گوناگون

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

پارسینه: روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

جام جم: پيام‌هاي راهبردي يك نشست

«پيام‌هاي راهبردي يك نشست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌خوانيد؛اقدام بي‌سابقه تشكيل سلسله نشست‌هاي «انديشه‌هاي راهبردي» كه اولين نشست آن با موضوع «الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت» برگزار شد را از زواياي مختلف مي‌توان مورد بررسي قرار داد.

از حيث موضوع آن كه در اهميتش همين بس كه رهبر انقلاب فرمودند: «اين الگو سندي بالادستي براي همه اسناد برنامه‌اي و چشم‌اندازي خواهد بود.»
از حيث اهداف اين سلسله نشست‌ها «درگير شدن متفكران و انديشه‌ورزان با مسائل اساسي و كلان» و «فرهنگ و گفتمان‌سازي درخصوص مسائل كلان در ميان نخبگان و سپس در سطح عمومي جامعه» و «تعيين مسير و نوعي ريل‌گذاري براي آينده كشور» به عنوان 3 هدف اساسي اين نشست‌ها ذكر شد.

از منظر برخي نكات بسيار مهم كه به اجمال مطرح شد و بايد به تفصيل به آنها پرداخته شود. مثلا درباره حكومت از ديدگاه اسلام، رهبر انقلاب فرمودند: «صلاحيت‌هاي فردي در اسلام به گونه‌اي مهم است كه هركس مي‌خواهد مسووليت و مديريت بپذيرد، بايد صلاحيت‌هاي لازم را در خود به وجود آورد وگرنه با پذيرش مسووليت، عمل نامشروعي انجام داده است» يا «در اسلام، كسي كه اهل استعلا و برتري‌طلبي است يا همه چيز را براي خود مي‌خواهد، حق ندارد قدرت را قبول كند و مردم نيز حق ندارند چنين شخصي را انتخاب كنند.»

و جهات ديگري كه مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد؛ اما اين نوشتار درصدد است صرف نظر از محتواي اين نشست، برخي پيام‌هايي، كه اصل برگزاري اين نشست‌ها در درون خود دارد، مورد توجه قرار دهد.

اولين پيامي كه برگزاري سلسله نشست‌هاي انديشه‌هاي راهبردي دارد، اين است كه به‌رغم تلاش بيگانگان، موضوع‌آفريني‌هاي پي‌درپي كه از جمله اهدافش سرگرم كردن نظام جمهوري اسلامي ايران است، به هدف خود دست نيافته و نظام اسلامي وراي مسائل و بعضا بحران‌هاي پيچيده و روزمره، از مسائل كلان و راهبردي نيز غفلت نكرده و موضوعاتي از اين دست را هم به صورت جدي و در عالي‌ترين سطوح در دستور كار خود دارد.

پيام ديگر اين نشست‌ها آن است كه در اين موضوع نيز مانند بسياري حركت‌هاي مهم ديگر، رهبري نظام آغازكننده و پايه‌گذار آن بوده‌اند. نكته‌اي كه از «بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري» حكايت مي‌كند و اينها از جمله شرايط و صفات رهبر است كه در اصل يكصد و نهم قانون اساسي تصريح شده است. مسير رو به صعود و بلوغ روزافزون نظام، پيام سوم اين سلسله نشست‌هاست. جمهوري اسلامي ايران پس از دوران دفاع مقدس، برنامه‌هاي 5 ساله توسعه را آغاز كرد و پس از اجراي تقريبا 3 برنامه، تجربه تدوين سند چشم‌انداز 20 ساله را پشت سر گذاشت و اكنون در اين نشست مقدمات تدوين سند «الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت» آغاز شد؛ سندي كه فرادست همه برنامه‌ها و حتي چشم‌انداز خواهد بود و اين يعني توجه به افق‌هاي دوردست؛ توجهي كه بلندنگري، شرح صدر و روشنفكري واقعي لازمه آن است. اين ويژگي‌ها را بوضوح از اين جمله مقام معظم رهبري مي‌توان برداشت كرد. «استفاده از 2 مفهوم اسلامي و ايراني به هيچ وجه به معناي استفاده نكردن از دستاورد‌هاي ديگران و تجارب صحيح آنها نيست و ما در اين راه با چشمان باز و انتخابگر از هر علم و معرفت درست استفاده مي‌كنيم.»

مجموع اين پيام‌ها، نه‌تنها نويدبخش آينده‌اي روشن و ايراني پيشرفته است كه نسل‌هاي آينده اين مرز و بوم با افتخار و سربلندي آن را تجربه خواهند كرد؛ بلكه شكل‌گيري تمدن نوين اسلامي را هم براي همه مسلمانان و حتي بشريت به ارمغان خواهد آورد.

در روايتي از امام معصوم اين مضمون آمده كه در «امور اخروي چنان باش كه گويي فردا خواهي مرد و در امور دنيا چنان باش كه گويي زندگي ابدي داري.» برداشت‌هاي گوناگوني از اين روايت مي‌توان ارائه كرد؛ ولي شايد برنامه‌ريزي‌هاي بلندمدت و اتقان در آنها از جمله برداشت‌هاي مهمي باشد كه از بخش دوم اين روايت مي‌توان داشت و اين سلسله نشست‌ها از جمله مصاديق توجه به اين آموزه ارزشمند اسلامي است

كيهان:خرماي ژنو !

«خرماي ژنو!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛
1- «براي چه به ژنو مي رويم»؟ و «قرار است در مذاكره با كشورهاي 1+5 چه روي ميز بگذاريم و چه سوغاتي براي مردم كشورمان بياوريم»؟ اين پرسش ها و پرسش هاي مشابه ديگري از اين دست، اگر در گذشته اي نه چندان دور و مخصوصاً قبل از ترور دانشمندان هسته اي ايران، پاسخ- با عرض پوزش از مسئولان هسته اي كشورمان- نيم بندي داشت، امروزه آن پاسخ نيم بند نيز وجود ندارد و حضور تيم مذاكره كننده جمهوري اسلامي ايران در نشست ژنو كه قرار است روز سه شنبه 16آذرماه 89-7 دسامبر 2010- در پايتخت سوئيس برگزار شود، عبث و بي نتيجه به نظر مي رسد.

ممكن است مسئولان محترم كشورمان به اين توضيح اشاره كنند كه جمهوري اسلامي ايران از مدتها قبل رسماً اعلام كرده است موضوع نشست ژنو «هسته اي» نيست، بلكه موضوع نشست، گفت وگو با 1+5 درباره بسته پيشنهادي ايران است و مسئله هسته اي در اجلاس ژنو، تنها در محدوده بسته ياد شده قابل طرح خواهد بود. اين توضيح اگرچه برخاسته از حضور عزتمندانه ايران اسلامي در چالش هسته اي است ولي از سوي ديگر خانم «اشتون» مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا كه رياست تيم كشورهاي 1+5 را نيز برعهده دارد، بارها اعلام كرده است كه چالش اصلي 1+5 با ايران، چالش هسته اي است و نشست روز سه شنبه ژنو از اين قاعده مستثنا نيست. بنابراين، در هر دو حالت - چه براساس نظر تيم هسته اي كشورمان و چه مطابق نظر خانم اشتون- برنامه هسته اي جمهوري اسلامي ايران، «تمام و يا بخشي» از دستور كار نشست ژنو خواهد بود و يادداشت پيش روي با اين نگاه نوشته شده است.

2- به اين اظهارنظر كه درباره ترور دانشمندان هسته اي ايران و علت و انگيزه آن مطرح شده است، توجه كنيد؛
«از آنجا كه كشورهاي جهان اشتياق و تمايل چنداني به بمباران تاسيسات اتمي ايران ندارند و بسيار بعيد است كه ايالات متحده آمريكا نيز به چنين اقدامي دست بزند، كشورهاي خارجي ناچارند با بهره گيري از شيوه هاي غيرجنگي به هدف خود كه جلوگيري از اتمي شدن ايران است، برسند. تحريم هاي اقتصادي فزاينده نيز با همين هدف انجام گرفته است. ترور شهرياري و عباسي راهكار ديگري براي اين منظور است تا از طريق آسيب زدن به دست اندركاران فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي و دستگاهها و تاسيسات اتمي آن، لزوم حمله نظامي را منتفي كرده و از اين طريق به اهداف برسند.»

در اين ديدگاه با صراحت اعلام شده است كه حمله نظامي به تأسيسات هسته اي جمهوري اسلامي ايران از سوي آمريكا و متحدانش، ناممكن است و از سوي ديگر «تحريم هاي اقتصادي فزاينده» نيز تاكنون كارآمد نبوده و مانع از ادامه فعاليت هسته اي ايران نشده است، بنابراين چاره كار، آسيب زدن به دست اندركاران هسته اي جمهوري اسلامي ايران- بخوانيد ترور دانشمندان- و در صورت امكان، اقدامات تخريبي در تاسيسات و ماشين هاي هسته اي اين كشور است.

اين نظريه درباره انگيزه و علت اصلي ترور دانشمندان هسته اي كشورمان با آنچه مسئولان جمهوري اسلامي ايران براساس شواهد و قرائن موجود و برخي از اسناد به آن رسيده اند، همخواني فراواني دارد، بنابراين طبيعي است كه تصور كنيد، اين اظهارنظر از سوي يكي از مسئولان اطلاعاتي كشورمان و يا صاحب نظران تيزبين داخلي مطرح شده است. اما؛ اشتباه مي كنيد و شايد تعجب كنيد اگر بشنويد كه تحليل- بخوانيد خبر- مورد اشاره، ديدگاه و نظر- بخوانيد اعتراف- رژيم صهيونيستي است كه روز چهارشنبه 10 آذرماه- اول دسامبر 2010- روي خروجي سايت رسمي وزارت امور خارجه رژيم صهيونيستي آمده است. به بيان ديگر، اسرائيل بدون كمترين پرده پوشي اعلام مي كند ترور دانشمندان هسته اي ايران كار كشورهايي است كه خواستار توقف فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي ايران هستند و به علت ناممكن بودن حمله نظامي و از سوي ديگر در پي بي اثر بودن تحريم هاي اقتصادي به اين راه كار رسيده اند!

شايد، اين سؤال پيش كشيده شود كه چرا وزارت خارجه رژيم صهيونيستي با صراحت و به گونه اي كاملاً رسمي از نقش خود و كشورهاي مخالف برنامه هسته اي ايران، ياد مي كند؟ پاسخ اين سؤال دشوار نيست، زيرا، هدف اصلي از ترور دانشمندان هسته اي كشورمان، ارسال اين پيام است كه اگر حمله نظامي ناممكن باشد- كه هست- و اگر تحريم هاي اقتصادي بي اثر بوده اند- كه بوده اند- ترور دانشمندان و عمليات تخريبي در تاسيسات هسته اي ايران نيز در دستور كار قرار دارد. بديهي است كه در صورت انتساب ترورها به گروهك هاي مفلوكي مانند منافقين و سلطنت طلب ها و بهايي ها- اگرچه اين گروه ها مي توانند عامل ميداني ترور باشند- اين جنايت تنها در حد و اندازه يك اقدام تروريستي داخلي تفسير و ارزيابي مي شود و حال آن كه مقصود اصلي از ترورها، ارسال پيام ياد شده است.
3- اكنون جاي پاسخ به اين پرسش جدي و منطقي است كه تيم مذاكره كننده هسته اي جمهوري اسلامي ايران در ژنو دنبال چه مي گردد؟ و براساس كدام توضيح قابل قبولي قرار است در اين نشست شركت كرده و با قاتلان دانشمندان هسته اي كشورمان دور يك ميز به مذاكره بنشيند؟!

گفتني است در عرف شناخته شده بين المللي و روال تعريف شده سياست خارجي، مذاكره بين دو يا چند كشور كه درباره موضوعي اختلاف نظر و يا حالت تخاصمي دارند، با دو هدف انجام مي پذيرد و هيچ مذاكره اي را نمي توان آدرس داد كه بيرون از اين دو بستر صورت گرفته باشد.

الف: كشف انگيزه طرف مقابل از مخالفت با موضوع و پي بردن به علت اصرار طرف ديگر.

ب: يافتن راه حل و رسيدن به يك توافق دو يا چندجانبه. اين نوع از مذاكرات در حالي است كه طرفين مذاكره، موضوع مورد اختلاف را از هر دو سو قابل تعديل و رسيدن به يك نتيجه مرضي الطرفين بدانند. و اما، در آغاز چالش هسته اي كشورمان، طرف مقابل ادعا مي كرد كه نگران انحراف فعاليت هسته اي ايران از حالت صلح آميز به توليد سلاح اتمي- DIVERSION- است. در پي اين ادعا از اكتبر 2003- پائيز 82- تمامي فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي ايران به حالت تعليق درآمد و بازرسان آژانس علاوه بر بازرسي هاي تعريف شده در مفاد NPT و پادمان هاي مربوطه، اجازه يافتند براساس پروتكل الحاقي- كه ايران به طور داوطلبانه و موقت آن را پذيرفته بود- تمامي تاسيسات هسته اي كشورمان را به طور سرزده- از هر مكان در هر زمان- مورد بازرسي قرار دهند و چنين نيز كردند و بعد از چند سال وقت كشي و فرصت سوزي عمدي نهايتا در اجلاس پاريس- نوامبر 2004- و در پي توافق ايران با تروئيكاي اروپايي- انگليس، فرانسه و آلمان- قرار شد، ايران ظرف 3 ماه تضمين هاي عيني- OBJECTIVE GUARANTEAS- خود را مبني بر اين كه در پي توليد سلاح هسته اي نيست ارائه دهد و طرف مقابل نيز تضمين هاي محكم- FIRM GUARANTEAS- بدهد كه مفاد NPT و پادمان هاي مربوطه- از جمله تبادل دانش فني و تجهيزات براي فعاليت صلح آميز هسته اي- در مورد ايران اسلامي به اجرا درآيد. اما يك ماه بعد- دسامبر 2004- در نشست كارگروه هسته اي طرفين در لندن، طرف مقابل با صراحت اعلام كرد كه قابل قبول ترين تضمين عيني از جانب ايران، آن است كه فعاليت هسته اي خود را به طور كامل متوقف كرده و از ادامه آن دست بكشد! در پي اين نشست بود كه جمهوري اسلامي ايران، كليه فعاليت هاي هسته اي تعليق شده خود را به تدريج ازسر گرفت و...

نه فقط در اجلاس لندن، بلكه پس از آن نيز- تاكنون- طرف مقابل كه به جاي تروئيكاي اروپايي به 1+5 تبديل شده بود، از هيچ تلاش غيرقانوني و بهره گيري از هيچ اقدام زورگويانه و باج خواهانه براي متوقف كردن فعاليت صلح آميز هسته اي كشورمان دريغ نكرده است كه ارسال پرونده به شوراي امنيت سازمان ملل و صدور چند قطعنامه- و اخيرا قطعنامه 1929- و تحريم اقتصادي و... از جمله آنها بوده است.

اكنون بايد پرسيد مذاكره با حريفي كه پيشاپيش، هدف اصلي و نهايي خود از مذاكره را توقف كامل فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي ايران اعلام كرده و به اعتراف- تلويحي نزديك به تصريح- براي رسيدن به اين مقصود از ترور دانشمندان هسته اي كشورمان نيز امتناع نكرده و نمي كند، با چه انگيزه و براي رسيدن به كدام «توافق»! صورت مي پذيرد.

نوع دوم مذاكره- بند ب- نيز با توجه به آنچه درباره بند الف آمده است اساساً مفهوم و معنايي ندارد. چرا كه در حالت دوم، طرفين مذاكره ابتدا روي يك يا چند نقطه مشترك به عنوان «كف مذاكرات» توافق مي كنند و سپس مي كوشند در جريان مذاكره با چانه زني و حك و تعديل نظرات به نقطه مشتركي به عنوان «توافق نهايي» برسند. بنابراين در حالي كه طرف مقابل نقطه شروع و پايان مذاكره را توقف كامل فعاليت هسته اي كشورمان مي داند، تيم محترم مذاكره كننده جمهوري اسلامي ايران قرار است در ژنو روي كدام نقطه تمركز كرده و براي رسيدن به چه توافقي، چانه زني كند؟!

4- مطابق اساسنامه آژانس، تمامي اطلاعاتي كه بازرسان آژانس در بازرسي هاي خود از تاسيسات هسته اي كشور عضو NPT به دست مي آورند محرمانه تلقي مي شود و افشاي آن غيرقانوني و در مواردي مي تواند درخواست خروج كشور عضو از معاهده NPT را در پي داشته باشد و مطابق اساسنامه، گزارش مديركل به شوراي حكام تنها در دو محور قابليت تنظيم و ارائه دارد.

اول؛ آن كه آيا كشور عضو به بازرسان اجازه دسترسي به تاسيسات هسته اي با هدف «راستي آزمايي» داده است يا نه.

دوم؛ در صورت دسترسي و انجام بازرسي ها آيا كشور عضو در فعاليت هسته اي خود از حالت صلح آميز به توليد سلاح اتمي انحراف پيدا كرده است يا نه.
و اما، به عنوان نمونه آقاي آمانو- مديركل آژانس- در گزارش هاي خود كه برخي از آنها قبل از ارائه به شوراي حكام، در رسانه هاي غربي منتشر شده است، شرح نسبتاً مفصلي از جزئيات تأسيسات هسته اي ايران را ذكر كرده است. چند آبشار سانتريفيوژ نصب شده! چه تعداد از آنها با تزريق گاز در حال فعاليت هستند! و... در ضميمه قطعنامه هاي 1737 و 1747 شوراي امنيت سازمان ملل، نام تعدادي از افراد دست اندركار تأسيسات هسته اي كشورمان از جمله دكتر عباسي، آورده شده است. نام شهيد شهرياري نيز در تحريم هاي يكجانبه سناي آمريكا آمده بود و دهها جزئيات غيرضروري ديگر كه انتشار آن مطابق اساسنامه آژانس منع قانوني دارد و...

5- حالا تصور كنيد تيم مذاكره كننده هسته اي كشورمان با نمايندگان 1+5 در ژنو دور ميز مذاكره نشسته اند. طرف مقابل از ابتدا، حرف آخر خود را زده است؛ «توقف كامل فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي ايران »!... و براي رسيدن به اين مقصود از تمامي اهرمهاي ممكن نيز استفاده كرده است. تحريم هاي اقتصادي، قطعنامه هاي شوراي امنيت، فتنه 88، ترور دانشمندان هسته اي و... خب! حالا تيم مذاكره كننده ما، قرار است چه بگويد؟ و اساساً چه نقطه مشتركي بين طرفين مذاكره وجود دارد كه به عنوان «كف مذاكرات»! انتخاب شود؟! و چه تفاهمي در ميان است كه به عنوان «توافق نهايي»! مورد تاييد قرار گيرد؟!

و بالاخره، انتظار آن است امروز كه بارها قدرتمندتر از روزهاي آغاز چالش هستيم، مذاكره با 1+5 را كه از ابتدا نيز بيرون از بستر قانوني بوده است، ترك كنيم و به جاي حضور در ژنو، خرماي ختم مذاكره را پخش كرده و يقين داشته باشيم كه به قول حضرت امام(ره) آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.

جمهوري اسلامي:آنچه البته به جائي نرسد تعطيلي است!

«آنچه البته به جائي نرسد تعطيلي است!»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيدآلودگي هواي تهران و تصميمات مسئولان اجرائي براي تعطيلي ادارات و مراكز آموزشي و احياناً بانك‌ها و نهادها و بعضي مؤسسات ديگر و همچنين كاهش ساعات كار ادارات و لغو زنگ‌هاي ورزش مدارس، به دليل تكرار و استمرار موجب پيدايش دغدغه‌هائي شده است كه نمي‌توان در برابر آنها بي تفاوت بود.

راه حل‌هاي قابل پيمودن و راهكارهاي عملي روشني براي حل اين مشكل وجود ندارد كه قطعاً اگر اراده‌اي قوي براي پايان دادن به معضل آلودگي هوا وجود داشته باشد مي‌توان به اين هدف رسيد. آنچه تاكنون انجام شده، به منزله استفاده از داروهاي تسكين دهنده درد بوده و با اينكه درد و درمان هر دو شناخته شده هستند و بيماري لاعلاجي وجود ندارد، هنوز اقدام مؤثري در جهت ريشه كن ساختن اين عارضه فلج كننده صورت نگرفته است.

با ادامه اين روش‌هاي موقت و تسكين دهنده، نه تنها مشكل ريشه كن نخواهد شد، بلكه هرچه زمان بيشتري مي‌گذرد دامنه اين مشكل وسيع‌تر مي‌شود. ديديم كه در همين يكماه اخير هر روز بر آلودگي هوا افزوده شد و عوارض آن بيشتر دامن مردم و جامعه را گرفت. علاوه بر اين، زيان‌هاي ناشي از بكارگيري راه حل‌هاي موقت نيز به عوارض آلودگي هوا اضافه مي‌شوند و خسران را افزايش مي‌دهند. به همين دليل، همه بايد بپذيريم كه دوران آزمون و خطا در موضوع چگونگي برخورد با آلودگي هوا گذشته و هيچ راهي غير از رفتن به سراغ راه حل‌هاي اصولي و ريشه‌اي وجود ندارد.

تاكنون، خطر افت تحصيلي در اثر تعطيلي‌هاي مكرر مدارس و دانشگاه ها، وارد شدن لطمه به كار مردم در ادارات، تعويق رسيدگي به پرونده ها، پيدايش اخلال در كار بانك‌ها و بنگاه‌هاي اقتصادي و پائين آمدن ميزان كارو تلاش در جامعه، زيان‌هاي نماياني هستند كه از توسل به راهكارهاي موقت براي مبارزه با آلودگي هوا حاصل شده‌اند.

دور از انصاف است كه فرياد افراد و يا دستگاه‌هاي خاصي را مقصر پيش آمدن اين وضعيت و وارد آمدن اين زيان‌ها بدانيم. واقعيت اينست كه هركسي به هر اندازه كه مي‌توانسته تلاش كرده و همه قصد داشتند و دارند مشكل را حل كنند يا كاهش دهند. با اينحال، اين واقعيت را نيز نمي‌توان انكار كرد كه هنوز كار اصلي شروع نشده و به همين دليل دغدغه‌ها هر روز بيشتر مي‌شود و انتظار اينست كه همزمان با استفاده از داروهاي تسكين دهنده و موقت، معالجات اصلي و ريشه‌اي نيز آغاز شود.

منتظر آمدن باران و وزيدن باد ماندن نيز دردي را دوا نخواهد كرد. هنوز بشر به جائي نرسيده كه بتواند به كمك علم در فعل و انفعالات جوي چنان تأثيري بگذارد كه آب و هواي پيراموني خود را به دلخواه خود تغيير دهد و تنظيم كند. تهران، در زماني كه به عنوان مركز حكومت انتخاب مي‌شد، نه تنها دچار آلودگي هوا نبود بلكه اصولاً به دليل برخورداري از آب و هواي خوب مورد نظر قرار گرفت و انتخاب شد. اين ما انسان‌ها هستيم كه به دليل ماشيني شدن و استفاده غلط از ابزارهاي صنعتي و افراط در استفاده از امكانات آلاينده، هواي تهران را دچار آلودگي كرده‌ايم و البته تعدادي از شهرهاي بزرگ كشور نيز با همين عارضه مواجه هستند. بنابر اين، حالا كه ما زميني‌ها عامل پديد آمدن اين عارضه هستيم، نبايد از آسمان انتظار معجزه داشته باشيم، بلكه اين خود ما هستيم كه بايد آستين همت بالا بزنيم و مشكلي را كه خود به وجود آورده‌ايم حل كنيم.

اين مشكل، راه حل‌هاي ريشه‌اي و اساسي دارد. مسئولان اجرائي نيز با اين راه حل‌ها آشنا هستند، فقط بايد اراده‌اي جدي به خرج دهند تا بتوانند بر اين معضل غلبه كنند. اين راه حل‌ها عبارتند از تقويت ناوگان حمل و نقل عمومي، نهادينه كردن فرهنگ استفاده از وسائل نقليه عمومي، دور كردن كارخانجات از شهرها، جلوگيري از نابودي درخت‌ها و فضاي سبز، كنار گذاشتن امكانات دودزا، گسترش پارك‌ها و درختكاري در شهرها و اطراف آنها و محدود ساختن ورود خودرو به بازارهاي داخلي.

براي عملي شدن اين برنامه‌ها، همكاري جدي دستگاه‌ها با همديگر و هماهنگي رسانه ملي با اين اهداف، ضرورت دارد. در شرايطي كه تلويزيون هر لحظه مردم را به خريدن خودروهاي جديد با تبليغات پرزرق و برق تشويق مي‌كند و كارخانجات خودروسازي با لطايف الحيل مردم را به دام خريد خودرو مي‌كشانند، نمي‌توان اميدي به نهادينه شدن فرهنگ استفاده از وسائل نقليه عمومي داشت. تا زماني كه گسترش مترو در چنبره دعواهاي بيهوده و عدم تأمين بودجه گرفتار است ناوگان حمل و نقل عمومي به نقطه مطلوب نخواهد رسيد. تا زماني كه موتورسيكلت جاي خود را به دوچرخه ندهد، تهران و شهرهاي بزرگ، خيمه بدخيم دود و گازوئيل را بر سر خود خواهند داشت.

كارشناسان مي‌گويند آلودگي ناشي از يك موتورسيكلت برابر است با آلودگي‌هائي كه هشت خودروي پرايد ايجاد مي‌كنند. با وجود اينهمه خودرو، موتورسيكلت، كارخانه و ساير وسائل آلوده كننده هوا چگونه مي‌توانيم انتظار داشته باشيم هواي تهران و شهرهاي بزرگ سالم شود؟ با اجراي طرح هدفمند كردن يارانه‌ها و آزاد شدن قيمت سوخت نيز اين مشكل حل نخواهد شد، زيرا ثروتمندان به اندازه‌اي پول دارند كه هوا را با خودروهاي خود آلوده كنند.

مي‌‌دانيم كه توصيه‌هائي از قبيل محدود ساختن توليد خودرو، موتورسيكلت و ساير وسائل دودزا خوشايند صاحبان صنايع خودروسازي و كارخانجات نيست، كما اينكه توصيه به جلوگيري از پخش آگهي‌هاي بازرگاني مربوط به تبليغ خريد خودرو نيز خوشايند مسئولان تلويزيون نيست، ولي اگر واقعاً مي‌خواهيم معضل آلودگي هوا را به طور ريشه‌اي حل كنيم بايد به اين توصيه‌ها عمل نمائيم و به ناخشنودي كساني كه منافع خود را بر سلامت هوا و محيط زيست مردم ترجيح مي‌دهند اعتنا نكنيم. فقط با پيمودن اين راه است كه مي‌توانيم معضل آلودگي هوا را برطرف نمائيم ولي با توسل به راه‌حل‌هاي موقت از قبيل تعطيل كردن ادارات و مراكز آموزشي نه تنها به جائي نخواهيم رسيد بلكه خسارت‌هائي به جامعه وارد خواهيم ساخت. مسئولان بايد ابتدا باور كنند كه آنچه البته به جائي نرسد تعطيلي است، تا سپس خود را ملزم به عملي ساختن اقدامات ريشه‌اي و اساسي نمايند.

رسالت:آغاز راهي نو و مبارك

«آغاز راهي نو و مبارك»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ نخستين نشست نخبگان و برجستگان علمي كشور با حضور مقام معظم رهبري براي بررسي انديشه‌هاي راهبردي مربوط به " الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت و عدالت" چهارشنبه گذشته برگزار شد.

اين اولين بار است كه موضوع مدل پيشرفت كشور مورد بازخواني علما ودانشمندان ايراني در يك سطح حكومتي قرار مي گيرد . جمهوري اسلامي ايران پس از فراغت از جنگ اولين برنامه توسعه پنج‌ساله را طراحي و تاكنون نيز 4 برنامه توسعه را اجرا كرده است. نظام در اوايل اجراي برنامه چهارم توسعه موفق شد برنامه هاي خود را در يك افق بيست ساله تحت عنوان برنامه چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي ببيند. اكنون بحث "الگوي - اسلامي ايراني پيشرفت و عدالت" مي‌تواند به عنوان يك سند بالادستي براي ترسيم حركت هاي آينده كشور و نيز همه اسناد برنامه اي و چشم اندازي مورد استفاده قرار گيرد.

پرهيز از استفاده از واژه "توسعه" در اين مبحث به دليل بار معنايي و الزامات خاص آن است. لذا از واژه "پيشرفت" به جاي "‌توسعه " استفاده شده است. ما درنوسازي جامعه ايراني پس از انقلاب با معماراني روبرو بوده ايم كه مدل پيشرفت خود را در جوامع پيشرفته و يا در حال پيشرفت جستجو مي كردند. علي رغم تاكيدات امام خميني (ره) معمار اصلي جمهوري اسلامي و رهنمودهاي مقام معظم رهبري در دستيابي به مدل پيشرفت جمهوري اسلامي نتوانستيم مسير خود را از مسير جوامعي كه نقد جدي به مباني پيشرفت آنها داريم جدا كنيم.

ما در ساحات سياست، اقتصاد، علم ، فرهنگ و ... گرفتار كساني بوديم كه صحنه هستي را ساحت خلقت و عرصه هنرنمايي خالق نمي‌دانستند. ما گرفتار انديشمنداني بوديم كه جهان را صنع خدا نمي‌دانستند. آنان خداوند را با صد هزار جلوه در خلقت منكر بودند، لذا هستي را بيهوده، مرگ را پايان و مردن را نيستي و پوسيدگي تفسير مي‌كردند آنان ما را بر سر سفره‌اي ازعلوم نشاندند كه ما از آنان با تعبيرمحترمانه " علم سكولار" و با تعبير واقعي " علوم لائيك" ياد مي‌كنيم.

هم اينان در تفسير متون ديني - با اين پيش فرض كه قولي از سوي خداوند متعال وجود ندارد - جهان را به سمتي هدايت كردند كه جز كفر والحاد ثمري نداشت. اينان جماعتي بودند كه درتفسير اسرار آفرينش، خلقت را به عنوان فعل خدا منكر بودند ودر تفسير متون ديني شرح " قول خدا" را قبول نداشتند و آن را به شرح قول بشر فرو كاهيدند!

ما اكنون با توليدي انبوه از علومي روبه رو هستيم كه طي سه قرن اخير از غرب به جهان سرازير شده و مملو از سمومي است كه ما را از كاروان علم حقيقي و مسيري كه خدا براي پيشرفت و تكامل انسان‌ها تعيين فرموده دور مي‌‌كند. اگر طي سه دهه گذشته ما توفيقي در دستيابي به يك نقشه جامع براي پيشرفت و عدالت نداشتيم، علت اصلي و اساسي آن را بايد تئوري‌هايي دانست كه هيچ انطباقي با آموزه‌هاي ديني و قرآني ونيز مطالبات انقلابي كه در اندازه جهاني ماموريت‌هاي خود را پيگيري مي‌كند، ندارد. اينكه امروز توفيق يافتيم براي دستيابي به اين نقشه جامع همت گماريم، يك گام بلند و ستودني است . اما بايد بدانيم همان‌هايي كه در داخل و خارج باعث شدند كه ما از اين مهم غفلت كنيم بيكار نخواهند نشست.

آنها درتدوين چنين نقشه‌اي اخلال خواهندكرد و با سوزنباني خاص دوباره كارها را به همان ريل گذاري قبلي هدايت خواهند كرد. ما سفر بزرگي در پيش داريم .

در اين سفر بايد فيلسوفان الهي كه از سرچشمه وحي سيراب شده‌اند ما را از مجهول به معلوم در هستي شناسي موضوعات علوم ياري دهند.

ما به فقهايي نياز داريم كه واقعا به قول خدا مومن باشند و در شرح وتفسير و نيز رسيدن به احكام الهي خدا را ناظر برخود ببينند. ما به دانشمنداني نياز داريم كه در علوم انساني و حتي علوم طبيعي خودرا در محضر خدا به عنوان منشاء موجودات بدانند. دانشمنداني كه ماموريت دارند فعل خدا را براي مردم شرح و بسط دهند. ما از اجتماع چنين دانشمنداني با استعانت از خداوند متعال قطعا به نقشه جامع "پيشرفت وعدالت" دست خواهيم يافت.

امروز مردم ما بيش از مردمان هر عصري آمادگي يك زيست پاك والهي را دارند. آنها براي چنين زيستي بهترين عزيزان و سرمايه‌هاي مادي ومعنوي خود را فدا كرده‌‌اند. اكنون زير ساخت هاي حوزه ودانشگاه ومراكز علمي ما آمادگي لازم براي چنين جهشي دارند . دانشگاه و حوزه براي عبور از " دانش سكولار" به " دانش‌هاي الهي" بايد از عقبه‌هاي خطرناكي به سلامت عبور كنند. اولين گام همين فهم "‌الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت و عدالت" است.

مردم سالاري:فرهنگ حج و ضرورت احياي آن در جامعه

«فرهنگ حج و ضرورت احياي آن در جامعه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛هفته گذشته و اين هفته جامعه بزرگ ما شاهد بازگشت حجاج از سفر حج بود و باب نقد و نقادي از مراسم ها و مهمانيها و سوغات و خريد حج گرم، گرم است ولي از تبيين فرهنگ و سيماي فرهنگي حج خبري نيست که نيست.

حج بزرگترين ميراث ديني ماست که در بستر فرهنگي اين مرزوبوم اعتلا ي ويژه اي يافته و به سرمايه اي بي نظير و سرشار از جلوه هاي مردمي و ارزشي مبدل شده است.

حج مجموعه اي به هم پيوسته از اعتقادات، ارزش ها، آداب و رسوم و سنت هاي متعالي است که با اشاعه مدرنيست و خرده فرهنگ هاي بيگانه در دهه هاي اخير ابعاد آن در جامعه کمرنگ شده و «حج و حاجي» که زماني چهره هاي عاشقانه و با قداستي محسوب مي شدند، به پديده هاي ظاهرا عادي مبدل شده اند.

در سال هاي نه چندان دور و زمان هاي نه چندان دير، وقتي فردي به حج مشرف مي شد، شور و شوق و نشاطي که ماهها قبل شروع شده بود سراسر جامعه را فرا مي گرفت، از زماني که قصد زيارت تحقق مي يافت تا هنگام حرکت، در طول سفر و نيز بعد از بازگشت اعمالي را انجام و اعتبار و تقدس اين امر را نشان مي دادند. اين مجموعه اعمال، مناسکي بودند که «حج» را به يک عنصر فرهنگي پويا و زنده مبدل مي ساختند، پاره اي از اين اعمال مثل:«حلا ليت طلبي»،«مشايعت با نغمه»،«چاووش»، «استقبال»، «وليمه و مراسم مهماني»،«عيدقربان در منزل حاجي در ميقات»،«عيدقربان در منزل حاجي سفر کرده سال قبل» و...

اما امروز آن همه زمزم جوشان که هرساله امت مسلمان را از زلا ل انديشه و ايمان مشروب مي ساخت، وليمه اش برجاي مانده است، آنهم در تالا رهاي باشکوه و هزينه هاي گزاف و مهمانان نه چندان نيازمند آن غذا. اشتباه نکنيد، من به دنبال نفي وليمه نيستم، چرا که ارزش ارتباط را آنقدر بالا مي دانم که حتي با ريخت و پاش و حضور متمولا ن و بي نيازان آن را نفي نمي کنم و بودنش را به از نبودن مي دانم; گر چه اگراز آسيب ها کاسته و به محسنات افزوده شود به شرطي که ظرفيت ارتباطي آن لطمه نبيند، به صواب نزديکتر و ثواب آن افزون تر خواهد بود، بلکه در پي اين معنا هستم که بايد ارزش ها و سنت ها و آداب و رسوم فراموش شده و در محاق رفته را احيا کرد. اين که بدون سروصدا و با خريد يک فيش حج، فرد به سفري سياحتي- زيارتي مي رود و هيچ خبري از آداب و مناسک پرشکوه گذشته نيست با فرهنگ حج سازگاري ندارد.

اين بحث و بسياري از مباحث ديگر در خصوص مقوله حج مطرح است که بايد به آن پرداخته شود و اين سنت حسنه با تمام ابعاد و زيبائيهايش احيا» شده و در چالش فرهنگي امروز، جزو سرمايه هاي فرهنگي ما قرار گيرد.

اکنون سازمانها و نهادهاي متعددي برنامه ريزي و اجراي مراسم و مناسک حج را در زمينه هاي اجرايي، سياسي برعهده دارند، اما جدا از برداشت هاي متفاوتي که در خصوص حج در بين مسوولين وجود دارد، عملا هويت غني آن در جامعه پنهان مانده است، تا آنجا که يک يا چند الگو و مدل براي مراسم وليمه اي که در هر حال برگزار مي شود ارائه نشده و کسي هم به فکر آن نيست، حال آن که سازمان هاي مسوول مي توانند چنين مدل هائي را به مسابقه بگذارند و مدل ها ي برتر را به حجاج،خانواده آنان و سالن هاي برگزاري مراسم پيشنهاد دهند.

اساسا براي ترسيم و نمايش يک عنصر فرهنگي، ابتدا بايد هويت آن مشخص شده، سپس شاخص ها و معرف هاي آن را در قالب هاي مناسب به جامعه عرضه کرد. در حقيقت قدم اول مشخص کردن هويت فرهنگ حج و احياي آن درجامعه و متن مردم است و سپس تعيين و تبيين شاخص ها و عناصري که مقوله فرهنگي حج را به صورت عيني و ذهني نمايا نگر و پاسخگوي مجموعه خرده فرهنگ ها باشد.

خلا صه کلا م اين که فرهنگ حج را احيا کنيم تا آسيب ها گسترش نيابند. مطلب را با قطعه اي از ناصر خسرو به پايان مي برم:
حاجيان آمده اند، يا تعظيم
شاکر از رحمت خداي رحيم
عارف حق شدي و منکر خويش
به تو از معرفت رسيد نسيم
از طواف همه ملا ئکيان
يادکردي به گردعرش عظيم
ديدي اندر صفاي خود کونين
شد دلت فارغ از جحيم و نعيم
کردي آنجا به گورم خود را
همچناني کنون که گشته رميم

تهران امروز:قابليت‌هاي مدني به جاي ظرفيت‌هاي رسمي

« قابليت‌هاي مدني به جاي ظرفيت‌هاي رسمي عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم دكترعماد افروغ است كه در آن مي‌خوانيد؛چهار شنبه شب نشست «انديشه‌هاي راهبردي» با حضور تعدادي از انديشمندان، استادان دانشگاهي و حوزوي در محضر رهبر معظم انقلاب براي تدوين الگوي پيشرفت ايراني- اسلامي برگزار شد.

در ضرورت تشكيل چنين نشست‌هايي هيچ ترديدي وجود ندارد. كشوري كه مي‌خواهد الگو و نمونه كامل و تمام عياري از تحقق آموزه‌هاي اسلامي در عرصه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي و فرهنگي باشد، نمي‌تواند بدون برنامه و استراتژي به اين اهداف نايل شود. اين امربا توجه به ابعاد تودرتو و پيچيده آن، كاري نيست كه از عهده يك فرد يا جمع محدود يا قوه‌اي خاص بر آيد.

نياز به استفاده از تمام ظرفيت‌هاي كشور دارد. اما اينكه چرا قبلا اين اتفاق نيفتاده و چرا همواره تلاش كرده ايم بدون توجه به قابليت‌ها به‌ويژه قابليت‌هاي مدني، كار را صرفا در عرصه‌هاي رسمي پيش ببريم؛ بخشي از پاسخ، به همين ارجاع مسائل اساسي و كليدي به بخش رسمي برمي گردد. بخش ديگري از پاسخ را بايد در تجربه متراكم 30 ساله دنبال كرد.

همانگونه كه رهبر انقلاب هم گفتند: بسياري از رفتارها و سياست‌ها متناقض بوده و در ريشه‌يابي اين تناقض‌ها به اين نتيجه رسيده ايم كه كارها از روي برنامه نبوده است؛ يا فردي و محدود بوده و يا در سطح منابع و نهادهاي رسمي تقليل يافته است. بخشي از ضرورت‌ها براي تشكيل چنين نشست‌هايي به اين بر مي‌گردد كه شرايط امروزي ما بيانگر اتخاذ تصميمات شتابزده از سوي مقامات تاثير‌گذار است. خيلي‌ها بر اين باورند كه مشكلات كشور را صرفا با سرعت در تصميم گيري و افزايش بودجه مي‌توان حل كرد و در اين ميان بابي براي عمل كردن از روي برنامه و داشتن يك نظريه جامع باز نمي‌كنند.

اين زيبنده يك كشور با عقبه فرهنگي، تمدني و ديني برجسته و قابليت‌هاي بالا نيست.شايد يكي ديگر از ضرورت‌ها به اين برگردد كه شاهد انزواي نخبگان و كناره گيري آنها هستيم. اين نشست به لطف خدا و توسط جايگاه و فردي انجام شد كه هم توقع وحدت بخشي از آن بود و هم بنا بر شناختي كه از شخصيت او داشتيم، توقعي جز اين نبود.

در حقيقت هم جايگاه رهبري اقتضاي توجه به وحدت و استفاده از تمام ظرفيت‌هاي كشور دارد و هم قابليت‌هاي شخصي رهبر معظم اقتضاي توجه بيشتر به عقلانيت و حكمت داشت. اما بنا به دلايلي عده‌اي مي‌كوشيدند تا اين جايگاه و اين جوهره تحت‌الشعاع برخي ملاحظات سياسي قرار گيرد. برگزاري اين نشست اولا تفسيري از يك عمل وحدت آفرين بود و ثانيا مويد اين نكته بود كه رهبري قابل مصادره نيست.

اين يك عمل فراقوه‌اي و فراجناحي بود و اميدوارم دامنه آن گسترده‌تر و از تمام انديشمندان و ظرفيت‌هاي موجود در كشور دعوت شود. نظارت‌هاي لازم صورت گيرد تا در اين ميان كارشكني‌ها از طرف افراد و جناح‌هاي سياسي به جايي نرسد و مسير را منحرف نكند.

تدوين الگوي پيشرفت ايراني - اسلامي، اين يك گامي است كه مي‌تواند كشور را از بسياري تنگنا‌ها نجات دهد و مسير روشني را براي آينده نظام ترسيم كند و حركت از روي برنامه را به ارمغان بياورد. يكي از كاركردهاي ضمني آن ايجاد بستر براي ورود ظرفيت‌هاي مختلف در عرصه‌هاي تصميم گيري و تصميم سازي كشور است. حتي اگر در عمل به اين منشورنهايي ناكام بمانيم، باز نفس اينكه دست نياز به سوي نخبگان دراز شده و اين دست نياز هم نمايشي نبوده است، خود يك امر مبارك است.

مباحث خوبي در اين نشست مطرح شد و برداشت من اين است كه بهترين سخنان را رهبر انقلاب بيان كردند. به‌خصوص تاكيد ايشان بر چهار مقوله فكر،علم، زندگي و معنويت و به‌ويژه اولويت دادن به معنويت و همچنين تاكيد بر اينكه الگوي پيشرفت ايراني- اسلامي، يك سند بالادستي است و بر ساير اسناد تفوق خواهد داشت. البته اين به معني طرد و حذف ساير اسناد تدوين شده نيست بلكه ممكن است به اصلاح و تعديل در برخي از آنها بيانجامد.

ما بايد به بسياري از مفاهيم بنيادين رسيدن به اين الگو توجه كنيم. معتقدم در تنظيم و تدوين اين الگو عمده مشكل ما معرفت شناختي است. به نظر من يكي از مشكلات حال حاضر ناظر به شكاف بين هستي شناسي و معرفت شناسي است. ما در مباحث نظري حرف‌هاي خوبي مي‌شنويم ولي در عمل، سياست‌هايمان در خدمت آن آرمان‌ها نيست. يا شاخص‌ها به خوبي تدوين نشده يا شيوه اندازه گيري شاخص‌ها در خدمت اندازه گيري اين شاخص‌ها نيستند.

بيش از آنكه از شاخص‌هاي كيفي استفاده كنيم، به شاخص‌هاي كمي تمايل نشان مي‌دهيم.يكي ديگر از محورهاي مورد توجه در تدوين الگو؛ تعيين نسبت ما با سرمايه داري و سياست جهاني سازي آن است. ما اگر تبيين درستي از جهاني‌سازي نداشته باشيم، اسير آن مي‌شويم. بايد واقع بينانه آن را بشناسيم و قابليت‌هاي خود را نيز تعريف كنيم و با آينده پژوهي دقيق خود را براي يك جهان گستري موجه و تمام عيار آماده كنيم. ما قابليت‌هايي داريم كه مي‌توانيم آنها را به جهان عرضه كنيم.

سياست روز:عبور از تله ويكي ليكس

«عبور از تله ويكي ليكس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز است كه در آن مي‌خوانيد؛اسناد ويكي ليكس ورق هاي نيمه محرمانه اي هستند كه از درون مايه هاي غير مترقبه‌اي برخوردارند. درون مايه هايي كه از ادبيات مرسوم ديپلماتيك بسيار فاصله گرفته است. حتي درون مايه بخشي از اين اسناد از صراحتي شوك‌دهنده برخوردار هستند.

صراحت شوك دهندگي اين اسناد بدين خاطر است كه خواننده را در فضايي تاريك و وهم آور رها مي سازند. همين رها شدگي جهت‌دار است كه ما را به درون چارچوب هايي هدايت مي‌كند كه قرار گرفتن در آنها ما را به اظهارنظرهاي تند بر مي انگيزانند.

در واقع اين ورق پاره‌هاي پراكنده كه به صورت اسرار آميزي طبقه‌بندي شده اند، به گونه اي بر ذهن خواننده اثر مي‌گذارد كه بي آنكه بخواهيم از مستند بودن اين اطلاعات آگاهي يابيم ، اقدام به اظهار نظرهاي جهت دار و مبتني بر پيش فرض هاي مسلم خواهيم كرد... همان گونه كه برخي از روساي جمهور كشور هاي منطقه كردند. اما براستي آيا آسناد ويكي ليكس با چنين كاركردي انتشار يافته است؟...

علماي اهل سياست مي گويند هيچ چيزي در سياست قطعيت ندارد. در اين صورت هيچ گاه نبايد درعالم سياست با قطعيت سخن گفت... اما اسناد طبقه بندي شده ويكي ليكس در همان لحظه هاي نخست همه باورها و آموخته هاي ما را مي‌شكند و با انتقال نامريي پيش فرض هايي كه هر گونه مقاومت ذهني را درهم فرو مي‌ريزند، ما را در فضايي قطب بندي شده رها مي كنند. فضايي آكنده از سوء تفاهم، تاريك وپر ستيزه و پرخاش... .

و اين زمان، لحظه آخرين شليك ويكي ليكس است. يعني قرار دادن مخاطب در دايره ها و قطب هايي كه به صورت نامريي آنان را به پذيرش پيش فرض هاي شوك دهنده هدايت مي‌كند. نقطه اي كه تخاصم و پرخاشگري در مرز هاست. نقطه اي كه چشم پوشيدن از اشتراكات و تاكيد بر افتراقات است...

و چنين است كه دو كشور در برابر هم مي‌ايستند ... نقطه اي به آشوب كشيده مي‌شود و جنگ و ستيزه ، سايه خود را بر همه چيز مي‌پراكند... اما دكتر احمدي نژاد تنها رئيس جمهوري است كه از انديشه هاي پرخاشگرانه اما پنهاني اسناد ويكي ليكس فراتر رفت... اسنادي كه چون تله است و مي‌خواهد ما را در موجي از فريب غرق كند. موجي كه به شكل گيري كينه و دشمني در منطقه مي‌انجامد. كينه ها و دشمني هايي كه با غفلت رهبران منطقه ممكن است پايدار هم بمانند.

اما دكتر احمدي نژاد بنيان اين فريب را برهم ريخت. واكنش هوشمندانه رييس جمهور در برابر پرسش خبرنگاران داخلي كه از وي در زمينه محتواي برخي از اين اسناد پرسيدند، بسيار اثرگذار و خرد مندانه بود. به طوري كه براي رهبران كشورهاي دور و نزديك منطقه نيز مي‌تواند الگويي ديپلماتيك براي گسترش صلح و دوستي اشد.

برخورد و واكنش بسيار دقيق احمدي‌نژاد با اطلاعاتي كه از زبان برخي از رهبران كشورهاي مختلف در اسناد و يكي ليكس نقل شده است نشانه سياست‌هاي منطقه‌اي ايران است سياستي كه بارهاوبارها ازسوي رييس جمهور ايران بر آن تاكيد شده‌است.

ايران براي دوستي و تداوم دوستي با كشور‌هاي منطقه اي همواره پيش قدم بوده است و اين مهم را محوري ترين راهبرد سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود قرار داده است . تعاملات اقتصادي و بسط مناسبات در حوزه‌هاي گوناگون و طرح سوابق مشترك تاريخي‌، فرهنگي و تجاري براي تحكيم تعاملات منطقه‌ايي از سوي مقامات ايراني گواهي بر استراتژي صلح‌طلبانه ايران است . نگاهي كه هميشه پايه سياست ها ي ديپلماتيك جمهوري اسلامي ايران قرار داشته است .

به‌هرحال انتشار اسناد ويكي ليكس و واكنش دوستانه دكتر احمدي نژاد به اين دست اطلاعات، بيش از هر چيز گواه اين است كه ايران به منطقه اي سرشار از صلح و دوستي فكر مي كند و براي تداوم چنين سياسي نيز ابزارهاي ديپلماتيك خود را به‌كار گرفته است .

ابتكار:روايتي محرمانه از واقعيتي آشکار

«روايتي محرمانه از واقعيتي آشکار»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم قاسم توکلي است كه در آن مي‌خوانيد؛افشاي حدود 251 هزار سند ديپلماتيک جديد، که 11 هزار مورد آن فوق محرمانه خوانده شده، توسط سايت ويکي ليکس بار ديگر نگراني ها را در خصوص وخامت اوضاع امنيتي خاورميانه برانگيخت. آنچه که بويژه در اين ميان واجد اهميت است و در کانون توجه اين مقاله قرار دارد، افشاي درخواستهاي مکرر رهبران عربستان، بحرين، قطر، امارات و اردن از امريکا براي حمله نظامي به ايران است.

در خصوص علل افشاي اين اسناد توسط ويکي ليکس گمانه زني هاي بسياري مطرح شده: عده اي اين افشا گري را به درگيريهاي داخلي ساختار سياسي امريکا بين جمهوريخواهان و دموکراتها ربط مي دهند، عده اي ديگر آن را محصول تلاشهاي جسورانه چند ژورناليست ماجراجو در فضاي مجازي براي به چالش کشيدن سياستهاي جنگ طلبانه امريکا مي دانند و عده اي هدف از انتشار اين اسناد را اعمال فشار بر ايران براي منزوي کردن بيش از پيش آن مي دانند، تا از اين طريق فضاي مساعدي در افکار عمومي منطقه و جهان براي توجيح پذير نمودن حمله به ايران فراهم آيد.

رمزگشايي از اهداف احتمالي بانيان اين افشاگري، بحث ديگري است که در اين مقاله نمي گنجد. افشاي اين اسناد با هر هدفي که صورت گرفته باشد، حداقل درباره مسائل مربوط به خاورميانه و حوزه خليج فارس، بيان رساتر آن چيزي بود که پيش از اين زمزمه هاي آن از گوشه و کنار به گوش مي رسيد.

بر همگان آشکار بود که بويژه پس از سقوط صدام در سال 2003 رژيمهاي عرب منطقه از گسترش نفوذ ايران به هراس افتاده اند و به هر قيمتي (حتي با حضور اسرائيل) خواهان ايجاد ائتلافي قدرتمند براي مهار ايران هستند، طي سالهاي اخير مسئله صلح اعراب و اسرائيل و اختلافات تاريخي مربوط به آن به اولويتي دست چندم براي رژيمهاي عرب منطقه تبديل شده و در مقابل، خصومت با ايران در صدر اولويتهاي سياست خارجي آنها قرار گرفته است.پيش از افشاي اين اسناد نيز همه مي دانستند که در پس تعارفات و تشريفات ديپلماتيک ميان رژيمهاي عرب و دولت ايران، رقابتي سخت در جريان است.

رژيمهاي عرب حوزه خليج فارس ضمن حفظ روابط مسالمت آميز و ديپلماتيک خود با ايران، به صورت مستمر قرارداد هاي سرسام آوري براي خريد تسليحات نظامي با غرب به امضا مي رسانند، که تنها چند مورد اخير آن طي ماههاي گذشته بالغ بر 120 ميليارد دلار بوده است و کيست که نداند اين سياستهاي ميليتاريستي اعراب به دليل احساس خطر از جانب کدام کشور است؟!افشاگري ويکي ليکس در مورد مسائل جاري خاورميانه، نه پرده برداري از واقعيتي پنهان که يادآوري دوباره شرايط وخيمي است که همگان از آن مطلع اند: «ساختار هابزي» منطقه خاورميانه و تسلط «سياست واقعي» (Politic Real) بر روابط خارجي ميان بازيگران منطقه به جاي تن دادن به قواعد همزيستي مسالمت آميز و سازوکارهاي امنيت دسته جمعي. در دوره جنگ سرد، خطر گسترش کمونيسم و سايه ترسناک اتحاد جماهير شوروي بر سر منطقه، بازيگران اصلي حوزه خليج فارس را واداشته بود تا در درون نظمي که امريکايي ها تعريف کرده بودند به ايفاي نقش بپردازند.

نماد اين نظم «دکترين دو ستون» بود که توسط ريچارد نيکسون و هنري کسينجر -رئيس جمهور و وزير خارجه وقت ايالات متحده- طراحي شده بود و در ذيل آن دو بازيگر اصلي منطقه يعني ايران و عربستان نقشي همسو، در جهت حفظ امنيت منطقه و ايجاد سد نفوذ در برابر گسترش کمونيسم، ايفا مي کردند. هر چند اختلافات سرزميني ايران با اعراب هر از چند گاهي دردسر ساز مي شد اما در زير سايه سنگين جنگ سرد و وحشت ناشي از آن، اين اختلافات به چشم نمي آمد.

با سقوط سلطنت پهلوي درايران، فروپاشي شوروي طي يک دهه پس از آن و پايان جنگ سرد، معادلات سابق فروپاشيد و ديگر نظمي در منطقه وجود نداشت تا اهداف و منافع بازيگران را محدود ساخته و آنها را حول ارزشها -يا حداقل خطرات مشترکي- يکپارچه سازد. در شرايط پس از فروپاشي نظم تحميلي جنگ سرد، بازيگران منطقه اي آزادي عمل بسياري يافته و شروع به تنظيم مجدد روابطشان، مطابق با شرايط متغير جهاني و منطقه اي نمودند.

در نتيجه، محيط سياسي منطقه به شدت شکل آنارشيک به خود گرفته و جنگ هاي رودررو، جنگهاي نيابتي، رقابتهاي تسليحاتي، عملياتهاي تروريستي و... منطقه را فرا گرفت. پي آمد وضعيت جديد که نوعي بي نظمي و تهديد همه عليه يکديگر بود و همچنين عکس العمل دولتها نسبت به اين شرايط، باعث تسلط پارادايم «سياست واقعي» بر سياست خارجي بازيگران منطقه گرديد.

«سياست واقعي» که اقتضاي خاص شرايط هرج و مرج سياسي موسوم به «ساختار هابزي» است بويژه در دهه هاي منتهي به جنگ جهاني اول، بر سياست خارجي دولتهاي اروپايي حکمفرما بود و در نقطه مقابل آن «سياست آرماني» قرار دارد که از همزيستي مسالمت آميز، همگرايي، ديپلماسي شفاف و هنجارها و حقوق مشترک انسانها و جوامع، وراي منافع دولتها، دفاع مي کند. در حاکميت «سياست واقعي»، سياست خارجي دولتها تنها بر پاشنه قدرت و منافع مي چرخد و فراتر از اين متغيرها، هنجار و يا ارزش مشترکي وجود ندارد که باعث همگرايي بازيگران شود.

در اين شرايط نگاههاي نظامي-امنيتي بر سياست خارجي دولتها مسلط شده، نظامي گري بر سياست پيشي مي گيرد و «ديپلماسي پنهان»، جهت ايجاد ائتلافهاي پشت پرده عليه رقباء، گسترش مي يابد، بويژه بازيگران ضعيف تر سعي مي کنند با ابرقدرتهاي فرامنطقه اي متحد شده و با کشاندن پاي آنها به رقابتهاي منطقه اي، بقاء خود را تضمين نمايند.

در اين شرايط، همکاري و اعتماد سازي دشوار گشته و نوعي واگرايي بر روابط دولتها حاکم مي شود، امنيت فردي بازيگران بر امنيت دسته جمعي و منافع فردي بر همکاريهاي منطقه اي ترجيح داده مي شود و دولتها يکديگر را به چشم دشمنان بالقوه مي نگرند. از آنجا که تصوير چنين اجتماع آنارشيکي مشابه جوامع اوليه انساني در نظريه توماس هابز -فيلسوف انگليسي سده 17 ميلادي- است، نظريه پردازان سياسي آن را «ساختار هابزي» ناميده اند.

اسناد افشا شده توسط سايت ويکي ليکس روايتي محرمانه از چنين واقعيت بحران زده و آشکاري خاورميانه است، منطقه اي که در آن شاهد خصومتهاي فزاينده ميان دولتهايي هستيم که عليرغم دارا بودن اشتراکات فراوان مذهبي، تاريخي و اقتصادي، اختلافات سياسي و ايدئولوژيک، آنها را به رقبايي سازش ناپذير تبديل نموده است. به نظر مي رسد که اکنون اين رقابتها به مرحله حادي رسيده و اگر چاره اي جدي براي آن انديشيده نشود امکان بروز زيانهاي غيرقابل جبران، براي تمام بازيگران منطقه، دور از ذهن نيست.

آيا انکار اصالت اين اسناد، پاسخ مناسبي به واقعيات و چالشهاي موجود نيز خواهد بود؟ و کمکي به کاهش فضاي ملتهب حاکم خواهد نمود؟ اکنون که دستگاههاي تبليغاتي و اطلاعاتي اسرائيل و امريکا «پروژه ايران هراسي» را با موفقيت به پيش برده اند، به نحوي که تقريباً تمام دولتهاي حاشيه خليج فارس خواهان حمله نظامي به ايران هستند، دولت حاضر براي خروج از بحران چه راهکاري دارد؟ آيا اسرائيل مي تواند پس از شصت سال، حساسيت افکار عمومي منطقه و جهان را به سوي ايران منحرف ساخته و خود را از زير بار سنگين اتهامات رها سازد؟ آيا در اين شرايط بحراني، که خطر جنگ بر منطقه سايه گسترانده، ديپلماسي به جايگاه شايسته و واقعي خود بازخواهد گشت و از سيکل بسته حرفهاي تکراري و کسل کننده رهايي خواهد يافت؟اکنون زماني است که به نظر مي رسد بازيگران منطقه در دوراهي يک انتخاب سرنوشت ساز قرار گرفته اند، يا با ادامه وضع موجود تاريخ قرن بيستم را تکرار کنند، با پذيرش تمام پي آمدهاي فاجعه باري که «سياست واقعي» تاکنون بدنبال داشته و خواهد داشت، و يا با رويکردي سازنده به پيش رو، به قرن بيست و يک بنگرند و حول هنجارها و منافع مشترک تن به قواعد ديپلماسي شفاف دهند و براي ايجاد امنيت دسته جمعي، در ناامن ترين منطقه جهان، با يکديگر همکاري کنند.

آرمان:ويکي ليکس و وسعت آگاه شدن

«ويکي ليکس و وسعت آگاه شدن»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم دکتر مهدي محسنيان راد است كه در آن مي‌خوانيد؛ به طور قطع براي اينکه بخواهيم به اين پديده نگاه کنيم، بايد تعيين کنيم که از چه دورنما و زاويه‌اي انتشار اسناد را مورد بررسي قرار مي‌دهيم. از يک ديدگاه مي‌توان فرض کرد که منتشر کردن اين اطلاعات طرحي خاص با اهدافي ويژه است که دولت امريکا براي انتشار آن تسهيلاتي قرار داده است و قصد دارد که از انتشار آن در زمان خاص با هدف مورد نظرش بهره‌برداري کند.

براي روشن شدن اين امر بايد توضيح داد که شاهد چنين مواردي در طول تاريخ نيز بوده‌ايم. همانند آنچه که در کتاب سروان شرايبر سردبير بازنشسته لوموند فاش شده بود. کتاب او که تکاپوي جهاني نام داشت در سال‌هاي پس از جنگ منتشر شد و شامل اسناد و اطلاعاتي بود که نشان مي‌داد رئيس جمهور امريکا از بمباران بندري که در آسياي جنوب شرقي و پايگاه امريکايي‌ها بود خبر داشته است و از اين ترفند تنها براي اين هدف استفاده کرده‌اند که افکار عمومي ‌را براي مداخله امريکا در جنگ جهاني دوم تهييج کنند.

در همان زمان هم کسي نمي‌توانست باور کند که ايالات متحده امريکا چنين نقشه‌اي را به زيان خودش طراحي کرده باشد تا از آن به نفع خودش در زماني خاص بهره‌برداري کند. مباحثي که مطرح شده بود از چشم کساني که حتي کنجکاو به مسائل سياسي بودند هم دورافتاده بود.

اما دورنماي ديگر، انتشار اطلاعات ويکى ليکس را محصول جريان آزاد اطلاعات مى‌داند، ولي بايد اين نکته را نيز متذکر شد که از ديد ارتباطي اين روند درست جريان آزاد اطلاعات نيست؛ به اين دليل که دولتي مايل به فاش شدن اين اطلاعات نبوده و يک سازمان غيردولتي اين اسناد را منتشر کرده است.

حتي اگر بخواهيم با ديد دوم به موضوع نگاه کنيم و وارد شرايط جهاني شدن اطلاعات شويم، مشاهده مي‌کنيم که حاصل آن دسترسي خيلي بيشتر به طور همزمان به اطلاعات در جهان است. با وجود اين هم، يک خلاء وجود دارد و اصل ماجرا اين است که هرگز چنين چيزي مطرح نبوده که انتشار اين اسناد وارد بازي آزادي اطلاعات شود. به عقيده من اين پديده‌اي است که در آينده مورد بررسي قرار خواهد گرفت و روشن خواهد شد که اصل ماجرا چه بوده است.

اما آنچه مسلم است اين است که اگر چنين اتفاقي مثلا هشتاد سال پيش در امريکا افتاده بود و انتشار چنين اسنادي در روزنامه‌اي چاپ و يک سري اطلاعات منتشر مي‌شد، در مقايسه با شرايطي که امروزه در جهان وجود دارد به هيچ وجه نمي‌توان تصور کرد که اطلاعات با چنين سرعتي جابجا مي‌شد و طبيعتا به دنبال آن نيز چنين بازخوردي را به همراه نداشت. حداقل ما مي‌توانيم از اين نمايش به اين نتيجه برسيم که تا چه اندازه سرعت آگاه شدن و به دنبال آن وسعت آگاه شدن نيز رو به افزايش است.

سرعت و وسعتى که در کنار حجم عظيم اطلاعات که حتي تحليل و مطالعه اين ميزان اطلاعات توسط سازمان‌هاي متخصص امور خارجه هم شايد مدت‌ها زمان ببرد تا به دقت بررسي شود. به عبارت ديگر مي‌توان گفت که هم اکنون جامعه جهاني در حال بررسي لايه‌هاي نازک و همان موج‌هاي روي اين اقيانوس اطلاعات است.

بنابراين بايد به چند نکته توجه کرد که آنچه در اين اقيانوس اطلاعات، راه پيدا کرده يا با نيت خاصي وارد سيستم شده است و اگر هم شده قضاوت‌هاي رسانه‌اي و افکار عمومي ‌بر اساس واحدهاي محدودي از اين مجموعه عظيم اطلاعات است که با هم ترکيبي از اطلاعات را تشکيل داده است.

دنياي اقتصاد:ويكي ليكس؛ شايعه يا خبر

«ويكي ليكس؛ شايعه يا خبر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد؛در دنياي روزنامه‌نگاري، به ويژه روزنامه‌نگاري آمريكايي اصطلاح داستان (Story) جايگاه ويژه‌اي دارد. اين اصطلاح به لحاظ حرفه‌اي نشان‌دهنده نوعي سبك اطلاع‌رساني است كه براساس آن همه يا بيشتر جنبه‌هاي خبر در گزارشي كامل ارائه مي‌شود و خواننده را به نقطه‌اي مي‌رساند كه براي همه يا بيشتر پرسش‌هاي خود، پاسخ‌هايي قانع‌كننده مي‌يابد. نويسنده چنين گزارشي اگر بخواهد گزارش را با پرسش‌هايي تازه به پايان مي‌رساند تا خواننده‌اش، مشتري شماره‌هاي آينده نشريه شود؛ اگر هم فكر كند كه موضوع كشش ادامه دادن ندارد، از طرح پرسش‌هاي تازه پرهيز مي‌كند.

معمولا در رخدادهايي كه عيار خبر بر عيار شايعه غلبه دارد، داستان با ابهام شروع مي‌شود و با روشني پايان مي‌يابد. اما در رخدادهايي كه شايعه بر خبر غالب است اين رابطه معكوس مي‌شود؛ يعني اينكه گزارش با شفافيت آغاز مي‌شود و با ابهام تمام مي‌شود. آنگاه كه حضور مخالفان سياسي دولت‌ها در «داستان» پررنگ مي‌شود، احتمال پررنگ شدن شايعه و رنگ باختن خبر بيشتر است.

به نظر مي‌رسد در ماجراي ويكي ليكس كه اين روزها بر سر زبان‌ها افتاده نيز چنين رابطه‌اي برقرار است. گروهي از خبرنگاران و فعالان سياسي چيني و همتايان آنان از ديگر كشورهاي جهان از سال 2006 ميلادي تاكنون پايگاهي اينترنتي راه انداخته‌اند و به گفته خود اسرار هويدا مي‌كنند.

بخشي از خبرهايي كه تاكنون در اين پايگاه منتشر شده از جنس «خبر- شايعه»هايي است كه مدام در روزنامه‌هاي جهان (به ويژه آمريكا و اروپا) منتشر مي‌شود. بخش‌هايي نيز كمي فراتر از «خبر-شايعه» است و خشم برخي دولت‌ها را برانگيخته است. خشم دولت‌ها لزوما نشانه واقعي بودن خبرها و اسناد منتشره ويكي ليكس نيست، بلكه بازتاب‌دهنده نگراني دولت‌ها از اين موضوع است كه مخاطبان خبر همواره استعداد پذيرفتن شايعه را دارند.

مهم‌ترين خبرهاي ويكي ليكس، خبرهاي مرتبط با سياست خارجي آمريكا در شرق آسيا و خاورميانه، مسائل عراق، افغانستان و ايران است. در ميان همه خبرهايي كه درباره اين مناطق منتشر شده، فقط يكي از آنها كه راجع به وحدت احتمالي كره‌شمالي و كره‌جنوبي است، موضوعي تازه به نظر مي‌رسد و همين خبر تازه نادرست‌ترين و نامحتمل‌ترين رخداد در شرق آسياي كنوني را نشانه رفته است.

غير از اين خبر آنچه منتشر شده يا راجع به اظهارنظر مقام‌هاي آمريكايي درباره رهبران جهان است كه اصلا تازگي ندارد يا حوادث افغانستان و عراق است كه بارها به صورت رسمي و علني منتشر شده است. تنها تفاوت خبرهاي ويكي‌ليكس با خبرهاي رسمي در پر و بال دادن به «داستان» و غليظ كردن بخش‌هاي شايعه‌اي آن است. در مورد ايران نيز خبرهايي راجع به اظهارات مقام‌هاي عرب و رژيم تل‌آويو منتشر شده كه همگي سابقه انتشار رسمي و علني دارند و پاره‌اي از آنها نيز با واكنش دولت ايران مواجه شده است.

بنابراين، ماجراي ويكي ليكس را در وهله نخست مي‌بايست از جنس بازي خبر- شايعه ناراضيان سياسي جهان دانست، در وهله دوم نوعي سرگرمي در فضاي مجازي به شمار آورد و در جدي‌ترين حالت نوعي تمرين اطلاعاتي دستگاه‌هاي امنيتي تلقي كرد كه خبرهاي واقعي را در لابه‌لاي «خبر- شايعه»ها مدفون مي‌كنند؛ وگرنه باور اينكه يك ميليون و 200 هزار سند محرمانه دولت‌ها به دست يك سايت اينترنتي افتاده باشد، خوش‌باوري كودكانه‌اي مي‌خواهد كه در انسان‌هاي زيادي يافت نمي‌شود.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار