گوناگون

روایتی تلخ از رنج ۱۲ ساله پیرزنی در سیستان

روایتی تلخ از رنج ۱۲ ساله پیرزنی در سیستان

پارسینه: روایتی تلخ از رنج ۱۲ ساله پیرزن سیستانی؛ پیرزنی که فقر و تنگدستی، علاوه بر زیبایی صورت، دنیایش را هم از او گرفته. سهم نازبی‌بی قصه ما از همه این جهان یک اتاق تنگ و تاریک ۶ و نیم متری با دیوارهایی سیمانی است.

روایتی تلخ از رنج ۱۲ ساله پیرزنی در سیستان
کنج اتاق تاریکی هر از گاهی بهوش می‌آید و طلب جرعه‌ای آب و یا نان می‌کند و دوباره از فرط خستگی به خواب عمیقی که شبیه به بیهوشی است می‌رود.

داستان ناز بی بی روایت تلخی از زندگی در روستایی محروم در شمال استان سیستان و بلوچستان است که تصور آن نفس هر اهل انصافی را، چون سینه آزرده مردم سیستان تنگ کند.

از سمت شهرستان هیرمند به زهک که بروید تابلو روستای "امیر نظام" را مشاهده میکنید روستایی با مردمان صبور و رنجدیده؛ این روستا که از توابع شهرستان زهک محسوب می‌شود، برای رسیدن به آن باید مشقت‌های زیادی کشید تا داستان زندگی پیرزنی را شنید که اکنون بدون نیاز به همراهانش نمی‌تواند به حیاط خود ادامه دهد.

او را "ناز بی بی" صدایش می‌کنند، سن و سالی از او گذشته و درون یک اتاق ۶ و نیم متری با دیوار‌های سیمانی که یک طرفش ویلچر اجاره‌ای قرار دارد دراز کشیده است.

۱۲ سال است که دنیای ناز بی بیبا اجاق گازی کهنه، چند دست رخت خواب قدیمی و مختصر قوت و جرعه‌ای آب در در این اتاق تنگ و تاریک، طی می‌شود. او برای بیدار ماندن و تسکین درد هایش نیاز به داروهایش دارد؛ قرص و شربت‌هایی که برای تهیه آن با مشکل مالی روبروست و از توان مالی او خارج.

با وجود اینکه اتاق‌های خانه اش کوچک و دلگیر است، اما حیاط خانه بزرگ و با صفاست، دخترش و عروس ناز بی بی اکنون بیش از یک دهه است که پرستاری مادرشان را می‌کنند.

اما مهم‌ترین درد ناز بی بی پس از مرگ شوهرش زخم روی صورتش است که هر روز بزرگتر می‌شود و خون ریزی می‌کند و مجددا توسط دارو‌هایی که مصرف می‌کند خشک و چند روز بعد دوباره سرباز می‌کند.

زخم به قدری بر روی بینی ناز بی بی نفوذ کرده است که گویا گذشت زمان می‌تواند بینی او را از بین ببرد او این روز‌ها نمی‌تواند به خوبی تنفس کند و طوفان‌های سیستان و ریز گرد‌ها بر غم او افزوده است.
زلیخا عروس او و همه کاره آن منزل است او هم جوانی اش را به پای مادر شوهرش گذاشته و مهر مادر و فرزندی بین آن‌ها برقرار است. زلیخا میگوید ناز بی بی علاوه بر مادر شوهر، زن دایی اش هم محسوب می‌شود.

او با شرم و حیایی روستایی ابتدا از اینکه همه ماجرا را به خبرنگار ما بگوید خجالت می‌کشید، اما غصه‌های چندساله سکوتش را شکست.

زلیخا نمی‌داند جریان زخم روی صورت مادر شوهرش از چیست، اما می‌گوید که بیش از ۱۲ سال است که این زخم به وجود آمده و هیچ گاه به پزشک متخصص مراجعه نکرده اند.

زلیخا ادامه می‌دهد: چند باری برای درمان به زابل رفته ایم، اما پزشکان نام بیماری را به ما اعلام نکرده اند و هر وقت برای او دارویی جدید تجویز می‌کنند، اما خبری از بهبودی نیست.

عروس این خانه کوچک آهی از سر مشکلات مالی که با آن دست و پنجه نرم میکند میکشد و با نگاهی پر از معنا به ناز بی بی ادامه میدهد؛ می‌دانیم که باید به پزشک متخصص مراجعه کنیم، اما این امر از توان مالی ما خارج است، شوهرم معتاد بود و سال‌ها پیش به دلیل اینکه نمی‌توانست خرجی ما را بدهد منزل را ترک کرد.

زلیخا که حالا سفره دلش باز شده بود و با لرزشی که در صدایش وجود داشت ادامه داد: دو تا از پسرانش شناسنامه ندارند و برای اینکه دستگیر نشوند بیرون از روستا نمی‌روند.

وی گفت: چند باری برای کارگری به زابل رفته اند، اما هر بار توسط ماموران دستگیر و به کشور افغانستان فرستاده شده اند که با تلاش و پیگیری ریش سفیدان روستا آن‌ها را برگردانده ایم.

زلیخا راست می‌گوید اگر فردی نتواند هویت ایرانی اش را در منطقه سیستان تایید کند به کشور افغانستان فرستاده می‌شود دلیل این کار نیز این است که مهاجران بسیاری از افغانستان به صورت غیرمجاز به ایران می‌آیند تا در ایران بتوانند کار کنند و پول برای خانواده خود بفرستند.


اما ایرانی‌های بسیاری نیز وجود دارند که به دلیل عدم اخذ شناسنامه توسط پدرانشان آن‌ها هم نتوانسته اند هویت ایرانی بگیرند، اما می‌توانند از طریق DNA و تایید ریش سفیدان روستا نامه‌ای به عنوان ایرانی بودن دریافت کنند.

زلیخا که برای چندمین بار پتو را روی ناز بی بی می‌کشد ادامه داد: مشکلات مالی فشار بسیاری بر روی خانواده و شرایط نگهداری مادر شوهرم آورده است، تنها من از این خانواده یارانه می‌گیرم و این ۴۵ هزار تومان کفاف زندگی در یک ماه را نمی‌دهد.

وی بیان داشت: از بقالی روستا چند باری مواد غذایی به عنوان قرض گرفته ام، اما مدتی بعد صاحب بقالی نیز به دلیل اینکه در کارت یارانه پول کمی واریز می‌شود از دادن نسیه خودداری می‌کند.

او میگوید حدس برخی از مردم روستا بر این است که ناز بی بی سرطان پوست دارد، اما پزشکان متخصص هنوز او را ویزیت نکرده اند تا بیماری پیرزن را تشخیص دهند.

زلیخا می‌گوید که پای چپ ناز بی بی هم فلج است و دچار زخم بستر شده است، او میگوید ناز بی بی توان رفتن به سرویس بهداشتی و بیرون رفتن را ندارد همچنین ویلچر را یک معلم به عنوان امانت در اختیار او گذاشته است.

زلیخا از نایلون به عنوان پوشک برای مادرشوهر استفاده می‌کند چرا که خریداری یک پوشک برای آن‌ها گران در می‌آید تازه هم آن‌ها منبع درآمدی کافی برای خورد و خوراک خود را ندارند چه برسد به پوشک؟!

با زلیخا صحبت کردم و گفتم امیدش را به خدا از دست ندهد ایرانی‌ها بهترین مردم جهان در کمک به همنوع هستند حتما برای کمک به ناز بی بی هم افراد بسیاری تمایل پیدا خواهند کرد.

از منزل برای خداحافظی خارج شدم که چشمم به پسری با دست فلج افتاد. زلیخا گفت: این پسر همسایه مان است و معلول ...

انگار سایه فقر و نبود پزشک بر سر این روستا بیش از جا‌های دیگر سنگینی می‌کند.
منبع:پایگاه خبری اوشیدا

ارسال نظر

  • طلبه قم

    یعنی حکومت و دولت و سپاه و خلاصه هر کسی که امکانات در اختیار دارد نباید برای این زن بی پناه و امثال او که در کشور فراوان اند کاری بکند؟ خدا از ما راضی نیست و به قهر و غضبش دچار خواهیم شد.

  • ناشناس

    در عوض روحانیون در بهترین بیمارستانهای ایران و خارج بستری می شوند !!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار