گوناگون

ساعت شعر: کابوس باران/شعری از مرتضی درخشان

دنیا فقط سودای چشمان ترم دارد

لبخندهای مبهمی پشت سرم دارد



دنیا بدون تو شبیه جنگلی سرد است

اینقدر در هر گوشه اش "نامحترم" دارد



شب های من خواب تو را از حفظ می بینند

در خواب ها تصویر شام آخرم دارد



در خواب های بالشم کابوس باران است

هر صبح می بینی که چشمانم ورم دارد



این هفته ها... نه! قرن ها از رفتنت رفتند

موهای من حسی شبیه مادرم دارد



یک ماه افتادی میان حوض و رقصیدی

یک عمر باید از میان تو برم دارد



دیشب پدر می گفت تا فردا کمی مانده

بیچاره او، اینقدر آسان باورم دارد


شعر: مرتضی درخشان(وبلاگ صفحه های سیاه)

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار