جزئیات تازه از جنایت برج باغ فیض از زبان مادربزرگ تمنا کوچولو +عکس

پارسینه: «نوه ۴ ساله من چه گناهی کرده بود که قربانی این جنایت شد؟» این بخشی از حرفهای مادربزرگ «تمنا کوچولو»، دختری است که چند روز قبل همراه پدر و مادرش در برجی واقع در منطقه باغ فیض به طرز هولناکی توسط یکی از اقوامشان به قتل رسید. با گذشت ۹ روز از این حادثه تلخ، این زن که عزادار نوه، دختر و دامادش است در گفتگو با همشهری جزئیات بیشتری از پشت پرده این جنایت را بازگو کرد.
حالا با گذشت ۹ روز از این جنایت همچنان ساکنان منطقه باغ فیض و برجی که قتل در آنجا اتفاق افتاده درباره این جنایت صحبت میکنند. اما حال خانواده مقتولان با بقیه متفاوت است. طاهره رجبعلیپور، مادربزرگ تمنا کوچولو به همشهری میگوید: هنوز باورم نمیشود که چنین اتفاقی افتاده است و به یکباره، نوه، دختر و دامادم را از دست دادهام. او درباره زندگی دخترش میگوید: دخترم آرزو ۹ سال قبل در دانشگاه شریف درس میخواند که در آنجا با رسول آشنا شد و با یکدیگر ازدواج کردند. دامادم مرد خونگرم و مهربانی بود. آنها زندگی خوبی داشتند و ۴ سال قبل تنها نوهام، تمنا به دنیا آمد و به زندگیشان رنگ و بوی تازهای داد. وی ادامه میدهد: ۴ سال قبل مادر رسول که مدتها بیمار بود فوت شد و ارثیهای که به او رسیده بود به نام رسول شد. دامادم در کار ساختوساز بود و برج محل زندگیشان را هم خودش ساخت. او با هیچکس اختلاف و مشکلی نداشت و نمیدانم چطور این اتفاق رخ داد.
این زن در ادامه میگوید: من هر روز صبح تلفنی با دخترم صحبت میکردم. روز حادثه قرار بود ساعت ۱۰ با آرزو به خرید برویم. حدود ساعت ۹ بود که با او تماس گرفتم، اما جوابم را نداد. با خودم گفتم شاید حمام باشد. چند دقیقه بعد دوباره تماس گرفتم، اما فایدهای نداشت. تلفن خانه را هم جواب نمیداد. با شوهرش تماس گرفتم، اما او هم جواب نداد. سابقه نداشت که هیچ کدام از آنها جواب تلفن را ندهند. حتی اگر دست دخترم بند بود تمنا تلفن را جواب میداد، اما این بار با همیشه فرق میکرد. خیلی نگران شده بودم. به همین دلیل به سمت خانهشان به راه افتادم.
مادربزرگ تمنا کوچولو درحالیکه غم سنگینی در حرفهایش موج میزند، میگوید: با عجله خودم را به خانه دخترم رساندم و زنگ خانه را زدم، اما کسی جواب نداد. زنگ سرایدار را زدم، اما او هم در را باز نکرد. همان موقع یکی از همسایهها میخواست وارد ساختمان شود که من هم وارد شدم و دیدم در لابی برج همه همسایهها جمع شدهاند. اعتنا نکردم و به سمت آسانسور رفتم، اما سرایدار صدایم کرد و گفت: بچهها نیستند. آنها زخمی شدهاند. خیلی ترسیدم. پرسیدم چه شده که یکی از همسایهها گفت: بیا برایت توضیح دهم. او گفت: هر سه نفرشان را با آمبولانس بردند پزشکی قانونی. فهمیدم که بلایی سر بچه هایم آمده است. به خواهر و برادرم زنگ زدم و آنها آمدند و پلیس خبر کردیم و آنها به ما گفتند که آرزو، تمنا و رسول به قتل رسیدهاند. آنها گفتند صحنه قتل آنقدر بد بوده که ما را خبر نکردند.
او درباره عامل این جنایت میگوید: کسی که عزیزانم را به قتل رسانده و عزادارمان کرده پسر خاله دامادم است. خانه او در همان طبقهای است که خانه دخترم بود. او هم یک بچه دارد و با دامادم رابطه نزدیکی داشتند، اما نمیدانم چرا این کار را کرد. ظاهرا او به دامادم و وضعیتش حسادت میکرد و وقتی رسول درباره اینکه میخواهد خانه دیگری بخرد و وسایل زندگیاش را عوض کند صحبت میکرد او به دامادم حسادت کرده و مرتکب قتل شده است. او ادامه میدهد: بعضی سایتها و روزنامهها چیزهایی درباره این حادثه نوشته بودند که نمک روی زخم ما پاشیدند. شایعههایی بیاساس که هیچ کدام صحت ندارد. به همین دلیل بود که من قبول کردم با خبرنگار روزنامه همشهری صحبت کنم تا واقعیتها را بگویم.
وی درباره تصمیم خانواده درباره متهم به قتل میگوید: اگر یک قتل بود میشد گفت: قاتل در شرایط عادی نبوده یا از روی عصبانیت بوده یا حادثهای اتفاق افتاده است، اما وقتی یک نفر ۳ بیگناه را به قتل میرساند و به دختر ۴ ساله هم رحم نمیکند فقط باید مجازات شود. ما با حضور در دادسرای امور جنایی شکایتمان را تقدیم کردیم و گفتیم خواستهمان قصاص قاتل است.
ارسال نظر