایجان غربی گذراندم که بعضی از شعرهایم که زیرش نوشته شده است مهاباد، شعرهایی هست که در دوران سربازی‌ام سروده شده است.

شما با دوستان شاعر آن خطه «مهاباد» هم صحبت می‌شدید؟

نه خیر، چونکه محل خدمت ما در مهاباد خارج از شهر بود و شاعران خاصی هم از آن خطه در خاطرم نیست. تقریبا حجم غالب مجموعه اول که «یک باغ زخم‌ تر» هست محصول یک سال و قریب به دو سالی است که در مهاباد بودم. بعد از آن چونکه جذب سپاه بودیم به بوشهر آمدیم و مدتی در بوشهر خدمت کردیم و نزدیک یکسال در عسلویه بودم و قریب یک سال و نیم،‌ دو سال آمدیم دشتستان شهر خودمان. بعد مجددا به بوشهر رفتیم و نهایتا به یزد منتقل شدیم و الان هم که در بندرعباس خدمتتان هستیم و این اتفاقات موجب شده بود که یک سیر و سفرهای طولانی و یک درنگ‌های طولانی هم در خیلی جاها داشته باشیم.

در این سفرها یا به تعبیر خودتان درنگ‌ها به رصد و شناسایی و ارتباط با شاعران هم می‌پردازید؟

بله، الان من هر جا که سفر کاری هم می‌روم، حتی اگر اوقات کوتاهی هم باشد به انجمن آن شهر سر می‌زنم و یا اگر آن روز وقت انجمن نباشد وعده‌ای با دوستان شاعر می‌گذارم. مثلا در میبد که بودیم با «آقای زکریا اخلاقی» که قطعا شما می‌شناسیدش هر هفته با یکدیگر یک نشستی داشتیم.

نشست شعری داشتید؟

بله، نشست شعری داشتیم

با توجه به اینکه ایشان اخیرا مجموعه‌ای چاپ نکرده‌اند و مجموعه شعری‌شان همان «تبسم‌های شرقی» که برای دهه شصت است می‌باشد، همین الان «آقای اخلاقی» در عرصه‌ شعر فعال هستند؟

من هنوز هم که هنوزه اولین نفرهایی که شعرهایی را برایشان می خوانم و در معرض نقد قرار می‌دهم «استاد اخلاقی» است. «آقای اخلاقی» درست است که بعد از آن مجموعه شعرشان مجموعه جدیدی بیرون ندادند، ولی شعرهایی که در آن مجموعه شعرشان نیست، شعرهای زیادی است. شاید مجموعا بیست و خرده‌ای غزل دارند که در مجموعه اولشان نیست و هر کدام از آنها با یک سبک و سیاق و رایحه متفاوت هستند؛ که یکی، دو تا از آنها بر وزن ابتکاری هستند که امسال در حضور «مقام معظم رهبری» خوانده شد، که بر وزن غزه و قدس و بیداری اسلامی و خلاصه اینها بود.

* "چرا خاموشی‌ ای شاعر، هنوز این لحظه‌ها را شور و حالی هست"

البته این شعر هم تقریبا برای دو ، سه سال پیش است!

بله، این شعر هم برای دو، سه سال پیش است. البته یک شعری که آخرین اثر ایشان بود را من چند روز پیش که در تهران بودیم، دیدم و از ایشان خواستم که آن را در سایت پارسی زبانان یا جای دیگر درج کند که او با یک حساسیت خاصی اجازه ندادند و گفتند اجازه دهید روی این شعر بیشتر کار کنم و بیشتر آن را چکش‌کاری کنم و این شعر هنوز کار دارد. آن شعر، شعر بسیار زیبایی بود که فقط مصرع اول آن یادم هست. "چرا خاموشی‌ ای شاعر، هنوز این لحظه‌ها را شور و حالی هست" که این هم وزن ابتکاری بود که در کنگره شعر اشراق خوانده شد و دوستانی مانند «آقای شرافت و آقای برقعی و آقای سلیمانی و حتی آخر جلسه استاد معلم» این شعر را شنیدند و تحسین دوستان شاعر را برانگیخت.

کنگره «اشراق» چه کنگره‌ای است؟

کنگره شعر «اشراق» پارسال عنوان «اشراق» به خود گرفت که قبلا کنگره «هنر آسمانی» بود که کنگره شعر طلاب و فضلای حوزه هست. قبلا هر دو سال یکبار انجام می‌شد و در حال حاضر با تلاش‌‌های مخصوصا «آقای روشن سلیمانی» که از شاعران روحانی خیلی فعال در این عرصه هستند سالی یکبار برگزار می‌شود. قبلا که در قالب کنگره «هنر آسمانی» بود چندان مجال وسیعی برای شعر نبود. چونکه وقتی در قالب هنر بود، وبلاگ‌نویسی و نقاشی و خطاطی و همه‌ی هنرها را در برمی‌گرفت. ولی سال گذشته فقط خاص شعر بود که خیلی خوب بود و رضایت دوستان شاعر را خیلی بیشتر در پی داشت که ظاهرا آخرین خبرهایی که من دارم انجمن ادبی‌شان، انجمن ادبی خاص طلاب راه افتاده و ظاهرا یکی دو جلسه آن هم برگزار شده است.

همین انجمنی که به عنوان شعر «حجره» مطرح می‌شود؟

بله، بله

شما با «جناب اخلاقی» بیشتر حشر و نشر داشتید و اخیرا فرمودید قبل از اینکه به بندرعباس بروید در میبد بودید؟

بله قریب یک سال و نیم در میبد بودم

در رابطه با شخصیت و سلوک شعری ایشان بیشتر برای ما صحبت کنید.

بله، من اولین باری که با شعر «آقای اخلاقی» آشنا شدم سال قریب 75- 74 بود که اولین مجموعه‌شان آن موقع منتشر شده بود، مجموعه شعر ایشان را یک نشری به نام «همسایه» در قم که «آقای صادق رحمانی» مدیر آن بود و با کتاب «آقای صادق رحمانی» در یک فاصله زمانی کم چاپ شده بود، با مجموعه «واژه‌های معمولی، آقاسی صادق رحمانی» نشر «همسایه» آن زمان سه، چهار تا از کارهای شاعران بوشهر را هم چاپ کرده بود. من جمله اولین مجموعه‌ی «آقای رضا معتمد» با عنوان «از درک آبی‌ها فراتر» و ایشان هم از غزل پردازان خیلی خوب و مطرح بوشهر هستند. که یک مقدار سر و کاری با نشر «همسایه» پیدا شد و اولین مجموعه شعر من «یک باغ زخم‌تر» هم هم‌زمان با «یک سوره از شب‌های مهتابی» به قلم «آقای حسین دارن» با هم منتشر شدند، من آن موقع مجموعه شعر ایشان دستم رسید، زمانی که سنم تقریبا 20- 19 سال بود و مجموعه ایشان خیلی برایم متفاوت بود و باور کنید این مجموعه را نزدیک 10- 9 بار خواندم و هنوزم که خدمت «آقای اخلاقی» می‌رسم -اگر اغراق نباشد- همه آن و یا سه، چهارم شعرهای آن مجموعه را حفظ هستم و به خاطر دارم.

یعنی الان که دقیقا 30 غزل در «تبسم‌های شرقی» است شما اکثرشان را حفظ هستید؟

من به جرأت می‌توانم بگویم که بیشتر از 20 غزل آن را حفظ هستم و الان هم آمادگی آن را دارم که از حفظ آنها را برای شما بخوانم.


* استاد زکریا اخلاقی یک سبک و صدای مشخص در غزل امروز دارند

خواهش می‌کنم.

خب، من دیدم که شعر ایشان به دلیل فضای متفاوت، زبان متفاوت و شعر متفاوت با حال و هوا و روحیه‌ی من سازگار است و از همان موقع خیلی دوست داشتم که «آقای اخلاقی» را از نزدیک ببینم و الفت عمیق‌تر و نزدیکتری به وجود آید اما توفیق دست نداد. چونکه ایشان بعد از مدتی برگشتند به میبد تا اینکه با یک جستجوی بسیار زیاد نزدیک 7- 6 سال پیش از دوستان آدرسی را پیدا کردم و بعد از اینکه آدرس را پیدا کردم اولین مجموعه شعرم را برایش فرستادم و تماس‌های تلفنی شروع شد و شاید 5- 4 ماه نگذشته بود که خدمت ایشان رفتم و نزدیک سه، چهار روز «میبد» بودم. و خلاصه من دو، سه تا شعر هم در همان حال و هوای مسیری را که می‌رفتیم که یکی از آنها در مجموعه شعر «پرندگان پراکنده‌اند انسان‌ها» هست و یکی از آنها در آخرین مجموعه شعری که به انتخاب مقدمه «آقای کاظمی»، «از پشت سایه‌ها» هست. که با «بیت، بیت سروده‌هایم را با خودم آورده‌ام به خانه تو» شروع می‌شد و یا آن اولین دیداری که رفتیم، چهار، پنج روزی را آنجا ماندیم. بعد دیدیم که شخصیت استاد هم مانند شعرشان که یک شعر متفاوت و چشم نواز هست با بسیاری از شاعرانی که ما با آنها زیست داشتیم و مأنوس بودیم انصافاً خیلی متفاوت‌تر هست. به تمام معنی ایشان سرشار از مهربانی هست و در رشد و جهت دادن شاعران مخصوصاً‌ شاعران خطه یزد بسیار کوشا هستند. و در آن مدتی هم که ما میبد بودیم اکثر شب شعرها که دعوت می‌شدند را با هم می‌رفتیم. در «ابرکوه» دو، سه تا شب شعر بود، دوبار به عنوان مهمان ویژه در قم دعوت بودیم. اگر اشتباه نکنم کنگره «شعر طلاب و دانشجو» بود، اکثر شب شعر و هرجا که کمترین محفل ادبی بود. یکی، دو تا محفل ادبی خدمت «آیت‌الله عراقی» بود، یعنی هر محفل ادبی که بود با ارادت خیلی عمیقی که من خدمت ایشان داشتم و لطف خاصی که ایشان به من داشت، محافل ادبی کمی بود که ما بخواهیم تنهایی شرکت کنیم یعنی همراه همدیگر نباشیم. من انشاءالله یکی از آرزوهایم همیشه این بوده است که بتوانم یک تحقیق و مقاله‌ پژوهشی خیلی جامعی را در رابطه با سکوت شعری ایشان بنویسم. البته یادداشت‌های پراکنده‌ای هم در این زمینه دارم که انشاءالله این یادداشت‌ها را سروسامان بدهم؛ در یک جمله می‌توانم بگویم که «آقای استاد زکریا اخلاقی» یک سبک و صدای مشخص در غزل امروز دارند. من یادم می‌آید یکی از بهترین نقدهایی که درباره مجموعه شعر ایشان نوشته شده بود نقد «آقای محمدکاظم کاظمی» بود که ایشان انصافاً خیلی خوب به این مجموعه نگاه کرده بودند. با یک نگاه نقادانه خیلی خاص و عنوان کرده بودند که اگر ایشان فقط 5 غزل شاخص در این مجموعه داشته باشند همین 5 غزل کافی است تا ایشان را در ردیف بهترین غزل‌پردازان امروز جا دهد. در شاعران گذشته -البته این برداشت من هست- بیشتر رویکرد او به «حافظ» هست و در قدم بعدی به «بیدل». در شاعران امروز هم بیشتر به سراغ «سپهری» رفته است و دیدم هرجا که کتاب تازه‌ای در رابطه با «سهراب سپهری» منتشر می‌شود ایشان با شور و شوق زیادی آن کتاب را تهیه می‌کنند و قصه‌ای از کتاب‌هایشان راجع به کتاب‌های «سهراب سپهری» هست. فکر می‌کنم اگر صدای چند تا شاعر را از خلال صدای ایشان بشنویم، «حافظ» هست و «بیدل» هست و از شاعران معاصر هم «سهراب سپهری».


* شعر «زکریا اخلاقی» شناسنامه شعر امروز حوزه است

زبان «استاد اخلاقی» هم یک زبان خاص خودشان هست، یعنی وقتی شعرش خوانده شود آدم متوجه می‌شود که این شعر، شعر یک شاعر روحانی است. «ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست» یا «خرفه‌پوشان به وجود تو مباهات کنند/ ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند». حالا، سماوات و لغات این چنینی که می‌آید از شعر برمی‌آید که تقریباً این شاعر یک شاعر روحانی است.

بله، خیلی از شاعران حوزه، روحانی هستند. ولی شعرشان شعر حوزوی نیست و شاید این آسیب هم باشد. منتهی به نظر من شعر «آقای اخلاقی» شناسنامه شعر امروز حوزه هست، با یک بیان کامل، با طراوت و سرشار از تازگی،

گل دفتر اسرار خداوند گشوده است

صحرا ورق تازه‌ای از پند گشوده است

که آدم خیلی، مخصوصاً اینهایی که با روایات دینی بیشتر مأنوس هستند دقیقاً در آن روایتی که بهار می‌آید به یاد قیامت می‌افتید.

اذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکرالنشور

احنست!

شور سحر حشر اگر باورتان نیست

گل دفتر صدبرگ به سوگند گشوده‌ست


* تا این باغچه را در منزل‌شان دیدم گفتم: ای گل فروش شط فرات از کدام سوست؟

که باز هم جالبه در همین فضایی که ایشان دارد، یعنی در الست به آیات و روایات اشاره می‌کند، بیت‌ها و مصراع‌های بعد به چشم و دماوند می‌رسد، یعنی ببینید طبیعت را هم مدنظر دارد.

طبیعت‌گرایی یکی از مشخصه‌های بارز «آقای اخلاقی» است. از ایشان در یکی از مصاحبه‌ها راجع به گل‌ها سؤال کرده بودند که چرا شما این همه بسامد گل در شعرهایتان فراوان است؟ ایشان جواب داده بودند به دو علت، علت اول اینکه ما در کویر هستیم یعنی در یزد و دور از دسترس گل و علت دوم هم ایشان گفته بودند که من همیشه فکر می‌کردم گل‌ها زبان دارند و با من حرف می‌زنند و من هیچ وقت گل‌ها را به عنوان یک موجود بی‌روح نگاه نمی‌کنم. من یادم می‌آید اولین بار یا دومین باری که به منزل ایشان رفتم یک باغچه کوچکی در منزل‌شان بود که تا من این باغچه را در منزل‌شان دیدم گفتم که: "ای گل فروش شط فرات از کدام سوست؟"

خیلی خوبه. البته کسی که می‌خواهد شعر شما را بشناسد مقدمه کتاب «از پشت سایه‌ها» و مقدمه آن کتابی که «دکتر سنگری» مرحمت کرده‌اند را بخوانند قشنگ متوجه می‌شوند که شعر «جناب انصاری‌نژاد» چه شعری است. ولی این پرسش من به جهت این است که دوستان جوان و جوان‌تر با شعر یک روحانی که الحمدالله موفق بوده‌ است تاکنون بیشتر آشنا شوند. حالا سؤال‌هایی که من می‌کنم از سر مطالعه شعر شماست، شما در شعرهایتان به فضای بعضی از انجمن‌ها حالت قشر و تعریض می‌زنید و تعریضی که سراسر طنز و مطایبه است یعنی: «شما باشید» با این ردیف فکر می‌کنم.

بله،

خلاصه این از چه نگاهی سرچشمه می‌گیرد؟

بله، شما باشید و تار عنکبوت انجمن‌هاتان و در ته جرعه‌های استکان‌ها حل شدن‌هاتان.


* رفتن به بعضی انجمن ها مسیر شعری آدم را به بی‌راهه می‌کشاند

در الست؟

بله، من کلاً همین الان هم بعضی از دوستان به تصور علی‌آباد شهری است و هنوز مطلع نیستند که ما چندان چیزی در چنته نداریم و راهنمایی می‌خواهند. همیشه به آنها می‌گویم که به بعضی از انجمن‌ها نرفتن ترجیح دارد به رفتن، زیرا کلاً مسیر شعری آدم را به بی‌راهه می‌کشانند. مخصوصاً بعضی از انجمن‌ها که افرادی در آن نقد می‌کنند چندان مایه نقد ندارند. اگر مایه نقد هم دارند، مایه انصاف ندارند و یک سویه به یک بعد می‌پردازند. من چندان آن طور که باید و شاید اگر طرقیات و پیشرفت ناچیزی داشته باشم، خودم را خیلی مدیون انجمن‌ها نمی‌دانم. حداقل‌اش در انجمن‌های مختلفی که در استان خودمان می‌رفتم بعضی انجمن‌ها از یک جهاتی خوب بودند. ولی در بعضی از انجمن‌ها نوعی افراط دیده‌ می‌شد. مثلاً یادم است در یک انجمن به غزل به عنوان یک سکه منسوخ نگاه می‌کردند که باید آن‌ را در موزه‌ها پیدا کرد یا در یک انجمن دیگر شعر کلاسیک کار می‌کردند و شعر سپید را شعر به حساب نمی‌آوردند که هنوز هم رگه‌های این انجمن‌ها در خیلی از جاها و خیلی از انجمن‌ها ممکن است محسوس باشد. جالب این است که من یک بار در «بندر دَیِّر» خودمان در یک انجمن دعوت بودم که در آن انجمن فقط به دو بیتی پرداخته می‌شد که خیلی برای من جالب بود و یکی از دوستان شاعر دو بیتی‌سرا که دو بیتی‌های خوبی هم در آنجا کار می‌کرد مسئول آن انجمن بود و در آن یکی دو ساعتی که من آنجا بودم فقط روی دو بیتی کار شد. یا حالا اگر یک خورده سیر پرخطرش را بررسی کنیم و از فرم بگذریم و به محتوا برسیم، بعضی از انجمن‌ها اصلاً شعر آئینی گفتن و شعر پایداری گفتن و شعر متعهد و آرمانگرا را کامل رد می‌کردند، مخصوصاً آن موقع که سن ما یک مقدار کمتر بود. تا شعری در یک فضای آئینی خوانده می‌شد بعضاً با یک واکنش منفی مواجه می‌شد و این شعر را می‌گفتند شعر موضوعی و ادبیات خشونت‌گرا و خلاصه این‌گونه به این شعرها نگاه می‌کردند.

میان خلاصه سیگارها شبلی شدید انگار.

بله.


* در بعضی از انجمن‌ها بوی ادکلن‌های شب‌های پاریس به مشام می‌رسد

"که دیدم سایه سیر و سلوکی در سخن‌هاتان" یا مثلاً پرداختن به خیلی از شاعرهای ارزشی

من بعد از اینکه «سیدحسن حسینی» از دنیا رفت، در قالب یک نامه‌ای عنوان کردم که:

«در بعضی از انجمن‌ها بوی ادکلن‌های شب‌های پاریس به مشام می‌رسد و به نمایان پرداختن را ادبیات خشونت‌گرا می‌نامند» این متأسفانه بیشتر ناراحتی و نگرانی‌هایی بود که من از فضای این انجمن‌ها به شخصه حس کرده بودم.

: من یک غزل از شعرهایتان را می‌خوانم، شما در رابطه با آن چند دقیقه‌ای صحبت کنید، بالای آن نوشته‌اید به «سنگ‌های سر راه»:

احساس می‌کنم به فرنگ است راه‌تان

در سجده بر معابد شیطان نگاه‌تان

نهج‌البلاغه می‌شنوم فتنه زادها

تا صحیه می‌کشد شتر پا به ماه‌تان

روزی میان بهت کبوتر ستیزها

تشکیل می‌شود به خدا دادگاه‌تان

دیگر به هیچ مزرعه قحط پرنده نیست

برداشت باد مثل مترسک کلاه‌تان

سوگند بر مزارع زیتون که بعد از این

شمشیر می‌شوند به قلب سیاه‌تان

امروزتان ز حبس ابد نیز بدتر است

پشت دریچه‌های کبود از نگاه‌تان

حیران چیستید سواران، پیاده‌ها

گم شد کجای صفحه شطرنج شاه‌تان

دیری‌ست جزء موزه تاریخ فتنه‌اید

با چشم‌های شب‌زده کینه خواهتان

چرا نام آن را گذاشته‌اید «سنگ سر راه»؟

من اول تشکر می‌کنم از خوانش خیلی زیبای شما! یادم می‌آید در یک محفلی که شهرری بودیم و آن ترکیب بند ما را هم با همین صدای سرشار از احساس و شاعرانگی خواندید، من به شوخی به «آقای اخلاقی» گفتم این «قرائی» معمولاً از کسانی است که شعر را از خود شاعر بهتر می‌خواند.


* جریان فتنه شعر مرا می کوبید

خواهش می‌کنم، این لطف شماست.

بله، «سنگ‌های سر راه» این از جمله شعرهایی بود که به اصطلاح موقعی هم که این شعر سروده شد و منتشر شد، تیر و ترکش‌های حسابی به سمت شاعر از جریان موسوم به جریان فتنه‌ آمد. این از شعرهایی بود که بعد از انتخابات بود و من تقریباً 6-5 تا رباعی با 5-4 تا غزل داشتم. منتهی این شعر یک خورده شاید پوشیده‌تر در واقع گفته شده بود و بین آن همه شعرها «استاد کاظمی» این را انتخاب کردند. «سنگ‌های سر راه» به جای سنگ باید گفت صخره‌هایی که سر راه انقلاب‌اند.

این شاعرانگی‌اش به شعارش می‌چربد.

بله، از این جهت خلاصه، بعضی جاها هم خصوصاً در شعر اجتماعی شعار لازم هست. ولی شاید نسبت به بقیه شعرهایی که گفته بودم این یک مقدار بهتر بود.

جناب انصاری‌نژاد! شما بیشتر در حوزه غزل فعال هستید، درست است؟

بله، منتهی من عرض کنم که شعر نیمایی و سپید هم دارم. ولی تعدادشان زیاد نیست در همین مجموعه «از پشت سایه‌ها» یک کار نیمایی هم در آخر آن دارم.

ارسال نظر

  • اميد

    آخه تو كوبيدني هستي بچه جون؟

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار