اندکی با اُستادِ شیطان آشنا شویم
پارسینه: ممکن است شاگردی در اوایل امر، نزد استادی درس فرا گیرد، ولی سرانجام از استاد خود ماهرتر گردد. انسان در دو حوزه خیر و شرّ و در دو قوس صعود و نزول، از معلمان خود برتر می شود.
ممکن است شاگردی در اوایل امر، نزد استادی درس فرا گیرد، ولی سرانجام از استاد خود ماهرتر گردد. انسان در دو حوزه خیر و شرّ و در دو قوس صعود و نزول، از معلمان خود برتر می شود.
بیان مطلب این است که غیر انسان یا اصلاً حرکتی ندارند یا سقف حرکتشان محدود است. مقام فرشتگان - که دارای عقل محض اند- ثابت است: ﴿وما منّا إلاّ له مقام معلوم) [۱]ولی انسانی که خلیفة الله است، در ابتدای امر از معلّمان فرشته خوی خود، مدد می گیرد تا از ملائکه فراتر رود؛ زیرا مَلَک مقامی دارد و انسان مقامی برتر، که می تواند از قلمرو فرشتهها بگذرد؛ یعنی نسبت به او در پیشگاه خداوند مقرّبتر گردد. شیطان نیز، چون جن است، مکر و حیلهاش در محدوده خیال و وهم است نه در محدوده عقل، ولی انسان میتواند از نظر عقل نظری خردمند و فرزانه، ولی از نظر عقل عملی منحرف باشد چنین انسانی معلم شیطان خواهد بود.
بنابراین، انسان از یک سو به جایی میرسد که فرشتگان از او علم میآموزند و خدمتگذار اویند: «وإنّ الملائکة لَخُدّامنا وخُدّام محبّینا» [۲]و از سوی دیگر به جایی میرسد که شیطان مقلد او میشود و از او مکر میآموزد. برتر شدن انسان از فرشته که «غنیمت گیری» است، مکرّر در نظم و نثر فارسی و عربی آمده، اما سقوط انسان که «غرامتدهی» است، کمتر مطرح شده است؛ که گاهی انسان در قوس نزول، چنان تنزّل می کند که از ابلیس بدتر می شود.
انسان از آن جهت که دارای گوهر «روح متحرک» است، اگر عقل و هوش فراهم کند ولی عقل نظری وی با عقل عملی، هماهنگ نباشد بدین معنا که دانشهای گوناگونی فراهم کند و علوم بسیاری بیندوزد، ولی فضیلتی نیندوزد، این علوم بی شمار در اختیار وهم، شهوت و غضب او قرار می گیرد و روح او را به طرف نزول و درکات می کشاند. در اوایل امر، شیطنت او در حدّ بازی و گذران لحظهها است، اما تدریجا تثبیت میشود و به حدّ «مَلَکه» میرسد، بطوری که جزو شیاطین انس و جنّ [۳]واقع می شود و آنگاه کاری می کند که شیطان نکرده است و نمی کند. شیطان یا همان ابلیس معروف، به خدا معتقد بود. او گرچه دیگران را به بتپرستی فرا می خواند ولی خود، بت پرست نبود. از این رو به خدا عرض کرد: («فبعزّتک لاغوینّهُم أجمعین») [۴]به عزت تو سوگند، من فرزندان آدم را فریب می دهم؛ از اینکه شیطان به عزت حق، سوگند یاد کرد معلوم می شود به خدا و عزّت او معتقد است؛ ولی کسانی که شاگردی شیطان را به عهده گرفتهاند، چون دارای روح قوی و قابلیّتی بیش از قابلیّت شیطانند، در تنزّل و سقوط از شیطان هم پایینتر می روند. از این رو به جایی می رسند که مُلحِد خواهند شد و اصلاً خدا را
قبول نخواهند داشت تا به او سوگند یاد کنند. پس از نظر غَرامت، انسان به جایی می رسد که از شیطان پایینتر می رود و سقوط می کند.
به همین جهت اختلاف مراتبی که در بین انسانها راه دارد در انواع دیگر وجود ندارد؛ مثلاً، بین سیبهای خوب و بد فاصله محدودی وجود دارد و به طور کلّی در گیاهان، جمادات و حیوانات، تفاوت میان دو طرف خوب و بد، محدود و کم است؛ امّا فاصله میان دو نبش انسانیّت از بیکران تا بیکران است و، چون موجودی ابدی است، اگر فاتح شود غنیمت ابدی و اگر ببازد غرامت ابدی در انتظار اوست.
پی نوشت:
[۱]سوره صافات، آیه ۱۶۴.
[۲]نورالثقلین، ج. ۴، ص. ۵۱۱.
[۳]سوره انعام، آیه ۱۱۲.
[۴]سوره ص، آیه ۸۲.
تفسیر موضوعی، ج. ۱۱، ص. ۱۱۸-۱۲۰.
ارسال نظر