گوناگون

روایت از زندگی مردمان بدون شناسنامه

روایت از زندگی مردمان بدون شناسنامه

پارسینه: افراد فاقد شناسنامه در سرزمین خود و در موطن مادری‌شان مانند ارواح سرگردان زندگی می‌کنند، هستند، اما دیده نمی‌شوند، سخن می‌گویند، اما شنیده نمی‌شوند، انسانند، اما کرامت انسانی‌شان محترم شمرده نمی‌شود.

در کشورمان هستند افرادی که به دلیل فقدان شناسنامه و اوراق هویتی مشکلات بسیاری تحمل می‌کنند؛ فقر و محرومیت برای این گروه بازتولید می‌شود و از نسلی به نسل دیگر ادامه می‌یابد.

این هموطنان محروم مانده از طبیعی‌ترین حقوقشان هر روز سختی زندگی را از نو مرور می‌کنند، به دنبال نبود اوراق هویت از حق تحصیل، درمان مناسب، اشتغال، اجاره یا تملک، بیمه، یارانه، حساب بانکی و خلاصه هر موهبتی محروم هستند، ازدواج‌هایشان تنها به صورت مذهبی یا به قول خودش «ملاخوان» برگزار شده و هر گز به ثبت نمی‌رسد مرگ‌های‌شان هم دردی دیگر است که باعث می‌شود جسد حدود یک ماه در سردخانه بماند تا اجازه دفنش صادر شود آنهم به هزینه اقوام و آشنایان.


فاقدشناسنامه‌ها قربانیان خاموش جامعه

فرحناز یکی از همین افراد است، زنی ۴۲ ساله زیبا و قدرتمند، سختی زندگی از او زنی قوی ساخته که مجبور است از صبح تا شب برای خود و خانواده‌اش بجنگد، گوشه خیابان بساط خرده‌ریزه‌های آشپزخانه پهن کرده و می‌فروشد مهم نیست که هوا سرد سرد باشد یا داغ داغ مهم نیست که از آسمان تکه‌های یخ ببارد یا سرب داغ او باید بتواند مخارج خانواده اش را تامین کند و دستگیر شوهری باشد که از صبح تا شب رزق و روزی‌اش را در سطل‌های زباله می‌جوید و ساعت‌ها تا کمر در سطل‌های زباله فرو می‌رود.

زن و شوهر هر دو بلوچ هستند. آن‌ها آرزو داشتند که درس بخوانند و به دلیل نداشتن شناسنامه نشد، می‌خواستند برای خودشان کسی بشوند. در رویا‌های کودکی‌شان زندگی‌شان در بزرگسالی باشکوه بود، اما به خود که آمدند دیدند زندگی‌شان تنها کوهی از رنج است و زندگی فرزندشان نیز، بیتوته کردن در بیابان‌های حاشیه شهر روی سنگلاخ‌ها بدون آب و بهداشت مناسب زیر کارتن و کیسه‌هایی که به هم چسبانده‌ای تا سرپناهشان باشند و ترس مداوم از اینکه ماموران شهرداری بیایند و بساط اندکشان را بگیرند.

دختر بزرگ‌ترش را به بهزیستی می‌سپارند تا در شرایط بهتری بزرگ شود و بتواند درس بخواند، خیال دارند همین کار را برای دختر کوچکتر هم انجام دهند، اما دختر باهمه علاقه‌ای که به درس خواندن دارد این را نمی‌پذیرد. زن و شوهر آرزو دارند فرزندان‌شان صاحب شناسنامه شوند «از ما که گذشت، این‌ها سروسامون بگیرن، زندگیشون مثه ما نشه»

برخی از اعضای فامیل شناسنامه دارند حتی یکی از برادر‌های مرد هم به همت پدربزرگ مادری که شناسنامه داشت صاحب اوراق هویت شد پدربزرگی که به قول عباس -شوهر فرحناز- آینده نگری نکرد و دخترش را به عقد مردی بدون شناسنامه درآورد با این اطمینان که این مرد هم از سرزمین خودمان است و لابد برخوردار از همه حقوقی که هر ایرانی دارد، پدربزرگ که از دنیا رفت باقی بچه‌ها بدون شناسنامه ماندند و حالا بی‌هویتی به نسل بعدی هم منتقل شده است.

مادر حامد که حالا ۵۰ سال دارد، در نوجوانی به عقد مردی افغان در می‌آید و چند سال بعد مرد او را با ۳ فرزند طلاق می‌دهد و به موطن خودش بازگشته و با زنی از هموطنانش ازدواج می‌کند، بعد از رفتن شوهر و سه فرزندی که هیچیک شناسنامه ندارند، زندگی بر زن آنقدر سخت می‌گذرد که برای دور شدن از دقایق به مواد مخدر روی می‌آورد و حالا انقدر میان خماری و نشئگی در نوسان است که از حال و روز فرزندانش خبری ندارد.

حامد ۱۵ ساله کودک کار است در یکی از محلات حاشیه‌ای و پر آسیب کرج زندگی می‌کند، از وقتی که به یاد می‌آورد در خیابان یا اسفند دود می‌کرده و یا مشغول شستن شیشه ماشین‌ها پشت چراغ قرمز چهارراه‌ها بوده، یکی پول می‌داده و ده نفر هم فحش، سعی می‌کند رفتار‌های گنده‌لات‌های محل را تقلید کند، اما می‌گوید برخلاف آن‌ها هوای کوچکتر‌ها را دارد.

حامد هم مانند تمام کودکان فاقد شناسنامه در مدرسه ثبت نام نشده و به دلیل بی‌هویتی در بدترین شرایط موجود زندگی می‌کند حتی آنطور که مددکار می‌گوید یکبار هم حین کار در خیابان مورد تعرض واقع شده است و شاید علت رفتار‌هایی که گاهی رنگ و بویی از کودکی ندارد هم همین خاطره‌های تلخی است که برایش در خیابان‌ها رقم خورده است، او در کشور مادریش به رسمیت شناخته نشده تنها به این دلیل که از پدری بی‌مهر و غیر ایرانی و مادری ناآگاه و آسیب‌دیده متولد شده است.

او دوست دارد درس بخواند، اما این حق را از او گرفته‌اند نقشه می‌کشد از ایران برود شاید جایی دیگر او را بپذیرند و بتواند مانند افراد دیگر از حقوق لازم برای زندگی کردن برخوردار باشد، این‌ها را که می‌گوید چشمان براقش را از من می‌گیرد و با اندوه به زمین نگاه می‌کند، اما می‌داند که به دلیل همین بی‌هویتی آن طرف مرز هم برای او که نه حرفه‌ای می‌داند و نه سوادی دارد جایی نیست، بی‌پولی که جای خود.

شماره آقا اسماعیل را که گویا جوانی سی و چند ساله است از یکی از فعالان اجتماعی می‌گیرم می‌خواهم با او صحبت کنم و از حال و روزش بپرسم ابتدا موافقت می‌کند و اجازه می‌دهد شماره‌اش را داشته باشم، اما فردا از تصمیمش منصرف می‌شود و با پیامکی پر از غلط‌های املایی پاسخم را می‌دهد که از این تصمیم منصرف شده است و نمی‌خواهد با خبرنگار صحبت کند.

از غلط املایی‌هایش می‌توان فهمید که همین بضاعت اندکش از تحصیل را هم به کمک فعالان اجتماعی آموخته و هرگز آموزشی ساختارمند در مدرسه ندیده است و فقدان اوراق هویت آینده او را هم که سر یکی از چهارراه‌های تهران گل می‌فروشد، مختل کرده است.


آماری دقیق از فاقد شناسنامه‌ها نداریم

افراد بی‌شناسنامه دهه‌هاست که در کشور زندگی و رشد می‌کنند و افسوس که این مردم فریادرسی هم ندارند. آنان طی این دهه‌ها رشد کردند و بزرگ شدند و فرزندآوری کردند، اما همچنان هیچ مقام مسئولی آن‌ها را ندید و نشنید درست مانند روح، تا اینکه فعالان اجتماعی در سال‌های اخیر صدای این افراد محروم از زندگی شدند تا اینکه به تدریج همه تایید کردند که باید فکری به حال موضوع کرد.

محمد اسماعیل سعیدی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس دهم به رویداد۲۴ می‌گوید: آمار دقیقی از تعداد افراد فاقد شناسنامه درایران نداریم. تعدادی از افراد فاقد شناسنامه حاصل ازدواج مادران ایرانی با مردان خارجی بوده و تعدادی دیگر نیز در روستا‌ها و مناطق دور از دسترس ساکن بوده و به دلایل مختلف فرهنگی یا عدم آگاهی نتوانسته‌اند شناسنامه بگیرند به عنوان مثال اهالی یکی از روستا‌های طالقان که به تبریز مهاجرت کرده‌اند به دلیل اعتقادات خاصی که دارند فاقد شناسنامه هستند، در برخی روستا‌ها نیز برای اینکه پسر‌ها به سربازی نروند شناسنامه نمی‌گیرند تا کمک حال خانواده باشند، لذا گام اول برای حل این موضوع داشتن آمار و اطلاعات دقیق از تعداد این افراد و علت نبود شناسنامه است، آنچنانکه در جهان هم مبنای برنامه‌ریزی دقیق داشتن آمار و اطلاعات دقیق است.

او می‌گوید: ضروری است در راستای شناسایی این افراد اقدام موثری از سوی وزارت کشور و سازمان ثبت احوال صورت بگیرد و. این روش می‌تواند بخشی از مشکل را حل کند.

عضو کمیسیون حفظ کرامت آسیب دیدگان اجتماعی مجلس می‌گوید: براساس ماده ۱۷۶ قانون مدنی انتقال تابعیت از طریق پدر ممکن است و این موضوع باعث شده بود که فرزندان دارای پدر غیر ایرانی با مشکل قانونی مواجه شوند، زیرا پدر باید تقاضای صدور اوراق هویت می‌کرد. کمیسیون اجتماعی مجلس نهم به این موضوع ورود کرد، در آن زمان وزارت کشور اعلام کرد که ۷۰۰ هزار فرد فاقد شاسنامه در کشور وجود دارند که ۲۳ هزار نفر آن‌ها مربوط به ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی در استان‌های مرزی به ویژه استان‌های هم مرز با افغانستان مانند خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان است.

او با تاکید براینکه این آمار‌ها نیز چندان دقیق نبود می‌گوید: با تلاش‌هایی که در این سال‌ها انجام گرفت لایحه اعطای تابعیت فرزندان مادران ایرانی تقدیم مجلس شد و سرانجام با بررسی‌های صورت گرفته در کمیسیون قضایی مجلس و رفع ایرادات شورای نگهبان این امید ایجاد شده است که با تصویب این قانون مشکل بخش بزرگی از افراد فاقد شناسنامه حل شود.


نماینده مجلس: نباید در آینده فاقد شناسنامه داشته باشیم

سعیدی در پاسخ به این سوال که به چه علت مساله صدور اوراق هویت برای ایرانیان فاقد شناسنامه بسیار طولانی و فرساینده است می‌گوید: این مشکل در نحوه ارائه خدمات توسط سازمان ثبت احوال و در فرایند بروکراسی اداری رخ می‌دهد وگرنه این مساله قانون دارد و ایرانیان فاقد شناسنامه می‌توانند با مراجعه به دادگستری محل نسبت به احراز هویت خود اقدام کرده و بعد از اخذ نامه مربوطه از دادگستری آن را به ثبت احوال برده و شناسنامه صادر شود همچنین بعد از تصویب لایحه تابعیت فرزندان زنان ایرانی نیز گاهی این مجوز داده شده که برای افراد زیر ۱۸ سال مادر و برای افراد بالای ۱۸ سال خود فرد می‌تواند درخواست تابعیت و صدور اوراق هویت کنند و تنها نکته این است که هویت فرد حتما باید احراز شود.

نماینده تبریز در مجلس دهم خاطرنشان می‌کند: سازمان ثبت احوال باید با توجه به این مصوبه اقدامات جدی انجام دهد تا آمار قابل ملاحظه فاقد شناسنامه‌های کشور به صورت چشمگیری کاهش یافته و در آینده چنین مشکلی در کشوری نداشته باشیم.
منبع: رویداد۲۴

ارسال نظر

  • ناشناس

    کاش زودتر مشکل این عزیزان حل شود ظلم بسیار بزرگی است مسوولان خوابید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار