آیا خدا وجود دارد؟
پارسینه: «وَ سَمِعَ (ع) رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَتَهَجَّدُ وَ یَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِی شَکٍّ: امیرالمومنین (ع) شنید که مردى از حروریّه (خوارج) شب زنده داری کرده و در حال نماز و قرآن خواندن است، فرمود: با یقین خفتن بهتر از نماز گزاردن با شکّ است.» (نهج البلاغة/حکمت۹۷)
در قرآن نسبت به آموزههای دینی -به خصوص مسئله مبدأ و معاد- از واژههایی چون: ریب، ظن، شک، یقین، انکار و شهادت به صورت مثبت و منفی، استفاده شده است. در اینجا باید به این نکته ظریف توجّه داشت که نمیتوان به صورت کلی، مردم را بر این اساس دستهبندی کرد؛ به طوریکه بگوییم: مثلاً واژه «انکار» تنها مربوط به کافران، واژه «شک» فقط مخصوص مشرکان یا منافقان و واژه «شهادت» منحصر به مسلمانان است.
مراد از «شاک» در تعابیر قرآن، آن کس نیست که طالب برهان است؛ بلکه منظور کسی است که نظیر شکاکان امروز، به نوعی شک بیماری مبتلا شده است. آنان تحصیل جزم و یقین را محال میداند و شک را امری غیرقابل زوال تلقی میکند! از دیدگاه قرآن، شکاکان همان منکران امور غیرمحسوساند و اینان -به رغم ادعای جزمگرایانه خود- نسبت به بطلان پنداری دعوت پیامبران، طریقه و وسیلهای ندارند که ادعایشان را اثبات کند. بنا بر آنچه گفته شد؛ اگر شک گذرگاه تحقیق باشد، پسندیده است.
باید توجه داشت که هر پدیدهای در عالم هستی علّتی و حکمتی دارد؛ که شک در اعتقادات نیز از این امر مستثنی نیست. گاه شک در اعتقادات میتواند نعمتی از جانب خدای حکیم باشد که بنده خود را از این طریق به سوی یقینهای بالاتری سوق میدهد؛ لذا شک میتواند باعث رشد و ترقّی انسان شود به شرط آنکه انسان از شک خود نتیجه نگیرد. برخی افراد به محض اینکه در چیزی شک میکنند حکم میکنند که آن چیز وجود ندارد؛ درحالی که شک نه یقین است و نه انکار، بلکه در بین این دو قرار دارد؛ شخص شک کننده تا دلیلی بر رد یا اثبات هر کدام از دو سمت مساله نداشته باشد منطقاً نمیتواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد.
- شک بر وجود خدا در در دوران جوانی و نوجوانی
علّت شک در اعتقادات معمولاً سه چیز است؛ در برخی افراد، علّت شک، شرایط فیزیولوژیکی بدن است؛ تغییرات زیاد هورمونی که در دوران نوجوانی و جوانی در بدن رخ میدهد معمولاً عوارضی، چون شکّاکیّت، اضطراب و واسواس عملی یا فکری را در پی دارد که این عوارض معمولاً تا بیست سالگی از بین میروند مگر اینکه شخص با بها دادن بیش از اندازه به این امور مانع از زوال طبیعی آنها شود.
همچنین ممکن است در برخی افراد، این تغییرات هورمونی با تاخیر همراه بوده تا سنین بالاتر از بیست سالگی نیز برسد. اگر منشاء شکهای شما این عامل باشد راه برطرف نمودن آن، بی اعتنایی نمودن به شکّ است. پیدایش این گونه افکار وشک و تردیدها در مورد خدا، پیامبران، امامان، قیامت، بهشت و جهنم و سایر مسایل اصول یا فروع دین، در دوران جوانی و نوجوانی، امری عادی و طبیعی است، و تا زمانی که شک و تردیدها، از ذهن و خطورات قلبی عبور نکند و به عمل کشیده نشود، و یا در دل نهادینه نگردد، نه گناه است و نه انسان را از دایره «دین» خارج میکند.
تمایل نفس به امور دنیوی
علت دوم شک در اعتقادات، تمایل پنهانی نفس به امور دنیوی است که با اعتقاد به خدا و قیامت و دیگر امور دینی در تضاد است؛ لذا نفس سعی میکند با ایجاد شک در این گونه اعتقادات، راه خود را باز نماید. اما از آنجا که فریب نفس بسیار مخفیانه است، انسان اکثر اوقات متوجه ترفندهای آن نمیشود. گاه اینگونه امیال نفسانی، چنان خود را استتار میکنند که شخص، شک نفسانی خود را ناشی از حس حقیقت جویی میپندارد.
در چنین شکهایی انسان معمولاً با انواع مغالطات از براهین عقلی فرار میکند و انتظار دارد که خدا برای او معجزه یا نشانهای نشان دهد. برای اینکه معلوم شود شک انسان از این عامل ریشه گرفته است یا نه، باید منصفانه امیال و اعمال و خواستهای درونی خود را کاوید؛ اگر در این کاوش دقیق، انسان متوجّه شد که امیالی در او وجود دارند که خداباوری مانع از بروز آنهاست باید شک خود را منتسب به نفس اماره کرده با آن به مبارزه برخیزد.
- نداشتن یقین عقلی محکم و استوار
عامل سوم شک در اعتقادات، نداشتن یقین عقلی محکم و استوار است. برای وجود خدا و حقّانیّت نبوت و امامت و معاد و فروعات آنها، براهین عقلی متعددی، در سطوح مختلف اقامه شده است؛ لذا باید تلاش نمود که وجود خدا را با براهینی هرچه محکمتر اثبات نمود، به گونهای که شک در آن راه نیابد.
با ضعف در این حیطه، دو عامل قبلی و به خصوص عامل نفسانی که به نوعی در اکثر انسانها وجود دارد، میتوانند بسیار خطرناک باشند. برای خود وقتی را اختصاص دهید تا اعتقادات را از راه اصولی آن از راه کتب معتبر یا حفظ ارتباط مستمرّ با این نهاد فرابگیرید. البته باید مواظب بود که نفس همواره با این کار مخالفت خواهد نمود و سعی خواهد کرد به بهانههای گوناگون راه تحصیل برهان را ببندد. پس قبل از هر چیز برای این کار، همتی بزرگ و روحیهای حقیقت جو و خستگی ناپذیر لازم است.
اثبات وجود خدا
برای اثبات وجود خداوند براهین متعددی اقامه شده است که بعضی برای همه قابل فهمند و بعضی نیاز به تاملات دقیق فلسفی دارند یکی از براهین همه فهم و در عین حال متقن و قوی برای اثبات خداوند، برهان نظم است. این برهان از دو مقدمه تشکیل میشود:
۱- در هر گوشهای از جهان، آثار نظم و حساب و قانون و هدفمندی به چشم میخورد.
هر بینندهای با اندک تاملی در دنیای اطراف خود پی به وجود نظم عظیم در عالم هستی میبرد. کشف و اکتشافات در علوم نیز به این امر کمک میکنند. برای مثال به نمونهای اشاره میکنیم:
کره زمینی که در آن زندگی میکنیم یک میلیون و دویست هزار برابر کوچکتر از خورشید است. از سوی دیگر منظومه شمسی ما، جزئی از یک کهکشان عظیم بنام راه شیری است. جالب است بدانیم در کهکشان ما بیش از یکصد میلیارد ستاره وجود دارد که خورشید تنها یکی از ستارههای متوسط آن محسوب میشود. از سوی دیگر در این جهان بزرگ، آنقدر کهکشان وجود دارد که از حساب و شماره بیرون است نیوتن میگوید: «درباره آفریدگار جهان و خداوند هرگز شک نکنید، زیرا معقول نیست ضرورت و علت و معلول فاقد شعور، به تنهایی رهبر وجود باشد. بلکه همه این امور حتما باید از مبدأی سرچشمه گرفته باشد که دارای علم و حکمت و اراده است.»
۲- هر دستگاهی چنین باشد، سازندهای عالم و عاقل و قدرتمندی دارد.
تردیدی نیست که هر انسان فهیمی با مشاهده نظم و دقت پی به وجود ناظم میبرد و هرگز آنرا ناشی از تصادف نمیداند. برای روشنتر شدن مطلب از راه حساب احتمالات مسأله را تبیین میکنیم.
کتاب صد برگی را در نظر بگیرید که اوراقش به هم ریخته است. این کتاب را به نابینایی میدهیم تا اوراق آنرا به صورت تصادفی مرتب کند، روشن است که اولین برگی که به عنوان برگ شماره ۱ بر میدارد، احتمال ۱ بودن آن یک درصد است. آنگاه برگ دوم را بر میدارد، احتمال اینکه این برگه شماره ۲ باشد، یک در ۹۹ است و لذا احتمال اینکه ایندو برگ به ترتیب ۱ و ۲ باشند، حدود یک در ده هزار است. سپس برگ سوم را بر میدارد، احتمال شماره ۳ بودن آن یک در ۹۸ است و لذا احتمال اینکه به ترتیب برگهای ۱ تا ۳ را برداشته باشد، حدود یک در یک میلیون است؛ و همینطور تا پایان کار در پایان احتمال اینکه کل کتاب به ترتیب چیده شده باشد یک در یک با ۲۰۰ صفر روبروی آن است!
حال شعری زیبا با مضامین بسیار عالی و تشبیهات بسیار لطیف را در نظر بگیرید، آیا هیچ کس به خود اجازه میدهد که بگوید احتمال دارد طفل خردسالی با مدادش صفحهای را خط خطی کرده باشد و این شعر را پدید آورده باشد؟! وقتی در مورد یک کتاب یا یک شعر نمیتوان حضور ناظم را نادیده گرفت آیا امکان دارد جهان هستی با این همه نظم و دقتی که دارد تصادفا و از روی اتفاق پدید آمده باشد و هیچ ناظم و مدبری نداشته باشد؟!
بنابر این برهان نظم با زبان ساده و گویای خود برهانی متقن و محکم برای اثبات خداوند است. البته براهین متعددی برای اثبات وجود خدا هست که به زیبایی خدا را ثابت میکند. مانند برحان حرکت، برهان امکان و وجوب، برهان فطرت، برهان صدیقین و..
خدایی که در برهان بالا ثابت کردیم باید فرای ماده باشد بنابراین مادی نیست و در عالم ماده نمیتوان او را جستجو کرد (در حالی که آثار و نشانههای او عالم را پوشانده است) او قابل دیدن نیست (در حالی که با تمام وجود میتوان او و بودنش را درک کرد).
آیات و احادیثی دربارهی شک در وجود خدا
«أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.
آیا آنان به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده است؟! و به آسمان نگاه نمىکنند که چگونه بر افراشته شده است؟! وبه کوهها نمىنگرند که چگونه نصب و پا برجاى شدهاند؟! وبه زمین نگرند که چگونه پهن و گسترانیده شده است؟!»
آیه ۱۷-۲۰ سوره غاشیه
از امام کاظم علیه السلام درباره حدیث نفْس (افکار واندیشههایی که در ذهن انسان میگذرد) سؤال شد. فرمود: کیست که نفس او دچار افکار واندیشه نشود؟!
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) میفرمایند: خداوند از وسوسهها و تشکیکات ذهنی امت من تا زمانی که آنها را به زبان یا به مرحله عمل نیاورده باشند، گذشت کرده است.
همچنین میفرمایند: هر دلی وسواس دارد. پس هرگاه این وسواس پرده دل را بِدَرَد وبه زبان آورده شود، بنده به سبب آن مؤاخذه گردد، اما اگر پرده دل را ندرد وزبان به آن گویا نشود، گناهی صورت نگرفته است.
خدای بزرگ در قرآن کریم خود میفرماید: وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین؛ و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههاى خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است.
عنکبوت (۲۹)، آیه ۶۹
حضرت امام صادق (ع) فرمود: براى هر مؤمنى چهل روز نمى گذرد، مگر این که گرفتار حدیث نفس مى شود. پس هر وقت حدیث نفس بر کسى عارض شد، دو رکعت نماز بجا آورد و از شّر آن به خدا پناه ببرد. چون یک روز حضرت آدم علیه السّلام از حدیث نفس به خداوند عزّ و جل شکایت کرد.
حضرت جبرئیل علیه السّلام نازل شد و فرمود: بگو: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ» حضرت آدم علیه السّلام تا این ذکر را فرمود، حدیث نفس او بر طرف شد. در دستورات اسلامی حداقل ۱۰۰ مرتبه در روز گفتن این ذکر وارد شده است.
مراد از «شاک» در تعابیر قرآن، آن کس نیست که طالب برهان است؛ بلکه منظور کسی است که نظیر شکاکان امروز، به نوعی شک بیماری مبتلا شده است. آنان تحصیل جزم و یقین را محال میداند و شک را امری غیرقابل زوال تلقی میکند! از دیدگاه قرآن، شکاکان همان منکران امور غیرمحسوساند و اینان -به رغم ادعای جزمگرایانه خود- نسبت به بطلان پنداری دعوت پیامبران، طریقه و وسیلهای ندارند که ادعایشان را اثبات کند. بنا بر آنچه گفته شد؛ اگر شک گذرگاه تحقیق باشد، پسندیده است.
باید توجه داشت که هر پدیدهای در عالم هستی علّتی و حکمتی دارد؛ که شک در اعتقادات نیز از این امر مستثنی نیست. گاه شک در اعتقادات میتواند نعمتی از جانب خدای حکیم باشد که بنده خود را از این طریق به سوی یقینهای بالاتری سوق میدهد؛ لذا شک میتواند باعث رشد و ترقّی انسان شود به شرط آنکه انسان از شک خود نتیجه نگیرد. برخی افراد به محض اینکه در چیزی شک میکنند حکم میکنند که آن چیز وجود ندارد؛ درحالی که شک نه یقین است و نه انکار، بلکه در بین این دو قرار دارد؛ شخص شک کننده تا دلیلی بر رد یا اثبات هر کدام از دو سمت مساله نداشته باشد منطقاً نمیتواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد.
- شک بر وجود خدا در در دوران جوانی و نوجوانی
علّت شک در اعتقادات معمولاً سه چیز است؛ در برخی افراد، علّت شک، شرایط فیزیولوژیکی بدن است؛ تغییرات زیاد هورمونی که در دوران نوجوانی و جوانی در بدن رخ میدهد معمولاً عوارضی، چون شکّاکیّت، اضطراب و واسواس عملی یا فکری را در پی دارد که این عوارض معمولاً تا بیست سالگی از بین میروند مگر اینکه شخص با بها دادن بیش از اندازه به این امور مانع از زوال طبیعی آنها شود.
همچنین ممکن است در برخی افراد، این تغییرات هورمونی با تاخیر همراه بوده تا سنین بالاتر از بیست سالگی نیز برسد. اگر منشاء شکهای شما این عامل باشد راه برطرف نمودن آن، بی اعتنایی نمودن به شکّ است. پیدایش این گونه افکار وشک و تردیدها در مورد خدا، پیامبران، امامان، قیامت، بهشت و جهنم و سایر مسایل اصول یا فروع دین، در دوران جوانی و نوجوانی، امری عادی و طبیعی است، و تا زمانی که شک و تردیدها، از ذهن و خطورات قلبی عبور نکند و به عمل کشیده نشود، و یا در دل نهادینه نگردد، نه گناه است و نه انسان را از دایره «دین» خارج میکند.
تمایل نفس به امور دنیوی
علت دوم شک در اعتقادات، تمایل پنهانی نفس به امور دنیوی است که با اعتقاد به خدا و قیامت و دیگر امور دینی در تضاد است؛ لذا نفس سعی میکند با ایجاد شک در این گونه اعتقادات، راه خود را باز نماید. اما از آنجا که فریب نفس بسیار مخفیانه است، انسان اکثر اوقات متوجه ترفندهای آن نمیشود. گاه اینگونه امیال نفسانی، چنان خود را استتار میکنند که شخص، شک نفسانی خود را ناشی از حس حقیقت جویی میپندارد.
در چنین شکهایی انسان معمولاً با انواع مغالطات از براهین عقلی فرار میکند و انتظار دارد که خدا برای او معجزه یا نشانهای نشان دهد. برای اینکه معلوم شود شک انسان از این عامل ریشه گرفته است یا نه، باید منصفانه امیال و اعمال و خواستهای درونی خود را کاوید؛ اگر در این کاوش دقیق، انسان متوجّه شد که امیالی در او وجود دارند که خداباوری مانع از بروز آنهاست باید شک خود را منتسب به نفس اماره کرده با آن به مبارزه برخیزد.
- نداشتن یقین عقلی محکم و استوار
عامل سوم شک در اعتقادات، نداشتن یقین عقلی محکم و استوار است. برای وجود خدا و حقّانیّت نبوت و امامت و معاد و فروعات آنها، براهین عقلی متعددی، در سطوح مختلف اقامه شده است؛ لذا باید تلاش نمود که وجود خدا را با براهینی هرچه محکمتر اثبات نمود، به گونهای که شک در آن راه نیابد.
با ضعف در این حیطه، دو عامل قبلی و به خصوص عامل نفسانی که به نوعی در اکثر انسانها وجود دارد، میتوانند بسیار خطرناک باشند. برای خود وقتی را اختصاص دهید تا اعتقادات را از راه اصولی آن از راه کتب معتبر یا حفظ ارتباط مستمرّ با این نهاد فرابگیرید. البته باید مواظب بود که نفس همواره با این کار مخالفت خواهد نمود و سعی خواهد کرد به بهانههای گوناگون راه تحصیل برهان را ببندد. پس قبل از هر چیز برای این کار، همتی بزرگ و روحیهای حقیقت جو و خستگی ناپذیر لازم است.
اثبات وجود خدا
برای اثبات وجود خداوند براهین متعددی اقامه شده است که بعضی برای همه قابل فهمند و بعضی نیاز به تاملات دقیق فلسفی دارند یکی از براهین همه فهم و در عین حال متقن و قوی برای اثبات خداوند، برهان نظم است. این برهان از دو مقدمه تشکیل میشود:
۱- در هر گوشهای از جهان، آثار نظم و حساب و قانون و هدفمندی به چشم میخورد.
هر بینندهای با اندک تاملی در دنیای اطراف خود پی به وجود نظم عظیم در عالم هستی میبرد. کشف و اکتشافات در علوم نیز به این امر کمک میکنند. برای مثال به نمونهای اشاره میکنیم:
کره زمینی که در آن زندگی میکنیم یک میلیون و دویست هزار برابر کوچکتر از خورشید است. از سوی دیگر منظومه شمسی ما، جزئی از یک کهکشان عظیم بنام راه شیری است. جالب است بدانیم در کهکشان ما بیش از یکصد میلیارد ستاره وجود دارد که خورشید تنها یکی از ستارههای متوسط آن محسوب میشود. از سوی دیگر در این جهان بزرگ، آنقدر کهکشان وجود دارد که از حساب و شماره بیرون است نیوتن میگوید: «درباره آفریدگار جهان و خداوند هرگز شک نکنید، زیرا معقول نیست ضرورت و علت و معلول فاقد شعور، به تنهایی رهبر وجود باشد. بلکه همه این امور حتما باید از مبدأی سرچشمه گرفته باشد که دارای علم و حکمت و اراده است.»
۲- هر دستگاهی چنین باشد، سازندهای عالم و عاقل و قدرتمندی دارد.
تردیدی نیست که هر انسان فهیمی با مشاهده نظم و دقت پی به وجود ناظم میبرد و هرگز آنرا ناشی از تصادف نمیداند. برای روشنتر شدن مطلب از راه حساب احتمالات مسأله را تبیین میکنیم.
کتاب صد برگی را در نظر بگیرید که اوراقش به هم ریخته است. این کتاب را به نابینایی میدهیم تا اوراق آنرا به صورت تصادفی مرتب کند، روشن است که اولین برگی که به عنوان برگ شماره ۱ بر میدارد، احتمال ۱ بودن آن یک درصد است. آنگاه برگ دوم را بر میدارد، احتمال اینکه این برگه شماره ۲ باشد، یک در ۹۹ است و لذا احتمال اینکه ایندو برگ به ترتیب ۱ و ۲ باشند، حدود یک در ده هزار است. سپس برگ سوم را بر میدارد، احتمال شماره ۳ بودن آن یک در ۹۸ است و لذا احتمال اینکه به ترتیب برگهای ۱ تا ۳ را برداشته باشد، حدود یک در یک میلیون است؛ و همینطور تا پایان کار در پایان احتمال اینکه کل کتاب به ترتیب چیده شده باشد یک در یک با ۲۰۰ صفر روبروی آن است!
حال شعری زیبا با مضامین بسیار عالی و تشبیهات بسیار لطیف را در نظر بگیرید، آیا هیچ کس به خود اجازه میدهد که بگوید احتمال دارد طفل خردسالی با مدادش صفحهای را خط خطی کرده باشد و این شعر را پدید آورده باشد؟! وقتی در مورد یک کتاب یا یک شعر نمیتوان حضور ناظم را نادیده گرفت آیا امکان دارد جهان هستی با این همه نظم و دقتی که دارد تصادفا و از روی اتفاق پدید آمده باشد و هیچ ناظم و مدبری نداشته باشد؟!
بنابر این برهان نظم با زبان ساده و گویای خود برهانی متقن و محکم برای اثبات خداوند است. البته براهین متعددی برای اثبات وجود خدا هست که به زیبایی خدا را ثابت میکند. مانند برحان حرکت، برهان امکان و وجوب، برهان فطرت، برهان صدیقین و..
خدایی که در برهان بالا ثابت کردیم باید فرای ماده باشد بنابراین مادی نیست و در عالم ماده نمیتوان او را جستجو کرد (در حالی که آثار و نشانههای او عالم را پوشانده است) او قابل دیدن نیست (در حالی که با تمام وجود میتوان او و بودنش را درک کرد).
آیات و احادیثی دربارهی شک در وجود خدا
«أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.
آیا آنان به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده است؟! و به آسمان نگاه نمىکنند که چگونه بر افراشته شده است؟! وبه کوهها نمىنگرند که چگونه نصب و پا برجاى شدهاند؟! وبه زمین نگرند که چگونه پهن و گسترانیده شده است؟!»
آیه ۱۷-۲۰ سوره غاشیه
از امام کاظم علیه السلام درباره حدیث نفْس (افکار واندیشههایی که در ذهن انسان میگذرد) سؤال شد. فرمود: کیست که نفس او دچار افکار واندیشه نشود؟!
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) میفرمایند: خداوند از وسوسهها و تشکیکات ذهنی امت من تا زمانی که آنها را به زبان یا به مرحله عمل نیاورده باشند، گذشت کرده است.
همچنین میفرمایند: هر دلی وسواس دارد. پس هرگاه این وسواس پرده دل را بِدَرَد وبه زبان آورده شود، بنده به سبب آن مؤاخذه گردد، اما اگر پرده دل را ندرد وزبان به آن گویا نشود، گناهی صورت نگرفته است.
خدای بزرگ در قرآن کریم خود میفرماید: وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین؛ و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههاى خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است.
عنکبوت (۲۹)، آیه ۶۹
حضرت امام صادق (ع) فرمود: براى هر مؤمنى چهل روز نمى گذرد، مگر این که گرفتار حدیث نفس مى شود. پس هر وقت حدیث نفس بر کسى عارض شد، دو رکعت نماز بجا آورد و از شّر آن به خدا پناه ببرد. چون یک روز حضرت آدم علیه السّلام از حدیث نفس به خداوند عزّ و جل شکایت کرد.
حضرت جبرئیل علیه السّلام نازل شد و فرمود: بگو: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ» حضرت آدم علیه السّلام تا این ذکر را فرمود، حدیث نفس او بر طرف شد. در دستورات اسلامی حداقل ۱۰۰ مرتبه در روز گفتن این ذکر وارد شده است.
منبع: بیتوته
من از تجربه کنندگان نزدیک به مرگ هستم و از ملاقات کنندگان خداوند او نور آسمان و زمین است و کل جهان است بزرگتر از او و مهربانتر از او و زیباتر از او وشفا دهنده تر از او در کل جهان وجود ندارد و قرآن کلام اوست