شش افسانه درباره حوادث بحرین؛ نگاه روسی
پایگاه اطلاعرسانی «کا.ام»/
نویسنده: ایگور پانکراتنکو/
ایراس/
تحولات اعتراضی در بحرین در میان انقلابهای شتابان سایر کشورهای عربی از این جهت که با مداخله نیروهای امنیتی سعودی و اماراتی و سرکوب خشونتبار معترضان روبهرو شد، نمونة شاخصی محسوب میشود. بهرغم این اهمیت، منافع امریکا، عربستان و سایر کشورهای منطقه حساس خلیج فارس مانع از انعکاس رویدادهای این کشور و سرکوب سبوعانة شیعیان آن از سوی نیروهای امنیتی بحرینی و خارجی شد. با این وجود، تحلیلگران مستقل از جمله در روسیه با درک واقعیتهای این کشور، بر حقانیت معترضان بحرینی تأکید دارند.
هرچند حوادث اخیر بحرین که با دخالت نیروهای امنیتی برخی دیگر از کشورهای عربی از جمله عربستان و امارات ابعاد پیچیدهای به خود گرفته، تحول مهمی در عرصة منطقهای محسوب میشود، اما فاجعه ژاپن و اوضاع پیرامون لیبی باعث کمرنگ شدن انعکاس تحولات این کشور در سطح رسانههای بینالمللی شد. البته، این تحولات را بیش از این نمیتوان «حوادث» نامید، چرا که بعد از سرکوب خشن تظاهرکنندگان در میدان لوءلوء، بازداشتهای وسیع (حتی افراد بستری شده در بیمارستانها)، یورشهای تمام عیار دستههای سرکوبگر (از جمله از کشورهای دیگر) به شیعیان و بخشی از سنیها، میتوان گفت که اعتراضات مخالفان سرکوب شده و پایان یافته است. لذا این حوادث به تاریخ پیوسته و لذا زمان تحلیل و نتیجهگیری فرا رسیده است. اما قبل از هر تحلیلی باید افسانهها و دروغهایی را از نظر دور کرد که پیرامون اعتراضات مخالفان بحرینی انباشته شده است.ادامه…
شروع ناآرامیها به صورت ناگهانی و بر اثر »انقلابهای توییتری و فیسبوکی»
بارها اشاره شده که نظریه اجتنابناپذیر و پیروزمند بودن انواع انقلابهای رنگی و »توییتری»، یکی از کلیشههای ذهنی پایداری است که به افکار عمومی تحمیل میشود. این بدان معنی نیست که انقلابهای توییتری و فیسبوکی وجود نداشته باشند. بهعکس، نظریه و شیوه عمل این فعالیتها نه فقط به طور عمیق طراحی شده، بلکه مرتباً از روشهای جدید برخوردار میشود. ولی بدیهی است که این سلاح «مطلق» نیست، ولو اینکه مخاطب را به پذیرش جنبة عکس این موضوع متقاعد میکنند. یک صورت ابتدایی ذهنی تلقین میشود که گویا در یک پادشاهی عربی اوضاع امن و آرام بوده و همه مردم سعادتمند و راضی بودند و تنها مشکلشان این بود که شیرینی زندگی آنها بیش از حد بوده و به اصطلاح آنها را «دلزده» کرده است. ناگهان، بعد از آنکه خارجیان به فناوریهای سیاسی خارجی که افکار عمومی را به بازی میگیرد، متوسل شدند و به تبع آن در این کشور کودتا یا (از آن بدتر) انقلاب رخ داده است.
بدیهی است که این نقطهنظر بیش از همه به نفع نخبگان حاکم است، زیرا آنها میتوانند همه مشکلات کشور خود را به رفتار نیروهای «دشمن خارجی» نسبت دهند و از بحث درباره اشتباهات اداری خود، طمع، کوتهبینی، سیاست تبعیض قومی یا مذهبی و از دست دادن غریزه بقای وجود سیاسی طفره بروند. در بحرین که شیعیان ۶۵ الی ۷۵ درصد جمعیت آن را تشکیل میدهند، این مسأله از قرار زیر است: از ۵۷۲ مقام دولتی، تنها ۱۰۱ مقام به شیعیان تعلق دارد (۱۸ درصد)، از ۴۷ وزیر تنها ۱۰ وزیر شیعه هستند (۲۱ درصد)؛ از ۶۸ معاون وزیر تنها ۷ نفر شیعه هستند (۱۱ درصد)، از ۴۷ دستیار وزیران ۱۰ نفر شیعه هستند (۲۱ درصد). در این میان، ترکیب دیوان پادشاهی، گارد ملی، سرویس امنیت ملی و سرویس اطلاعات CIO نیز تنها بر اساس اصل »فقط سنی» تشکیل میشود. شیعیان فقط ۳ درصد وزارت کشور و ارتش بحرین را تشکیل میدهند.
در وزارتخانههایی که از نظر مذهبی محدودیتهای کمتری دارند (وزارت امور اجتماعی، وزارت مسکن و وزارت بهداشت) نیز موانع زیادی در زمینه انتصاب شیعیان به مقامات بالاتر وجود دارد. ولی حتی این میزان پایین نمایندگی شیعیان به عنوان خطر برای نظام حاکم و کوشش برای تصاحب قدرت تلقی میشود و همین نقطهنظر در گزارش »نذار محمد سعید الآنی» زیر عنوان » Scenarios to improve the general situation of the Sunni sect in Bahrain « منعکس شد. این گزارش در بحرین سر و صدای زیادی به پا کرده و مقامات رسمی مجبور شدند نویسنده آن را به بریتانیا بفرستند. ولی بعد از تبعید این شخص نیز در برنامههای دولتی »راهبرد برای جوانان بحرین» و »طرح ملی اشتغال بحرین» محدود کردن امکانات اقتصادی شیعیان و واگذاری امتیازات بیشتر به سنیها پیشبینی شد.
یک برنامه فرعی در زمینه حمایت مالی از سنیهای جوانی وجود دارد که بیش از یک زن اختیار میکنند. سیاست دربار پادشاهی در زمینه تشویق مهاجرت کاری سنیها نیز برای شیعیان دراماتیک است. مهاجران اهل سنت در زمینه اشتغال نسبت به شیعیانِ محلی برتری دارند. بعد از جنجالهای سال ۲۰۰۷ در نتیجه فاش شدن اطلاعات درباره شرایط تحملناپذیر کار مهاجران، دولت اقدامات مکملی به نفع مهاجران اهل سنت اتخاذ کرد که این امر به ضرر جمعیت شیعه تمام شد. سنیها در زمینه دریافت وامهای مختلف نیز امتیازات دارند. وقتی که ۷۵ درصد جمعیت کشور به طور منظم مورد تبعیض سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار میگیرند، تویتر و فیسبوک لازم نیست تا این مخلوط اختلافات اجتماعی و پایمالی حقوق شعلهور شود.
تأکید مخالفان بر سرنگونی نظام دولتی و برقراری نظام شیعی شبیه به نظام ایران
مخالفان بحرینی از همان ابتدای اعتراضات خود اعلام کرده بودند که قصد ندارند حمد بن عیسی آلخلیفه پادشاه بحرین را سرنگون کنند. هدف اساسی آنها برکناری خلیفه بن سلمان آلخلیفه (عموی پادشاه که ۴۰ سال مسند نخست وزیری را در اختیار دارد) و تمام کابینه وزیران است. مخالفان همچنین بر آزادی زندانیان سیاسی، ارائه حقوق بیشتر به اکثریت شیعه و تشدید مبارزه با فساد مالی و برگزاری انتخابات زودرس پارلمانی تأکید نمودند. مخالفان خواهان تنظیم قانونی اصلاحات و گنجاندن آن در قانون اساسی شدند که نمایندگان کابینه وزیران بحرین بر همین اساس ادعا نمودند که مخالفان خواهان برقراری نظامی مشروطیت هستند. ولی عدهای از کارشناسان به درستی اشاره میکنند که شیعیان بحرین که ۷۵ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، از اصلاحاتی که پادشاه حمد بن خلیفه شروع کرد، پشتیبانی میکنند و حکومت اقلیت سنی را بر نظام حکومتی ایران ترجیح میدهند.
در این رابطه باید گفت که جمعیت شیعه بحرین از همان ابتدا امیدها به اصلاح وضعیت خود را به پادشاه بسته و در مرحله اول از اصلاحات وی حمایت کردند. در سال ۱۹۹۹ نیز در و دیوارهای روستاهای شیعهنشین واقع در نزدیکی منامه مملو از شعارهایی بودند که تظاهرکنندگان در منامه سر دادند؛ »مجلس یا نابودی ملت! مرگ بر خلیفه (یعنی خلیفه بن سلمان نخستوزیر)!» و غیره. تظاهرکنندگان در میدان مرکزی منامه همین شعارها را سر میدادند. ولی از سوی دیگر، خاندان حاکم بر بحرین با رفتار ناشیانه خود گویا نهایت تلاشها را به عمل آورده و میآورد تا مخالفان خواستهای رادیکالتری مطرح کنند و همین امر در انتخابات مجلس سال ۲۰۱۰ رخ داد. وقتی در جریان انتخابات معلوم شد که ائتلاف حاکم سنی صاحب اکثریت کرسیهای مجلس نمیشود، دولت از افشای توطئه جاسوسی شیعیان (طبیعتاً به نفع ایران) خبر داده و مبارزه انتخاباتی همه نامزدهای اهل تشیع را ممنوع کرد. ائتلاف حاکم برنده آن انتخابات شد، ولی اکنون این پیروزی در
عمل به شکست جلوه میکند.
به عبارت دیگر، خاندان حاکم سنی آلخلیفه نظام خودکامهای برقرار کرد که شیعیان را از عرصه زندگی اجتماعی بیرون کرده و امکان تبعیض اقتصادی آنها را فراهم نموده است. البته، شیعیان بحرین از شیعیان عربستان سعودی که آنجا اکثریت آشکار را تشکیل میدهند، آزادتر هستند و برخلاف عراقِ زمان صدام حسین، هدف عملیات خشن قرار نمیگیرند. با این وجود هر زمان که آنها سعی میکنند با استفاده از مکانیزمهای صلحآمیز دموکراتیک تبعیضهای موجود را کاهش دهند، مقامات دولتی آنها را به عقب رانده و مورد تصفیههای شدید سیاسی قرار میدهند. در این میان، تدابیر سرکوبگرانه شدیدتر از سوی خانواده حاکم سنی باعث نومیدی بیشتر آنها میشود. با توجه به اینکه آنها اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، درخواست دموکراسی و امکانات برابر از سوی آنها توسط حکومت به عنوان خطر برای نظام موجود تلقی میشود.
کمک عربستان و کشورهای دیگر خلیج (فارس) به دولت بحرین برای دفاع از قانون
روزنامه »دیولت» چاپ آلمان این ادعاها را با دقت هرچه بیشتری تفسیر کرد به این معنا که »پادشاه سعودی در کشور همسایه بحرین از حکومت خود دفاع میکند. سعودیها بحرین را اشغال کردند تا از اجرای اصلاحات مورد درخواستهای شورشیان شیعه خود جلوگیری کنند، زیرا این اصلاحات بحرینی ناگزیر بر روحیه اقلیت شیعه عربستان سعودی اثر گذاشته و مسأله مشروعیت و اختیارات خاندان سعودی را مطرح خواهد کرد. پادشاه عربستان با انقلابهای تونس و مصر سازش کرد، ولی حاضر نیست در نزدیکی مرزهای خود چنین تحولی را تحمل کند. حکومت خودکامه اهل تسنن باید در بحرین روی کار بمانند. در عربستان سعودی نیز همین وضع باید ادامه یابد. اخلاق دوپهلوی سعودیها کاملاً آشکار است». در عمل نیز حوادث در بحرین برای منافع عربستان سعودی چالش آشکاری ایجاد کرد. اولاً، ریاض مایل است بحرین را بخشی از منطقه منافع ملی خاندان سعودی بداند.
ثانیاً، کویت، کشور دیگری که زیر حمایت عربستان قرار دارد، میتواند از بحرین الگو بگیرد و این در حالی است که شیعیان حدود ۳۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. ثالثاً، آبادیهای شیعهنشین عربستان در قسمت شرقی کشور (در نزدیکی بحرین) در مناطق نفتخیز واقع شده است. پرواضح است که اگر انتخابات نمایندگان مجالس با رعایت موازین اجرا شود، «امت شیعه پترولستان» (نام آمریکایی برای کشورهای حاشیه خلیج فارس) از امکان اعمال نفوذ در سیاست دولتی و از جمله سیاست خارجی این کشورها برخوردار خواهد شد. برای همه نظامهای سیاسی، از دست دادن حتی بخشی از قدرت »ام القضایا» (مسأله اساسی) به معنای واقعی کلمه است. بدیهی است که جوامع ملوک الطوایفی (مانند اکثر کشورهای حاشیه خلیج (فارس)) همه تلاشهای قدرتطلبانه بخشی از جامعه (حتی اکثریت جمعیت کشورهای مربوطه) را به عنوان شورش و تهدید در قبال خاندان حاکم تلقی میکنند.
در اروپای فئودال همین وضع مشاهده میشد و در این شرایط »پادشاهان همه ممالک برای سرکوب شورشها متحد میشدند». لذا نیروهای امنیتی کشورهای خلیج فارس در بحرین نه از قانون و نظم، بلکه از منافع خاندان سعودی و نظام امور فئودالی دفاع میکنند که در آن اصل »یک پادشاه، یک ایمان و بدون دموکراسی» برقرار است. پادشاه عربستان در جریان حوادث اخیر در خاورمیانه بزرگ اظهار داشت که؛ «دست هر کسی را که به نظام حکومتی مستقر تجاوز کند، قطع خواهد کرد». اعزام نیروهای ائتلاف به بحرین و سرکوب شدید تظاهرات مخالفان نشان میدهد که حرف و عمل او یکی است. با این وضعیت معلوم میشود که نظام های خودکامه خلیج فارس در آینده و در صورت برزو حوادث مشابه چگونه رفتار خواهند کرد.
عدم ارتباط ایالات متحده به حوادث بحرین
بحرین برای آمریکا چه اهمیتی دارد؟ در این کشور پایگاه ناوگان پنجم ایالات متحده واقع شده است که در سال های ۲۰۱۱-۲۰۰۸ برای توسعه آن ۵۸۰ میلیون دلار از بودجه آمریکا پرداخت شد. از همین پایگاه کنترل هواپیمایی و رادیویی ایران صورت میگیرد. یک پنجم نفت مورد مصرف جهانی از تنگه هرمز میگذرد که بحرین کلید آن است. از دست دادن نظارت بر بحرین به معنی از دست دادن نظارت بر خلیج فارس است. (گفتنی است که تنها مقامات بحرین (در میان همه کشورهای خلیج فارس) در پاسخ به خواستهای آمریکاییها اجازه دادند که فروش باز مشروبات الکلی مجاز شود). رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا با در نظر داشت همین بدیهیات با خاندان حاکم بحرین گفتگو کرد. وی روز ۱۱ مارس در آستانه ورود نیروهای امنیتی عربستان و امارات به بحرین، وارد این کشور شده بود. جزئیات این مذاکرات احتمالاً هرگز اعلام نخواهد شد، مگر اینکه »ویکی لیکس» جدید این کار را بکند. آنها این گونه تلقین میکنند که گیتس بر آن بوده تا حکام بحرینی را به
اجرای اصلاحات متقاعد کند، ولی شیعیان بحرین این سفر را به درستی به عنوان علامت خطری تلقی کردند. حوادث به سرعت و بعد از پایان این دیدار شروع شد. واقعیت این است که ایالات متحده به ثبات هر رژیمی که به آمریکا وفادار باشد، علاقهمند است. در این صورت آمریکا از رفتارهای غیردموکراتیک این رژیم چشمپوشی خواهد کرد و این اصل دیرینهای در سیاست آمریکاست.
حمایت ایران از ناآرامیهای بحرین
به نظر میرسد، در افکار عمومی جهانی »خط ایرانی» به خوبی جای خطر شوروی را گرفته و تنها از »تروریسم اسلامی» و القاعدة »اسطورهای، افسانهای و غیرموجود» عقب مانده است. هر جایی که شیعیان باشند، ناگزیر «دست» ایران هم در آنجا است و این کلیشهای جاافتاده است. در مورد حوادث اخیر بحرین نیز همین سناریوی تبلیغاتی تکرار شد. تیترهای روزنامهها بسیار گویا بود: »بحرین و نبرد بین ایران و عربستان سعودی»، »بحرین در شعله جنگ بین ایران و کشورهای خلیج فارس» و غیره. با توجه به اینکه گزارشهای رسانههای گروهی غرب برای مفسران روس هم نقش »طعمه شیرین» را ایفا میکنند (زیرا تحلیلگران روس از این مطالب در تفسیرهای خود استفاده میکنند)، شاهد اظهارات آنها در همین راستا بودیم.
برای مثال، آلکسی ماکارکین، معاون مدیر مرکز فناوریهای سیاسی روسیه در این خصوص اظهار داشت؛ »عربستان سعودی موفق شد اعتراضات داخلی را محدود کند و اکنون بر آن است که اوضاع کشور همسایه را ثبات بخشد. پادشاهیهای دیگر خلیج فارس با این شیوه عمل موافق هستند و در زمینه همبستگی از خود نشان میدهند. آنها نگران رشد نفوذ ایران در منطقه هستند. این ابراز همبستگی با پادشاه بحرین، همتای آنهاست. این دفاع از خود هم است، زیرا کسی از پادشاهان عربی نمیخواهد که این دومینوی سیاسی به همه کشورها گسترش یابد. در این شرایط سادهترین گزینه انتخاب شده و آن حمایت همهجانبه از بحرین است». در همین رابطه، ۲ مارس هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا در جلسه کنگره اظهار داشت که محافل حاکم جمهوری اسلامی ایران تلاش میکنند نفوذ خود را در کشورهای عربی که دستخوش ناآرامیها شده، افزایش دهند. وی در این زمینه به بحرین نیز اشاره کرد. رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا نیز در این رابطه اظهار داشت؛ »بدیهی است
که ایران بدان علاقهمند است که از ناآرامیها در منطقه به نفع خود استفاده کند و دنبال امکان مداخله در این موضوع است».
حمد آلخلیفه پادشاه بحرین حتی اظهار داشت که آنچه که در کشور او رخ داد، نتیجه توطئه است: »توطئه خارجی طی مدت ۳۰-۲۰ سال تهیه میشد تا بالاخره زمینه برای آن مهیا گردید. امروز اعلام میکنم که این برنامهها نقشه بر آب شده است». ریشههای این برخورد با شیعیان (و به تبع آن با ایران در مقام پشتیبان آنها) روشن است. شیعیان در سال ۱۹۷۹ مورد توجه غرب قرار گرفتند و این زمانی بود که در ایران انقلابی رخ داد که در نتیجه آن هزاران نفر کشته شدند و حکومت شاه از صحنه تاریخ برچیده شد. شیعیان از نظر غرب به تبلور اسلام متجاوز و جنگجویی تبدیل شدند که سعی میکند »زورگویی را به کشورهای دیگر صادر کند». ولی این برخورد غیرمعقولانه به وسیله واقعیات عینی تکذیب میشود. جنبش طالبان توسط سنیها تشکیل شد. سنیها هسته سازمان القاعده را تشکیل دادند، البته در صورتی که این سازمان اصولاً وجود خارجی داشته باشد. در هر حال، ارتباط بن لادن با دربار پادشاهی و وهابیون عربستان سعودی یک واقعیت اثبات شده است.
سنیها اساس رژیم صدام حسین را تشکیل داده و در هر گزارشی درباره »تروریسم اسلامی» ذکر میشوند. همه بازداشت شدگان »گوانتانامو» اهل سنت هستند. واقعیت همین است، با این حال وهابیون عربستان سعودی در مقام متحدان مورد علاقه امریکا مورد حمایت این کشور هستند، در حالی که شیعیانی که سابقه سوئی ندارند، در ردیف »دشمنان جاویدان» قرار داده شدهاند.
اگر این تفکر غیرعقلانی نیست، پس »غیرعقلانی بودن» به چه معناست. ایران از صدور انقلاب اسلامی دست کشیده و قابل تأمل اینکه، صدور انقلاب از سوی ایران از همان ابتدا و پیش از اینکه حوزة سیاسی خارجی را در برگیرد، ناظر بر برقراری جامعهای در داخل ایران بود که شیعیان سراسر جهان به عنوان الگوی نظام دولتی و اجتماعی آن قبول کنند. هیچ کس از آیتا…های عراقی که از ایران به عراق برگشته و برای شیعیان عراقی »مرجع» میباشند، مردم این کشور را به اقتباس نظام دولتی ایران دعوت نکردهاند. مخالفان بحرینی هم هیچ شعاری سر ندادند که ناظر بر اجرای اصلاحات در بحرین طبق الگوی ایرانی باشد. افزون بر این، تا کنون به طور مستند و مستدل ثابت نشده که ایران با ارسال اسلحه و شبهنظامیان (به مخالفان بحرینی) کمک کرده باشد. حتی راستیآزمایی سطحی این اطلاعات، کذب آن (مانند گزارشی از افغانستان) یا این که حاصل قوه تخیلی روزنامهنگاران باشد (مانند گزارش چندی پیش درباره تفتیش یک هواپیمای باری ایرانی در ترکیه) را
به اثبات میرساند. گزارشهای وزارت دفاع آمریکا برای کنگره درباره »خطر ایرانی»، به همین نحو دور از واقعیت به نظر میرسد. در این گزارشها حداقل به سه نکته اساسی اشاره شده است:
- رژیم فعلی ایران ملت خود را به اندازه رژیمهای متحد ایالات متحده در این منطقه تهدید میکند.
- خطر ایرانی غیرنظامی است، زیرا هزینههای نظامی ایران »از مخارج نظامی سایر کشورهای منطقه پایینتر است».
- دکترین نظامی ایران حالت دفاعی دارد.
- ایران برای اجرای عملیات جنگی در خارج از کشور امکانات بسیار محدودی دارد.
یک بار دیگر تأکید میشود که این نقطهنظر کارشناسان وزارت دفاع و جامعه اطلاعاتی ایالات متحده است، لذا بحث درباره »خطر ایرانی» چیزی جز افسانه تبلیغاتی نیست. البته یک نکته باریک وجود دارد که باید آن را بررسی کرد. نویسنده (همراه با کارشناسان پنتاگون!) تأکید میکند که خطر ایرانی افسانهای بیش نیست، در حالی که دیگران (که اکثریت کارشناسان را تشکیل میدهند) بر این باورند که این مسئله یک »واقعیت عینی» است. حرف چه کسی را باور کنیم؟ به نظر میرسد، بررسی ارقام بودجهها و هزینههای نظامی در بودجه کشورهای منطقه برخی واقعیتها را آشکار کند؛ عربستان سعودی پیشگام مطلق منطقهای از نظر هزینههای دفاعی است. در سال ۲۰۰۹ این هزینهها برابر ۳۱٫۶۵۴ میلیارد دلار بود. در سال ۲۰۰۲ این رقم برابر ۱۸٫۵ میلیارد بود و در سال های ۲۰۰۹-۲۰۰۲ بالغ بر ۲۱۰٫۸۵ میلیارد دلار گردید. در سال ۲۰۰۹ این هزینهها ۸٫۸۳ درصد تولید ناخالص ملی عربستان را تشکیل میداد و این میزان در طول سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۲ به ۸٫۴۲ درصد رسید که
یکی از بالاترین شاخصهای جهان در این زمینه است.
اسراییل با ۱۴٫۹ میلیارد دلار هزینههای نظامی در سال ۲۰۰۹، ۹٫۶۸ میلیارد در سال ۲۰۰۲ و ۹۵٫۳۱۹ میلیارد در طول این مدت در مقام دوم قرار دارد. سهم مخارج دفاعی در تولید ناخالص ملی این کشور در سال ۲۰۰۹ برابر ۷٫۶۵ درصد بود و در طول سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۲ بالغ بر ۸٫۰۱ درصد شد (یکی از بالاترین ارقام در منطقه). مقام سوم به ترکیه اختصاص دارد: ۱۰٫۸۸۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹، ۸٫۰۳۳ میلیارد در سال ۲۰۰۲ و ۸۵٫۵۱۲ میلیارد در سال های ۲۰۰۹-۲۰۰۲٫ سهم هزینههای دفاعی در تولید ناخالص ملی ترکیه معادل ۱٫۷۷ درصد در سال ۱۹۹۹ و ۲٫۳۴ درصد در سال های ۲۰۰۹-۲۰۰۲ است. ایران در مقام چهارم این لیست قرار دارد: ۷٫۵۲۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹، ۳٫۱۴ میلیارد در سال ۲۰۰۲ و ۴۹٫۰۴۱ در سال های ۲۰۰۹-۲۰۰۲٫ سهم هزینههای دفاعی در تولید ناخالص ملی این کشور برابر ۲٫۲۸ درصد در سال ۲۰۰۹، ۲٫۸۷ درصد در طول این مدت است.
مقام پنجم به کویت اختصاص یافته است: ۴٫۳۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹، ۳٫۴۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۲، ۳۲٫۰۹۵ میلیارد در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۲٫ سهم هزینههای در تولید ناخالص ملی این کشور ۳٫۹۱ درصد در سال ۲۰۰۹، ۵٫۳۹ درصد در سال های ۲۰۰۹-۲۰۰۲ است. کویت تنها کشوری بود که طی مدت مورد نظر سهم هزینههای دفاعی در تولید ناخالص ملی را کاهش داد (از ۹٫۱ درصد در سال ۲۰۰۲ تا ۲٫۶۹ درصد در سال ۲۰۰۸). با این وجود، در سال ۲۰۰۹ کویت یکی از معدود کشورهایی شد که هزینههای نظامی خود را نسبت به سال ۲۰۰۸ در حد معینی افزایش داد. مقام ششم به امارات متحده عربی اختصاص دارد: ۵٫۸۵۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹، ۲٫۴۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۲ و ۲۶٫۹۳۱ میلیارد در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۸٫ شاخص سهم هزینههای دفاعی در تولید ناخالص ملی این کشور ۲٫۶۱ درصد در سال ۲۰۰۹، ۲٫۴۸ درصد در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۲ است. نهایتاً مقام هفتم به مصر تعلق دارد: ۵٫۸۵۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹، ۲٫۴۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۲ و ۲۶٫۹۳۱
میلیارد دلار در سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۲٫ سهم این هزینهها در تولید ناخالص ملی مصر ۳٫۱۱ درصد در سال ۲۰۰۹ و ۲٫۸۷ درصد در طول مدت ۲۰۰۹-۲۰۰۸ است.
آیا در این آمارها اثری از »خطر ایرانی» قابل مشاهده است؟ کدام ارقام عینی وجود این خطر را به اثبات رسانده است؟ از تغییرات هزینههای نظامی چطور میتوان نتیجه گرفت که ایران برای تجاوز یا حمایت مسلحانه از مخالفان شیعه در کشورهای حاشیه خلیج فارس آماده میشود؟ سیاست ایران نسبت به کشورهای خلیج فارس آن است که این کشورها »منطقه منافع ایالات متحده» هستند و اینکه هر اقدامی به نفع مخالفان آنها میتواند واکنش ایالات متحده را سبب شود و این در حالی است که ایران برای پاسخ به آن وسیله و امکانات لازم را ندارد. در پایان این مبحث باید به واقعیتی مربوط به موضوع بحرین توجه بیتشری کرد. ۱۷ مارس، بعد از حوادث در میدان لؤلؤ، دانشجویان ایرانی در تهران جلوی سفارت بحرین تظاهرات برپا کردند. در این مراسم خانم «سیره زعیمزاده»، نماینده اتحادیه دانشجویان اسلامی طی سخنانی اظهار داشت؛ »ما حاضریم برای دفاع از اسلام و ملت بحرین در برابر توطئه آمریکا و صهیونیسم برخیزیم». بسیاری از »تحلیلگران علمی»
حرفهای این دختر جوان را به عنوان »اثبات قانعکننده» دخالت ایران در حوادث بحرین تلقی کردند، ولی ما فقط میتوانیم با رهبران کشورهایی ابراز همدردی کنیم که آنجا چنین »تحلیلگرانی» به حکومت خدمت میکنند و به رهبران توصیههایی ارائه میدهند.
محلی بودن حوادث بحرین وعدم توجه جامعه جهانی به آن
صرفهنظر از درباره اهمیت جهانی و تاریخی حوادث در بحرین، نتایج این حوادث برای بعضی کشورها (آن هم نه تنها کشورهای حاشیه خلیج فارس) جالب به نظر میرسد. فکر میکنم که در شرایط معینی اوضاع کشورهای خلیج (فارس) که در پی این حوادث شکل گرفت، میتواند بر معادلات سیاسی آینده اثر بگذارد. به نظر مرسد، نتیجه اساسی حوادث در بحرین، تشدید اختلافات بین اکثریت شیعه و خاندان حاکم سنی است. در نتیجه تظاهرات مخالفان هیچ یک از اختلافات اجتماعی موجود حل نشده است. جرقههای آتش مناقشه خاموش شده، ولی آیا منبع آتشسوزی برطرف شده است؟ طبیعی است که خانواده سلطنتی آلخلیفه به منظور رفع اختلافات به بعضی اصلاحات تن خواهد داد، ولی اکنون امکانات آن به وسیله مواضع عربستان سعودی محدود شده که بر سلطه خود در میان نظامهای خودکامه خلیج فارس تأکید کرده و نمیخواهد در خصوص سازش (با مخالفان) سخنی بشنود.
این وضعیت عجیب است ولی واقعیت دارد. موفقیت سعودیها امکانات مانور اجتماعی آنها را محدود کرده است. حل و فصل امنیتی مسأله ناراضیان به ظاهر ساده است (به خصوص در روابط با شیعیان). در این شرایط نیازی به اصلاحات و گفتگو در داخل امت نیست (در این رابطه باید خودآگاهی سعودیها به عنوان »ارکان دین» و پیروان »اسلام ناب» را در نظر گرفت)، کافی است تأمین مالی ارتش، گارد و پلیس افزایش یابد. در آینده این وضع باعث رادیکال شدن امت شیعه در تمام کمربند نفتخیز »پترولستان» خواهد شد. کشورهای خلیج فارس در شرایطی که در پشت جبهه خود جمعیت شیعه ناراضی را دارند، جرأت نخواهند کرد نیروهای خود را به خارج از کشور بفرستند تا در عملیات سیاسی یا نظامی خارجی شرکت کنند.
درسهای بحرین برای آن دسته از جمهوریهای آسیای مرکزی (کشورهای جامعه همسود) نیز حائز اهمیت است که آمریکاگرایی را به عنوان جهتگیری اساسی سیاست خارجی خود انتخاب کردهاند. این حوادث همچنین برای نظامهای حاکم و هم برای مخالفان اهمیت دارد. حوادث بحرین به نخبگان آمریکاگرای کشورهایی که پایگاههای نظامی آمریکایی در آنجا مستقر است، حدود امکانات واقعی آنها را نشان داد. واشنگتن اجازه همه اعمال سرکوبگرانه رژیمهای حاکم نسبت به مخالفان را صادر میکند. آمریکا حتی برای این رژیمها حمایت دیپلماتیک و اطلاعاتی تأمین میکند، ولی به یک شرط و آن اینکه آنها باید اهمیت خود را برای ایالات متحده به اثبات برسانند. ایدئولوژی آنها اهمیت کلیدی ندارد. تنها چیزی که واقعاً مهم است، اهمیت حضور ایالات متحده در این منطقه از نظر ژئوپلتیکی و نظامی است. اگر نخبگان حاکم اهمیت خود را غلو کنند، با یک شوک ناگوار روبرو خواهند شد که نمونة آن نصیب حسنی مبارک شد. در این صورت دیپلماسی آمریکایی با پیروی
از دیپلماسی انگلیسی خواهد گفت؛ »کشورها، دوستان و متحدان دائمی ندارند، آنها فقط منافع دائمی دارند».
با این وجود، مخالفان باید از این وضع نتیجه بگیرند که »اگر میخواهید به قدرت برسید، ثابت کنید که در صورت رسیدن به قدرت برای ایالات متحده مفیدتر از رژیم قبلی خواهید بود». من عمداً از ذکر جنبههای اخلاقی »درس های بحرین» خودداری میکنم، زیرا این امر در مناسبات بینالملل اهمیت چندانی ندارد که شایان ذکر باشد. نتیجه اساسی حوادث بحرین این است که نارضایتی شیعیان از وضعیت فعلی و ناتوانی آنها برای تغییر اوضاع کشور از راه صلحآمیز برای منطقه «پترولستان» «بمب تأخیری» کار گذاشته است. این بمب در صورت بروز کوچکترین تکانها در فضای سیاسی پیرامون خلیج (فارس) منفجر خواهد شد. در این صورت، به «تویتر» و «فیسبوک» به عنوان چاشنی این انفجار نیازی نخواهد بود.
ارسال نظر