اشتانگه و حسرت ابدی کار در ایران
برند اشتانگه، سرمربی سوریه که بعد از دومین شکست از سمت خود اخراج شد، یک خاطره خوب پیش من گذاشته که هیچوقت از خاطرم نمیرود. سالها قبل، اشتنگه سرمربی تیم ملی عراق بود و به رای مسابقات چهارجانبه الجی به ترهان آمد. در هتل لاله ملاقاتش کردم. آلمانی بیریایی بود که برخلاف عمده هموطنانش میشد بهراحتی با او گرم گرفت. یاد کلاوس اشلاپنر افتادم که مدیرفنی پیکان بود و اخلاق و همینطور لهجه شکنجهآورش واقعا شبیه یک افسرپروسی بود.
اشتانگه روی صندلی نشسته بود و داشت قهوه میخورد. اجازه گرفتم و کنار او نشستم. با خوشحالی پذیرفت. تازه از عراق جنگزده خارج شده بود و هتل لاله با آن جو گرمش برای او میهمانی بزرگی بود. دوست داشت کسی باشد که با او حرف بزند و من از شانس خوب همانجا بودم. گفتوگوی طولانی ما در ابرار ورزشی آنموقع منتشر شد. از آن مصاحبه، نسخهای ندارم اما عکسهای آنالوگش را دارم؛ همچنین چند خاطره ساده. اشتانگه از خودش میگفت و از اینکه چقدر دوست دارد در کشوری مثل ایران کار کند. خیلی ایران را دوست داشت و میگفت ایران امنیت و استعداد را با هم دارد. سالها در خاورمیانه کار کرده بود و تیمها را میشناخت. از بازیکنهای تیم ملی شناخت خوبی داشت و مخصوصا عاشق علی سامره بود که آن روزها در پروجیا بازی میکرد. مدام اسم سامره را میگفت و با دست محکم روی ران پایش میکوبید و میگفت کاش یکی مثل او داشتم.
یادتان باشد در تیم ملی ایران سامره نیمکتنشین بود. علی دایی و کریم باقری و علی کریمی و مهدویکیا و یکی دوجین لژیونر دیگر فیکسها بود و یکی دوجین هم لژیونر روی نیمکت داشتیم. هاشمیان و سامره و مجیدی نیمکتنشین بودند. ببینید چه تیمی داشتیم. بعد او در میان این همه ستاره حسرت یکی از مهاجمان ذخیره را میخورد.
سالها گذشت. اشتانگه به کشورهای مختلف میرفت و من دورادور خبر کارهایش را میخواندم تا اینکه به سوریه رفت و بعد هم اخراج شد. حالا 70 سال دارد. دوبار تا نزدیکیهای مرز ایران آمده اما هنوز به ایران نرسیده. هنوز برای کار در ایران پیشنهادی دریافت نکرده و احتمالا هیچوقت هم دریافت نکند. این آلمانی صمیمی با آن چشمهای آبی مهربان و حسرت ابدی علی سامره.
ارسال نظر