گوناگون

بحثی درباره‌ی رمان تاریخی

پارسینه: جواد اسحاقیان با بیان این‌که رمان تاریخی، معرف هویت ملی و تاریخی ماست، می‌گوید: هرگاه بورژوازی ملی کشوری به طور طبیعی و تدریجی در حال بالندگی باشد، رمان تاریخی هم به تبع آن رشد بیشتری خواهد داشت.

این پژوهشگر و منتقد ادبی در پاسخ به پرسش‌های ایسنا درباره‌ی رمان تاریخی و جایگاه آن در ادبیات داستانی‌ کشورمان، یادداشتی نوشته است که متن آن در پی می‌آید:

در پرسش اصلی شما به «رمان اسطوره‌ای» اشاره نشده بود و من خود آن را به «رمان تاریخی» افزودم. علت این است که این دو «نوع ادبی» را از هم نمی‌توان جدا کرد. پیشینه‌ی «رمان تاریخی» از عصر مشروطیت (۱۲۸۵ ه. ش.) به بعد قابل طرح است اما آثار اسطوره‌ای ما، پیشینه‌ای بسیار کهن‌تر دارد؛ چنان که نخستین بخش تاریخ غیرمدون ما در «شاهنامه»ی «فردوسی پاکزاد» از روزگار نخستین بشر (کیومرث) آغاز می‌شود و به روزگار تاریخی «ساسانیان» می‌انجامد. این دو بخش را به هیچ وجه نمی‌توان از هم جدا ساخت. مثالی می‌زنم. در بخش تاریخی «شاهنامه» از «بزرگمهر» حکیم وزیر دانای «انوشیروان» سخن می‌رود که شخصیتی تاریخی بوده است. اما در روزگار کودکی و هنگامی که آوازه‌ی هوش و دانایی او بر بزرگان آشکار می‌شود، ماری از رویش می‌گذرد اما گزندی به او نمی‌رساند. دقت کنید که مار به عنوان یک نماد، سمبولی از زیرکی است. در کتاب «پیدایش» در «تورات» هم مار به دانایی و زیرکی تعریف می‌شود. این که ماری از آسیب رساندن به «بزرگمهر» ـ که مظهر دانایی است ـ خودداری می‌کند، نشانه‌ی این است که نمی‌تواند برخلاف طبیعت نمادین خود رفتار کند. این رخداد ـ که در «شاهنامه» آمده است ـ یک روایت اسطوره‌ای است اما درست در متن بخش تاریخی «شاهنامه» آمده است.

اکنون به یک نمونه‌ی «رمان تاریخی» مانند «سَووشون» خانم دانشور اشاره می‌کنیم که در سال ۱۳۴۸ نوشته شده است. در این رمان ـ که ناظر به رخدادهای تاریخ کشورمان در سال ۱۳۲۳ در «دولت سهیلی» و در کشاکش اشغال کشورمان به وسیله‌ی نیروهای اشغالگر آمریکا، انگلستان و شوروی است ـ به اسطوره‌ی «سوک سیاوش» اشاره دارد. از یک سو اسطوره‌ی کشته شدن مظلومانه‌ی «سیاوش» به دست «گرسیوز» و به اشاره‌ی «افراسیاب» با رخداد تاریخی شهادت امام حسین (ع) به هم آمیخته است و از سویی دیگر، «یوسف» شوهر «زری» در رمان، نمودی از «سیاوش» دارد چنان که «زینگر» انگلیسی، نقشی مانند «افراسیاب» ایفا می‌کند. می‌بینید که حتی در رمان نیمه‌تاریخی‌ای چون «سووشون» هم اسطوره با «تاریخ» معاصرمان درهم آمیخته است. یکی از داستان‌های کوتاه اصغر الهی، «دیگر سیاوشی نمانده است» نام دارد اما این «سیاوش» درواقع یک چریک زندانی است. اعدام این چریک ـ که یک شخصیت و معرّف یک جریان سیاسی ـ تاریخی (دموکراتیک و ضدامپریالیستی) است ـ با اسطوره‌ی «سیاوش» نیز درآمیخته است. ادبیات داستانی ما تنها با پرداختن به این اسطوره‌های برجسته‌ی کهن، بارور و خلاق می‌شود و ادبیات داستانی معاصر را با گذشته‌ی دور اسطوره‌ای ما پیوند می‌دهد.

اما درباره‌ی این‌که رمان تاریخی چه جایگاهی در ادبیات داستانی و فرهنگ ملّی ما دارد، باید گفت رمان تاریخی، معرّف هویت ملّی و تاریخی ما است. در انگلستان رمان تاریخی هنگامی پدید می‌شود که مناسبات طبقاتی در جامعه تغییر یافته و طبقات و لایه‌های اجتماعی تازه‌ای به پهنه‌ی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور راه یافته‌اند که پیشتر نبوده‌اند. این طبقات، بورژوازی و خرده‌بورژوازی نوپا هستند که در برابر اشرافیت زمین‌دار سر برآورده‌اند و سهمی از قدرت سیاسی می‌طلبند. «سِر والتر اسکات» رمان‌نویس تاریخی این روزگار است. به نظر لوکاچ در کتاب «رمان تاریخی» شخصیت‌های رمان تاریخی والتر اسکات نماینده‌ی ویژگی‌های تاریخی دوره‌ی خودشان هستند . به باور او تا قبل از این، تاریخ ساخته و پرداخته‌ی شاهان و قدرتمندان سیاسی بوده است اما در قرن هجدهم و نوزدهم، توده‌ها هم به پهنه‌ی تاریخ راه می‌یابند و سهمی از قدرت سیاسی می‌طلبند. این تجربه‌ی سیاسی و تاریخی تنها در رمان تاریخی نمود می‌یابد. جمشید مصباحی‌پور ایرانیان نیز در کتاب خود با عنوان «واقعیت اجتماعی و جهان داستان» (۱۳۵۸، ۱۶) می‌نویسد: «چون بورژوازی در جزیره‌ی انگلستان پیشرفته‌تر از کشورهای قاره‌ی اروپا بود، احساسات ملی در آنجا پیش از این کشورها زاده شد. از همین رو رمان تاریخی ـ که محورش احساسات ملی است ـ در انگلستان زودتر از کشورهای قاره پدید آمد.»

در ادبیات داستانی ما نیز رمان تاریخی هنگامی پدید می‌شود که طبقات و طیف‌های اقتصادی ـ اجتماعی تازه‌ای به پهنه‌ی کنش سیاسی و تاریخی کشور راه می‌یابند که پیشتر وجود نداشته‌اند. بورژوازی مالی و صنعتی نوپا و ضعیف کشور، در پی شناخت هویت ملی و تاریخی خود افتاده تا جایگاه تاریخی‌اش را در عرصه‌ی فرهنگی و قدرت سیاسی اشغال کند؛ قدرتی که پیشتر در انحصار اشرافیت و نظام عشیره‌ای و ایلیاتی تباه و فرسوده‌ی قاجار بوده است. پایه‌ها و فلسفه‌ی پیدایش رمان تاریخی در ایران دو بنیاد اصلی داشت: نخست فردیت و شوق به کسب آزادی‌های فردی و اجتماعی و حاکمیت قانون در داخل از یک سو، و مبارزه با سلطه‌ی دو قدرت استعماری تبهکار روسیه‌ی تزاری و بریتانیای کبیر. به این دلیل، رمان و رمانس تاریخی به دو نیاز مبرم و روح زمانه‌ی خود، پاسخ می‌داد: بورژوازی نوپای ملی ایران از یک سو خواهان آزادی در سرمایه‌گذاری داخلی و حمایت از آن و از سوی دیگر مخالف ورود سرمایه و نفوذ اقتصادی و مالی استعمارگران بود. هم جهتگیری دموکراتیک و ملی داشت، هم به آزادی‌های مدنی و حقوق شهروندی اعتقاد داشت. هم با نیروهای واپسگرا در داخل مبارزه‌ی فکری می‌کرد، هم با نفوذ دولت‌های بیگانه مخالف بود.

محمد غلام در کتاب «رمان تاریخی» خود همه‌ی رمان‌های تاریخی را در ادبیات داستانی ما از سال ۱۲۸۴ (یک سال پیش از انقلاب مشروطیت) تا سال ۱۳۳۲ مورد بررسی دقیق قرار داده است که به انتظاراتِ نخستینِ خوانندگان پاسخ می‌دهد و در مورد زمینه‌های سیاسی ـ اجتماعی، زمینه‌های فرهنگی، زمینه‌های فکری ـ فلسفی، شکوفایی و رکود نسبی رمان تاریخی به تفصیل می‌نویسد اما دانسته نیست چرا نویسنده سال انتشار نخستین رمان تاریخی «شمس و طغرا» را ۱۲۸۴ شمسی ذکر کرده در حالی که در صفحه‌ی نوزدهم مقدمه‌ی رشید یاسمی ـ که از بستگان کرمانشاهی نویسنده بوده است ـ آشکارا نوشته شده: «این کتاب در رجب سال ۱۳۲۵ [۱۲۸۶] نوشته شده و سال بعد به همت مرحوم معتضدالدوله‌ی کرمانشاهی طبع شده است. از آنجا که همیشه سال انتشار اثر اهمیت و سندیت دارد، می‌توان گفت نخستین رمان (رمانس) تاریخی ایران، دو سال پس از انقلاب مشروطیت یعنی در ۱۲۸۷ انتشار یافته است.

اما در مورد جایگاه رمان تاریخی در ادبیات داستانی و فرهنگی باید به دوره‌های مختلفی اشاره کرد که این‌گونه رمان‌ها، از جمله فرآورده‌های فرهنگی آنند. در دوره‌ی مشروطه‌خواهی (مشروطه‌ی اول) رمان‌هایی از نوع «شمس و طغرا» (۱۲۸۶) نوشته‌ی خسروی به روزگار حکومت مغولان در فارس و آذربایجان می‌پردازد. این رمان به شدت رنگ و بوی ملی‌گرایی و مردمی دارد؛ یعنی از یک سو به جنبشی ملی بر ضد ایلخانان مغول می‌پردازد که به پیروزی قهرمان رمان بر نیروی بیگانه می‌انجامد. از سوی دیگر نویسنده خود از شاهزادگان قاجاری و البته ترک‌تبار است. رمان به این اعتبار، سندی زنده در مورد محکومیت نظام قاجاری است. نویسنده خود از رهبران جنبش مشروطیت در کرمانشاه و مدت‌ها در تبعید روس‌های روسیاه بوده است. این رمان تاریخی به یک تعبیر، نمودی از تجددخواهی و خواهان برقراری حاکمیت قانون در کشور است؛ گویی نویسنده از طبقه‌ی اشرافی خود جدا شده با توده‌ی عدالت‌خواهان مشروطه همداستانی می‌کند. به این دلیل با آن‌که زمینه‌ی تاریخی رمان عصر اتابکان سلغری فارس (حکومت آبش خاتون معاصر سعدی) است، از ضرورت جدایی دین از سیاست و استقرار قانون اساسی سخن می‌گوید و با هر گونه سلطه‌ی بیگانه (مغولان) به شدت مبارزه می‌کند. از سوی دیگر، توده‌های شهری و روستایی در پیروزی قهرمان بر مهاجمان مغول، نقشی فعال به عهده دارند به ویژه اهالی شبانکاره. برشمردن مفاخر تاریخی از گونه‌ی کوروش کبیر و دیگر شاهان و معرفی و توصیف آثار تاریخی هخامنشی، گونه‌ای تذکار و کوشش برای آشنایی خواننده با گذشته‌های تابناک تاریخ ایران است. این رمانس ـ رمان سه‌جلدی به عنوان نخستین رمان تاریخی از اهمیت زیادی برخوردار است و من در مورد این رمان، کتابی مستقل نوشته‌ام که امیدوارم روزی روزگاری انتشار یابد.

نوع دیگری از داستان‌ها، نمایشنامه‌ها و رمان‌ها به دوره‌ی دوم مشروطه (روزگار رضاشاه یا عصر طلایی) مربوط می‌شود. از آنجا که گردانندگان جریان ضددینی و ملی‌گرایی افراطی، کارگزاران «سازمان پرورش افکار» علی‌اصغر حکمت (وزیر معارف) عصر رضاشاه هستند، طبعاً زمینه‌های شووینیستی در رمان تاریخی، نقشی غالب دارد. آثار صادق هدایت ـ با آن‌که در ملی‌گرایی خود او تردیدی نیست ـ از این آلایش برکنار نیست. نمایشنامه‌ی تاریخی «مازیار» معرّف قیام اشراف‌زاده‌ای در طبرستان است که خود را از تبار اسپهبدان ساسانی می‌داند اما شناخت درستی از علل گروش مردم به اسلام ندارد و شکست نظامی خود را از تازیان، نتیجه‌ی فاسد شدن خون ایرانیان نژاده و آمیزش با اعراب مسلمان یا خیانت برادر خود می‌داند. درواقع آنان که با اعراب می‌ستیزند، توده‌های روستایی نیستند؛ بلکه بقایای اشرافیت رو به زوال ساسانی‌اند. در داستان کوتاه «سایه‌ی مغول‌» نوشته‌ی هدایت نیز باز سرداری که به خاطر قتل و شکنجه نامزدش می‌خواهد از مغولان انتقامجویی کند، یک اشراف‌زاده از تبار ساسانیان است و از توده‌ی مردمی که باید با مغولان بجنگند، اثری نیست؛ در حالی که رمان تاریخی، عرصه‌ی مبارزه‌ی توده‌های روستایی و شهری بر ضد نظام و نژاد بیگانه یا حاکم تمامیت‌خواه داخلی است.

شما می‌توانید این آثار را با رمان‌های تاریخی دیگری مقایسه کنید که یک زمینه‌ی مشترک ضدمغولی دارد اما رهبران و توده‌های مسلح نظامی که ایلخانان مغول را به ستوه می‌آورند و شکست می‌دهند، توده‌های روستایی و شهری هستند، مثل رمان تاریخی «بانوی سربه‌دار« نوشته‌ی حمزه‌ سردادور. کافی است شما شخصیت‌ها، صحنه‌ها و شیوه‌های مبارزانی چون «امیر وجیه‌الدین مسعود سربداری» و «امیرعبدالرزاق باشتینی» را با آن‌چه پطروشفسکی در کتاب مستند «نهضت سر به‌داران خراسان» نوشته است، مقایسه کنید تا دریابید تا چه اندازه مستند، تاریخی و قابل اعتماد است. اصولاً نوع ادبی رمان ـ از هر نوع که باشد ـ باید عقلانیتی داشته باشد که دستاورد عصر روشنگری اروپا در قرن هجدهم و اواخر سلسله‌ی قاجاریه و آغاز تجدد (مدرنیته) در ایران است. به این دلیل، آثار تاریخی هدایت جنبه‌ی احساسی و ایدئولوژیک اشرافیت دارد و رمان سردادور جنبه‌ی علمی و عقلانی. «مازیار» حکم می‌کند توده‌های روستایی داشته‌های مالکان را غارت کنند و دختران زیبا را برای او بیاورند اما «امیر وجیه‌الدین مسعود سر به‌داری» به یک زن بسنده می‌کند؛ زنی که خود از بنیانگذاران این نهضت در روستای «باشتین» سبزوار بوده است. «مازیار» به عنوان اشراف‌زاده، هزاران رعیت دارد و رهبران نهضت سر به‌داران، اراضی بزرگ مالکان وابسته را میان خرده‌مالکان و رعیت بی‌زمین پخش می‌کند.

در مورد این‌که «رمان تاریخی» و «رمان اسطوره‌ای» در چه مقاطعی از تاریخ، تکامل می‌یابد، باید بگویم که هرگاه بورژوازی ملی کشوری به طور طبیعی و تدریجی در حال بالندگی باشد، «رمان تاریخی» هم به تبع آن رشد بیشتری خواهد داشت. اگر نیروهای واپسگرا بکوشند در فرهنگ کشوری باستانی چون ما به اسطوره‌زدایی و تاریخ‌ستیزی بپردازند، طبعاً نیرویی پرتوان در جهت عکس به فعالیت فرهنگی می‌پردازد. من به عنوان نمونه به دو ـ سه اثر اسطوره‌ای اشاره می‌کنم که شما می‌توانید در سایت‌های مختلف مقالات مرا درباره‌ی آن‌ها مطالعه کنید. نخستین کتاب «جمشید و جمک» نام دارد که آقای محمد محمدعلی نوشته و از آن با عنوان «رمان اودیسه‌وار» تعبیر کرده‌ام، زیرا داستان «جمشید» و همسر و خواهرش «جمک» از آغاز تا پایان زندگی او است. این رمان اسطوره‌ای ضمن این‌که به شدت سرگرم‌کننده و پرکشش است، مستند نیز هست و نویسنده در نوشتن آن، به منابع متعدد رجوع کرده است. دومین اثر «مشی و مشیانه» نوشته‌ی همین نویسنده است که چگونگی پیدایش «آدم» و «حوا»ی ایرانی و نسل او را مورد بررسی قرار داده و من خوانشی فمینیستی از آن نوشته‌ام. سومین رمان اسطوره‌ای ارجمند «خسرو خوبان» نوشته‌ی رضا دانشور است که باز من بر آن خوانشی اسطوره‌ای نوشته‌ام. این رمان را انتشارات افسانه در اُپسالای سوئد در ۱۹۹۴ (۱۳۷۳) منتشر ساخته است و من مطالعه‌ی آن را به همه‌ی ایرانیان فرهیخته و میهن‌دوست سفارش می‌کنم.

اما در زمینه‌ی «رمان تاریخی» از چند اثر می‌توانم نام ببرم که مورد تمجید من در جایزه‌ی «مهرگان ادب» بوده است. نخستین اثر، رمان دوجلدی «چیدن باد» نوشته‌ی محمد قاسم‌زاده است که یک دوره تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطیت تا آستانه‌ی انقلاب اسلامی است و یکی از مستندترین رمان‌هایی است که در مورد تاریخ هشتادساله‌ی اخیر ما نوشته شده است و خوشبختانه این کتاب با گرفتن جایزه‌ی نقدی و رمان برگزیده‌ی سال در جایزه‌ی «مهرگان ادب» ـ که من خود از داوران آن بوده‌ام ـ در مدت نه ماه به چاپ دوازدهم رسید. در حالی که بسیاری از جریان‌های واپسگرا می‌کوشند با تحریف «انقلاب مشروطیت» آن را واژگونه معرفی کنند، نویسنده کوشیده به دور از هر گونه شائبه‌ی اغراض و جهت‌گیری‌های غیرعلمی و ایدئولوژیک، تصویری عینی از تاریخ در حد مقدورات، ترسیم کند.

رمان تاریخی دیگری که در جایزه‌ی «مهرگان ادب» امسال به مرحله‌ی ماقبل نهایی رسید «بهشت و دوزخ» نوشته‌ی جعفر مدرس صادقی بود که به مقطعی خاص در حیات سیاسی زنده‌یاد دکتر محمد مصدق به هنگام تبعید چندماهه‌اش به بیرجند در سال ۱۳۱۹ و آخرین سال‌های حکومت خودکامانه‌ی رضاشاه پرداخته بود و تنها رمان تاریخی‌ای بوده که به این شخصیت تاریخی محبوب و ملّی ما پرداخته و کاملاً مستند است. نویسنده در این رمان کوشیده بدون جانبداری از قهرمان ملی، تنها آنچه را از گزند سیاسی تمامیت‌خواهانی چون رضا شاه به او رسیده، ترسیم کند و پاسدار و سپاسدار شخصیتی ملّی باشد که خود نه تنها تبلور ناسیونالیسم ایرانی بود، بلکه الهام‌بخش شخصیتی چون «جمال عبدالناصر» در ملی کردن «کانال سوئز» بود.

تذکر لازم در مورد «رمان تاریخی» این است که صِرف رخدادهای تاریخی در قالب داستان، از یک اثر «رمان تاریخی» نمی‌سازد. چنان که در «دایرة‌المعارف بزرگ شوروی» هم در مدخل «رمان تاریخی» آمده، این نوع ادبی پیش از هر چیز باید «رمان» باشد و بعد «تاریخی». معنی این گفته، این است که ارزش رمان تاریخی به عنصر «خیالپردازی»، جنبه‌ی فردی و شخصی و ذهنی و عاطفی دادن به رخدادها یا شخصیت‌های تاریخی است. در «رمان تاریخی» ارزش‌ها و شگردهای خاص رمان‌نویسی در پیش‌زمینه و اشاره به زمینه‌های تاریخی باید در پس‌زمینه‌ی اثر ادبی قرار گیرد. «رمان تاریخی» تنها به کار آموزش تاریخ در قالب داستان نمی‌آید؛ بلکه باید قبل از همه، تمام عناصر و سازه‌های اصلی، خیالین، نمادین و دلالتگر رمان را در خود داشته باشد وگرنه تا سطح گزارشی روایی سقوط می‌کند. یکی از اشکالاتی که در «بهشت و دوزخ» وجود داشت و بیشتر داوران جایزه‌ی «مهرگان ادب» در آن اتفاق نظر داشتند، همین بی‌اعتنایی نویسنده به عناصر اصلی رمان بود که از ارزش زیبایی‌شناختی آن می‌کاست؛ مثلاً من انتظار داشتم که دکتر مصدق به عنوان یک بازداشتی و زندانی سیاسی، شب‌ها کابوس‌هایی داشته باشد و در طی این کابوس‌ها، بسیاری از خاطرات و تداعی‌های ذهنی فردی و خصوصی او به گونه‌ای محسوس اما دلالتگر و عاطفی و تأثیرگذار در رمان طرح شود و به اصطلاح «تاریخ، به امری ذهنی و فردی» تبدیل شود اما سکوت بی‌مورد و شاکی نبودن این رهبر سیاسی از آنچه بر سرِ او آمده، قابل توجیه نیست. ایتالو کالوینو رمان‌نویس برجسته‌ی ایتالیایی می‌گوید:«قصه، زاده‌ی «ایماژ» یا تصویر ذهنی است نه مخلوق تزهایی که می‌خواهم به آن‌ها بپردازم.» اگر این معیار را در رمان‌نویسی یک «اصل» یا «پیش‌فرض» بدانیم، به تبع آن، در رمان تاریخی نیز آن‌چه نویسنده باید نصب‌العین خود قرار دهد، اندیشیدن با تصویر است نه ارائه‌ی گزارشی از تاریخ در قالب داستان.

منبع: خبرگزاری ایسنا

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار