نقدی بر مناظره ای که مناظره نبود
پارسینه: همان زمان که مکتب ضد فلسفی مشهد و اتباعش در قم به تکفیر خمینی و طباطبائی و مطهری مشغول بودند و کوزهای را که مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود نجس میدانستند، بزرگترین مبارزه با تفکر الحادی کمونیسم را طباطبائی و مطهری در حوزهها رهبری میکردند. آیا میتوان تاریخ و رفتار فیلسوفان و عارفان و فقیهان را دلیل بر صحت مکتبشان یا نفی آن دانست؟
روات حدیث : اگر بخواهیم گزارشی کوتاه از دو جلسه مناظره میان حجت الاسلام و المسلمین غرویان و آقای مهدی نصیری بنویسیم، باید آن را طرح شتابزده ادعا و بدون پاسخ ماندن این ادعاها دانست. مخاطب صرفا با یک سری از ادعاها از هر دو طرف مواجه میشد که به دلیل کوتاهی وقت هیچ کدام مستدل نشد. جالب اینجا بود که هر دو طرف نظر خود را مطابق دین میدانستند و فهم دیگری را اشتباه میپنداشتند. در جایی از مناظره ادعا شد که فلسفه و عرفان دور شدن از مکتب اهل بیت است و از آن سو ادعا شد که دورشدن از فلسفه و عرفان دور شدن از مکتب اهل بیت است. نصیری عرفان را عقل ستیزی مینامید و غرویان دیدگاه نصیری را خردستیز می دانست و اندیشهی خود را مصداق امر به تعقل میدانست. البته تمام این ادعاها در این مناظره بیدلیل بودند. و هر دو سوی مناظره به دلائلی که در بیرون از مناظره گفته شده است، ارجاع میدادند.
همهی اشتباهات این مناظره به ادعاهای بیدلیل نبود. بخش مهمی از این مناظره به یارکِشی و یارکُشی دو جبهه اختصاص داشت. نصیری در جایی میگوید وزنه مخالفین فلسفه و عرفان در تاریخ تشیع بیشتر از موافقین آن است و غرویان بزرگانی مانند امام خمینی و علامه طباطبائی و شهید مطهری را به رخ حریف میکشد. نصیری هم برای تخریب جبهه، داستانهایی از حلاج و بایزید و … نقل میکند. این از نقاط ضعف این مناظره بود. اگر مناظره برای این است که قوت و ضعف یک اندیشه روشن شود، اندیشه را چه به تاریخ صاحبان اندیشه. مگر همه مجتهدان و فقها، مصون از خطا بودهاند؟ روایاتی داریم که شرار علمای آخرالزمان را فقها میدانند، آیا میتوان از عملکرد چند فقیه برای تخریب فقه استفاده کرد. نه عارفان و فلاسفهای مانند امام خمینی یا علامه طباطبائی و دیگران دلیل بر حقانیت عرفان است و نه رفتار اشتباه حلاج و بایزید و شبلی دلیل بر خطا رفتن عرفان. کما اینکه رفتار مخالفین فلسفه و عرفان و پدید آمدن انجمن حجتیه از مکتب ضد فلسفی مشهد را نمیتوان دلیل بر بطلان آن دانست. همان زمان که مکتب ضد فلسفی مشهد و اتباعش در قم به تکفیر خمینی و طباطبائی و مطهری مشغول بودند و کوزهای را که مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود نجس میدانستند، بزرگترین مبارزه با تفکر الحادی کمونیسم را طباطبائی و مطهری در حوزهها رهبری میکردند. آیا میتوان تاریخ و رفتار فیلسوفان و عارفان و فقیهان را دلیل بر صحت مکتبشان یا نفی آن دانست؟
نکته دیگر آن است که وجود گزارههای خطا در یک علم به معنای بطلان کلی آن علم نیست. پنداشت مباینت برخی از گزارههای عرفان یا فلسفه با مکتب اهل بیت، دلیل بر نفی کلی آن نیست. کما اینکه در میان انبوه روایات، روایات متعارض یافت میشود و این تعارض نشاندهنده خطای یکی از دو جانب تعارض است، اگر پاسخ داده شود که ملاکی برای تشخیص صحت و سقم روایات صحیح داریم؛ همین سخن را میتوان در آموزههای عرفانی و فلسفی زد.
در این مناظره صرفا دو بحث کوتاه درگرفت، یکی درباره تعارض وحدت وجود و آموزه مباینت خالق و مخلوق در دین و دیگری تفسیر آیه هو الاول و الآخر. درباره نخست با این پیشفرض که مکتب اهل بیت بر مباینت تاکید دارد، اینگونه برداشت میشد که این مخالف وحدت وجود است، که پاسخ داده میشد که در خود وحدت وجود هم مغایرت است و تشکیک در وجود یکی از مقدمات وحدت وجود است که به این معناست که ما به الاختلاف عین ما به الاشتراک است. در تفسیر آیه شریفه هر کدام از دو طرف ادعای خود را میگفت بدون اینکه موید به دلیلی شود. اما سخن این است گفتکو درباره تباین وحدت وجود با دین یا تفسیر آیه، چه نتیجهای برای این مناظره در برداشت؟
صحبت از خاستگاه که یکی ادعا داشت از یونان است و دیگری ادعا داشت از خود معارف کتاب و سنت است، بیشتر یک مبحث جدلی است و مغالطی تا بحثی علمی و دقیق. همچنین بحث از نیت عرفا در طرح انسان کامل یا هدف از نهضت ترجمه ادعاهای بدون دلیلی است که حتی اگر درست باشد مغالطه انگیزه و انگیخته است. این مناظره بیشتر ز آنکه بحثی علمی باشد، جدلی بود پر از ادعاهای بدون جواب. نه پاسخ درستی به ادعاهای تعارض عرفان و دین گفته شد و نه پاسخ به اینکه ملاک تاویل چیست و چه کسی این ملاک را تعیین میکند؟ و نه این پرسش که معانی روایات را که دربردارنده مطالب عمیق عقلی است با چه ابزاری بفهمیم و آیا فهم این مسائل نیازمند فلسفه نیست؟
این مبحث اگر میخواست آغازگر یک بحث باشد و به نتیجه برسد باید از مبناییترین اختلاف میان طرفداران فلسفه و مخالفان آن، یعنی مبانی معرفتشناسی آغاز میشد. فلاسفه عقل را رهنمون به حقیقت میدانند و مخالفان عقل مستقل را رد میکنند. اگر چه تفکیکیان امروزی به نظری معتدلتر از میرزای اصفهانی رسیدهاند [ یادداشت ستیز با خرد را بخوانید] و قائل به نفی همهی آموزههای عقلی نیستند، اما باز عقل استقلالی را مباین دین میدانند و عقل را در زیر سایه و رهنمونی کتاب و سنت حجت میشمرند و سخن از عقل خودبنیاد دینی میزنند. باید این پرسش مطرح می شد که ابزار شناخت چیست بر سر این بحث میشد نه از تفسیر آیه و یاران فلسفه و مخالفان آن.
ارسال نظر