مسعود فراستی و نظام سرمایه داری!
از پیتزا فروشی محله تان، یک پیتزا خانواده میخرید، ولی در نهایت اصلا از طعم پیتزا راضی نیستید، -اگر آقای خانه باشید -احساس میکنید پولتان را دور ریخته اید، یا -اگر خانم خانه باشید- فکر میکنید خودتان میتوانستید پیتزا بهتری را درست کنید، اینجا چه چیز میتواند شما را تسکین دهد؟
اینکه همسایه واحد کناری که پیرزن مهربانی است، بیاید داخل کادر(!)، حق را به شما بدهد، ایرادهای پیتزا را-حتی آن ایرادهایی را که شما متوجهاش نشدید- یک به یک، همدلانه بشمارد، حتی پا را فراتر بگذارد و مثلا در مورد مضرات پیتزا برای کلسترول خون هم برایتان بگوید، یک حس خوشایندی شما را فرا میگیرد طبعا، حتی در صورتی بدانید پیرزن همسایه، خودش اصلا آشپزی بلند نیست، یا حتی عمه صاحب همان پیتزافروشی است، باز دوست دارید هر وقت پیتزا-خوب یا بد- میخورید، بعدش آن پیرزن همسایه برایتان حرف بزند!
منتقدی فیلم یک شغل شده است، از بس که سینما مهم است و از بس که سینما یک کالای اقتصادی است!
برای اینکه شما طعم از دست پول بلیت سینما و زمان را فراموش کنید، یا اگر کمی باسوادتر باشید، منتقد با حرفها و ایرادهایش، کاری میکند که شما کمتر احساس حسودی ناشی از وارد نشدن به عالم سینما را تجربه کنید، شما یک فیلم را دیدهاید، پول و وقت گذاشته اید و این «حق» را هم به خود میدانید مثل هم کالای خریداری شده دیگری، گیر بدهید بهش، اصلا یک جور حس مالکیت و از مشتقات سرمایه داری است این نقادی فیلم، مسعود فراستی هم بدون شک یک منتقد «حرفهای»، فراستی در کارش استاد است، به همان خوبی که میزانسن خط قرمزها و دکوپاژ مصلحتها را میداند. می دونی؟
نیوفولدر/تهران امروز
دوسش دارم