سرنوشت 'نوزادان ربوده شده' جنگ کثیف آرژانتین
خورخه ویدلا و رنالدو بنیونه، از رهبران سابق نظامیان - طی سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ بین ۹ تا سی هزار نفر کشته و یا ناپدید شدند
فرانچسکو ماداریا متحیر است که بخش بزرگی از زندگی خود را تا کنون چگونه سپری کرده است. و میگوید: " سی و دو سال با یک دروغ زندگی کردم."
آقای ماداریا، سیوسه ساله، پیش از این آلخاندرو رامیرو گالو نام داشت، نامی که پدرخوانده و مادرخواندهاش بر او گذاشته بودند. سال گذشته، او برای اولین با پدر واقعیاش روبرو شد و شکش به یقین مبدل شد.
به گزارش پارسینه وبه نقل از بیبیسی، او پسر یکی از هزاران فعال چپگرایی است که بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ در آرژانتین تحت حکومت نظامیان شکنجه و یا کشته شدند، دورهای که به "جنگ کثیف" مشهور است.
"برنامه روشمند"
قای ماداریا میگوید: "دهها سال کسانی که مرا به اسارت گرفته بودند - او پدرخوانده و مادرخواندهاش را چنین توصیف میکند- به من گفتند که فرزند واقعی آنها هستم. اما دروغها تا ابد دوام نمی آورند."
با محاکمه اعضای کلیدی حکومت نظامی سابق به اتهام اجرای یک برنامه روشمند برای تصاحب نوزادان زندانیانی که آبستن بودند، سرنوشت " کودکان ربودهشده" آرژانتینی دوباره به سرخط خبرها بازگشته است.
هشت نفر از جمله خورخه ویدلا و رنالدو بنیونه، از رهبران سابق نظامیان محاکمه شده اند. اتهامات علیه آنها شامل سی و چهار مورد کودکربایی میشود.
با این وجود برآورد می شود که در این دوران صدها کودک دیگر نیز به اعضای نیروهای امنیتی سپرده شده اند و در بعضی موارد این بچهها به همان کسانی تحویل داده شده اند که فعالان زندانی را دستگیر کرده اند.
آقای ماداریا احتمال میدهد که ویکتور گالو، پدر خوانده او، افسر اطلاعاتی بود و در بازداشتگاه غیررسمی مرکز نظامی "کامپو دی مایو" کار می کرد.
او را تنها چند روز پس از آن که مادر واقعیش، او را طی یک عمل سزارین در یک پایگاه نظامی به دنیا آورد، به "مادر جدید" تحویل دادند.
کشف حقیقت
در طی سالیان دراز، عدم شباهتش به افراد خانواده، آقای ماداریا را مشکوک کرد. آقای ماداریا میگوید: "توضیح دادنش سخت است. انگار من همیشه میدانستم که یک جای کار درست نیست."
آقای ماداریا میگوید که پدرخوانده و مادرخواندهاش او را به طور مرتب کتک میزدند، و این خشونت شک او را تقویت کرده بود. او میگوید: "فکر میکنم من یک غنیمت جنگی بودم."
تنها سال گذشته بود که "مادر" او که حالا از شوهرش جدا شده بود، او را از واقعیت با خبر کرد. وقتی که او آنچه را که اتفاق افتاده بود فاش کرد، آقای ماداریا با گروه "مادربزرگان پلازا دی مایو" تماس گرفت.
این گروه حقوق بشری، هدف خود را یافتن نوزادان به سرقت رفته در دوران دیکتاتوری نظامی در آرژانتین معرفی می کند.
این گروه به او کمک کرد آزمایش دیانای انجام بدهد، کاری که منجر به یافتن هویت واقعی او شد.
ما بزرگترین کمک گروه این بود که امکان ملاقات حضوری فرانچسکو و آبل، پدر واقعی او که در دوران حکومت نظامی از کشور فرار کرده بود را فراهم کرد.
آقای ماداریا میگوید: "این بهترین لحظه زندگیم بود. باورم نمیشد که این قدر به او شبیه باشم."
فرانچسکو لقب "نوه پسری ۱۰۱" را گرفت. این شماره نشاندهنده تعداد بزرگسالانی است که سرگذشتی شبیه به او دارند و پس از سالها هویت واقعی خود را باز مییابند.
گروههای حقوق بشر معتقدند که احتمال دارد حدود چهارصد نفر دیگر نیزچنین وضعیتی داشته باشند.
ارتباط قطع شده
اما همه هم نمیخواهند واقعیت را بدانند. وقتی درمییابید که پدر و مادرتان در قساوتهای انجام شده توسط دولت نظامی شریک بودهاند، یک راه برخورد با مسئله نادیده گرفتن آن است، راهی که بعضی انتخاب کرده اند.
یکی از این گونه موارد مشهور، مارسلا و فلیپه نوبل هستند که مادرخواندهشان مالک روزنامه "کلارین" یکی از بزرگترین گروههای رسانهای آرژانتین است.
آنها در سال ۱۹۷۶ یعنی اولین سال دولت نظامی به فرزندخواندگی پذیرفته شدند و حالا دو خانواده مجزا در تلاشند تا از طریق دادگاه ثابت کنند که آندو از بستگان زندانی آنها گرفته شدهاند.
به هرحال، مارسلا و فلیپه به صورت رسمی مراتب اعتماد خود را نسبت به مادرخوانده خود اعلام کرده اند و اظهار داشته اند که هیچ مدرکی علیه او وجود ندارد.
آقای ماداریا میگوید: "من آنهایی را که نمیخواهند چیزی از گذشته خود بدانند، درک میکنم."
رزا رویسینبیت، یک عضو جمعیت مادربزرگان پلازا دی مایو میگوید: "برای بعضیها این جریان بیشتر از بقیه طول میکشد. هر پروندهای متفاوت است."
در سال ۲۰۰۱، پس از سالها تحقیق و بررسی، او بالاخره نوه گمشدهاش را که با نام دیگری زندگی میکرد، پیدا کرد.
او میگوید: "به هر حال، واقعیت از همه چیز مهم تر است."
خانم رویسینبیت میگوید: "برخی از کسانی که هویت خود را بازمییابند دیگر نمیخواهند که با پدرخوانده و مادرخواندهشان ارتباطی داشته باشند اما بعضی هم در تماس میمانند."
آقای ماداریا هر نوع ارتباطی با "پدرش" را قطع کرد و گفت که امیدوارست او را در دادگاه ببیند.
ویکتور گالو، پدرخوانده او و افسراطلاعاتی سابق، سال گذشته دستگیر شد.
او در دادگاهی که به اتهامات رهبران سابق حکومت نظامیان می پردازد، شهادت داده است.
روایت آقای گالو از داستان این است که او افسر در حال آموزش بوده است و فرانچسکوی نوزاد به صورت اتفاقی توسط یک افسر ارشد به او داده شده است.
آقای ماداریا میگوید: "همه اینها دروغ است و دروغ بالاخره یک روز برملا میشود."
ارسال نظر