گوناگون

در نقد اخراجی‌ها ۳: کدام جنگ؟ کدام سیاست؟

تریبون مستضعفین: محسن بانژاد - سه‌گانه‌ی اخراجی‌ها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نقطه عطفی در تاریخ سینمای پس از انقلاب است، هم از باب محتوا و هم از جهت فروش. با این‌حال بررسی نسبت اخراجی‌ها با آرمانهای انقلاب، نیازمند تدقیق در این سه اثر بخصوص سومین آن بدون سوگیری له یا علیه شخصیت کارگردان آن است.

اخراجی‌های ۳، در بستر انتخابات ریاست جمهوری گذشته جریان دارد. اشاره مستقیم به نمادهای حاضر در انتخابات و رفتارهای نامزدها و طرفداران ایشان همگی برخاسته از همین فضاست. اخراجی‌های ۳، تأکید دارد رفتارهای همه نامزدها را به هجو بگیرد و تا حدی بی‌طرفی را حفظ کند.

اخراجی‌های ۳، تعمیم به‌روز‌شده‌ی مستند «کدام پیروزی؟ کدام استقلال؟» به فضای سیاسی دوران انتخابات است. تعمیمی که لبّ آن این است که نه چپ و نه راست، نه قرمز و نه آبی، نه دباغ و نه گرینوف. اخراجی‌های ۳، فتنه پیش و پس از انتخابات ۸۸ را که یکی از بزرگترین بحران‌های سیاسی سالهای اخیر بود به «جنگ زرگری» تقلیل داد و آن را «دروغین» و مصداق «سیاست پدر و مادر نداره» نشان داد. و اینکه ذی‌حقان واقعی نه مردم و نه حتی شهیدداده‌ها و نه حتی بسیجیان، که عده‌ قلیلی جانباز هستند که به قول اخراجی‌های ۲، در راه «ایران زمین» و نه «اسلام» به مسلخ کشیده شده‌اند و اکنون فقط از ما «توجه» می‌خواهند. و دیگر اینکه «نباید به جوانها گیر داد» و «همه چی آرومه من چقدر خوشبختم».

اخراجی‌های ۳، جناح حق را از دعواهای رایج سیاسی بیرون می‌برد و نماینده جریان حق را فردی معرفی کند که مخاطبانش بسیار اندک هستند. این تفسیر از تعداد قلیل طرفداران جبهه انقلاب متعلق به چه سالی و در کدام دوره بوده است؟ «سید انقلابی» فردی تنزه‌طلب است که مردم را نادان و نافهم معرفی میکند اما خود را نماینده واقعی مردم نیز می‌داند. یک منجی صالح با طرفداران اندک در میان خیل مردم رنگارنگ رقاص که نه به آمبولانس حامل جانباز وقعی می‌نهند و نه به هیچ چیز دیگر. فقط مست هیجانند. اخراجی‌های ۳، فیلم ِ مردم ِ نه دی است؟ یا فیلمی جامانده در دوران اصلاحات؟

در اخراجی‌های ۳، آرمانی وجود ندارد جز «مردم». کلمه‌ای که از زبان هر کاندیدا تکرار می‌شود تا مخاطب از اجماع همه‌گان بر مشروعیت آن اطمینان یابد. فیلم‌نامه‌نویس کوشش کرده هر آرمان دیگری جز «مردم» را دستاویز طعن و تمسخر قرار دهد؛ از آرمانهای نامشخص بسیجیهای موتورسوار، تا آرمان آزادی و تحدید آن در آزادی جنسی، و حتی آرمان «دموکراسی» و «مردم‌سالاری». آنجا که فهم مردم را در بیت شعری هیچ می‌انگارد که گاو سامری را می‌پرستند و خدای نوح را نه. و تناقض از همین‌جا آغاز می‌شود.

در اخراجی های ۳، مردم، توده‌ای بی‌صورت و مبهم‌اند که گاهی قرمز و گاهی آبی‌اند. به غیر از گروه موتورسواران ریشو، که رهبرشان حاج حسین است، نامی که ما را به یاد حسین الله‌کرم می‌اندازد، هیچ گروه ذی‌هویت دیگری در میان مردم دیده نمی‌شود. آبی ها و قرمزها نه از لحاظ ظاهر و نه از لحاظ هویت و نه از لحاظ کنش جمعی تفاوتی با هم ندارند. فقط در رنگ متفاوتند. حتی گاهی هر دو کاندیدایی را هو میکنند یا هر دو کاندیدایی را تشویق.

در اخراجی‌های ۳، مردم صاحب انقلاب نیستند. انقلابی وجود ندارد. طرفداران سید انقلابی معدودی موتور سوار هستند که گویا همه تصور کارگردان از بسیجی همین است و این اندک حامیان انقلاب نیز دست آخر بازیچه دست یکی از کاندیداها می شوند و تجمع فرمایشی برگزار می کنند. بسیجی‌های اخراجی‌های ۳، با بسیجیهای فیلم اعتراض مسعود کیمیایی تفاوتی ندارند جز اینکه لاغراندام‌ترند. امام هیچ جایی در جامعه و دغدغه‌ها و شعار‌ها ندارد جز در جعبه خاطرات جنگ جانباز شیمیایی؛ که آنهم سریع بسته می‌شود. دختر جانباز در آرایش ظاهر از منشی گرینوف چیزی کم ندارد. مردم، یا همان پابرهنه‌ها، هیچ آرمانی ندارند و می‌توان با شعارهای اقتصادی و یا بیان آزادی‌های جنسی ایشان را به سمت خود کشاند. هیچ اثری از هویت مذهبی در مردم دیده نمی‌شود. جوانان نیز ـ دور از جان شما ـ با هر آهنگی می‌رقصند.

در اخراجی‌های ۳، هیچ سخنی از انقلاب و آرمان‌های انقلاب نیست. نهایت هدفی که دنبال می کند ارائه دیالوگ‌هایی احساسی برای دلسوزی مردم برای جانبازان گوشه بیمارستان‌ها و اینکه از جامعه فراموش شده‌اند و باید برویم و به ایشان سر بزنیم! حالا بازهم هیچ سخنی از راه جانبازها و هدفی که داشته‌اند و کسانیکه بر خلاف هدفشان حرکت کردند نمی زند تا هیچ یک از طرفین دعوا ناراحت نشود. برای این هدف ظاهرا مقدس و برای خنداندن مخاطب می توان از هر وسیله نامقدسی استفاده کرد؛ از سوسن خانم حالا نمه نمه … گرفته تا شوخی‌های جنسی و از پخش تصاویر زننده دختران بی‌حجاب، تا انتخاب آنها توسط کاندیداها برای جذب در ستاد انتخاباتی و از تمسخر شخصیت جانبازان و ساده‌لوح نشان‌دادن ایشان تا مضحکه‌ی بسیجی‌های موتورسواری که بازیچه دست این و آن می‌شوند.

اخراجی‌های ۳، فیلمیست خودمتناقض و سردرگم‌کننده: برای کسی که به دنبال ردیابی خط فکری کارگردان یا نویسنده آن است و فیلمی‌ست فرح‌بخش و سرگرم‌کننده: برای کسی که به دنبال خندیدن است.

در اخراجی‌های ۳، یادگارهای جنگ یا گرینوف ریاکار است و یا مأمور درون‌گرا و ساکت نیروی انتظامی و یا چند جانباز درون آسایشگاه. اگر عملکرد انقلابی مأمور درون‌گرا (همان رسول در اخراجی‌های ۲) که مخالف تبعیض و ویژه‌خواری است را کنار بگذاریم باقی یادگارهای جنگ یا به دنبال سواری‌گرفتن از مردم هستند یا گدایی محبت میکنند. از مردم می‌خواهند که برایشان گریه کنند. هیچ یادگاری از جنگ باقی نمانده که جریان ساز باشد. هرچه هست یا موجی است یا دوربین‌ندیده‌ای که مقابل دوربین به زنش ابراز محبت می کند یا روی تخت افتاده‌ای که دخترش هم با وی بیگانه است. دوربین می‌فرستند از جانباز در حال مرگ فیلم بگیرد که بینندگان گریه کنند.

طرفه آنکه مأمور باوجدان پلیس نیز با جوانان مفسد مشکلی ندارد. جوانان مفسد نیز با مأمور درون‌گرا و عدالتخواه مشکلی ندارند. تمسخر ارشاد و منکرات با این پرستیژ است که اینقدر به جوانها گیر ندهید و آنها را آزاد بگذارید. گویی تنها مشکلی که در این بین هست وجود قوانین دست و پاگیر ارشاد است و با از بین رفتن «امر به معروف و نهی از منکر» به قول خواننده در قسمتهایی از فیلم «همه چی آرومه من چقدر خوشبختم» و همه با هم دوست می شوند. اگر کسی خواست «امر به معروف و نهی از منکر» کند یا «حاجی گرینوف» است یا بسیجیهای موتورسوار که قدر یک بچه نابالغ فهم و بصیرت ندارند.

در اخراجی‌های ۳، البته یادگاران دیگری هم هستند: اخراجی‌ها! کسانی که «قرار بود معراجی‌ها شوند» اما نه از طرب و رقص دست برداشته‌اند نه از دزدی نه حتی از دوران جاهلیت خود پشیمانند. بیژن هم که در اخراجی های یک متحول شد و هرچیز دزدیده بود را پس داد و کسب حلالیت کرد اینجا دوباره دزد شده است. البته یک بازمانده هم هست که آدرسش را جانبازی می دهد: «به شرطی که اگر خواستم در یک برنامه تلویزیونی حرف از دردهای جانبازان بگویم وسط حرفم هی وله نروید». آن‌قدر وله را تکرار می‌کند تا مطمئن شود مخاطب منظورش را فهمیده و آن خود آقای دهنمکی است در برنامه دیروز امروز فردا که در میان سخنانش مدام وله پخش می‌شد.

اخراجی‌های ۳، فیلمیست که دوست دارد نقش «سید انقلابی» را در جامعه ایفا کند اما بیشتر به «حاجی گرینوف» می‌ماند: جذب جوانان از طریق موسیقی و عوامل جنسی، عدم بیان درست واقعیتهای جنگ، استفاده از جنگ برای رسیدن به مکنت و از همه مهمتر «خود را و تنها خود را صاحب جنگ دانستن» . اخراجی‌های ۳، خود را نماینده «مردم» می‌نامد اما خود نیز تعریف درستی از «مردم» ارائه نمی‌دهد. مردمی که برای هر کاندیدایی که وعده بدهد دست می‌زنند و با هر آهنگی می‌رقصند یا مردمی که شعر انتهایی فیلم را هم‌خوانی می‌کنند؟ مردوم بدون آرمان!

اگر اخراجی‌های یک را تجدیدنظرطلبی در روایت رایج و رسمی از جنگ بنامیم و اخراجی‌های دو را پشت‌پازدن به آرمانهای قدسی رزمندگان و اسرا، اخراجی‌های سه را میتوان در «فرار از ایدئولوژی» خلاصه کرد. اخراجی‌های سه، پایان دل‌بستگی یک ژورنالیست-فیلم‌ساز انقلابی به هرگونه آرمان است.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار