ناگفتههای فرار عجیب ژنرال هایزر قبل از ۲۲ بهمن

پارسینه: رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: من در آن سالها هیچوقت چهره آشکار انقلاب نبودم بلکه چهره پنهانی بودم. هایزر چندبار در خاطراتش میگوید «ما دنبال طرفداران خمینی که خیلی با تدبیر عمل میکنند، هستیم». او از برنامههای انقلاب خیلی هم عصبانی است مخصوصا در مسئله راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که میگوید «خیلی دلش میخواسته مسئول تبلیغات این راهپیمایی را بشناسد و با اینکه سالها دنبال این موضوع گشته، اما هنوز پاسخش را نیافته و هنوز هم دلش میخواهد بداند او کیست؟».
هایزر روز ۱۴ دی ۱۳۵۷ بدون اطلاع قبلی با یک هواپیمای نظامی از بروکسل عازم تهران شد و بلافاصله مذاکرات خود را با فرماندهان نظامی آغاز کرد. هرچه تاریخ حرکت شاه از ایران نزدیکتر میشد گزارشهای هایزر از اضطراب و بی قراری در ارتش و تمایل بعضی از فرماندهان نظامی برای اقدام به کودتا هنگام عزیمت شاه حکایت میکرد.
در هرحال نقشههای هایزر بر باد رفت ونتوانست ماموریتی که داشت با موفقیت به انجام برسد و موج انقلاب خروشان شد و نظامیان یا از پادگان فرار و به صف مخالفین میپیوستند و یا در ردههای بالای آنها از کشور گریخته و هایزر با مشاهده وضع موجود وناامیدی از عدم اجرای نقشههای خود کشور را ترک کرد.
اسدالله بادامچیان خاطراتی از هایزر و نحوه خروج او از تهران دارد. رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه به خبرآنلاین گفت: من در کمیته استقبال از امام عضو شورای مرکزی هفت نفره آن بودم. مسئول اداره بهشت زهرا هم بودم و مجموعه یاران امام کاری کردند که هایزر نتوانست برنامههای آمریکا و خودش را اجرا کند و در ایران دو سه روز قبل از ۲۲ بهمن گریخت.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با اسدالله بادامچیان را در ادامه بخوانید.
*****
وقتی ژنرال هایزر به ایران آمد، در روزهایی که انقلاب اوج گرفته بود، شما به عنوان یکی از کارگردانهای انقلاب چه میکردید؟
من در آن سالها هیچوقت چهره آشکار انقلاب نبودم بلکه چهره پنهانی بودم. هایزر چندبار در خاطراتش میگوید «ما دنبال طرفداران خمینی که خیلی با تدبیر عمل میکنند، هستیم». او از برنامههای انقلاب خیلی هم عصبانی است مخصوصا در مسئله راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که میگوید خیلی دلش میخواسته مسئول تبلیغات این راهپیمایی را بشناسد و با اینکه سالها دنبال این موضوع گشته، اما هنوز پاسخش را نیافته و هنوز هم دلش میخواهد بداند او کیست؟ من در کمیته استقبال از امام عضو شورای مرکزی هفت نفره آن بودم. مسئول اداره بهشت زهرا هم بودم و مجموعه یاران امام کاری کردند که هایزر نتوانست برنامههای آمریکا و خودش را اجرا کند و در ایران دو سه روز قبل از ۲۲ بهمن گریخت.
هایزر چگونه ایران را ترک کرد؟
فضای آن روز را نگاه کنید که هنوز نظام شاه سر کار است و اداره ایران در اختیار ژنرال هایزر است. ژنرال چهارستاره آمریکایی که در تمام ارتش آمریکا تنها دو افسر مثل او وجود داشت. او برترین بود و با اختیار کامل از طرف خود شخص کارتر به این کار گمارده شد. خاطراتش در ایران هم چاپ شده است. در آن خاطرات میگوید «من گفتم باید خود کارتر برای رفتن من به ایران نظر دهد. کارتر هم حکم داد نه اینکه وزیر دفاع آمریکا به او گفته باشد. میگوید نزدیک سه بعد از نصفه شب تلفن هایزر زنگ زد و گفتند باید همین امروز به ایران بروی. گذرنامه ام آماده نبود، بی گذرنامه از آلمان تا یونان آمدم، با لباس مبدل سوار یک هواپیمای ویژه ۳۳۰ شدم، در هواپیما فهمیدم که گذرنامه ام را جا گذاشتم». در واقع بی گذرنامه به ایران آمد و اختیار کامل اداره امور ایران از دیماه تا پیروزی انقلاب در اختیار هایزر بود. خودش میگوید «وقتی قره باغی از فرودگاه بعد از بدرقه شاه در ۲۶ دیماه برگشت، گفت: علیحضرت به ما دستور داده همه تابع شما باشیم». این دیگر حرف خودش است. بختیار و تمام فرماندهان نظامی شاه، ژنرال کاست رئیس هیات مستشاری آمریکا، سولیوان سفیر آمریکا، سفیر انگلیس و همه مسئولین آن روز تحت فرمان آقای هایزر بودند. جالب است، به او اختیار دادند تا یک میلیون آدم بکشد، اما نگذارد انقلاب اسلامی به پیروزی برسد. هایزر فرمانده بمب افکنهای آمریکا در جنگ ویتنام و کره بود. او مسئولیت تخلیه نیروهای آمریکایی از سایگون را برعهده داشت. بعد از مراسم باشکوه استقبال از امام ژنرال هایزر میبیند بیچاره است و نمیتواند کاری کند بنابراین از ایران فرار کرد. آنقدر فرارش هم خنده دار است که حد ندارد. با بالگرد، جلیقه ضدگلوله، شبانه به فرودگاه رفت. موقعی که هوا تاریک شد، با لباس مبدل از بالگرد پیاده شد و به صورت سینه خیز تا هواپیما رفت، هواپیما پرواز کرد، اما او همچنان وحشت زده کف هواپیما دمر دراز کشیده بود. هواپیما که از مرز ایران گذشت و وارد ترکیه شد، تازه روی صندلی نشست و حالش جا آمد. منشی کارتر میگوید «وقتی هایزر در اتاق سری کاخ سیاه گزارش داد، کارتر بی اختیار روی کاناپه افتاد و به شدت گریه کرد»، چون از دست دادن ایران شوخی نبود.
چهل سال از انقلاب اسلامی گذشت و شما فرمودید «با شور و شوق آن روزها را سپری میکردید»، اما کشور مشکلات زیادی در این چهار دهه داشت، آیا پشیمان نیستید از اینکه انقلاب کردید؟
خیر، برعکس خیلی هم خوشحال هستم. اتفاقا یک نوه سه ساله دارم و میگوید «من مختارم» دائم در حال جنگ و جدال است و میگوید «می خواهم بروم شاه را بکشم». به او میگویم «شاه را ملت و ما کشتیم». میگوید «آره باباجون کشتید، ولی آمریکا هنوز مانده است». این نوه ام هست. برای چه پشیمان باشم؟ من شوخی نمیکنم جدی میگویم.
آیا حسرتی هست که باقی مانده باشد و آرزو کرده باشید که انقلاب اسلامی به نقطهای برسد، اما نرسیده باشد یا برعکس آن نقطهای که شما تصور نمیکردید و دستاوردی را که فکر نمیکردید بدست آورده باشد؟
هر دو هست، اما من، چون جزو کسانی هستم که در خط انقلاب آشنایی از نزدیک دارم، برای من سیر انقلاب با فراز و نشیب هایش یک امر عادی است. کتاب جدیدی به نام «دو نوع مدیریت در امامت» نوشتم، این کتاب بسیار جالب است. ما دو نوع مدیریت داریم؛ یک مدیریت خط ارزشگرا که ارزشها و آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی را تا حکومت عدل جهانی امام قائم دنبال میکند. در این خط جای امثال سازشکارها، محافظه کارها و ابوموسی اشعری و جای عافیت طلبها نیست. سلمان، ابوذر، مقداد، سمیه، فضه و حججیها رهپویان این خط هستند. یک خط هم امامت و مدیریت عامه جامعه است که همه هشتاد میلیون در آن حضور دارند. وقتی باید مردمسالارانه انقلاب را مدیریت کرد، باید بدانیم که زمان میطلبد و طول میکشد. چون جامعه موتورسیکلت نیست که زود دور بزند. تریلی است و بخواهد دور بزند و جهتش را عوض کند طول میکشد. از آنجا که خط امام در انقلاب تا حالا درست پیش آمده، نه تنها نگرانی ندارم بلکه خیلی هم محکم و استوار امیدوارم. در حوزه مدیریت جامعه نیز مردم به سطحی رسیده اند که میدانند خودشان باید انتخاب کنند و باید نتایج انقلاب را درنظر بگیرند. مثلا ۲۳ میلیون نفر رای به آقای روحانی دادند، حالا هرکس از آنها اعتراض میکند، به او میگویند «انتخاب خودتان بود، حالا خودتان باید تحمل کنید». در مجموع معتقدم مردم پای انقلاب میمانند. در کتابی که سال ۶۷ نوشتم ره آورد و دستاوردهای انقلاب، آفات و رمز تداوم انقلاب را گفته ام. این کتاب دانشگاهی است. همین خبرگزاریهای شما حاصل تحول انقلاب محسوب میشود. قبل انقلاب یک خبرگزاری پارس داشتیم که برای شاه و زیر سلطه ساواک بود. حالا انواع و اقسام خبرگزاریها را با آدمهای مختلف داریم. امروز سه روزنامه اطلاعات، جمهوری اسلامی و کیهان در اختیار نهاد رهبری است که سه موضع مختلف دارند. یک موقع بی بی سی از من پرسید «شما میدانستید شاه میرود؟» گفتم «اگر مقصودت این است که ما بدون برنامه و هدف همینجوری آمدیم، شاه هم رفت و انقلاب شد، اینطور نیست. امام سال ۴۱ به ما فرمود: برای اینکه ایران به یک کشور اسلامی مستقل برسد، حدود ۲۰ سال طول میکشد. شما در این ۲۰ سال باید زندانها بروید، مشکلات و زحمات را تحمل کنید. رنجها بکشید تا انقلاب به ثمر برسد. شانزده و نیم سال طول کشید و بعد از آن هم میدانیم چکار کردیم. سال ۵۷ هم میدانستیم چکار میکنیم. الان هم میدانیم به کجا داریم میرویم و به کجا داریم میرسیم». بی بی سی مانده بود چه بگوید.
نوه سه ساله ایشان هم پی کشتن است! بعد میگوید مخالف تروریم، و کار ما ترور نبود!
موندم به ایشان چه کسی خبر داده که هایزر از ترس تا خاک ترکیه کف هواپیما دراز کشیده بوده؟