گوناگون

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

كيهان:هم آهنگي در تقاطع فتنه

«هم آهنگي در تقاطع فتنه» يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛چند سالي است كه همه و حتي دشمن ترين دشمنان اذعان مي كنند باد به پرچم اسلام و ايران افتاده است. اين شوكت و اقتدار و عزت را دوست و دشمن همه مي فهمند اما مهم اين است كه از اين «رونق اقتدار» چه دركي بايد داشت و چه نتايجي را استخراج كرد؟ آيا بايد غرور و بي عملي و بي پروايي و اسراف در فرصت ها و غفلت از چالش ها را نتيجه گرفت يا نه، به ضرورت مجاهدت و احتياط و اعتدال و دقت بيشتر اهتمام داشت؟ در واقع «نعمت اقتدار» را چگونه بايد تحليل كرد و چه معامله اي با اين نعمت داشت؟

شايد تأني در ابعاد اين پرسش ها بتواند ما را به فهم بيانات اخير رهبر فرزانه انقلاب در خطبه هاي عيدفطر رهنمون سازد كه هم از انتخابات به عنوان نعمت الهي ياد كردند و فرمودند «از نعمت الهي انتخابات پاسداري كنيد» و هم در عين حال تذكر دادند كه «انتخابات هميشه در كشور ما تا حدودي يك حادثه چالش برانگيز است... مراقب باشيد اين چالش به امنيت كشور صدمه نزند. انتخابات كه مظهر حضور مردم است، مظهر مردم سالاري ديني است، بايد پشتوانه امنيت ما باشد. نبايد اجازه داد كه اين چيزي كه ذخيره امنيت است، پشتوانه امنيت است، به امنيت ما صدمه وارد كند.»

انتخابات به عنوان جشن مردم سالاري را بايد در متن تحولات مهم منطقه اي و جهاني ديد. آنجا كه 85 درصد واجدان حق رأي در يك كشور در آغاز دهه چهارم پيروزي انقلاب خود پاي صندوق هاي رأي مي روند و 8 ماه بعد اكثريت قريب به اتفاق همان ها جنبش اجتماعي-سياسي 9 دي را رقم مي زنند، بي ترديد سلسله انقلاب ها را از همسايگان تا صدها فرسنگ دورتر استارت زده اند و بلاشك در نقطه مقابل، مستكبران وقتي به خوبي مي كاوند كه اين همه ضربات پي درپي را از كدام كانون خورده اند، به سرچشمه الهام بخش همه اين اتفاقات برمي گردند.

بنابراين تعاملات سياسي در ايران و از جمله انتخابات، دركانون توجهات جهاني دوستان و دشمنان ملت ايران قرار مي گيرد. سال 86 هنوز انتخابات مجلس هشتم برگزار نشده بود كه مقامات انگليسي- از جمله جان ساورز رئيس بعدي سازمان جاسوسي اين كشور- علناً گفتند «دو انتخابات مهم مجلس و رياست جمهوري طي 2 سال آينده در ايران برگزار مي شود. اين انتخابات مي تواند سرنوشت بسياري از تحولات جهاني از جمله چالش هسته اي را رقم بزند و بايد با چكاندن ماشه فشارها به مردم ايران فهماند كه مقاومت، هزينه بردار است».

آنها در تحميل هزينه به ملت ايران فقط به تحريم بسنده نكردند بلكه كوشيدند جشن مردم سالاري را به آتش آشوب و فتنه گري نيز بيالايند. اين، سناريوي مهندسي شده دشمن بود و البته ابزار و امكانات آن را طيف هايي از دوست نمايان در گروه هاي سياسي داخلي تدارك كردند، كه خود داستاني مفصل است. فتنه زشت سيمايي كه آن ايام صورت آراست و به دلبري از ظاهرپرستان برخاست، صرف نظر از ابعاد خارجي و مهندسي شده پروژه، حاوي ابعاد نفساني و روان شناختي بود و وجود همين ابعاد است كه با جلوه ها و بروز هاي متنوع مي تواند فرصت هاي سياسي ظهور اقتدار ملت ايران را - از جمله در انتخابات و ساير سرفصل هاي سياسي- تبديل به چالش كند.

خداوند در اين باره از قاعده اي عجيب كه البته قابل پيشگيري است خبر مي دهد و مي فرمايد: «هنگامي كه زياني به انسان مي رسد ما را به پهلو يا نشسته يا ايستاده مي خواند اما زماني كه آن شر و زيان را از او برطرف كرديم، چنان عمل مي كند كه گويا هرگز ما را در آن ضرر به ياري نخوانده است. و اين چنين براي اسراف كاران، رفتارشان زينت داده شده است» (آيه 12 سوره يونس).

كافي است برگرديم و ببينيم در انواع انتخابات مجلس يا رياست جمهوري سي وچند سال گذشته، شماري از حاضران چه تبختر و تفاخرهايي به خرج دادند و چگونه از خود متشكر شدند و چه سرمستي ها و خوشي هايي كه زير دلشان نزد! كساني جانب ادب به جا آوردند و با خدمتگزاري بي منت، شكر نعمت كردند و ديگراني كفران نعمت نمودند و خدا هم پس كله شان زد. اما فارغ از اينكه سرنوشت هر يك از رجال و طوايف سياسي پس از اين شكر يا كفران نعمت چه مي شود، مسئله مهم تر، سرنوشت اجتماعي است.

هشدار الهي بايد تا ابد، آويزه گوش همه اهل خرد باشد آنجا كه مي فرمايد «آيا ديدي كساني را كه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خويش را شايسته خانه هلاكت و دوزخ ساختند؟» (آيه 28 سوره ابراهيم). آري مي شود بسياري از پديده هاي انساني در عين اينكه نعمت هستند تبديل به چالش و حتي نقمت و مصيبت شوند. اينجاست كه راه سطحي نگران و ظاهربين ها با ژرف انديشان و راه بردگان به باطن امور از هم جدا مي شود.

طايفه اول- از جمله در عرصه سياست- به افراط و تفريط مي افتند. اگر ناكام و محروم بمانند، دچار نوعي از افسردگي و بي عملي و رها كردن امور ناشي از يأس و نااميدي مي شوند و اگر هم كامي از قدرت و ثروت و منصب و موقعيت بگيرند، باز دچار نوعي از خواب خرگوشي، بي عملي و طغيان ناشي از اميد موهوم (غرور) مي شوند چندان كه صاحب مغرور آن باغ پرآب و بركت گفت. «داخل باغ خويش شد در حالي كه ستمگر بر خويش بود. گفت گمان نمي كنم كه هرگز اين باغ نابود شود و پايان پذيرد.» اين توهم توأم با تبرج و تفاخر از كجا آمد؟ از خودمتشكر بودن و يك باور متناقض. «گمان نمي كنم كه قيامت برپا شود و اگر به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، به يقين [!؟] جايگاهي بهتر از اين خواهم يافت.» (آيات 35و 36 سوره كهف).

عين همين اخلاق خودفريبانه و منطق سفسطه اندود را خداوند در آيات 48 تا 50 سوره فصلت متذكر مي شود. «انسان از خواستن خير خسته نمي شود و اگر شري به او برسد، پس بسيار مأيوس و كافر مي شود. و اگر پس از آسيبي، رحمتي را به او بچشانيم، مي گويد اين، به خاطر شايستگي و استحقاق من بوده و گمان نمي كنم قيامت برپا شود. و اگر به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، براي من نزد او پاداش هاي نيك است. ما كافران را از اعمالي كه انجام داده اند، باخبر خواهيم كرد و به يقين از عذاب شديد به آنها خواهيم چشاند.» اين روش و مرام سطحي نگران است. استاد آتش در خرمن زدن و از نردبان موهوم هيجان هاي نفساني بالا رفتن و سپس فسردن و پشيماني بي حاصل و يأس مطلق و كولي دادن هاي جديد به ابليس چندان كه جناب برسيسا كرد.

اما طايفه دوم به رسم پارسايي، نزد خويش متهم به كم كاري هستند و به تعبير اميرمؤمنان عليه السلام «لايرضون من اعمالهم القليل و لايستكثرون الكثير، فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون. از اعمال اندك خود راضي نمي شوند و عمل فراوان خود را فراوان نمي شمارند، بنابراين خود را متهم مي كنند (و به خاطر خود، نزد خود متهم هستند) و از اعمال خويش نگرانند». اگر خير و خدمتي به دستشان جاري شود كه صرفاً توفيق و نعمت ديگري از جانب خدا و شايسته امتنان و فروتني بيشتر مي دانند و اگر كم گذاشته اند و خود را بدهكار مي يابند، كه باز جاي طغيان نيست بلكه اقتضاي آن، تلاش و تحرك و مجاهدت بيشتر است.

اين گروه به اعتبار احتياط و مراقبت، به رفتارهاي پرخطر و نعمت سوز نزديك نمي شوند و چه درحال توانگري و چه در وضعيت محدوديت و محروميت، به ورطه غرور يا يأس سقوط نمي كنند، چنان كه جماعت هايي در آغاز دهه 60 يا دهه هاي 70 و 80 سقوط كردند. اين بي احتياطي را با بسامدها و نوسان هاي متفاوت در برخي دولت ها و ادوار مجلس مشاهده كرده ايم.

آدمي آنجا كه پرده يأس يا غرور بر ديدگانش كشيده مي شود، پا در تاريكي جهل مي گذارد و «جاهل را نمي يابي مگر در افراط (زياده روي) يا تفريط (كم كاري)». يا به مردم و زمين و زمان بد مي گويد و از همه باورهاي خود برمي گردد چون به منصب و مسند نرسيده، و يا از پيروزي خود كه صرفاً ايستگاه و منزل است نه مقصد- و طريقيت دارد نه موضوعيت- الهه و بتي مي تراشد براي خودپرستي و تكاثر قدرت و زدن ركوردهاي تازه رأي و محبوبيت! از خاطر مي برد كه آن ساعت صفر نامزدي، كدام شعارهاي نيكو و آرمان هاي پسنديده را آويزه جان و زبان ساخته بود. كم نبودند آنها كه در همين سي وچند ساله پس از انقلاب از ياد بردند كه چرا به رأي مردم توفيق يافته اند به صندلي هاي قرمز و سبز تكيه بدهند. شگفتا كه آدمي چه استعداد شگرفي در سوزاندن فرصت ها و گم كردن راه يا هدف دارد!

هدف كه شهرت و محبوبيت و زدن ركورد رأي نبود، بود؟! آيا مي شد عشرت طلبي و برآوردن همه خواهش ها را با تعصب خدمت و ديانت و مردم دوستي يكجا جمع كرد؟ نمي شد و به شهادت همه تاريخ- و از جمله همين 30سال در مقاطعي- نشد. آنجا كه روكش توهم و تخيل و عجب، قضاوت ها و ارزيابي هاي ما را انباشت، در هويت حركت ها نيز خدشه افتاد. و اين گونه كه شد، فلان آقاي مدعي احياي خط امام، از اردوگاه رذالت پيشگاني سردرآورد كه حرمت عاشوراي حسيني را شكسته بودند اما آقاي مدعي همان ها را مردمان خداجو مي خواند و... كم نبوده اند از اين جماعت در طوايف سياسي گوناگون.

اميرمؤمنان(ع) ذيل آيه «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا» فرمود «همانا گفتيد پروردگار ما الله است، پس استقامت كنيد بر كتاب و مسير فرمان او و بر همان راه شايسته عبادت خداوند، و از دايره فرمانش خارج نشويد و در آن بدعت نياوريد و از آن سرپيچي ننماييد» (خطبه 617 نهج البلاغه) و خاضعانه دعا كرد «از پروردگار سبحان مي خواهيم ما و شما را از كساني قرار دهد كه هيچ نعمتي آنها را مست و مغرور نمي كند و هيچ عنايتي آنها را از اطاعت پروردگار باز نمي دارد و پس از فرا رسيدن مرگ [به خاطر آن مستي و سرپيچي] سزاوار ندامت و اندوه نمي شوند» (خطبه26 نهج البلاغه)
آنچه خودي ها و اغيار (دوستان و دشمنان انقلاب) را در تقاطع فتنه به هم مي رساند تا حتي بدون هماهنگي، هم آهنگ شوند- چه رسد كه هم آهنگي ها در برخي مواقع با هماهنگي قبلي بود- همين سكه دوروي خود بسندگي و از خود متشكر بودن است؛ گاه به شكل غرور و زماني به صورت نااميدي و تشبث به انواع دستاويزها بدون پرسش از حرمت يا حليت آن جلوه گر مي شود.

اگر اين شعار قرآني امام علي و امام حسين عليهم السلام كه «ما كنت متخذ المضلين عضدا. من گمراهان را به ياري نمي گيرم» همواره پرچم راهنما بود، نه ابوالحسن بني صدر و آيت الله سيدكاظم شريعتمداري و آيت الله منتظري در آن ورطه ها مي افتادند و نه دولت هاي سازندگي و اصلاحات و عدالت- البته با شدت و ضعف هاي متفاوت- دچار آسيب هاي پديد آمده مي شدند.

امروز هم جبهه افسرده و مستأصل استكبار به همراه پياده نظام ازهم پاشيده آن، در نهايت يأس به سر مي برند الا اينكه روي «نفوذ» در فضاي انشقاق و تفرقه و مجادله و گروكشي، و استفاده از «فضا»ها و «فاصله»هاي ايجاد شده به دست جبهه خودي اميد بسته اند. فرقي نمي كند اين فضا و فاصله را اطرافيان رئيس جمهور و رئيس مجلس و شهردار درست كنند يا گروه ها و رسانه ها و نشريات مدعي اصولگرايي. جشن مردم سالاري را بايد با بستن راه هاي رخنه و به عنوان نعمتي الهي پاسداري كرد.

جمهوري اسلامي:اهداف مذاكرات پنهان قاهره با صهيونيست ها

«اهداف مذاكرات پنهان قاهره با صهيونيست ها»عنوان سرمقاله‌‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در ان مي‌خوانيد؛رژيم تل‌آويو با تغيير برخي از مواد قرارداد ننگين كمپ‌ديويد موافقت كرده ولي قاهره همچنان خواستار تغييرات بيشتري در اين زمينه است. اين شگرد صهيونيست‌ها، نتيجه استمرار تظاهرات عظيم مردم مصر براي لغو اين قرارداد تحميلي و اخراج سفير رژيم صهيونيستي و قطع كامل روابط با اين رژيم در روزها و هفته‌هاي اخير است.

گزارش‌ها نشان مي‌دهند اشغالگران فلسطين با انجام برخي تغييرات جزئي در متن قرارداد، از جمله افزايش تعداد نظاميان مصري مستقر در صحراي سينا و تعدد مراكز استقرار آنها موافقت كرده‌اند. اين درحالي است كه مواضع مصر در اين زمينه به كلي متفاوت است. محمد پسيوني، سفير سابق مصر در تل آويو مي‌گويد نامگذاري پيمان صلح ميان مصر و اسرائيل به توافقنامه كمپ ديويد، از همان ابتدا اشتباه بوده زيرا آنچه در 26 شهريور 1357 در كمپ ديويد به امضا رسيد، چارچوب صلح خاورميانه بود و نه پيمان صلح مصر و اسرائيل.

علاوه بر اين، مصر اكنون به موارد متعدد و مكرر از نقض توافقات فيمابين توسط صهيونيست‌ها استناد مي‌كند و قوياً اصرار دارد كه بايد به خاطر اين رفتار يك جانبه، در اساس تفاهمات نيز تجديدنظر شود. "نبيل العربي" دبيركل جديد اتحاديه عرب و وزير خارجه سابق مصر در اين مقوله تصريح مي‌كند كه تمامي معاهدات بين‌المللي به نوعي زيرمجموعه توافقنامه وين هستند كه به موجب آن هر طرفي توافقنامه را نقض كند، طرف ديگر حق تنبيه، تجديدنظر، لغو يا اصلاح در مفاد توافقنامه را دارد.

اين اظهارات نبيل العربي، پايان عمر قرارداد كمپ ديويد را گوشزد مي‌كند و خاطر نشان مي‌سازد كه نه تنها سقوط خفت بار مبارك بلكه پيامدهاي آن، بيشتر از هر زمان ديگري به زيان صهيونيستها تمام شده است. دقيقاً به همين دليل است كه مقامات و رسانه‌هاي صهيونيستي اين روزها نسبت به خطرات ناشي از فسخ قرارداد كمپ ديويد هشدار مي‌دهند و خواستار آن هستند كه به هر قيمت ممكن، اين قرارداد تمديد يا تجديد شود.

در چنين شرايطي، جيمي كارتر رئيس‌جمهور اسبق آمريكا كه قرارداد كمپ ديويد در زمان رياست جمهوري وي به امضا رسيده، انگشت اتهام را به سوي صهيونيستها نشانه گيري كرده و اشتباهات مكرر آمريكا و رژيم صهيونيستي و همچنين ناديده گرفتن حقوق فلسطيني‌ها و زير پا گذاشتن مفاد قرارداد كمپ ديويد توسط صهيونيست‌ها را عامل شكست اين قرارداد و به وجود آمدن اوضاع كنوني معرفي كرده است.

هر چند هيچ يك از مقامات آمريكائي در دوران تصدي خود چنين صراحتي در بيان حقايق عيني و ملموس از خود بروز نمي‌دهند ولي اظهارات اخير كارتر به خوبي نشان دهنده آنست كه توطئه‌هاي رژيم صهيونيستي و آمريكا حتي فرياد اعتراض معمار اين بناي ناموزون و جهنمي را هم بلند كرده و وي را در صف معترضين قرار داده است.

البته كارتر هنوز هم به اصل قرارداد تحميلي كمپ ديويد اعتراضي ندارد بلكه معتقد است كه لجاجت و يكدندگي صهيونيستها در تحقير جبهه اعراب و حتي سازشكاراني كه وي آنها را هم پيمانان عرب در جبهه صلح با اسرائيل خوانده، باعث اين طوفان و فوران خشم اعراب شده است و سقوط شريك اصلي تل آويو در دنياي عرب، قطع صدور گاز مصر به اسرائيل و محاصره سفارت اين رژيم در قاهره شده كه در آخرين حادثه، از پيامدهاي طبيعي ناشي از كشتار 5 نظامي مصري در صحراي سينا محسوب مي‌شود.

اگرچه كارتر به بخش‌هائي از واقعيت‌هاي منطقه اشاره مي‌كند اما هنوز هم از بيان تمامي مسائل طفره مي‌رود. به راستي جبهه ارتجاع عرب و در رأس آنها مبارك، از اينهمه خوش خدمتي و همراهي و كرنش در برابر صهيونيستها چه بهره‌اي غير از بي‌آبروئي، حقارت و سرشكستگي برده اند؟

آنچه سادات خائن به امضاي قرارداد كمپ ديويد، زمينه ساز آن شد، مبارك جانشين وي نيز آنرا ادامه داد. رژيم قاهره در طول بيش از سه دهه به كارگزار اصلي صهيونيستها در دنياي عرب تبديل شد، در محاصره غزه و سركوب فلسطيني‌ها گوي سبقت را از صهيونيستها هم ربود، سازمان آزادي بخش فلسطين و گروههاي فلسطيني را به خيانت و سركوب فلسطيني‌ها وادار كرد و به جاسوسي و خبرچيني براي اشغالگران فرا خواند ولي باز هم بهره‌اي از اينهمه خوش خدمتي براي اشغالگران عايدش نگرديد.

اكنون دولت انتقالي و نظاميان مصري در معرض آزمون سخت و سرنوشت سازي قرار گرفته‌اند. اين يك فرصت طلائي براي مصر و حاكميت اين كشور در جهت احياي عزت و عظمت مصر و بازگشت به آغوش ملتها و فاصله گرفتن از اشغالگران است. صهيونيستها قوياً اصرار دارند كه به سرعت، زمينه‌هاي امضاي يك قرارداد جايگزين يا تمديد همين قرارداد ننگين با اندك تغييرات بي‌ارزش و غيرحياتي را فراهم سازند، ولي سئوال اينست كه دولت انتقالي و نظاميان حاكم در شرايط شكننده و انتقالي، با كدامين مجوز از جانب مردم مصر، درحال مذاكره و حصول تفاهم با اشغالگران صهيونيست هستند.

به همين دليل، به نظر مي‌رسد بهترين راهكار اينست كه دولت انتقالي، مذاكرات با اشغالگران را به حال تعليق در آورد و هرگونه تصميم در اين زمينه را به روي كار آمدن دولت انقلابي و تثبيت اركان نظام جديد مصر موكول نمايد. چرا كه در غير اينصورت قوياً احتمال مي‌رود كه ملت بزرگ و انقلابي مصر با آگاهي از تفاهمات پنهان با صهيونيستها، بساط حاكمان دوران انتقالي را درهم بريزد و آنها را در كنار مبارك و از درون قفس‌هاي آهنين به محاكمه بكشاند و نشان دهد كه از يك سوراخ، دو بار گزيده نخواهد شد. اين يك فرصت طلائي براي پايان تحقير اعراب است.

رسالت:به بهانه نشست خبرگان

«به بهانه نشست خبرگان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در ان مي‌خوانيد؛دهمين اجلاس خبرگان رهبري ديروز در تهران برگزار شد. مجلس خبرگان رهبري، متكفل صيانت از اصل ولايت فقيه وفق اصول يكصد و هفتم و يكصد و هشتم قانون اساسي است.

ملت ايران با بهره‌گيري از تجربيات گرانسنگ انقلاب مشروطيت، نهضت ملي و نهضت امام خميني (ره) راه مقابله با استبداد داخلي و سلطه خارجي را حاكميت ولايت فقيه در جامعه ايراني مي‌دانند.

ولايت فقيه كارآمدي خود را طي بيش از سه دهه گذشته در مديريت بحران‌ها و دفع توطئه‌هاي داخلي و خارجي نشان داده است. فلسفه سياسي اسلام كه در مباني عقلاني و وحياني ولايت فقيه تجلي دارد، غلبه خود را بر فلسفه سياسي غرب نشان داده است و امروز نقطه اميد ملت‌هاي مسلمان و حتي ملت‌هاي غير مسلمان است. اگر ريشه بيداري اسلامي را بيزاري از مكاتب غربي و نيز نفرت از ناسيوناليسم افراطي و رويكرد ملت‌ها به اسلام بدانيم، سخني به گزاف نگفته‌ايم.

امروز ابتناي حكومت در ايران بر پرستش و عبادت «الله» و متابعت از پيامبران الهي بويژه پيامبر گرامي اسلام است. به همين دليل فرياد الله‌اكبر بالاترين و بيشترين فريادي است كه در ايران شنيده مي‌شود.

حاكميت در ايران تابع احكام يك فرد يا يك حزب و گروه نيست.
حاكميت در ايران تابع احكام الهي قرآن است كه با مكانيسم‌هاي دقيق در ساخت حكومت اين معنا تثبيت شده است.

ملت ما افتخار دارد بيش از سه دهه نظامي را تجربه مي‌كند كه آرزوي پاكان و موحدان عالم در طول تاريخ بوده است. امروز نظريه ولايت فقيه پر فروغ‌تر و نوراني‌تر از هر زمان در محافل ملي و علمي جهان خود را نشان مي‌دهد و چون مشعلي فرا راه ملت‌ها براي مبارزه با كفر، شرك و الحاد جهاني است.

ولايت فقيه، ولايت فقه، ولايت علم و عدل است. كسي كه منكر ولايت فقيه هست بايد تن به ولايت جهل و ستم بدهد.

فصلنامه علمي- پژوهشي حكومت اسلامي زيرنظر دبيرخانه مجلس خبرگان رهبري هر از چندي منتشر مي‌شود امسال سال شانزدهم انتشار آن است و تاكنون 59 شماره از آن منتشر شده است. در اين فصلنامه مقالات بسياري از سوي فقها و علما و دانشمندان اسلام ديده مي‌شود كه هم در مقام بازتوليد انديشه سياسي اسلام و نظريه‌پردازي‌هاي دقيق پيرامون ولايت فقيه مي باشد و هم پاسخ‌هاي علمي دقيق به نقد ناقدان ولايت فقيه داده شده است. هيچ شبهه و اشكالي نيست كه امروز در مورد ولايت فقيه مطرح باشد و پاسخ آ‌ن از نگاه تيزبين علماي اسلام در اين فصل نامه پنهان مانده باشد.

گاهي مطالبي در رد و نقد ولايت فقيه از سوي كساني كه مدعي دانش ديني هستند از رسانه‌هاي استكباري بويژه بي بي سي، راديو آمريكا و راديو اسرائيل شنيده مي‌شود.
مثلا مي‌گويند؛ «ولايت فقيه مستند عقلي و نقلي ندارد.»

پاسخ اين است؛ آيا ولايت اشرار يهود و نصاري مستند عقلي و نقلي دارد كه هر روز شمايان از رسانه‌هاي دشمنان اسلام با مردم سخن مي‌گوييد؟ يا مي‌گويند؛ «جمهوري اسلامي يك تناقض است! چرا كه نظامي اگر اسلامي باشد نمي‌تواند جمهوري باشد يا اينكه اگر جمهوري باشد نمي‌تواند اسلامي باشد» پاسخ اين است؛ چطور جمهوريت با مكتب ليبراليسم ،‌سوسياليسم،‌ناسيوناليسم، سرمايه‌داري و ... قابل جمع است اما با اسلام قابل جمع نيست چطور آن مكاتب مي‌توانند محتواي ظرف جمهوريت باشند اما جمهوريت نمي‌تواند ظرف اسلام باشد؟! اين ناقدان مدعي مبارزه با استبداد هستند و معتقدند ولايت فقيه با استبداد ملازم است اما خود رفته‌اند در دامان «استبداد جهاني» براي تامين منافع ابرقدرت‌ها هر روز به مردمي‌ترين نظام دنيا يعني جمهوري اسلامي زخم زبان مي‌زنند.

همين جماعت دو سه دهه قبل در ايران مدعي مبارزه با امپرياليسم بودند اما اكنون در آغوش امپرياليسم با مردم ايران كه خود را فدايي آن معرفي مي‌كردند بي‌رحمانه مبارزه مي‌كنند. ما بايد مشفقانه به آنان بگوييم اگر مسلمان هستيد بياييد ولايت اسلام ، قرآن و فقيه (اسلام شناس، شجاع، عالم به زمان، مدير و مدبر) را بپذيريد و از رفتن زير بار ولايت كفار و مشركين در آييد اگر هم مسلمان نيستيد و خود را آزاديخواه مي‌دانيد بر عهد خود مبني بر مبارزه با امپرياليسم باقي باشيد.

بياييد دست در دست ملت ايران با استبداد جهاني مبارزه كنيد و مردم جهان را از ستم آنان رها كنيد. اين دعوت را جهان عرب و جهان اسلام صادقانه پذيرفته‌اند و با الگوبرداري از انقلاب اسلامي ايران و با اقتداء به رهبري معظم انقلاب اسلامي فصلي از بيداري اسلامي را دارند تجربه مي‌كنند. مطمئن باشيد شما از بازگشت به اين راه ضرر نمي‌كنيد.

ايران:غفلت

«غفلت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ايران به قلم علي اكبر جوانفكر است كه در آن مي‌خوانيد؛جهل و بي اطلاعي نسبت به شرايط زمان و مكان، واقعيت‏هاي گذشته، حال و آينده، بيتوجهي به آيات حق و رو بر گرفتن از پيامهاي هشداردهنده حوادث تلخ‏ و شيرين زندگي، پيام آور غفلت براي انسان است. بيخبري از واقعيتها و نداشتن موضع‏ صحيح در برابر آنها، تهديد بالقوهاي است كه ميتواند آدمي را به ورطه نابودي بكشاند و حاصل تلاش ساليان دراز عمر او را در يك ‏لحظه بر باد دهد.

«غفلت‏»‏، محصول ترك انديشه و نداشتن چشم باز و گوش شنواست و هنگامي كه غفلت از آيات الهي دامنگير انسان شود‏، انكار معاد، اعتماد به دنيا و فراموشي آخرت در رفتار، گفتار و منش او بروز و ظهور پيدا مي‌كند و بر اين اساس مي‌توان گفت كه غفلت و جهالت، ريشه اصلي همه بدبختي ‏ها و فرو غلتيدن انسان در آتش جهنم است و در مقابل نيز بيداري، آگاهي و ذكر خداست كه او را به سعادت و نيكبختي رهنمون مي‌سازد.
افراد ظاهربين، غافل و جاهل، نه تنها اسرار جهان هستي را نمي‌بينند، بلكه از زندگي دنيا نيز تنها به ظواهر آن قناعت مي‌كنند. در بسياري از موارد، طوفان حوادث خطرناك، پرده‏هاي‏ «غفلت‏» و بي‏خبري را كنار مي‌‏زند و چشم عقل را بينا و روشن مي‌سازد.

گروهي اين بيداري را مغتنم شمرده و به اصلاح‏ خطاهاي خويش مي‌پردازند، ولي گروه بيشتري، تنها در همان لحظات بيدارند، اما بعد از پايان حادثه، بار ديگر پرده‌هاي ‏«غفلت‏» بر عقل و قلب شان كشيده شده و به همان راه ‏سابق باز مي‌‏گردند.

عوامل متعددي به غفلت منجر مي‌شود كه غرور و خودبيني از عوامل اصلي آن است، زيرا انسان مغرور تنها پيروزي‌هاي خود را مي‌‏بيند، به امتيازهاي خود مي‌بالد و گاه همه اينها را جاودان‏ مي‌‏پندارد و همين امر، سبب‏ «غفلت‏» او از واقعيت‏‌ها مي‌شود. به اين ترتيب ‏«غفلت‏» عامل مؤثري‏ براي شكست او خواهد شد. در طول تاريخ، افراد زيادي بر اثر غرور، در دام ‏«غفلت‏» گرفتار شدند‏ و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت كنند.
بسيار اتفاق افتاده است كه افراد كم ظرفيت‏ اما برخوردار از ناز و نعمت نيز به وادي «غفلت‏ » و بي‌خبري فرو مي‌غلتند. سنگدلي حاصل از شكم‏ پرستي، پرخوري، سرمستي، سيري، غرور و قدرت، انسان را از عمل خير باز مي‌‏دارد، ياد خدا را به فراموشي مي‌‏سپارد و او از نزديك شدن اجل، غافل مي‌ماند تا آنجا كه حب دنيا او را گرفتار و سر مست‏ از هواي نفس مي‌كند.‏

عافيت و سلامت گرچه از نعمت‌هاي بزرگ خداست، ولي مي‌تواند به ‏غفلت منجر شود، به همين دليل يكي از الطاف خفيه الهي آن است كه گهگاه عافيت و سلامت‏ را از انسان مي‌گيرد و او را به درد و رنج مبتلا مي‌‏سازد تا پرده‌‏هاي‏ «غفلت‏» از برابر چشم‌‏هاي او كنار رود و واقعيت‌‏ها را با چشم دل ببيند تا آمادگي براي عكس‌العمل مناسب در برابر آنها پيدا كند. از ديگر عوامل‏«غفلت‏» آرزوهاي دراز و دست نيافتني است زيرا تمام فكر انسان را مشغول ساخته و از ساير امور غافل مي‌‏سازد. امير مؤمنان علي(ع) در خطبه‏ معروف خود به ديباج مي‌فرمايد: اي بندگان خدا! آرزوهاي دراز، عقل انسان را مي‌‏برد، وعده قيامت را دروغ مي‌‏شمارد، انسان را بر غفلت ترغيب مي‌كند و سرانجام، حسرت به بار مي‌‏آورد.

ياد خدا، عامل مهم‏ لطافت روح و انعطاف قلب در برابر حق است و سنگدلي و قساوت قلب نتيجه غفلت و دوري از معارف الهي است. قطع ريزش باران رحمت‏ الهي در سرزمين دل، قلب انسان را به بياباني خشك و سوزان و پر از سنگلاخ مبدل مي‌كند. غفلت، قلب انسان را مي‌ميراند و در چنين حالتي، راه بازگشت‏ به روي او بسته مي‌شود و اميدي براي سعادت او باقي نمي‌‏ماند.

غفلت با نشانه‏هايي همراه است. بستن چشم روي ‏حقايق، سهو، لهو و نسيان از جمله اين نشانه‌هاست. همنشيني با فاسدان و مفسدان و دوري از مجالس عبادت و بي‌اعتنايي به عوامل هشداردهنده و بيداركننده نيز از نشانه‌هاي غفلت به شمار مي‌رود.

علماي اخلاق براي زدودن غفلت، راهكارهايي را پيشنهاد كرده‌اند كه از آن جمله تدبر و تأمل در سرنوشت پيشينيان و درس عبرت گرفتن از آن است. استمرار و دوام ذكر، عامل مؤثر ديگري براي زدودن آثار «غفلت‏» است. ياد خدا دل را بيدار مي‌كند، روح را صفا مي‌‏بخشد و چشم بصيرت را مي‌گشايد و در پرتو ‏آن، انسان به درستي حق را از باطل، دوست را از دشمن و سعادت و رستگاري را از فلاكت و بدبختي تشخيص مي‌دهد.

اين نكته نيز جاي تأمل دارد كه بسياري از محيط‌ها به‌طور طبيعي غفلت‌زاست. جلسات لهو و لعب، خانه‏هاي پر زرق و برق و اشرافي و سفره‌هاي رنگين، انسان را به سوي‏ «غفلت‏» مي‏كشاند، حتي بسياري از شهرها در دنياي امروز، مبدل به كانون ‏«غفلت‏» و فساد شده‌اند و يكي از راه‌‏هاي رهايي از چنگال ‏«غفلت‏»، ترك شركت در اين گونه جلسات و اماكن ‏و هجرت از شهرهاي آلوده به فساد است، در غير اين صورت، رهايي از چنگال ديو «غفلت‏» بسيار مشكل مي‌نمايد.

سياست روز:آيا ترکيه با اسرائيل درافتاده است؟

«آيا ترکيه با اسرائيل درافتاده است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛اگر کشوري به طور مستقيم و روشن اعلام کند که دشمن ماست، بايد از او سپاسگزاري هم کرد. منظور از اين جمله آن است که برخي دولت‌ها و کشورها در دنيا هستند که ظاهري دوستانه به خود مي‌گيرند اما در باطن از پشت خنجر مي‌زنند. اعلام دوستي مي‌کنند اما هنگام کارزار که مي‌شود رنگ عوض مي‌کنند، تغيير سياست مي‌دهند و هزار ملعبه ديگر.

چرا مي‌گويم بايد از آن کشور تقدير و تشکر هم کرد، براي اين است که ما تکليف خودمان را با آن کشور مي‌دانيم. مي‌دانيم که با او چگونه رفتار کنيم. چگونه سياست‌هايمان را تنظيم کنيم و روابط را برقرار سازيم. شايد در عالم ديپلماسي اين موضوع نگنجد. شايد در دنياي سياست هم کشوري که رفتاري رنگارنگ با ما دارد، روابطش برقرار است و حتي در سطح عالي است!

هر چند در سياست خارجي و بازي‌هاي ديپلماتيک اين سياست‌مداران هستند که در اينگونه موارد تصميم مي‌گيرند و شايد هم نتوان با اينگونه کشورهاي دوست‌نما قطع ارتباط کرد يا روابط را کاهش داد. شايد سودشان بيشتر از ضررشان باشد. اما هر چه هست اينگونه رفتارها هر چند در سياست بين‌الملل عرف است و عادي، اما «چندش»‌آور است!

به مانند اين مثل فارسي مي‌ماند که «هم از توبره مي‌خورد هم از آخور» حکايت ما و برخي کشورهاي همسايه هم همين است.

روزنامه‌هاي ترکيه‌اي عليه جمهوري اسلامي ايران بسيار مي‌نويسند. هر اتفاقي در ايران تيتر صفحه اول آنهاست. از ماجراي آب‌بازي گرفته تا اتفاقات سياسي داخلي کشور. اکنون هم چندي است، تحولات منطقه که به بهار عربي شناخته مي‌شود، بهار فارسي نيز در رسانه‌هاي ترکيه‌اي ديده مي‌شود. نويسندگان ترکيه‌اي در برخي از روزنامه‌هايشان نوشته‌اند که «بهار فارسي نيز نزديک است» و اشاره کرده‌اند تحولاتي که در کشورهاي اسلامي منطقه بروز کرده به ايران نيز خواهد رسيد.غافل از اين که، اين بهار، بهار ترکيه‌اي است. نه فارسي.

هر چند دولت کنوني ترکيه اسلام‌گراست، اما آنچنان تفاوت ريشه‌اي و اساسي با ديگر دولت‌هاي پيشين ترکيه ندارد. ترکيه به غرب وابسته است. آمريکا نفوذ کامل در اين کشور دارد. با رژيم صهيونيستي ارتباط دارد. عضو ناتو مي‌باشد. پايگاه نظامي آمريکايي‌ها در خاک اين کشور مستقر است. سياست‌هاي ترکيه عليه سوريه با ديکته آمريکا و رژيم صهيونيستي پيگيري مي‌شود و ... موافقت با استقرار سپر دفاع موشکي آمريکا در خاک ترکيه نيز، موضوع تازه ديگري است که باز هم نشان دهنده همان مطالبي است که در ابتدا نوشتم.

دولت ترکيه هر چند سفير اسرائيل را به بهانه عدم عذرخواهي به خاطر کشته شدن چند شهروند اين کشور در جريان کشتي کمک به مردم غزه اخراج کرد، اما اين اقدام را مي‌توان يک کار تشريفاتي و از نوع فريب افکار عمومي دانست. چرا که سفير رژيم صهيونيستي مدت‌هاست از ترکيه رفته است.

مردم ترکيه که همواره مواضع ضد صهيونيستي داشته‌اند، پس از گذشت حدود يکسال از اتفاق کشتي کمک به مردم غزه، خواستار برخورد جدي دولت خود با رژيم صهيونيستي بودند. هر چند اخراج سفير اسرائيل از آنکارا باعث اقناع افکار عمومي مردم ترکيه شده است، اما اين اقدام ترکيه را مي‌توان در راستاي حفظ آبروي دولت ترکيه مقابل مردم خود دانست. شايد بتوان گفت اين سياست ترکيه معامله‌اي است براي استقرار سپر دفاع موشکي آمريکا در خاک اين کشور.

در واقع ترکها به معامله‌اي تن داده‌اند که به نوعي تهديد عليه ايران محسوب مي‌شود. ترکيه ابزاري براي غرب محسوب مي‌شود تا در پي تحولات جهان اسلام نفوذ خود را افزايش دهد.

گمان مي‌کنيد ترکيه با اخراج سفير و ديپلمات‌هاي اسرائيل از کشور خود، با غرب و آمريکا درافتاده است؟ يا اين که از عضويت در اتحاديه اروپا که سال‌هاست در پي آن است دست برداشته و مي‌خواهد خود را به عنوان کشور خط مقدم مقابل اسرائيل مطرح کند؟!

اقتصاد و سياست وابسته ترکيه اجازه هيچ اقدامي عليه اسرائيل را نمي‌دهد. اما دولتمردان ترک بايد متوجه باشند، که مردم اين کشور دل خوشي از سياست‌هاي وابسته ترکيه به آمريکا و اسرائيل ندارند. به مرور زمان شاهد اعتراضات مردم اين کشور خواهيم بود.

حضرت امام رحمت‌الله عليه درباره اينگونه مسلمان بودن و اسلام‌خواهي تعبير جالبي دارند. اسلام‌خواهي دولتمردان ترکيه از جنس اسلام آمريکايي است.

حمايت:رسانه و امنيت‌رواني

«رسانه و امنيت‌رواني»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛«وسايل ارتباط جمعي»، در صف اول عوامل شكل دهنده افكار عمومي قرار دارند. اين وسايل ارتباطي است كه مي تواند با ارایه برنامه هاي ويژه و پخش خبرهاي خاص و تكيه و تاكيد و تكرار يك خبر وبا انتخاب عناوين و تنوع بيان موضوع، انتخاب فضاي خبري و يا روش‌هاي ديگر، به مردم القا كند كه چگونه ودرباره چه چيزهايي فكر كنند.

در رسانه‌هاي ديداري و شنيداري اين تاثيرات به نوع ديگري وجود دارد و بسته به ميزان جذابيت برنامه‌هاي خود البته اكثريت بيشتري از مردم را مخاطب قرار مي‌دهد، كاركرد رسانه‌هاي جمعي بويژه رسانه‌هاي ديداري وشنيداري به دليل كاركرد متنوع و ايجاد تغييرات پيوسته، به تدريج جاي ارتباط بين فردي ازنوع چهره به چهره را گرفته وموجب شده‌اند فضاي انفرادي، به جاي فضاي جمعي و عاطفي در خانواده حاكم شود، به طوري كه گسترش تكنيكي رسانه‌هاي شنيداري و رايانه اي، ارتباط مستقيمي با فردگرايي ودوري از فضاي رواني وعاطفي خانواده را نشان مي دهد.

با نگاهي گذرا به تاريخ سياسي قرن اخير مي توان دريافت كه بسياري از منازعات و كشمكش‌هاي سياسي در جهان چه در ابعاد داخلي و يا ابعاد بين المللي، با ياري ويا هدايت و پرچمداري مطبوعات ورسانه ها تبديل به جريانات قوي سياسي شده و يا بالعكس حتي خاموش شده اند. در سال 1869 ميلادي، در كنفرانسي كه در شهر پراگ برگذار شد، «راشورن » خاخام يهودي در سخناني در جمع پيروان متعصب راجع به افزايش قدرت صهيونيزم درجهان گفت: «در حالي كه تسلط برطلا، اولين ابزار ما براي سلطه بر جهان است، دومين وسيله ما بايدتسلط بر مطبوعات جهاني، باشد.» حرفي كه 28 سال بعد، در نخستين كنگره جهاني صهيونيسم كه در شهر بال سوئيس برگزار شد به گونه اي جدي تر از سوي «تئودور هرتزل» عنوان شد. «هرتزل» دراين كنگره گفت: «ما هنگامي در تشكيل دولت اسرایيل موفق خواهيم شد كه بر ابزارهاي تبليغاتي و مطبوعاتي جهان تسلط داشته باشيم!.» بنابراين تسلط رسانه اي صهيونيست‌ها از آمريكا شروع شد و ازطريق سيطره بر وسايل ارتباط جمعي اعمال نفوذ در آرا وتصميمات كنگره آمريكا را براي جهت دهي افكار عمومي به نفع خود به كارگرفت. آخرين آمارها نشان مي دهد حدود 80 درصد وسايل ارتباط جمعي آمريكا، به گونه اي مستقيم و يا غير مستقيم در اختيار صهيونيست‌هاست و همچنين برحجم آن افزوده مي شود، همچنين افراد و عناصرتحت نفوذ صهيونيسم، برنامه هاي راديويي و تلويزيوني آمريكا راتوليد مي كنند.

از جمله خبرگزاري هاي تحت نفوذ صهيونيسم درآمريكا مي توان به قسمت اعظم خبرگزاري آسوشيتد پرس، از نظرسرمايه گذاري و مديريت عناصري خاص و تسلط رواني بر خبرگزاري هاييونايتد پرس و اينترنشنال نيوز سرويس،اشاره كرد. روزنامه نيويورك تايمز يكي از روزنامه هاي مطرح ايالات متحده، از سال 1986‌در سيطره صهيونيست ها بوده است. در آن زمان، «آدولف اوش» يهودي با استفاده از اوضاع بحراني روزنامه، امتياز آن را از «هنريرانموند» مؤسس اين روزنامه خريد و از آن مقطع، اين روزنامه درخدمت منابع صهيونيستي قرار گرفت.

پاز نيويورك تايمز، واشنگتن پست از نظر نزديكي به اهداف صهيونيست ها در مرتبه دوم قرار دارد،مهم ترين دليل اهميت اين روزنامه، تاثير آن بر محافل ودستگاه هاي حكومتي در آمريكاست. تسلط صهيونيست ها بر واشنگتن پست نيز به سال 1933 باز مي گردد. در آن تاريخ، به دليل بحران مالي اين روزنامه، فردي يهودي به نام يوجين ماير از فرصت استفاده كرد و آن را با مبلغي اندك از «جان مك لين» خريد.

با اين سوابق و هشدارهاي اكيد تهاجم فرهنگي و اخيراً جنگ نرم متوجه خواهيم شد امروزه رسانه ها به قدرت عظيمي تبديل شده‌اند كه توان بي‌سابقه اي براي در نور ديدن حريم خصوصي افراد دارند، مانند انتشار خبرهايي از تجاوز به عنف آدم ربايي شکنجه يا كشتن يك كودك توسط والدينش، كشتن همسر به بهانه ارتباط نامشروع با ديگري و... بنابراين اينك رسانه ها به اين دليل كه توان فوق العاده اي در ورود در حريم خصوصي افراد از نظر بازخوردهاي اجتماعي و كاركردهايي كه در شكستن مرزهاي خصوصي مردم دارند، داراي اهميت فوق العاده اي براي ايجاد «احساس ناامني» هستند.

توانايي شگرف رسانه‌هاي جمعي در شكل‌دهي افكارعمومي، نگرش‌و رفتار افراد، موجب شده تا برخي وسایل ارتباط جمعي که به نشريات زرد مشهورند ،بتوانند با كاركردهاي منفي و تخطي از اخلاق رسانه‌اي، سلامت فكري و اخلاقي آحاد جامعه را تهديد كنند و الگوهاي نابهنجار رفتاري و احساس ناامني را در جامعه رواج دهند و يا، نرخ وقوع انحرافات اجتماعي را پايين بياورند.

بدون شك هر اندازه «احساس ناامني اجتماعي» بيشتر باشد، امكان بروز التهاب هايي همچون پرخاشگري، اضطراب، خستگي پذيري و درنتيجه بروز برخي جرايم در جامعه بيشتر خواهد شد ، همواره نوعي نگراني و احساس ناامني در عامه مردم وجود دارد كه از مصاديق آن شايعاتي است كه هر چند وقت توسط برخي رسانه ها در جامعه مطرح مي شود. يكي از مهمترين متغيرهاي تاثيرگذار بر مفهوم نوين «امنيت رواني» ورود انسان به جامعه اطلاعاتي و كنش ها و واكنش هاي او در دنياي مجازي است. مهمترين زمينه ناامني در جايي شكل مي‌گيرد كه ندانيم در كدام دنيا زندگي مي كنيم؛ خانه زندگي اي باحصارهاي شيشه اي وشكننده يا با ديوارهاي بلند و نفوذناپذير. به اعتقاد برخي صاحب نظران ارتباطات، حتي تصور امكان زندگي در جامعه بسته اطلاعاتي موجود، موقعيتي نا امن و لرزان در حوزه فرد و جمع است.

«مانوئل كاستلز» استاد برجسته برنامه ريزي در دانشگاه بركلي آمريكابا تاليف اثر مشهور «عصر اطلاعات و ظهور» نشان داده است كه دامنه تاثيرگذاري ارتباطات نوين كه عمدتاً الكترونيكي است، هم عينيت و هم ذهنيت زندگي انسان و جامعه امروز را به گونه اي تغيير داده است،كه همه مولفه هاي سياسي، حقوقي، فرهنگي و اقتصادي نياز به تعريف مجدد دارند.

آفرينش:ديپلماسي عمومي ايران و مناطق اطراف

«ديپلماسي عمومي ايران و مناطق اطراف»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛ديپلماسي عمومي يكي از رويكرد هاي اساسي در پيشبرد اهداف سياست خارجي هر کشوري در عصر کنوني به شمار مي رود. در اين بين ديپلماسي مردمي يا ديپلماسي عمومي در واقع به همه فعاليت هاي استراتژيک تبليغاتي، اطلاع رساني، رسانه اي، فرهنگي، جمعي و گروهي و بالاخره چهره به چهره اطلاق مي شود که هدف آن تبيين و توجيه سياست خارجي هر کشوري در داخل و خارج کشور است.در اين ميان بايد گفت که ديپلماسي عمومي چهره اي آشکار و در برابر ديپلماسي پنهان قرار دارد و به تناسب اهميتي که کشور ها به اين موضع در سياست خارجي خود مي دهند از منافع و دستاوردهاي ديپلماسي عمومي بهره مند مي‌شوند .

در اين ميان به طور مثال امريکا حداقل در يک دهه اخير به شدت کوشيده است تا از اين نوع ديپلماسي در سياست خارجي خويش در کنار ساير ابعاد ديگر سياست خارجي خود بهره گيرد.يعني از يک سو در کنگره آمريکا کميسيون «کميسيون ديپلماسي عمومي و ارتباطات استراتژيک» در اين راستا حرکت ميکند و از سويي نيز دولت در سياست خارجي خود در اين راستا گام برمي‌دارد . به طور نمونه بازيگران هاليوود از ماه ها قبل از استقلال سودان جنوبي با سفر به اين مناطق کوشيدند تا بهر وري مناسبي از آن داشته باشند.

در بعد ديگر ترکيه نيز از بهره وران مهم از ديپلماسي عمومي در خاورميانه است. اين کشور نيز هوشمندانه با درک فضاي سياسي خاور ميانه در سالهاي اخير و بوِيژه در تحولات بهار عربي خاورميانه کوشيده است تا از اين عنصر در سياست خارجي خود و در خدمت منافع ملي، اقتصادي و سياسي بهره گيرد. چنانچه سفر اخير اردوغان و مقامات اين کشور به کشور بحران زده سومالي در اين راستا تفسير مي‌شود.

در اين ميان تر کيه اکنون در طي چند ماه گذشته به نحوي از اين عنصر در تحولات بهار عربي استفاده کرده است که ضمن افزايش محبوبيت خود در جهان عرب (به استناد برخي از نظر سنجي ها) مسلما منافع چند بعدي اقتصادي سياسي و فرهنگي خود را در آينده خاورميانه به دست خواهد آورد . به طور نمونه ترکيه در ماه هاي گذشته عملا به بازيگر نخست ديپلماتيک و استفاده کننده از ديپلماسي عمومي در تحولات بهار عربي تبديل شده است.

در مقابل اين رويکرد ترکيه کشور ما هنوز نتوانسته است از ظرفيتهاي عظيم و گسترده ديپلماسي عمومي در محيط هاي منطقه اي اطرف خود بهره گيرد به طور مثال با وجود پتانسيل‌هاي گسترده و مناسب کشور در کشورهايي نظير افغانستان و...

عملا ما نتوانسته‌ايم در اين مسير بکارگيري درست از ديپلماسي عمومي حرکت کنيم چه اينکه راکد بودن سياست خارجي در حوزه خيزش هاي بهار عربي و مناطق همجوار خود گواه مهمي بر اين امر است .امري که بي شک نيازمند نوعي نگاه دوباره از سوي دستگاه هاي مسئول در سياست خارجي کشور است .

مردم سالاري:ترديد در وعده 2/5 ميليون شغل

«ترديد در وعده 2/5 ميليون شغل»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن مي‌خوانيد؛ابهام در تحقق وعده هاي دولت، اين روزها فقط از سوي منتقدان احمدي نژاد مطرح نمي شود، بلکه بسياري از اصولگرايان و ياران گذشته دولت نيز لب به انتقاد مي گشايند و از وعده هاي غيرقابل تحقق احمدي نژاد و يارانش گلا يه مندند.

ايجاد 2/5 ميليون شغل در سال 90 يکي ديگر از وعده هاي مهم دولت احمدي نژاد است که با تبليغات گسترده در ابتداي سال مطرح شد و حال که 5 ماه و نيم از سال جاري مي گذرد، تحقق اين وعده دولت با ترديدهاي بيشتر روبه رو است. واکنش جدي به آمار اشتغال زايي دولت از سال 89 آغاز شد که دولت در بهمن ماه 89 به يکباره اعلا م کرد که بيش از يک ميليون و ششصد هزار فرصت شغلي ايجاد کرده است. آن روز، دولت از تحقق يک ميليون و هشتصد هزار شغل تا پايان سال 89 خبر داد.

اما در نهايت هم همان يک ميليون و ششصدهزار شغل را به صورت رسمي اعلا م کرد. همين ميزان اشتغال زايي بودکه صداي احمد توکلي را نيز بلند کرد که در تحليلي مفصل به عنوان رئيس مرکز پژوهش هاي مجلس، تحقق اين ميزان فرصت شغلي را امري غيرممکن دانست. انتقاد به اين آمار، در اين ميزان باقي نماند و بسياري از نمايندگان مجلس از ابهام در اين آمار سخن به ميان آوردند و در نطق هاي مختلف از مشکل بيکاري در حوزه هاي انتخابيه شان سخن گفتند.

در زمان تبليغات دولت در ايجاد يک ميليون و ششصد هزار فرصت شغلي اين موضوع مطرح شد که دولت براي راستي آزمايي آمارش، حداقل از هر استان، جزئيات ايجاد شغل در يک شهر را اعلا م کند، تا بتوان آن را بررسي دقيق کرد. اگرچه احمدي نژاد اين قول را داد که وزير کار، جزئيات اشتغالزايي را اعلا م کند، اما تا اين لحظه هنوز خبري از اين اقدام دولت براي راستي آزمايي نيست. اما همانطور که مطرح شد، درحالي که درخصوص آمار سال 89، ابهام وجود دارد، چگونه دولت مي خواهد در سال 90 به يکباره 2/5 ميليون شغل ايجاد کند؟ البته اين روزها برخي خبرها از عقب نشيني دولت از تحقق وعده 2/5 ميليون شغل حکايت دارد. اگرچه اين اخبار تکذيب مي شوند، اما يک موضوع اساسي اينجا قابل طرح است.

ايجاد 2/5 ميليون فرصت شغلي، قطعا امري يک شبه نيست. ايجاد شغلي پايدار که حداقل نيروهاي بيکار کشور که خيل عظيم آن ازقشر جوان هستند، نيازمند زمان است.

اين در حالي است که طي پنج ماه و نيمي که از سال جاري مي گذرد، مشاهده شده که دولت بيش از آنکه درگير فعاليت هاي اجرايي باشد، با حاشيه دست و پنجه نرم کرده است. دولت مي بايست حال که تقريبا نيمي از سال 90 گذشته، گزارشي از روند اجرايي شدن وعده 2/5 ميليون شغل ارايه کند. قطعا قابل پذيرش نيست با روندي که در حال حاضر دولت طي مي کند، به يکباره در بهمن ماه سال جاري اعلام شود، وعده دولت محقق شده است.

تهران امروز:ضدحمله به قطب «شر»

«ضدحمله به قطب شر»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي تهران امروز به قلم آرش راهبر است كه در ان مي‌خوانيد؛براي همه آنهايي كه گاهي از آيتم‌ها و مجادلات لفظي خاله‌زنكي برنامه 90 گلايه داشتند و به آن انتقاد مي‌كردند، برنامه پريشب يك اتفاق ويژه و يك فرصت شگفت‌انگيز بود. افشاي گوشه‌هايي از فساد جاري در فوتبال ايران آنقدر مبهوت‌كننده بود كه بي‌ترديد خواب را از چشمان بسياري از علاقه‌مندان ربود و آنها را تا طلوع آفتاب به فكر فرو برد. براي نخستين بار بود كه در يك برنامه تلويزيوني پرده از تاريكخانه فوتبال ايران فرو افتاد و دست شماري از ناپاكان رو شد.

ورود به ماجراي دلالي و حق‌حساب‌بگيري در فوتبال ايران همواره يكي از مخاطرات رسانه‌اي بوده و در سال‌هاي گذشته بسياري از خبرنگاران و حتي دست‌اندركاران زخم‌خورده فوتبال، بابت افشاي خفيف پليدي‌هاي مافياي فوتبال دچار دردسرهايي شده‌اند.

حالا اما با ورود تلويزيون و برنامه پرطرفداري چون «90» ماجرا سر و شكل تازه‌اي به خود گرفته و مي‌توان گفت كه حمله برق‌آسا به صف دشمنان فوتبال به‌شدت آنها را ترسانده و تحت تاثير قرار داده است. بي‌ترديد از همين امروز حساسيت ديگر عناصر فعال در زمينه فوتبال نيز بالا رفته و نسبت به رفت و آمد عناصر مشكوك و ارتباطات آنها نگران خواهند بود. شايد بتوان اين اتفاق را تحت تاثير كمرنگ شدن حضور دولت در عرصه فوتبال باشگاهي تلقي كرد.

حالا كه بنگاه‌ها و نهادهاي دولتي با حساب و كتاب بيشتري در فوتبال خرج مي‌كنند و قرار است رفته‌رفته پاي خصوصي‌ها در زمين فوتبال محكم شود، مي‌توان حدس زد كه عرصه روز به روز بر دلالان و باج‌گيران فوتبال تنگ‌تر خواهد شد. عمده فساد فوتبال به دليل فقدان تعهد و نظارت بر اجراي آن به وجود آمده و حالا موعد بازگشت است.

ابتكار:احمدي‌نژاد به جايي رسيده که هاشمي رسيده بود

«احمدي‌نژاد به جايي رسيده که هاشمي رسيده بود»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم غلامرضا کمالي‌پناه است كه در ان مي‌خوانيد؛در نيمه‌ي اول دهه‌ي هفتاد که مصادف با دوره‌ي دانشجويي نگارنده بود، به اقتضاي آن سن و فضاي دانشگاهي، در آن روز انتقادات زيادي به هاشمي داشتم. اکنون که به پشت سر نگاه مي‌کنم، بسياري از آن تندروي‌ها را واقعي و منصفانه نمي‌دانم. اما آنچه هنوز نمي‌توانم از آن بگذرم و باورم بر آن خدشه‌ناپذير است، مصاحبه‌هاي رئيس‌جمهور وقت، يعني جناب آقاي هاشمي با خبرنگاران بود. هنوز هم وقتي سخنان و پاسخ‌هاي کوبنده و سرشار از اعتمادبه‌نفس آن روز ايشان را در ذهن مي‌گذرانم، نمي‌توانم عصبانيتم را ناحق به‌شمار بياورم. در آن روز درحالي‌که فاصله‌هاي طبقاتي بيشتر و بيشتر مي‌شد و تورم از چهل‌درصد بالاتر رفته بود و اکثر مردم سنگ بر شکم مي‌بستند، رئيس‌جمهور با لبخند و آرام ادعا مي‌کرد همه‌چيز در مملکت خوب است. اجاره‌نشين‌ها مشکل خانه ندارند، بلکه خوش‌نشين هستند، مشکل گراني وجود ندارد و چنان توصيفي مي‌کرد که انگار مدينه فاضله است.

ما مردم خوب مي‌دانستيم همه اين حرف‌ها واقعي نيست؛ اما سر در نمي‌آورديم چرا هاشمي، قهرمان و سردار سازندگي و فرمانده جنگ و يار نزديک امام، اين‌گونه واقعيت‌ها را کتمان مي‌کند يا وارونه جلوه مي‌دهد؟ آيا همه اين کارها براي مصلحت نظام و انقلاب و کشور لازم بود؟

رئيس‌جمهور اصلاحات اگرچه اشکالات خاص خود را در نحوه مديريت داشت و اين نگارنده در همان سال‌ها انتقادات خويش را به اين‌گونه مديريت‌ها صراحتاً بيان مي‌کرد، اما کمتر ديده شد که بخواهد از حربه مصلحت براي کتمان واقعيت استفاده کند. بي‌هيچ نگراني و رودربايستي شرمندگي خويش را به زبان مي‌راند و اين البته بسيار ارزشمند بود. اگرچه گاهي سبک خود را ناديده مي‌گرفت و نگارنده در مقاله «خاتمي از سبک خود گذر نکند» در روزنامه رسالت اين موضع را به نقد کشيد.

اما رئيس‌جمهور کنوني با منش و مشي متفاوتي در صحنه حاضر شد. نه باد به غبغب مي‌انداخت و نه پرطمطراق و فيلسوفانه حرف مي‌زد. خيلي ساده و خودماني و به زبان کوچه و بازار با مردم سخن مي‌گفت. شعار دلرباي «مردي از جنس مردم» هم حقاً با رفتار و گفتار وي در آن روز سازگاري نزديکي داشت. سخناني مي‌گفت که درد دل مردم بود. واقعيت‌هاي جامعه را عريان بيان مي‌کرد. از فاصله‌ها، فقر عميق، بي‌عدالتي و همه درددل‌هاي مردم سخن مي‌گفت. مردم آسيب‌پذير و رنج‌ديده، غم‌ها و دردهاي خويش را در آيينه سخنان وي مي‌ديدند و از اينکه براي اولين‌بار شخصي در پشت جعبه جادويي از دردشان سخن مي‌گويد، برايشان تسلي‌بخش بود.

اما رفته‌رفته واقعيت کشورداري هم وجود آقاي احمدي‌نژاد را به تسخير خود درآورده است. او ديگر آن شخص طغيان‌گر سنت‌شکن نيست. سال‌هاي سال مصلحت‌گويي در کشور ما به سنتي آزاردهنده تبديل شده بود. به‌همين‌سبب هر دروغي مباح شمرده مي‌شد و هر تصميمي و عملي براي دستيابي به اهداف، لازم و درست جلوه داده مي‌شد.

با ظهور و حضور احمدي‌نژاد تصور مي‌شد که اسب قدرت رام بچه‌هاي کف خيابان گشته است. حاشيه‌نشين‌ها و خوش‌نشين‌ها و ناديده‌گرفته‌‌شده‌ها که اکثريت را داشتند، خوشحال گشتند و ريختند پاي صندوق تا سهمي در اسب‌سواري داشته باشند. اما اگرچه اقداماتي در جهت وعده‌ها صورت گرفت، کم‌کم «مصلحت» و «سنت قدرت» زورش چربيد و اميد مردم حقيقت‌جو را رام خويش کرد.

زماني‌که احمدي‌نژاد حکم قانوني سنگسار را در سازمان ملل تکذيب کرد و آقاي اژه‌اي هم تکذيب رئيس‌جمهور را تکذيب کرد، بخشي از دوستداران وي (رئيس‌جمهور) از او دلخور شدند که چگونه موضوع به اين روشني را انکار کرده است. وقتي اين‌همه روزنامه و روزنامه‌نگار در تنگنا قرار گرفتند و از ترس برخورد به لکنت زبان افتادند و بسياري از منتقدان اصولگرا هم بايکوت شدند، باز رئيس‌جمهور محترم در هر فرصتي دولتش را آزادترين دولت براي بيان انتقادات به‌حساب مي‌آورد و باز بخش ديگري از طرفداران وي انگشت به دهان مي‌شدند. کار به جايي رسيده که آقاي خوش‌چهره، طرفدار سرسخت قبلي و منتقد فعلي رئيس‌جمهور، وضعيت انتقاد را در اين دوره بسيار سخت توصيف کرده و دولت اصلاحات را از اين حيث ترجيح داده است.

اکنون ديگر سخن از افشا و برخورد با مفسدان اقتصادي در کار نيست. ايشان چنان سخن مي‌گويد که گويي در مملکت هيچ مشکلي وجود ندارد و منتقدان را به سياه‌نمايي محکوم مي‌کند و همه‌چيز را امن و امان جلوه مي‌دهد. اکنون به جايي رسيده است که هاشمي در زمان خويش رسيده بود. اميد است که احمدي‌نژاد به مرام و سبک خويش بازگردد.

شرق:سرسام‌ در بازار سكه

«سرسام‌ در بازار سكه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي شرق به قلم ميثم رادپور است كه در آن مي‌خوانيد؛امروز قيمت طلا ركورد بي‌سابقه‌اي را تجربه كرد. خريداران طلا در كمال ناباوري تنها براي 10347/31 گرم طلا 1922‌دلار پرداختند؛ 20 ماه پيش خريداران تنها 1050دلار براي هر اونس طلا مي‌پرداختند و هشت‌ماه پيش اين قيمت حدود، هزار و 350دلار بود. (افزايشي هيجان‌انگيز و در عين حال نگران‌كننده و حتي وحشتناك).

اين افزايش قيمت با استفاده از اهرم قيمت دلار به ريال با اندازه‌هاي بزرگ‌تري به بازار طلاي تهران انتقال يافت. چند روز پیش هر سكه تمام بهار آزادي به قيمتي حدود 596 هزار تومان معامله شد و اين در حالي است كه تنها 50 روز قبل اين قيمت معادل 430 هزار تومان بود. دليل اساسي اين افزايش سرسام‌آور قيمت طلا، بي‌اعتبارشدن ارزش پول‌هاي معتبر خارجي است. ارزش پول عمدتا به اعتبار ناشر آن بستگي دارد.

آشفتگي اقتصاد جهاني اعتبار ارزهاي جهاني را به شدت زير سوال برده است؛ اعتباري كه غالبا بر پايه اقتصاد ايالات‌متحده و اتحاديه اروپا استوار است. تزلزلي كه امروز در اقتصاد جهاني ملاحظه مي‌شود، اعتبار ارزهاي معتبر جهاني را نيز متزلزل مي‌كند. اينك با پول‌هايي كه اعتبار ناشر آن زير سوال است، قيمت طلا بسيار‌گران شده است. معامله‌گران بين كاغذ و طلا، طلا را انتخاب مي‌كنند؛ چرا كه در حال حاضر طلا نماينده ثروت است و پول يا همان كاغذ نماينده ورشكستگي.

آثار اين تلاطم ديوانه‌وار به وضوح در اقتصاد جهاني قابل‌ رويت است. سرمايه‌گذاران اعتماد نمي‌كنند، سرمايه تجهيز نمي‌شود، كسب‌وكارها دوام نمي‌آورند، خلق ارزش كاهش مي‌يابد و سوداگري افزايش مي‌يابد. چنين تلاطمي در نرخ فلز مسحور‌كننده‌اي مانند طلا اساسا سلامت محيط كسب‌وكار را مخدوش مي‌كند و موجي از نگراني و هيجان براي صاحبان كسب‌وكار به همراه مي‌آورد. وضعيتي كه در اقتصاد كشورمان هم كم و بيش قابل ‌مشاهده است.

در اين وضعيت از مقام ناظر بازار پول كشور يا به عبارتي همان دولت انتظار مي‌رود براي ايجاد پول‌هاي بلندمدت، پول‌هايي كه مدت زمان بيشتري در خدمت كسب‌وكارها هستند، پول‌هايي كه به قصد سرمايه‌گذاري در بخش واقعي اقتصاد سرمايه‌گذاري شده‌اند، تصميمات مناسب‌تري اتخاذ كند.

بديهي است كه اقتصاد متلاطم به دنبال بهانه‌اي براي دامن زدن به نگراني‌هاست؛ بهانه‌اي كه بانك مركزي كشورمان با كاهش نرخ سود سپرده‌هاي سرمايه‌گذاري براي اقتصاد فراهم كرد. و اما اقتصاد جهاني هنوز هم از درد بحران مالي 2007 به خود مي‌پيچد. ابزارهاي مالي كه در دوران شكوفايي اقتصاد ايالات متحده و اروپا، ابزارهايي براي تسهيل معاملات و تجهيز سرمايه بودند، ضربه محكمي را طي بحران جاري بر پيكره بازارهاي مالي و البته بازارهاي كالا وارد كردند.

پس از بحران، هنوز هم چشم و گوش تحليل‌گران به دنبال شنيدن اخبار خوب از وضعيت اشتغال و رشد اقتصادي ايالات‌متحده و اروپاست؛ انتظاري كه بس طولاني شده و معامله‌گران اميدوار را نااميد كرده است. اميد از دست‌رفته معامله‌گران، شاخص‌هاي بازارهاي مالي جهاني را خصوصا در روزهاي گذشته باز هم كاهش داد تا پايه‌اي محكم‌تر براي رشد قيمت طلاي جهاني فراهم شود.

در حال حاضر ارزش با طلا حفظ مي‌شود و ساير سرمايه‌گذاري‌ها ضدارزش محسوب مي‌شوند. با اين بينش، حداقل در كوتاه‌مدت برعكس شدن روند قيمت طلا انتظار نمي‌رود و حتي در بلند‌مدت هم افق روشني براي طلا انتظار مي‌رود. در حال حاضر بسيارند معامله‌گراني كه به اميد قيمت‌هاي بالاتر از 2000 دلار در هر اونس، طلا را با اين قيمت‌هاي بالا با آمده خريده‌اند.

دنياي اقتصاد:بازار بدون سود، بازار نیست

«بازار بدون سود، بازار نیست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است كه در آن مي‌خوانيد؛کسب سود در بازار، اگر همراه با زیر پا گذاردن قواعد بازار آزاد نباشد، نه تنها قابل خرده‌گیری نیست که ای بسا بودن بازار وابسته به آن است.

بازار بدون انگیزه سودآوری، بازار نیست و اقتصاد بدون بازار، اقتصاد نیست که بخواهد پیشرفت کند یا نکند. این سخن از آن جا رفت که امروز به خصوص در بازار‌هایی چون ارز و طلا صحبت از آن است که دلالان به دنبال سود خویش، موجب نوسانات آن هستند و هر چه هست تقصیر این دست افراد است. اگر این افراد قاعده بازی را به‌ هم نزده‌اند و در چارچوب بازار به دنبال کسب سود و خرید و فروش هستند، نوسان بازار هم اگر به دست آنان باشد، نمی‌تواند وجهه‌اي غیرقانونی به خود بگیرد. آن‌چنان که مثلا در بازار ارز جهانی نیز چنین است و بازیگران نه از روی خیر اجتماعی که به خاطر کسب سود، داد و ستد می‌کنند و گاه به جزر و مد ارزی دامن می‌زنند.

مساله اصلی این است که اگر یک بازیگر نوعی بازار، پس از چند مورد پیش‌بینی با زیان و شکست مواجه باشد، وی ناگزیر به ترک بازار است. خصلت بازار بر این اساس است تا بهترین بازیگران بیش از سایرین بتوانند در بازار فعال باشند و به کسب سود بپردازند. بدین شکل اگر نگران فعالیت آن دسته از فعالانی هستیم که درست پیش‌بینی نمی‌کنند و به نوسانات مضر در بازار دامن می‌زنند! باید گفت که نگرانی آن چنانی نیست که این گروه از بازیگران ناگزیر به ترک بازار خواهند بود و عملکرد آنان بر روند بلند مدت بازار تاثیر نمی‌گذارد.

واقعیت این است که دلالانی که به درستی اقدام به پیش‌بینی می‌کنند، نه تنها موجب سودآوری خود می‌شوند، بلکه در نهایت عملکرد آنان موجب افزایش رفاه اجتماعی است. مثلا فرض کنید، بازیگری در بازار ارز به درستی پیش‌بینی می‌کند که تا چند صباح دیگر تقاضا به دلیلی بر عرضه پیشی می‌گیرد و بازار با کمبود ارز مواجه می‌شود، وی با در دست گرفتن ارز و فروش آن در هنگام محدودیت، نه تنها موجب می‌شود که نوسان ارزی محدود باشد، بلکه محدودیت ارزی را نیز کاهش می‌دهد؛ بنابراین نه تنها مبارزه برای ورود فعالان جدید به بازار کاری بيهوده است که خود بازار اگر چارچوب‌هایش حفظ شود، اقدام به تصفیه فعالان خوب از بد می‌کند که ای بسا بازار و اقتصاد خود نیازمند فعالانی است که تنها برای کسب سود، اقدام به خرید و فروش می‌کنند.

مشکل اقتصاد ایران آنجا است که به دلیل ضعف در ایجاد فرصت‌های شغلی مناسب، افراد نا آگاه به بازار و معمولی که در اقتصادهای دیگر کار خود را می‌کنند و درآمد و رفاه خویش را دارند، ناگزیر وسوسه می‌شوند که به این بازار وارد شوند، اما به هر رو همچنان که بیان شد، سیاست‌گذار باید با حفظ آزادی ورود و خروج به بازار و اتکا به آن، آن چنان ترسی از عملکرد آنان به خود راه نداده و در عین حال به جای تذکر دادن به آنان در اندیشه سیاست‌هایی باشد که نرخ بیکاری را محدود و رشد اقتصادی را دو چندان می‌کند.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار