شکار موتورسیکلت، مثل شکار یک "غزال چاق"...!

مثل همه شکارچی ها، شکار را با چشم از همان دور دورها، انتخاب می کند تا برسد نزدیک، مثل همه شکارچی ها، با طعمه اش دیالوگ ذهنی برقرار می کند:" پیره؟ جووونه؟ بگیرمش؟ بذارم بره؟ بگیرم کولی بازی درمی آره؟ زورم بهش می رسه؟ زن وبچه همراهش هست؟ بچه مایه داره؟ پیک موتوریه؟ بچه پرو است؟ قیافه اش مشکوکه؟ یه خورده شبیه حسن دایی ناصره! گناه داره، سرعتش را کم کرد، حتما ریگی به کفشش هست،کلاه ایمنی هم نداره و ..."

بهترین و شایع ترین شکار، پسر جوان تنها و ترجیحا لاغر است،عین زدن یک غزال چاق و چله، خستگی را از تن شکارچی درمی آورد! بهتر است جثه اش هم کوچک باشد، چون اگر هیکلی باشد، ممکن است موقع مقاومت دردسر درست کند، پیرمرد یا پیک موتوری محلی را نباید گرفت، پیک موتوری با بار سنگین و فوری هم گرفتنش مثل شکار بچه آهو است پیش چشم مادر! خیلی نامردی است! شکارچی ها هم قانون خاص خودشان را دارند!

بهترین شکارگاه هم پشت ترافیک است که شکار مفلوک لابلای ماشین ها گیر کرده و نه راه پس دارد و نه پیش...مثل عقاب می دود بالای سرش،، سوئیچ را برمی دارد و خلاص! حتی برخی شکارچی ها، سر شمع موتور را هم احتیاطا از جا می کشند، که طعمه فکر فرار هم به سرش نزد، آن وقت است که شکار مفلوک و مغموم، باید از خر آهنی مراد - که اسباب پادشاهی است در خیابان های پر دود و شلوغ پایتخت- پیاده شود، با دست خودش، مرکب عزیزش را تحویل بدهد،بیاید کنار خیابان، مثل دهها عابر بی مرکب دیگر، منتظر تاکسی بشود.


***

ده -پانزده سال قبل، وقتی آن مدیر وزارت صنایع، مجوز فله ای، واردات و مونتاژ موتور چینی ها را امضا می کرد، اصلا فکرش را نمی کرد، ده -پانزده سال بعد، یک شغل خاص و منحصر به فرد ایجاد شود: پلیس شکارچی موتورسیکلت، از بس که پایتخت موتور دارد! از بس که جوان بیکار دارد!


فوق لیسانس وظیفه است، ستوان دوم، شکارچی خیابان های تهران! موتورسوار شکار می کند! موتورسوار جوان! می دونی؟

نیوفولدر/ تهران امروز