آنچه مردان مدیر در مورد مشارکت کارمندان زن باید بدانند

پارسینه: برابری در فرصتهای شغلی مدیریتی همواره از مطالبات زنان بوده است. ویژگیهای جنسی زن و مرد رفتارهای متفاوتی را از یکدیگر بنا به اقتضا طلب میکنند. لذا در مواجهه با مسائل مدیریتی زنان ارائه راهبردهای عملی میتواند تا حدودی معضلات کنونی در محیطهای کار را جرح و تعدیل نماید.
همواره ادعاهای زنان در مصاحبهها این بوده که آنها کمتر از همکاران مرد خود به سمت مدیریت نائل میشوند و این ادعا در دریافتهای پژوهشی نیز به اثبات رسیده است مصاحبه با مدیران مرد این دیدگاه آنان را مطرح کرده است که مردان آگاهانه مانع از رشد همه جانبه زنان در زندگی کاریشان نمیشوند بلکه آنها بر این باور بودهاند که آنچه گفته یا کردهاند کافی بوده است. در تحقیقات انجام شده مشخص گردیده است که شرکتها و سازمانها هیچکدام از نظر ساختاری و سازمانی به گونهای نیستند که بتوانند از ظرفیت زنان و مردان به طور کامل و صحیح بهرهگیرند. این سازمانها براساس فرهنگی بنا شدهاند که کل جامعه امروز ما بر آن استوار شده است. ماهیت این فرهنگ عدم احساس مسئولیت فردی است. زنان و مردان باید درک کنند فرآیندی را که تاکنون دنبال کردهایم، تساوی در زندگی کاری را تشویق نمیکند.
در ادامه به چند محور اساسی که در سازمانها و مراکز بهتر است بدانها توجه شود اشاره میشود.

اداره زنان متفاوت است
زنان بندرت از مدیریتی که بدان نیاز دارند برخوردار میشوند. مشکل این است که مردان ــ که اغلب پستهای مدیریت به وسیله آنان اشغال شده است ــ بدین واقعیت آگاه نیستند که کارمندان زن متفاوتند. در واقع، مردان نیاز دارند در رابطه با زنان، شیوه مدیریت و رهبری جدید را بیاموزند. زنان برای اثبات لیاقت خود سخت کار میکنند و در محیط کار که وارد میشوند با عرفها، سنتها و ساختارهایی مواجهند که توسط مردان شکل گرفته و سعی میکنند خود را با آن شرایط وفق دهند. زنان در زندگی حرفهای تلاش میکنند که شبیه مردان شوند و توجه نکردهاند که چه بر سر شخصیت آنها خواهد آمد. زنان باید این را بدانند که جنسیت قویترین جزء شخصیت آنهاست. زنان حرفهی که امروز چهل تا پنجاه سال دارند، در آن موقع این مسئله را درک نمیکردند و برای به رسمیت شناختن خود به عنوان یک زن در زندگی کاریشان هیچ تلاشی نمیکردند. هدف آنان این بود که مانند مردان شوند.
طبق نظریه «یونگ»، بیست در صد از شخصیت هر فرد دارای خصلتهای جنس مخالف است. یونگ این بیست درصد را در زنان آنیموس Animus و در مردان آنیما Anima مینامد. به عبارت دیگر آنیموس جنبه مردانه شخصیت یک زن است.

الگوی مدیریت مردان در ارتباط با زنان
یکی از موضوعات مهم، آموزش مدیریت به مردان در ارتباط با کارمندان زن است. هم مرد و هم زن در نقش ریاست، باید همکاران خود را در فرآیند کار فعال نگاه دارند و به طور مداوم برای ادامه کار انرژی تازه ایجاد نمایند.
یکی از شرایط لازم برای مدیر خوب این است که دائماً به خود اجازه دهد که موارد جدید را آزمایش کند در ارتباط با این موضوع باید زنان را به عنوان مقولهای متفاوت با مردان هدایت کرد. برای بسیاری از مردان، مدیریت بر زنان، به معنای جرأت داشتن در مواجهه با نظرهای نو و نوع خاصی از سؤالات است؛ لذا اگر مردان جرأت داشته باشند که در برابر اعمال روشهای زنان در انجام کارها و طرز فکر آنها راحت باشند، مدیران خوبی خواهند شد.

چالشهای مدیریت زنان
در نگرش جدید مدیریت زنان در شبکهها و گروههای حمایتی در حال فعالیت هستند تا فرآیندی را رشد دهند که در آن چهره خود را در زنان دیگر مشاهده کنند؛ زیرا توانایی خاص آنان در جهت تطبیق با شرایط موجود باعث شده بود که ناآگاهانه جنبه مردانه یا آنیموس شخصیت آنها بیش از حد رشد یابد. چون زنان به مردانه بودن عرفها، الگوها و ساختارها آگاه نبودند.
زنان امروز باید خود را تعریف کنند و ساختارهایی برای زندگی کاری که مناسب آنها باشد برای خود بیابند. باید اذعان کرد که تساوی با شباهت متفاوت است.
مردان نیز در محیط کار آگاه شدند که در ساختار قدرت تغییراتی در حال انجام است و باید در یک بعد تازه، زنان را به عنوان یک منبع مطلوب و عامل قدرت ببینند و به دنبال آن زنان میتوانند از نردبان ترقی حرفهای بالا بروند که همه مردان به آگاهی کامل درباره شخصیت و شایستگیهای زنان برسند.
یکی از نگرانیهای افراد اعم از زن یا مرد، از ابتدای ورود به بازار کار، افتادن به دام کارهای تکراری و یکنواخت است. همه آنان به تنوع و حرکت در کار نیاز دارند. این نیازها و خواستهها برای اکثر آنان برآورده نمیشود. این بدان معناست که آنها از انتقاد ضروری که برای رشد همه لازم است، محروم میشوند، اما مدیران مرد به تازه واردین مرد انتقاد میکنند، در حالی که از اشتباهات زنان چشم پوشی میکنند و با لبخند و یا سکوت میگذرند؛ لذا زنان به جهت ساختار رفتاری و سازمانی پیشرفت و رشد لازم را برخوردار نمیشوند و پس از گذشت سالهای طولانی در سنین بالا، تبدیل به افرادی میشوند که سازمان را میکوبند زیرا نتوانستهاند از هوش و تواناییهای خود استفاده لازم را بکنند و نارضایتی خود را میان کارکنان میبرند.
توجه مدیران به فرا خور، سن و سال زنان در مقاطع زمانی که زنان بار مسئولیتی متفاوت دارند، از اهمیت زیادی برخوردار است:
زنان در بین سنین ۲۰ تا ۳۰ سالگی فکرشان پر از ایدههای نو است وارد بازار کار میشوند در این دوران اغلب ازدواج میکنند و تشکیل خانواده میدهند و اگر در این دوران توسط مدیران توانائیهاشان درک نشود آزرده میشوند؛ لذا مدیران از این دوران به بعد با توجه به کارزیاد آنان و نشان دادن دانش و توانائیهایشان که بیش از حد کار میکنند، بهتر است جایگاه حرفهای آنها را درست تعیین کنند و شرایط ترفیع آنان را فراهم نمایند.
بسیاری از زنان ۳۰ و ۴۰ ساله هم نیاز دارند که بتوانند در سالهای معینی از زندگی خود بر مشکلات فایق آیند. آنها دارای خانواده میشوند هم باید کار کنند و هم از پس وظایف خانه برآیند. آنها نیاز دارند که در این دوران استراحت هم داشته باشند و نیاز دارند بشنوند: شما زن بسیار باهوشی هستید، و آینده خوبی دارید. وقتی زنها به ۴۰ سالگی میرسند. الگوی رشد زنان و مردان تغییر میکند بدین ترتیب که زنان به عمل ومردان به احساسات توجه میکنند.
زنان ۵۰ ساله نیز در اوج توانایی قرار داشته و آنها نه دیگر فرزندانی دارند که بخواهند از آنها مراقبت کنند و نه خانواده بزرگی که بخواهند اداره کنند. آنها آمادهاند که همه وقت خود را صرف کار و آموزش کنند. کار زنان مسنتر باید مورد توجه مدیریت قرار گیرد. زنان باید برای کارهایی که برای سالهای طولانی بخوبی انجام شده مورد تفقد قرار گیرند؛ لذا متفاوت دیدن زنان در سنین مختلف کاری در مراتب سازمانی بسیاری از مشکلات و تنشها را میکاهد.

زنان چه نوع مدیریتی میخواهند؟
زنان به دنبال مدیرانی هستند قوی بدون آنکه برای مهم بودن خود نیاز به اثبات داشته باشند. نقشی که امروزه مردان و مدیران گزیدهاند عملاً الگوی متفاوتی هستند. مدیریت واقعی ایجاب میکند که دوراندیشی وجود داشته باشد و انتقاد و تحسین هر دو با هم انجام گیرد، و مسئولیتها بر عهده گرفته شوند. زنان در مقام مدیریت، انتظار حمایت دارند. مردان تحمل زنان قوی در محیطهای کار را داشته باشند. مدیران مردی که بر زنان مدیر ریاست دارند باید بفهمند و بپذیرند که برای مدیران زن دشوار است که به تنهایی مدیریت کنند و برای زنان دوستی و صمیمیت بخشی از روند رشد و هویت آنان است. اگر زنان، رؤسای با استعداد و مردمی داشته باشند، با تمام وجود کار میکنند و اگر زنان قدرت داشته باشند و از آن راضی باشند، افراد بیشتری قدرتمند میشوند. کارمندان بیشتر و بیشتر راضی میگردند و در کل به نفع دنیای کار خواهد بود.
منابع
۱) باربارا دال بوم . هال، زنان مدیر، ترجمه زهره قایینی، انتشارات بانو ـ. تهران ۱۳۷۵.
۲) سوزان هورتن، زنان و صنعتی شدن در آسیا، ترجمه: شهرزاد صادقی، انتشارات تیشتر، تهران، ۱۳۸۱.
ارسال نظر