گوناگون

مدرنیته وحدتیست پر از تناقض و معما

مدرنیته وحدتیست پر از تناقض و معما

پارسینه: زمانی، چیزی باعث شد تا دریابم که عضو خانواده‌ی مدرن هستم.

زندگی در ساختمان مدرن وسط شهری مدرن یا تصویرم از عالم و جایگاهم در ان، درک صنعتی شدن امر تولید یا سرعت سرسام اور زندگی، نظام‌های ارتباط جمعی که به واسطه‌ی بسط و تحول پویای خویش دورترین اقوام و غریب‌ترین ان‌ها را تحت پوششی واحد در اورده اند و ان‌ها را به یکدیگر متصل می‌کنند همگی مرا وا داشت، شیفته کشف معانی گوناگون مدرنیته بر بیایم.

مدرنیته کل نوع بشر را وحدت بخشیده است، اما وحدتی پر از تناقض و معما وحدتی که به مثابه گرداب همه را به درون فروپاشی می‌کشاند.
زمانی که خود را در میانه‌ی این گرداب باز یافتم احساس کردم نخستین کس و شاید حتی تنها کسی هستم که درگیر ان شده و از ان رنج میرم از ان پس دلتنگ بهشت گمشده ماقبل مدرن شدم، اما بعدا فهمیدم حقیقت ماجرا چیز دیگریست.

مدرنیته وحدتیست پر از تناقض و معما
اکنون ۵۰۰ سال است که همه مردم درگیر این تجربه‌ای تلخ هستند و حتی بیشتر انان مدرنیته را همچون تهدیدی دیده اند که تیشه بر ریشه‌ی تاریخ و سنن انان زده است.

اما خود مدرنیته هم در طی این ۵ قرن تاریخ و سنن خاص خود را بسط و گسترش داده است.
شناخت و توضیح این تاریخ و سنن نیاز به زمانی بس طولانی دارد تا بتوانیم تمام سرچشمه‌های این سیلاب غول اسا را بشناسیم و راه چاره‌ای برایش بی اندیشیم.

اما قصد من فقط شناخت این درگیری عظیم که تمام توده‌ها را در خود فرو می‌برد نیست چرا که من به عنوان یک هنرمند معاصر تنها میتوانم یک طرح کلی برای این سنت‌ها بکشم و یا صدای همرزمان خودم و نمایندگان بزرگ را به گوش مخاطبانم برسانم! این رسالت امروزه من در اجتماع مدرنیته است.

قبل از شروع به ترسیم این طرح میخواهم سرچشمه‌های این گرداب غول اسا را بشناسم و بدانم از کجا تغذیه میشود؟ تا بتوانم ان را مهارش کنم!

برای توضیح و تفسیر موضوعی به بزرگی و وسعت تاریخ مدرنیته ان را به ۳ دسته تقسیم میکنم.

مرحله‌ی نخست که حدودا از اغاز قرن شانزدهم تا پایان قرن هجدهم ادامه می‌یابد، مردمانی چراغ به دست گرفته و در تاریکی رو به جلو میروند با بیم و نیمه کور.

درک مردم ان دوره از اجتماع مدرن که همگی شریک امید‌ها و ارزو‌های یکدیگر میتوانند باشند، بسی ناچیز یا هیچ است. چه بر سرشان امده؟ همگی در پی واژگان جدیدی برای تعریف مناسب از وضعیت خویش اند، اما کجا؟ در تاریکی!

مدرنیته وحدتیست پر از تناقض و معما

مرحله دوم، مرحله‌ای بس حساس که تمامی ابعاد شخصی، اجتماعی و سیاسی حیات بشری را دستخوش تلاطمات انفجاری میکند.

مرحله‌ای که با انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۰) شروع میشود.
ارتعاشات این موج و خیزش انقلابی که در دهه ۱۷۹۰ شروع میشود یک جمهور مدرن عظیم ناگهانی را علم میکند.
و، اما قرن بیستم همان مرحله اخر و سوم است که در این مرحله فرهنگ مدرنیزاسیون چنان گسترش می‌یابد که کل جهان را در بر می‌گیرد و فرهنگ جهانی و رو به رشد مدرنیسم در قلمرو هنر و اندیشه به پیروزی‌های چشمگیری دست می‌یابد.

اما با وجود این که جامعه مدرن در حال بسط و گسترش است از سوی دیگر به شمار کثیری از تکه‌های غیر قابل درک پراکنده می‌شود. ایده‌ی اصلی مدرنیته دیگر با زبانی دیگر صحبت میکند و به شیوه‌های پراکنده و بی شمار درک میشود، دراین حین است که درخشش و طنین و عمق خویش را از دست می‌دهد. ایده‌ی مدرنیته قابلیت سازماندهی و معنا بخشیدن به زندگی انسان‌ها را از دست داده است و مجصول ان می‌شود زندگی امروزه ما در میانه‌ی عصری مدرن که هیچ نسبتی با ریشه‌های مدرنیته یا ماهیت مدرن خود ندارد.

(برای هر بخش طرح جداگانه‌ای دارم، اما نه اینکه جدا باشند همگی معنای واحد را میدهند! اصلا بهتر است بگویم همگی واحند در عین پراکندگی. اکنون وقت ان رسیده که طرحم را شروع کنم ابتدا طرحم را بامیلیون‌ها مرد و زنی که برای کشف دنیایی نو از روستا به شهر مهاجرت میکنند اغاز میکنم -هجرتی که قرار است الگو یا نمونه‌ی ازلی باشد.

طرح من جهانی ست پر از هیجان و سراسیمگی، جهانی پر از ابهام و عذاب، فروپاشی و تجدید حیات، مبارزه و تناقض، جهانی سرشار از ترس و اشفتگی، ترس از اضمحلال زندگی. نزاع دائمی گروه‌ها، مرگ تعهد و عاطفه.

همگان پیوسته گفتار و کردار خویش را نقض میکنند، همه چیز در سایه‌ای از ابهام است گنگ و مبهم، همگی مست و گیج در این سیلاب بزرگ زندگی غرق می‌شوند، جو سنگینیست جو تنش و تلاطم، مستی و گیجی روانی، تخریب مرز‌های اخلاقی و پیوند‌های شخصی، جو بزرگ پنداشتن و خوار شمردن نفس، جو اشباح سرگردان در خیابان و شهر و بهتر است بگویم در خانه، در تخت و در جان این همان جوی است که مدرن در ان زاده شده!

هیچ چیز و هیچ کس در این طرح ان چنان جذاب نیست که حتی احساساتت را تحریک کند در نهایت از یاد میبری که هستی و به که تعلق داری!

همگان تنها خود را مشغول میکنند تا گذر زمان را حس نکنند! همگان را گرفتار بزرگترین میل انسانی کرده اند:بطالت نه ان‌ها میخواهند و نه من که تغییری در تصویرشان انجام دهم، چون که میدانند در حد توانایی شخصیتشان نیست. تغییر و تحول در شخصیت هر کدام واقعا تحول بزرگی نیست چرا که این‌ها برای حرکت و تغییر از موقعیت فعلی به موقعیت دیگر انگیزه کافی ندارند و تن به شرایط موجود داده اند.

چرا که یکی از ان‌ها حتی بخواهد به جلو حرکتی هم بکند با روحیه‌ی محافظه کارانه فکر میکند، بی شک درونگراست!
طرح دنیایی که یک شبه و غالبا به قیمت عواقب هولناک انسانی از دل خاک سر براورد منظر روزنامه‌های یومیه، تلگراف ها، تلفن‌ها و دیگر رسانه‌های جمعی، منظر دولت‌های ملی و مجموعه‌های بین المللی سرمایه که هر روز قویتر می‌شوند، منظر سازمان‌های بوروکراتیک و اسیر شدن انسان‌ها در چنگال ان‌ها که تمام اجتماعات و ارزرش‌ها و جان‌ها را تخریب میکنند؟!

چنانچه بخواهم از پیچیدگی و غنای این طرحم همه را اشنا سازم باید صدای بارزترین نمایندگان این طرح را به گوش همگان برسانم:فردریش نیچه و کارل مارکس خصایص بارز و قابل توجه صدایی که نیچه و مارکس در ان شریک یکدیگرند عبارت است از: چرخش‌های تند و قطعی در لحن و شیوه‌ی صرف و عطف عبارات، امادگی چرخش علیه خویش، نفی و تشکیک در هر ان چه گفته شده، تبدیل خویش به طیف وسیعی از صدا‌های هم نوا یا ناساز و درک و بیان جهانی که در ان همه چیز ابستن خویش است. حال میفهمم چرا صدای کی یر کگور، ویتمن و ایسن، بودلر، مالارمه، کارلایل، اشتیرنر، رمبو، استریندبرگ، داستایوفسکی و بسیاری دیگر به گوش من خوش می‌امده و همه ضرب اهنگ مشابه‌ای داشته و در چنین طیفی مشابه سخن میگفتند.

باید تفسیر کنم صدای اشنا را، گوش فرا دهید به صدای مارکس که صدای او کامل کننده طرحم خواهد بود و از صدای او و هم قطارانش در نمود‌های متنوع طرحم استفاده خواهم کرد. باید به عقب بروم شاید برای شما هم معلوم شود عقب رفتن، خود میتواند راهی برای جلو رفتن باشد. اینکه به خاطر اوردن مدرنیست‌های قرن نوزدهم میتواند قدرت خیال و شجاعت خلق مدرنیست‌های قرن بیست و یک را به ما عطا کند. این کنش به خاطر اوردن میتواند کمک کند تا مدرنیسم را به ریشه هایش باز گردانیم، تا از این طریق بتواند خود را تغذیه و احیا کند و با ماجرا‌ها و خطراتی که در پیش است روبه رو شود. جذب مدرنیته‌های دیروز میتواند همزمان نوعی نقد مدرنیته‌های امروز و نوعی تجلی ایمان به مدرنیته ها-و مردان و زنان مدرن-فردا و پس فردا باشد.

برای پایان طرح امروزم درختی خشک میکشم، در کناری. تا هبوط انسان مدرن را به رخش بکشم. (معنا باخت زمان. در جایی که زمان معنا ندارد، هم چنان می‌گذریم و داشته‌ها از دست می‌دهیم این بود، نوید مدرنیته.)

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار