گوناگون

کلاهبرداری با دلار‌هایی که در زیرزمین خانه چاپ می‌شد

کلاهبرداری با دلار‌هایی که در زیرزمین خانه چاپ می‌شد

پارسینه: چندی قبل زن جوانی به پلیس رفت و از سرقت طلاهایش به شیوه‌ای عجیب خبر داد.

او گفت: از غرب تهران به مقصد خیابان آزادی سوار خودروی پژو مسافربر شدم. راننده پسر جوانی بود و هیچ مسافری نداشت. پس از طی مسافتی دو مسافر که در کنار خیابان به انتظار خودرو بودند نیز سوار شدند. ظاهر آن‌ها خیلی آراسته و شیک بود، یکی از آن‌ها فارسی صحبت نمی‌کرد و نفر دوم مترجم او بود.
چند لحظه‌ای که از سوار شدن آن‌ها گذشت، بهزاد، مترجم جوان به من گفت که دستبند و انگشتر و النگویی که به‌دست دارم را خریدار است. او مرد جوانی را که همراهش بود تاجر ترکیه‌ای معرفی کرد و گفت: این آقا از طلا‌های شما خوشش آمده و می‌خواهد آن‌ها را برای همسرش بخرد. اما چون زمان کافی برای خرید ندارد و باید به فرودگاه برود پیشنهاد داده که حاضر است طلا‌ها را که حدود ۵۰ میلیون تومان بود به دو برابر قیمت و آن هم با دلار سیاه خریداری کند. بهزاد می‌گفت که دلار سیاه، قیمتش از دلار معمولی بالاتر است و ارزش جهانی دارد. خلاصه طلاهایم را در ازای ۵ هزار دلار سیاه به آن‌ها دادم و از خودرو پیاده شدم. فردای آن روز که برای فروش دلار‌ها به صرافی رفتم متوجه شدم که تمامی آن‌ها تقلبی است و من طلاهایم را در ازای یک مشت کاغذ بی‌ارزش از دست داده ام.
شکایت‌های سریالی
با شکایت زن جوان، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد. در حالی که بررسی‌ها در این خصوص ادامه داشت مأموران پلیس با شکایتی مشابه مواجه شدند. در این مورد نیز زن جوانی از سوی مترجم تاجر ترکیه‌ای طلاهایش را در ازای دلار سیاه جعلی از دست داده بود.
باتوجه به تشابه شیوه و شگرد سرقت‌ها، فرضیه سریالی بودن آن‌ها مطرح شد. در بازبینی دوربین‌های مداربسته اطراف محلی که مالباخته‌ها سوار خودرو شده بودند، مأموران موفق شدند به شماره پلاک خودروی پژو برسند.
در استعلام شماره پلاک خودرو، مأموران هویت راننده را که مرد ۳۰ ساله‌ای بود به‌دست آورده و او را بازداشت کردند. مرد جوان که ابتدا منکر سرقت بود زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شد به جرم خود اعتراف کرد.
سهم ۲۰ درصدی
مرد جوان در تحقیقات گفت: تا به حال در دو سرقت با اعضای این گروه همدست بودم و از سرقت‌های دیگر آن‌ها خبر ندارم. من به اتهام سرقت به زندان افتادم و وقتی از زندان آزاد شدم، من ماندم و کلی بدهی و بیکاری. یک روز که خیلی ناراحت بودم و به قهوه خانه رفته بودم با استاد آشنا شدم. البته اسمش شروین است، اما من اسمش را گذاشته‌ام استاد، چون خیلی حرفه‌ای کلاهبرداری می‌کند.
او ادامه داد: شروین گفت: کاری را بلد است که نه تنها می‌توانم بدهی هایم را بپردازم بلکه می‌توانم کلی هم درآمد کسب کنم. شروین یک دستگاه چاپ دلار در زیرزمین خانه‌اش داشت و دلار‌ها را پس از چاپ برای اینکه تقلبی بودنش مشخص نشود داخل جوهر سیاه می‌گذاشت. شروین می‌گفت: دلار‌های سیاه مبلغ بالاتری دارند و این‌طوری جعلی بودن دلار‌ها معلوم نمی‌شود و اعتبارش نیز بالا می‌رود. من در نقش راننده، بهزاد به‌عنوان مترجم و امیر هم به‌عنوان تاجر نقشه سرقت را اجرا می‌کردیم. من در خیابان‌های تهران با خودروام پرسه می‌زدم و با دیدن سوژه‌ای مناسب، به‌عنوان مسافر سوار می‌کردم. بهزاد و امیر هم کمی جلوتر سوار می‌شدند البته مسافرانی هم بودند که قبول نمی‌کردند و طلاهایشان را در اختیارمان قرار نمی‌دادند.
با اظهارت مرد جوان، بازپرس سهرابی دستور بازداشت شروین و دو همدست دیگر او را صادر کرد.

منبع: روزنامه ایران

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار