گوناگون

شهریار زرشناس: روشنفکرترین ایرانی شاه است!

از ۱۲ سالگی به‎طور جدی مطالعه را آغاز کرده و به چیزی جز خواندن و نوشتن فکر نکرده است. برای همین اگر از او بخواهیم یک کتاب را نام ببرد، ذهنش پر از اسامی کتاب‎هایی می‎شود که در این سال‎ها خوانده و انتخاب یکی از آن‎ها برایش سخت است. در ۱۸ سالگی به این نتیجه می‎رسد که نباید داستان بنویسد و گویا از آن‎موقع به بعد، خواندن جریان تازه‎ای در جانش ایجاد می‎کند.

نام و نام خانوادگی؟
شهریار زرشناس.

سن؟
۴۶ سال.

اهل کجایید؟
خودم و خواهر و برادرهایم در تهران به دنیا آمده‎ایم، اما پدر و مادرم اهل آمل هستند.

تحصیلات؟
فلسفه و روان‎شناسی خوانده‎ام در اروپای شرقی. اما چون نمی‎توانستم با فضای دانشگاهی آن‎جا سازگار باشم، بخشی از تحصیلاتم را رها کردم. خیلی از حرف‎ها را نمی‎پذیرفتم نمی‎توانستم به‎خاطر نمره زیربار هر حرفی بروم. در آن فضا یا باید انعطاف به خرج می‎دادم و آن چیزهایی که می‎دانستم غلط است، می‎گفتم و یا باید مقاومت می‎کردم تا یک حدی جلو رفتم، اما بعد متوقف شدم.

شغل؟
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مشاور فرهنگی دبیرکل نهاد کتابخانه‎های عمومی کشور هستم. تا سه، چهار سال پیش در دانشگاه تدریس هم می‎کردم، اما الان فقط به پژوهش می‎پردازم.

در کودکی دوست داشتید چه‎کاره شوید؟
من هیچ‎وقت به امرار معاش فکر نمی‎کردم. در کودکی عاشق نویسندگی بودم و در نوجوانی همه امیدم این بود که شغل دیگری نداشته باشم، چون تصور هر شغل دیگری برایم عذاب‎آور بود. آرزو داشتم نویسنده بزرگی شوم به‎خصوص وقتی زندگی‎نامه برخی شخصیت‎های بزرگ را می‎خواندم، آرزو می‎کردم بتوانم هر روز طبق برنامه، چند ساعت بخوانم و چند ساعت بنویسم و کارم فقط همین باشد. از ۱۲ سالگی هم کار دیگری جز خواندن نداشته‎ام.

اولین اثری که نوشتید چه بود؟
در شش سالگی روایتی از مرگ پدربزرگم نوشتم و در ۱۳ سالگی (سال ۵۷) یکی از داستان‎هایم به نام «مدرسه»، به‎همراه آثار تعدادی هم سن و سال‎هایم، برای چاپ در یک مجموعه داستان انتخاب شد.

چرا داستان‎نویسی را ادامه ندادید؟
از ۱۸ سالگی داستان نوشتن را کنار گذاشتم. علاقه‎ام به مباحث تئوریک آن‎قدر جدی شد که دیگر دوست نداشتم داستان بنویسم و البته فهمیده بودم، من آدمی نیستم که به جزییات توجه زیادی داشته ‎باشم و فهمیدم آدمی که زیاد به جزییات توجه نمی‎کند و تجربه زیادی هم ندارد، نمی‎تواند داستان‎نویس خوبی باشد. من همه تجربه‎هایم ذهنی بود چون روزی ۱۳، ۱۴ ساعت کتاب می‎خواندم. به اسم مدرسه بیرون می‎رفتم و از صبح تا غروب در کتابخانه به‎سر می‎بردم، بنابراین نمی‎توانستم داستان‎نویس خوبی باشم.

اولین کتابی که خواندید؟
اولین را یادم نمی‎آید اما «آوای وحش» جک لندن اثری بود که در ذهنم خیلی تأثیر گذاشت و آغاز کِرم کتاب شدن من بود. «برف‎های کلیمانجارو» اثر همینگوی هم مرا با فضای بزرگسالی آشنا کرد. همچنین مجموعه‎ای از فرمایشات حضرت امیر (علیه‎السلام) به‎نام «فرزند زمان خویشتن باش» که کانون منتشر کرده بود، در آن سال‎ها روی من تأثیر زیادی داشت. البته در آن دوره خیلی از کتاب‎ها مانند آثار شریعتی و مطهری را نمی‎شد به‎راحتی پیدا کرد.

بهترین رمان ایرانی؟
انتخاب خیلی سخت است. اما از خواندن رمان «آنک آن یتیم نظر کرده» نوشته رضا رهگذر، خیلی لذت بردم و آن را خیلی دوست دارم. نثر سالمی دارد و برای من خیلی جذاب است.

بهترین رمان خارجی؟
خیلی رمان‎خوان نیستم و فقط به‎خاطر این‎که از تأثیر و قدرت ادبیات آگاه هستم و می‎خواهم در جریان آن باشم، رمان می‎خوانم. اگر مرا رها کنند حتما چیزهایی غیر از رمان می‎خوانم. نمی‎توانم با داستان خلوت کنم و بیشترین لذت برای من خواندن آثار تئوریک فلسفه و تاریخ است. اما به‎طور کلی دنبال ادبیات رئالیستی متعهد هستم و دنبال ادبیات رمانتیک و پست مدرن و… نیستم. فکر می‎کنم «دوران کودکی» ماکسیم گورکی، «آناکارنینا»ی تولستوی، «ابله» و «برادران کارامازوف» داستایوفسکی را باید هر چند سال یک‎بار خواند.

کتاب بالینی‎تان؟
من یک سلسله کتاب‎های بالینی دارم. بخش‎هایی از صحیفه امام (رحمت‎الله‎علیه)، برخی از فرمایشات حضرت آقا با عنوان «ارتجاع روشنفکری» و بخشی از فرمایشات ایشان درباره کتاب و کتابخوانی و ائمه. برخی آثار مرحوم فردید و دکتر داوری و البته «عدل الهی» و «نظام حقوق خانواده در اسلام» و «مبانی اقتصاد نظری اسلامی» را که محک و میزانی برای سنجش اعتقاداتم است، همیشه دوره می‎کنم. یکی دوتا از آثار آقای مصباح هم هست که سعی می‎کنم به آن‎ها نیز توجه داشته باشم.

غم‎انگیزترین گوشه تاریخ؟
به‎نظرم یکی از تلخ‎ترین گوشه‎های تاریخ وقایع سال ۸۸ بود و ماجرای فتنه، به‎ویژه آغاز بروز آن. البته نتایج بعدی کمی تلطیفش کرد، اما آن روزها خیلی تلخ بود.

قشنگ‎ترین گوشه تاریخ؟
۲۶ دی ماه و رفتن شاه.

تعریف‎شما از روشنفکر؟
روشنفکر از نظر من مذموم است، نه ممدوح. کسی که هم سکولار است هم لیبرال و هم مدرن. روشنفکر به‎نظر من نماینده جریان مدرن و تجسم مدرنیته است. مبلغ و سخنگوی مدرنیته.

یعنی مدرن بودن عیب است؟
مدرن بودن به‎نظر من عیب است. البته مدرن بودن با سازگار بودن با زمان فرق دارد. مدرن بودن یک جهت‎گیری است. جهت‎گیری باطل و غلط و شاید هم شیطانی. و فکر می‎کنم مدرنیته بزرگ‎ترین انحطاطی است که بشر به آن دچار شده است.

با این تفاصیل روشنفکرترین ایرانی کیست؟
شاه!

بهترین فیلسوف؟
آیت‎الله مصباح به‎نظر من بهترین فیلسوف است. اما بگذارید بهترین نافیلسوف را هم بگویم، یعنی کسی که ورای فلسفه می‎ایستد و متفکری که از فلسفه هم عبور می‎کند. به‎نظرم مرحوم دکتر فردید یک نافیلسوف است.

نظرتان درباره رضا امیرخانی؟
هیچ اثری از این نویسنده نخوانده‎ام.

علی معلم؟
استاد برجسته شعر حکیمانه فارسی.

مهدی نصیری؟
ژورنالیست توانا، متعهد، تیزبین و خوشفکر.

مرحوم فردید؟
یکی از متفکران برجسته تاریخ معاصر ما که راه عبور از فلسفه اومانیستی را گشود.

جلال آل‎احمد؟
شجاع‎ترین نویسنده تاریخ معاصر که ارزش کارهای نظری‎ او، با همه ضعف‎هایش، بیش از ارزش آثار داستانی اوست.

رضا داوری؟
آموزگار تفکر خلاف آمد عادت در دوران ما.

احمد شاکری؟
داستان‎نویس و منتقد متعهد که با استعداد و آینده‎دار است.

شهید مرتضی آوینی؟
یک متفکر ناشناخته و انسانی شریف و دوستی مهربان. متشرع‎ترین آدمی که من از نزدیک با او دم‎خور بوده‎ام.

دوست داشتید در کدام دوره تاریخی زندگی کنید؟
دوره خودم را دوست دارم. دوره‎ای که من در آن هستم دوره بزرگی است و لطف خدا بوده که در این زمان بوده‎ام. چون در این دوره وقایع بزرگی را دیدم و آدم‎های بزرگ را. انقلاب اسلامی به‎نظر من اتفاقی است که ۳۰۰ سال بعد از آن به‎عنوان یک سر فصل و نقطه عطف یاد می‎شود و ما این را دیدیم. زمان انقلاب ۱۲، ۱۳ ساله بودم و شاهد وقوع یک رویداد بسیار بزرگ در تاریخ بشر شدم. بزرگترین رویداد قرن بیستم را از نزدیک دیدم. ما وقایع و شخصیت‎هایی داریم که قدرشان را نمی‎دانیم. مثل انقلاب اسلامی و شخصیت حضرت امام که اگرچه من ایشان را از نزدیک ندیدم، اما حضورشان را در این فضا حس کردم. حس حضور شهید آوینی که حاضر نیستم این تجربه و این حس را با چیز دیگری عوض کنم. ما برهه بزرگی داریم و نمی‎توان با دوره دیگری جایگزین کرد. در این دوره شهید مطهری و آیت‎الله مصباح هستند و بهره‎مند شدن از حضور شخصیتی مثل امام خامنه‎ای برای ما میسر است. البته شاید نتوانیم از نزدیک ایشان را ببینیم، اما می‎توان از انوار وجود آن‎ها بهره‎مند شد. هزاران نفر و بلکه هم بیشتر در هزاران کیلومتر دورتر از خاک ایران دوست دارند در هوایی تنفس کنند که ما الان این‎جا هستیم و اما ما قدرش را نمی‎دانیم.

شاعرانه‎ترین لحظه زندگی‎تان؟
لحظه‎های شاعرانه در زندگی من زیاد بوده، اما چیزی که من را خیلی تکان داد زمانی بود که در سال ۶۹ برای اولین‎بار با گروهی خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و کتابم با عنوان «درآمدی بر اومانیسم و رمان‎نویسی» را که تازه منتشر شده بود تقدیم ایشان کردم. بعد از چند روز که دوباره خدمت ایشان رفتیم، نظرشان را درباره کتابم پرسیدم. پاسخ ایشان خیلی تکانم داد و در من هیجان ایحاد کرد. یک‎بار هم سال ۸۱ با انجمن قلم خدمت ایشان رسیدیم که سخنان‎شان برایم خیلی خوب بود و حس می‎کردم روی ابرها راه می‎روم.

فیلسوفانه‎ترین لحظه زندگی‎تان؟
روز شهادت آقا مرتضی روز تکان‎دهنده و عجیبی برای‎ من بود. از دو سه ماه قبل حس می‎کردم برای ایشان اتفاقی خواهد افتاد و یک بار تا مرز گفتن به ایشان هم رفتم، اما نتوانستم. حالت ایشان عوض شده بود و روزی که خبر رسید فکر کردم به آن نقطه رسیدم. روز عجیبی بود.

نسبت عشق و فلسفه؟
با توجه به تجربه و دانسته‎هایم در این سال‎ها فکر می‎کنم دیگر اعتقادی به عشق ندارم. عشق با دوست داشتن فرق دارد. عشق یک حرکت کور غریضی پرهیجان، پر انرژی، سطحی و گذراست که غایتی ندارد. در قرآن هم چیزی درباره عشق نداریم، اما درباره حب زیاد داریم. یا در روایات ما تا جایی که می‎دانم عشق مورد ستایش قرار نگرفته است. دوست داشتن و عشق را باید تفکیک کنیم. عشق چیز خوبی نیست، اما دوست داشتن خوب است. چون هم عاقلانه است هم احساس مسئولیت و تداوم دارد. بنابراین اگر فیلسوف فیلسوف باشد، نباید عاشق شود!

سیاسی‎ترین تصمیم زندگی‎تان؟
سال ۶۸ زمانی‎که همکاری‎ام را با روزنامه کیهان شروع کردم.

اسطوره مورد علاقه؟
دو شخصیت معصوم وجود دارند که برای من فراتر از اسطوره و در واقع اسوه هستند. شخصیت حضرت امیر (علیه‎السلام) و امام صادق (علیه‎السلام). اما در آدم‎های زمینی که در زمره معصوم نیستند، شهید آوینی را نام می‎برم.

ایران ۲۰ سال دیگر را چطور می‎بینید؟
جدال ما و مدرنیته، جدالی که الان اوج گرفته، ۲۰ سال دیگر خیلی شدیدتر و طوفانی خواهد بود. ما الان در وضعیت جنگ با تمامیت غرب مدرن هستیم و این جنگ هم در نظر و هم در عمل است که ۲۰ سال دیگر خیلی شدیدتر خواهد بود.

آرزوی‎تان برای ایران؟
من الگویی دارم به‎عنوان مدینه ولایی در حال گذار. امیدورام به آن‎جا برسیم و ایرانی را ببینیم که برپایه معنویت، عدالت و ولایت پی‎ریزی شده باشد.

صمیمی‎ترین دوست نویسنده‎تان؟
استاد رضا رهگذر.

صمیمی‎ترین دوست سیاسی؟
مهدی نصیری.

دوست داشتید جای چه‎کسی زندگی می‎کردید؟
اصولا دوست ندارم جای کسی باشم. وقتی خدا کسی را خلق می‎کند وظیفه و رسالتی برایش می‎گذارد و مأموریتی در زمین دارد و مهم این است که آن رسالت را انجام دهد و همان کمالش می‎شود، بنابراین دلیلی ندارد کسی جای کسی باشد.

نشریه مورد علاقه؟
سعی می‎کنم همه نشریه‎ها را بخوانم، اما به سمات آقای نصیری و روزنامه کیهان تعلق فکری دارم.

چه‎کسی همیشه گوشه ذهن‎تان است؟
من خواب حضرت آقا را زیاد می‎بینم و به ایشان زیاد فکر می‎کنم.

نظرتان درباره مرگ؟
همیشه به آن فکر می‎کنم و این‎که اگر کسی زندگی دینی نداشته باشد، چطور می‎خواهد با مرگ روبه‎رو شود و سرنوشت پس از مرگ او چه خواهد بود. این من را خیلی می‎ترساند و نگران می‎کند، اما مرگ بهترین معلم و مشاور ماست، برای این‎که راه‎مان را درست انتخاب کنیم.

حرف آخر؟
دوست دارم ادای دینی کنم به شهید آوینی که زندگی من را عوض کرد و هرجا هرکاری می‎خواهم انجام دهم، ردپا و حضورش را حس می‎کنم، او همیشه هست و من همیشه دوست دارم راجع به او حرف بزنم

منبع: هفته‌نامه پنجره - شماره ۹۷

ارسال نظر

  • fg

    نافیلسوفانه ترین مصاحبه ای که خواندم پرازتناقض!!

  • ع هاشمی

    بی نظیر کولاک و عالی.
    بعضیا نمتونن بفهمن حرفای زرشناسو بهش نسبت تناقض میدن.

  • علی

    خیلی عالی بود
    خدا حفظشون کنه

  • علی

    خیلی با حال بود من که از خوندنش لذت بردم، همیشه دوست دارم بفهمم دنیای آدمای اهل فکر چه جوریه؟ جالب بود

  • ناشناس

    شاه اصلا به روشنفکری اعتقادی نداشت
    آقای زرشناس واقعا بی انصاف است

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار