گوناگون

یک بلاگر حزب اللهی: به جای احکام شتر نجاست‌خوار، کار با Studio Max را فرا می‌گیریم

مهدی خانعلی‌زاده در تریبون مستضعفین نوشت:


[این یادداشت در نقد یادداشت «فرزندان زن زیادی جلال» نگاشته شده است.]

«انا الحق!» شاید آن روزی که منصور حلاج این جمله را فریاد زد، نمی‌دانست برخی که بوی از فنای فی الله نبرده‌اند، این جمله را بر سر نیزه می‌کنند تا بر سر منتقدان و مخالفان خود بکوبند؛ این جناح و آن جناح و این تفکر و آن تفکر هم ندارد. بحمدالله در هر چه که تفرقه داشته باشیم، در این زمینه کثرت وحدت داریم! از این طرف اساس روشنفکری و تلاش برای انطباق دین با تفکر بر اساس "ما حکم به الشرع حکم به العقل و ما حکم به العقل حکم به «الشرع» صراحتا «الحاد» نامیده می‌شود و از آنسو، مجله شهروند امروز، در سوابق یک نویسنده می‌نویسد که ابتدا مهندسی شیمی می‌خوانده ولی بعدا تصمیم می‌گیرد که ترک تحصیل کند و روشنفکر شود؛ انگار که روشنفکر شدن اکتسابی است!

انتقاد و حتی تکفیر شریعتی هم لیاقت و جایگاه می‌خواهد. آن روزهایی انقلاب اسلامی مردم دو قلب داشت و یکی در پاریس می‌تپید و دیگری در حسینیه ارشاد خون انرژی بخش به درون رگ‌های ملت پمپاژ می‌کرد، خیلی از روحانیون، شریعتی را به روحانیت ستیزی متهم می‌کردند؛ روحانیونی که تروریست‌های مغزسنگی فرقان پای منبرهای آنان درس دین! آموختند و تا جایی پیش رفتند که مغز مطهری را مرکز انحراف جوانان معرفی کردند و کردند آنچه کردند.

اتهام روحانیت ستیزی به شریعتی همانقدر مسخره است که چسباندن برچسب وطن دوستی و ملی گرایی به شاهنشاه عاری از مهر با آن لایحه درخشان کاپیتولاسیون و متهم کردن جلال آل احمد به تقابل با دین. جلال با دین ستیز نداشت؛ او با تحجر آخوندی پدرش که سال‌ها بر خانواده‌اش مستولی بود مشکل داشت. جلال یک متفکر مسلمان اصیل بود؛ همان وقتی که تحقیر ملت ایران توسط حزب توده را دید و بازوبند قرمز استالینی را به دور انداخت، این را ثابت کرد. جلال دنبال ادا و نمایش نبود؛ دنبال حقیقت بود. خ

ودش در «خسی در میقات» این تظاهرگرایی روشنفکرنمایانه را ذبح می‌کند و می‌نویسد: «… یادم هست صبح در آشیانه حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم. نمی‌دانم پس از چندین سال. لابد پس از ترک نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها؛ وضو می‌گرفتم و نماز می‌خواندم و گاهی نماز شب! گرچه آن آخری‌ها مهر زیرپیشانی نمی‌گذاشتم و همین شد مقدمه تکفیر ولی راستش حالا دیگر حالش نیست. احساس می‌کنم ریا است. یعنی درست در نمی‌آید. ریا هم نباشد، ایمان که نیست. فقط برای اینکه همرنگ جماعت باشی. آخر راه افتاده‌ای بروی حج و آن وقت نماز نخوانی؟»

آن زمانی که جلال «غرب‌زدگی» را نوشت، برخی از روحانیونی که شریعتی متهم به ستیز با آنان بود، گیر این بودند که با پای شرقی داخل مستراح بزوند یا با پای غربی! خودمانیم؛ شانیت و شخصیت افراد که به لباس و جایگاه اجتماعی آنها نیست.

مگر روح‌الله عزیز ما نگفت که «این‌ها از فقهای اسلام نیستند. و بسیاری از این‌ها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند. اگر در اعیاد نتوانست به زور و جبر ائمه جماعات را وادار کند که حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا «جلّ جلاله» بگویند! اخیرا لقب «جلّ جلاله» را به او داده‌اند! این‌ها فقها نیستند؛ شناخته شده‌اند؛ مردم این‌ها را می‌شناسند. این‌ها دین شما را از بین می‌برند. این‌ها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر این‌ها در اجتماع ساقط نشوند، اما زمان را ساقط می‌کنند؛ اسلام را ساقط می‌کنند. باید جوان‌های ما عمامهٔ این‌ها را بردارند. عمامه این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، اینطور مفسده در جامعهٔ مسلمین ایجاد می‌کنند باید برداشته شود. من نمی‌دانم جوان‌های ما در ایران مرده‌اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم اینطور نبود؟ چرا عمامه‌های این‌ها را برنمی دارند؟ من نمی‌گویم بکشند، این‌ها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهای غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوند‌ها (جل جلاله گو‌ها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آن‌ها را خیلی کتک بزنند، لیکن عمامه‌هاشان را بردارند. نگذارند معمم ظاهر شوند؛ این لباس شریف است. نباید بر تن هر کسی باشد.» چرا به دنبال بستن تمام راه‌های هدایت و باز گذاشتن تنها یک مسیر هستیم؟ مگر یادمان رفته آن چوپان ساده‌دل را که به دنبال واکس زدن کفش خدا بود و شانه زدن موهاش سرش که با عتاب موسی کلیم‌الله روبرو شد و عتاب الهی نازل شد که «هیچ آدابی و ترتیبی مجو/ هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.» مولوی را هم قبول ندارید؟ ایرادی ندارد؛ با «حسنات الابرار سیئات المقربین» چه می‌کنید؟ به قول حاج رضای فیلم «مارمولک»، «به تعداد انسان‌ها راه هست برای رسیدن به خدا.»

دهه‌ات گذشته مربی! اگر همین رسانه دست تو نباشد، چه کسی به حرف‌هایت گوش می‌دهد؟ اصلا شما و قلم شما در یک سایت اینترنتی چکار می‌کند؟ معاذالله مگر اینترنت از دل همان روشنفکری الحادی دانشگاهی مورد اشاره شما بیرون نیامده است؟ خب پس ردپای مبارک و مقدس و نیلگون و روحانی حضرتش در این فضای سرتاسر نجاست چه می‌کند؟ مگر منبر را از شما گرفته‌اند؟ تشریف ببرید بالای همان منبری که سنگش را به سینه می‌زنید - و جسارتا باید عرض کنم، ارزشش را خیلی وقت است در میان جوانان ما از دست داده - فریاد بکشید و بدوبیراه بگویید به جلال و شریعتی و حتی شهید مظلوم بهشتی که در تقدیس معلم شهید، کتاب نوشت.

اشتباه گرفته‌ای برادر. راستش را بخواهی سکه‌هایت دیگر ارزش ندارند. با اصحاف کهف به غار رفته‌ای و چند قرن بعد از آنان بیدار شده‌ای و اکنون می‌خواهی همه مردم را بر محور خود بچرخانی اما زهی خیال باطل. این نسل - نسل خودم را می‌گویم - خیلی وقت از دور این تفکرات را خط کشیده است. رفقای من به تاسی از امیرالمومنین(ع) که فرمود «فرزند زمانه خود باش»، به جای فراگیری احکام جزئی نجاسات، نظیر عرق شتر نجاست‌خوار که هیچ کاربردی در زندگی دنیوی و اخروی‌اش ندارد، کار با Adobe Premier و Studio Max را فرا گرفته تا «صاحبدلان» بسازد و نقش مال حرام در زندگی را به زیباترین شکل ممکن برای هم‌نسلان خود به نمایش بگذارد. قطعا هزاران جلد کتاب درباره نهی از غیبت به اندازه یک سکانس "کتاب قانون" تاثیرگذار نیست؛ حالا شما کماکان درگیر فتحه‌گذاری بر روی همزه به هنگام التقای ساکنین باشید تا ببینیم کجای دنیا را فتح می‌کنید!

حکایت حوزه خنثی و بی‌خاصیت این روزهای ما، حکایت آن موذن در دوران استعمار ایران است که وقتی مستشار انگلیسی درباره محتوای آن پرسید و پاسخ شنید، خطاب کرد که اگر برای منافع بریتانیای کبیر خطری ندارد، بگذار تا صبح اذان بگوید! من ترجیح می‌دهم به جای حضور فیزیکی در یک فضای تنگ و شلوغ، دی وی دی سخنرانی فلان سخنران معروف را به صورت گلچین و با بهترین کیفیت در بهترین زمان و مکان ممکن درون دی وی دی پلیر برند SONY بگذارم و از شنیدن سخنانش لذت ببرم. من ترجیح می‌دهم به جای خواندن متون سنگین بی‌فایده، فیلم ببینم و کتاب بخوانم؛ چرا که به گفته معصوم(ع) ایمان دارم که یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است.

قیاس کردن یک نویسنده جوگیر و بی‌درد با جلال عزیز و شهید شریعتی بزرگ اوج بی‌تقوایی و مصداق بارز برچسب‌زنی و تهمت و حق‌الناس است که علاوه برتوبه شبانه به جلب نظر صاحب حق هم نیاز دارد. جلال و نامه‌اش به روح‌الله کبیر چه تجانسی با کسی دارد که نسخه رهبری ژنرال پترائوس برای سیدعلی عزیز ما می‌پیچد؟ شریعتی و «حماسه حسینی‌اش» چه ربطی به امیرخانی و تحلیل‌های آبکی‌اش از اوضاع سیاسی خاورمیانه و انتخابات مجلس لبنان دارد؟ گیرم که خود امیرخانی بخواهد از پشم اعتبار اینها برای خود نمدی بدوزد؛ غربزدگی جلال چه ربطی با غرب‌ستایی امیرخانی در «بی‌وتن» دارد؟ اگر شریعتی در «تشیع علوی و تشیع صفوی» از تکیه بر اسلام می‌گوید، امیرخانی در «بی‌وتن» بر طبل «یا خودم» می‌کوبد. سوءاستفاده از سخیف‌نویسی‌های یک جوان جویای نام برای کوبیدن روشنفکری دینی همانقدر مذموم است که سوءاستفاده کارگردان فیلم ضداسلامی «فتنه» از ایات قرآن برای کوبیدن دین مبین اسلام و شریعت بر حق تشیع.

در این زمینه بهترین کلام را سیدعلی عزیز درباره معلم شهید گفته است: «به نظر من شریعتی به‌خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند، چهره‌ای همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.»

مخلص کلام اینکه، ما همه با افتخار فرزندان زن زیادی جلال هستیم؛ همان جلالی که به اخوندهای درباری فحش می‌دهد و امام خمینی(ره) را می‌ستاید. ما همه با افتخار و به پیروی از شهید شریعتی خطاب به والدینمان می‌گوییم که "پدر، مادر، ما متهمیم" و برای خلاصی از فضای خرافات، به جای خزیدن در گوشه هیاتی که به اصطلاح برای عزای امام سوم شیعیان است -... - عزم فرودگاه مهرآباد می‌کنیم تا در سرمای زیر صفر درجه دی ماه تهران، فریاد مظلومیت فلسطین سر بدهیم. آری برادر، ما اینچنین مردمانی هستیم…

ارسال نظر

  • سجاد

    درود بر تو جوان. شیر مادرت حلالت باشد. نترس. با هم هستیم.

  • ناشناس

    چقدر عجیب و جالب؟!

  • اسی

    خیلی خیلی عالی بود هر موقع اسم دکتر شریعتی می اومد یاد قبر مظلومش توی سوریه می افتادم

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار