گوناگون

چرا توسعه امیرکبیر در جامعه ایرانی شکست خورد؟

چرا توسعه امیرکبیر در جامعه ایرانی شکست خورد؟

پارسینه: بیستم دیماه سالروز شهادت امیر کبیر در تاریخ معاصر ایران واقعه ای تلخ است که به همین مناسبت بررسی دلایل و عوامل دخیل در شهادت بزرگمرد تاریخ معاصر ایران می تواند در ارزیابی موانع توسعه و چالش های پیشرفت کشور مورد توجه جامعه و حکومت گیرد.


امیرکبیر مبتکر و پایه گذار نهضت اصلاحی در ایران بود که با مشاهده پیشرفت ها و سیاست های اصلاحی پادشاه عثمانی و وضعیت و شرایط حاکم بر ایران ، راه خروج از مشکلات و غلبه بر عقب ماندگی را در توسعه می دانست.
میرزا محمد تقی خان فراهانی برای اجرای سیاست ها و برنامه های خود با دو مانع جدی روبه رو شد که یکی مخالفت و مقاومت حکومت که ناشی از شتابزدگی و تندروی امیر در تسریع و سرعت بخشیدن به پروسه توسعه بدون توجه به وضعیت اجتماعی جامعه بود و دیگری پایین بودن سطح فرهنگ در جامعه بود ای بود که فهم درستی از چرایی و فواید توسعه به آن ارائه نشده بود . این دو عامل در نهایت و پس از سه سال صدارت امیر کبیر ، او را در حمام فین به شهادت رساند.
بنیانگذار مدرسه دارالفنون و موسس جریده وقایع اتفافیه به عنوان نخستین روزنامه ایران ، هم عصر بیسمارک صدر اعظم آلمان بود. هر دو در کشوری روند توسعه را آغاز کردند و به ضرورت آن پی برده بودند که هم ایران و هم آلمان، از ترقی و تحولات دنیای جدید بازمانده بودند. اما امیر کبیر بر خلاف بیسمارک که از حمایت های ویلهلم اول پادشاه وقت آلمان برخوردار بود قربانی دسیسه ها و توطئه های اندرونی شاه شد.
هر چند بعد ها و درست بیست سال پس از اصلاحاتی که امیر کبیر بنا نهاده بود و با شهادت او متوقف شده بود ، ناصر الدین شاه با اقداماتی مانند تاسیس چاپ خانه و نشر چندین جلد کتاب که عمدتا به سرگذشت دانشمندان و بزرگان اروپایی پرداخته بود و همچنین اقدام به اصلاحات اداری و آموزشی کم عمق کوشید تجدد و ترقی را در اداره کشور و زمامداری خود به کار بگیرد اما واقعیت این بود که به رغم ورود و ایجاد مصادیق مدرنیسم و توسعه از قبیل ایجاد شهرداری و گسترش خط ارتباطی تلگراف در عصر ناصری و همچنین ندامت شاه از صدور و توشیح فرمان قتل امیر، با روی کار آمدن افرادی مانند میرزا آقا خان نوری که نه به ایران که به منافع خود فکر می کرد، راهبرد و اندیشه توسعه هم با اختلال و شکست مواجه شده بود.
نتیجه آن شد که حکومت قاجار بعد از حدود بیست و پنج سال حذف شد و آلمان با کاربست و بکارگیری سیاست های بیسمارک توانست با وجود شکست های سخت در جریان جنگ جهانی اول و دوم با تاکید و اعتماد به نیروی انسانی و و طراحی سیستم اجتماعی و اقتصادی که توسعه را نه یک شعار که یک ضرورت و راهبرد اساسی و حیاتی می دانست امروز به قدرتی جهانی با اقتصادی نیرومند و پویا بدل شده است.
واقعیت این بود که اصلاحات امیر کبیر بر اساس رویکردی اقتدارگرایانه بنا شده بود و امیر از اهمیت و اولویت توسعه فرهنگی و اجتماعی به عنوان مبنا و اساس هر گونه سیاست توسعه گرایانه غافل شد.توسعه فرهنگی / اجتماعی می توانست با جلب حمایت و کاهش مخالفت جامعه آن روز ایران با مظاهر و مصادیق توسعه در اقناع و کسب حمایت و همراهی یا دست کم عدم مخالفت حکومت، هم سرنوشت امیر را به گونه ای دیگر رقم می زد و هم ایران با قرار گرفتن در مسیر توسعه و پیشرفت، شرایط و وضعیت بهتری را تجربه می کرد که ثمره و نتایج آن در مقاطع بعدی مانند انقلاب مشروطه می توانست به کمک مشروطه خواهانی بیاید که درست و گویی نعل و به نعل دلایل ناکامی شان همان عللی بود که امیر را متوقف کرد.
به یک معنا امیر کبیر، دولت را نه یک شریک و متحد جدی در مسیر پیشرفت که مانعی در برابر برنامه های توسعه گرایانه خود برای ایران می دانست و از همین جا بود که هم توسعه قربانی مخالفت و مقاومت شد و هم امیر هدف عداوت و عناد قرار گرفت. با این حال نقش امیر کبیر به عنوان رهبر جریان اصلاحی و پایه گذار اندیشه اصلاح گرایانه در ایران، ستودنی و قابل تحسین است.
می توان با در نظر گرفتن تجربه تاریخی امیر کبیر توسعه فرهنگی را ضرورت و هموار کننده توسعه همه جانبه و غیر قابل بازگشت تلقی کرد. بنابراین ضمن تاکید بر ضرورت بازخوانی انتقادی تجربه توسعه و سرگذشت امیر کبیر از سوی پژوهشگران و تحلیلگران، معتقدم مسیر توسعه ایران نه با رویکرد های آمرانه صرف و نه با گرایش های اجتماعی مطلق، بلکه با تلفیقی از این دو قابل دستیابی خواهد بود.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار