تقسیمبندی رهبرانقلاب از مطبوعاتکشور

پارسینه: دیدار با مدیران و مسئولان مطبوعات در 1375

مطبوعات يعنى مطبوعات سالم؛ نه لزوماً مطبوعاتى كه طرفدار دولت باشند - كه من در تقسيمبندى عرض خواهم كرد -. مطبوعاتى كه طريق سلامت بپيمايند و بنا بر عناد و بدجنسى نداشته باشند. اين گونه مطبوعات، در هر رشتهاى قلم بزنند - سياسى باشند، فرهنگى باشند، اقتصادى باشند، درباره مسائل خارجى حرف بزنند، در خصوص مسائل داخلى حرف بزنند - و هر كارى كه بكنند، به نفع نظام حركت كرده اند. چرا؟ چون بر مايه آگاهى مردم مىافزايند. موضع مطبوعات در جمهورى اسلامى، اين است.
اگر به مجموعه روزنامه هاى دوره مشروطه و اندكى قبل از مشروطه نگاه كنيد، در آنها مطالب بسيار خوبى به چشم مى خورد. طنزهاى پخته، ادبيات والا و مطالب حاكى از دلسوزى و علاقهمندى نسبت به سرنوشت كشور، از شاخصههاى چنين روزنامه هايى است. با گذشت حدود نود سال از تاريخ نشر اين روزنامه ها، در آنها بعضاً مطالب و نكاتى يافت مىشود كه براى امروز هم خيلى كهنه نيست. نشريهاى را از همان روزگار در دست مطالعه داشتم كه در آن طنز بسيار پختهاى درباره «امينالسلطان» درج كرده بودند! طنزى قوى و دنباله دار، كه بعد از كشته شدن امينالسلطان مجال نشر يافته بود. تعجب كردم! طنزى در نود سال قبل، به اين خوبى؛ آن هم به قلم نويسندهاى كه چندان هم معروف نيست! آيا طنز امروز مطبوعات كشور ما، از آن وقت به قدر نود سال پيشرفت كرده است؟ نمى شود قرص و محكم، جواب مثبت داد.
مطلب سومى كه مى خواهم عرض كنم، تقسيم بندى مطبوعات كشور، در ارتباط با نظام است. اين تقسيم بندى از جهت فضاى كلّى مطبوعات و جهت كلى دادن به آنها، كارى لازم است. از اين جهت بنده اين تقسيم بندى را مىكنم، والّا فعلاً بناى ايراد و اعتراض نسبت به كسى ندارم. از اين جهت، مطبوعات كشور به سه قسم تقسيم مىشوند: يك قسم مطبوعاتى هستند كه نظام را قبول دارند و موافقين نظامند. البته منظور اين نيست كه دولت را با همه كارهايش قبول دارند. كسانى كه نظام را قبول دارند، طيف وسيعى را تشكيل مىدهند. بعضى منتقد به دولت يا طرفدار آن هستند. بعضاً معترض به فلان وزارتخانه و فلان تشكيلات و دستگاه، يا مدافع آنها هستند. ولى به هر حال، نظام جمهورى اسلامى را در ايران، قبول دارند.
در بين آنها چپ هست، راست هست، سلايق مختلف هست، جناح بنديهايى با خط و خطوط مختلف در عرصه سياسى هست. اينها همه در يك طرف قرار مىگيرند و اكثريت هم اينهايند. قسم دوم، مطبوعاتى هستند كه نسبت به نظام اسلامى بىتفاوتند. يعنى هيچ گونه طرفدارى از نظام -حتّى به صورت درج يك خبر - نمى كنند؛ لكن كارى هم به كار نظام ندارند و از كنار آن رد مىشوند. اين هم يك قسم از مطبوعات است. (مثل مجلات علمى، مجلات فرهنگىِ محض، مجلّات شعرى، مجلات تخصّصى و امثال اينها.)
يك قسم هم مطبوعاتى هستند كه بنده اسمشان را مجلات يا روزنامههاى «معاند» مى گذارم؛ «مطبوعات معاند»! كه البته تعدادشان زياد نيست و اسمى هم از مجلهاى نمىآوريم! از جمله اصطلاحات غلط و رايج در اين قسم از مطبوعات، اصطلاح «دگرانديش» است. عناصر فعّال در اين مطبوعات هم، خوششان مىآيد كه به آنها «دگرانديش» اطلاق شود! در معنا مىخواهند بگويند چون ما انديشه ديگرى داريم، مورد غضب دستگاه هستيم! البته خيلى هم مورد غضب نيستند. به هر حال، بحث انديشه، اصلاً نيست. بحث «دگرانديشى» نيست.
خوب؛ در جمهورى اسلامى، همه گونه انديشهاى آزاد است. ما با اقليّتهاى مذهبى هم مثل برادران خودمان برخورد و رفتار و رفاقت مىكنيم. اصلاً يادمان نمىآيد كه فلان كس - فرض بفرماييد - مذهب ديگرى دارد و قاعدتاً فكر ما، دين ما و اسلام ما را هم قبول ندارد! حتّى به خانه هاى آنها هم مىرويم. بنده سالهاست كه به مناسبت سال نو مسيحى، معمولاً به خانه شهداى مسيحى مى روم. طرف، آشورى يا ارمنى است. به خانهشان مىرويم؛ پهلوى زن و بچه و جوانشان مى نشينيم؛ حرف مى زنيم و ميوه و شيرينىشان را مىخوريم؛ ولى هيچ يادمان هم نمىآيد كه اينها مذهب ديگرى دارند.
ما در جمهورى اسلامى، بحث انديشه نداريم كه مثلاً چون كسى انديشه ديگرى دارد، با او برخورد كنيم. اصلاً اين طور نيست! پس، «دگرانديش» يعنى چه؟! بحث، بحثِ «عناد» است؛ بحث «معارضه» است؛ بحث «غرضورزى» است. غرض ورزى مىكنند؛ چون اين نظام را قبول ندارند. البته فقط قبول نداشتن هم نيست. بنا دارند با نظام معارضه كنند. يعنى عناد كنند و به همان مقدارى كه جرأتشان اقتضا مىكند، ضربه بزنند. البته چندان هم آدمهاى با جرأتى نيافتيمشان! امّا همان مقدار كه شرايط ايجاب مىكند، در پى آنند كه حرفى بزنند؛ در بزنگاهى خاص، نيشى فرو كنند و زهرى بريزند. بحثْ سرِ اينهاست؛ يعنى مغرضين كه يك طبقه و يك دستهاند.
هر كدام از اينها، حكمى دارند. عرض كردم، من اين جلسه را مى خواهم صريح باشم و اميدوارم و خواهش مىكنم شما هم در زمينه مطبوعات، با مردم از شيوه صراحت پيروى كنيد. البته نمىخواهيم بگوييم برويد و فوراً معاندين را معرفى كنيد و بگوييد فلان كس چنين است؛ نه. جنجال آفرينى، اصلاً! بنده تشنّج فكرى و فرهنگى را اصلاً قبول ندارم. نه؛ هر كس به كار و وظيفه خودش بپردازد. لكن در بيان مطالب با مردم، از همين روحيه و همين لسان استفاده كنيد. ما گاهى به اينها مىگوييم كه بر خلاف همه ديپلماسيهاى عالم، ديپلماسى ما صريح است. علىاىّ حال، مىخواهيم صريح صحبت كنيم.
ديدگاه من درباره گروه اوّل اين است: ما معتقديم آقايانى كه نظام را قبول دارند، وظايفى هم به عهده دارند. اين وظايف، با سليقه و عقيده خاص آنها هم هيچ منافاتى ندارد. توقّع اين است كه به آن وظايف عمل كنند.
يكى از آن وظايف اين است كه فضاى كشور را فضاى تشنّج مطبوعاتى قرار ندهند. يعنى پيوسته اين به آن و آن به اين بد نگويد. پس، يك توقّع اين است كه با دعواهاى خودشان، فضا را، فضاى تشنّج نكنند. توقّع دوم اين است: نظامى را كه قبول دارند، تضعيف نكنند. نمىگوييم به فلان وزير يا فلان مسؤول يا فلان بنياد يا فلان نهاد انقلابى، اعتراض نكنيد. اگر اعتراض و انتقاد در حدّ معقولى باشد، چه مانعى دارد؟! به قول آقايان دولتيها «سازنده» هم هست. بر سرِ انتقاد، بحثى نداريم. بحث بر سرِ نظام است. از آنجا كه پايه هر نظام و هر زندگىِ فردى بر اميد است، پس اميد را در دلهاى مردم متزلزل نكنيد. اين، يكى از سفارشهاى ماست. به گونهاى حرف نزنيد كه پير و جوان و زن و مرد، افق آينده خود را تيره و مه آلود ببينند. چرا اين كار را مىكنيد؟! ايران كه افق مه آلود و تيرهاى ندارد! اين ملت، ملتى است كه با همه مشكلات بزرگ در طول قرنها دست و پنجه نرم كرده و بر همه آنها، ولو بعد از گذشت مدتها، فائق آمده است. پس افق تيره اى در كشور نداريم.
خوب؛ امروز امريكا جلو ما سينه سپر كرده است؟ كرده باشد! اسرائيل در صحنه بينالمللى سگدو مىزند؟ خوب؛ بزند. براى ما اهميتى ندارد. يا فرض كنيد اجناس و كالاها گران شده است؟ خوب؛ شده باشد. يك وقت هم ارزان خواهد شد. منظور اين است كه اگر در هر زمينهاى، وضع نابسامانى به وجود مىآيد، نبايد مجوّز شود كه ما فروغ اميد را در دلها بميرانيم. اين، نمىشود. اين، جايز نيست. اصل و اصول انقلاب را زير سؤال نبريد. اسلام را زير سؤال نبريد. نگذاريد مسائلى كه پايههاى اصلى انقلاب است، با نوشتههاى ناشيانه يا نوشتههايى كه بعضى اشخاص، زيركانه در مطبوعات شما وارد مىكنند، زير سؤال برود. مراقب اين موارد باشيد. البته عرض كرديم كه سلايق مختلف است و ما هم با سلايق مختلف كارى نداريم. علىاىّ حال، توصيه ما اين است.
البته تعدادى از مطبوعاتِ قسم اوّل - چه مجلّه و چه روزنامه - با بودجه هاى عمومى اداره مى شوند. اين نكته را هم عرض كنم: مطبوعاتى كه با بودجه هاى عمومى اداره مىشوند، در مقابل مطبوعاتى كه اداره آنها با بودجههاى شخصى است، ارتباط بيشترى با دستگاه ندارند. اصلاً اين طور نيست كه فرض كنيم روزنامههاى اطّلاعات و كيهان، تلفن به دست نشستهاند و منتظرند كه كسى به آنها بگويد چه بنويسيد و چه ننويسيد! نه. اينها روزنامههاى مستقلّى هستند. ارتباط اين روزنامه ها با دولت، مسؤولين دولتى و منابع مالى خودشان - چون مربوط به بيتالمال هستند - به هيچ وجه قابل مقايسه با روزنامههاى بخش خصوصى در دنيا كه از كمپانيها پول و خط و الهام مىگيرند، نيست. اصلاً آن، چيز ديگر و اين چيز ديگرى است.
به هر حال، اين مطبوعات استقلال دارند. يعنى خوشبختانه براى خودشان، فكرشان و سلايقشان مىنويسند و نظراتشان را ترويج مىكنند. گاهى تهمت مىزنند كه چنين مطبوعاتى دولتى هستند و از دولت، دستور مىگيرند. كأنّهُ، دستور گرفتن از دولت، بد و ناپسند، امّا دستور گرفتن از دشمن خوب و پسنديده است! به هر حال، گويا چنين معاملهاى، در ذهن بعضى اشخاص وجود دارد. جالب اين است كه مطبوعات مورد بحث، نه تنها از دولت دستور نمىگيرند، كه خيلى اوقات، دولت از آنها گله مند است! آقاى رئيس جمهور، مكرّر از همين مطبوعات، پيش بنده گله و شكايت مىكند كه چنين كردند و اين طور نوشتند. اين، از مطبوعات قسم اوّل و انتظارى كه ما از آنها داريم.
و اما از مطبوعات قسم دوم، انتظار زيادى نداريم. يعنى به هيچ وجه از كسانى كه درباره نظام، اظهار نظر مثبتى نمىكنند، حرفى در تأييد نمىزنند، مشغول كار علمى و فرهنگى خودشان هستند و البته عليه نظام، اقدام و فعاليتى هم نمىكنند، هيچ انتظارى نداريم. اين را بدانيد!
بنده به عنوان مسؤول كشور عرض مىكنم: هيچ گونه انتظارى نداريم. هر كس در اين زمينه از فشار دستگاه سخن به ميان مىآورد، خلاف واقع و دروغ گفته است. آنها كار خودشان را بكنند. اگر فرهنگ كشور را تقويت مىكنند، دولت بايد كمكشان كند. اگر سواد مردم را زياد مىكنند؛ به ترويج ادبيات مىپردازند و زبان فارسى را رواج مىدهند، دولت بايد كمك هم به آنها بكند؛ ولو بىتفاوتند. با ما كارى ندارند، نداشته باشند. ما هيچ انتظارى از اينها نداريم.
اما دسته سوم، وضعشان فرق مىكند. البته اگر مطبوعات قسم سوم را «معاند» مىنامم، به اين معنا نيست كه شمشير به دست گرفتهايم و مىخواهيم سراغشان برويم؛ خير! وضع آنها، فردا با ديروز، هيچ فرقى نخواهد كرد. من مىخواهم حقيقت مطلب را بيان كنم و آنچه را كه در ذهن هست، بگويم.
اوّلاً در مطبوعاتى كه معاند با نظام جمهورى اسلامى هستند، عناصر نامطمئن، زياد است. اگر هم واقعاً بعضى از افراد كه در اين قسم مطبوعات حضور دارند، بنا ندارند با دستگاه در بيفتند؛ اما وجود آدمهاى ناباب در تشكيلاتشان، حتمى است. ما در اين تشكيلات آدمهايى را مى شناسيم كه سابقه آنها به كلّى غير قابل اعتماد و سالب اطمينان است. فرض بفرماييد در اين تشكيلات، عنصر يا عناصرى با گرايش ماركسيستىِ قوى حضور دارند كه شناخته شدهاند.
بنده بسيارى از آنها را با نام و نشان و آثار، از ديرباز مى شناسم. من با محيط روشنفكرى كشور، سالهاى متمادى ارتباط تنگاتنگ و نزديك داشتم و با خيلى از اين افراد كه بعضى در ايرانند و بعضى در خارج، يا ارتباط نزديك و دوستانه، يا سلام و عليك و يا آشنايى داشتم. اغلب آنها خارج از دايره اطّلاع و معرفت من نيستند. پيش از پيروزى انقلاب، سالهاى متمادى، لااقل با آثارشان آشنايى داشتهام. در ميان اينها كسانى بودند كه گرايشهاى ماركسيستىِ تندى داشتند و با همين گرايشهاى ماركسيستى، بناى همكارى با ساواك را گذاشتند و يا در دفتر «فرح» مشغول فعاليت شدند! خوب؛ اين سابقه، سابقه خيلى پاكى است؟! به چنين عناصرى مى توان اعتماد كرد؟! البته توقّع داشتن از عنصر يا عناصرى چنين، واقعاً توقّع بىجايى است.
كسانى در مطبوعاتِ قسمِ سوم حضور دارند كه امروز دم از آزادى مىزنند. مىگويند: «آزادى بيان نيست و اختناق حاكم است.» مىگويند: «دولت هر چه را كه دلخواه خودش باشد، اجازه گفتن و نوشتن مىدهد.» در حالى كه خودشان هم مىدانند خلاف واقع مىگويند. برخى از همين افراد، در دوران رژيم شاه هم به كارهاى مطبوعاتى سرگرم بودند. آن اختناق سياه را مى ديدند؛ اما نه فقط لب از لب نمىگشودند كه همكارى هم مىكردند! اينها با ستايشهاى زبانى، نوشتن مقالات و با نوشتن كتاب و جزوه، به نفع دستگاه آن روز كار مىكردند. آيا اينها در دفاع از آزادى صادقند؟! كسى كه دوره اختناق محمّدرضا شاهى را تحمّل كرده و لب به اعتراض نگشوده، اگر در دوران جمهورى اسلامى كه هر كس هر چه مىخواهد مىنويسد، دم از آزاديخواهى بزند، آيا از صداقت برخوردار است؟!
اينها توجّه ندارند كه خودشان مكذّب خودشان هستند. مصداقِ كسى هستند كه يك ساعت استدلال مىكرد تا ثابت كند آدم كم حرفى است! مرتّب مىنويسند آزادى نيست و نوشتههاى خود را با انواع تهمتها همراه مىكنند. نظام را متحجّر، تنگ نظر، يك سونگر، بىسواد، غافل از مسائل نو، قرون وسطايى و داراى عينك كهنه مىنامند و با استفاده از تعبيرات به اصطلاح ادبى و هنرى، آن را متّهم مىكنند. با اين حال، اگر فرضاً روزنامهاى مطلبى عليهشان بنويسد، فرياد بر مىآورند كه «محيط، محيط تهمت است و به ما تهمت مىزنند.» آيا تهمت زدن به مسؤولين نظام؛ يعنى كسانى كه عمرى را در مبارزه، در سختى و در رنج و مصائب رژيمى كه شما با آن همكارى مىكرديد، گذراندند و اكنون هم كه مسؤوليت دارند، از اين مسؤوليت براى دنياى خودشان هيچ استفادهاى نمىكنند، جايز است، ولى انتقاد از شما، خطاى نابخشودنى است؟!
بدانيد كه امروز در دنيا هيچ رئيس جمهورى مثل آقاى هاشمى، چنين ساده و بىتشريفات زندگى نمىكند. بنده در دوران رياست جمهورى خود، بارها به كشورهايى كه به اصطلاح كشورهاى انقلابى بودند، مسافرت كردم. در فلان كشور، رئيس جمهورى كه تا ديروز در چادر زندگى مىكرده است - به طورى كه خودش يا وزير خارجه اش مىگفت، با تفنگ معمولى، هشت سال زير چادر زندگى مىكردهاند - در قصر امروزش كه از ما در آن پذيرايى مىنمود، چنان تشريفات و جبروتى حاكم بود و چنان تقليد و عكسبردارى دقيقى از حاكم پرتغالى كه قبل از وى در آن كشور زندگى و حكومت مىكرد، كرده بود كه انسان در شگفت مىماند! مسؤولين كشورهاى ديگر، اين طور زندگى مىكنند! اما مسؤولين جمهورى اسلامى، توقّعى از كسى ندارند. وزير از خانهاش بيرون مىآيد، به مغازه لبنياتى مىرود و براى كودكش شيشهاى شير مىخرد، يا در صف نانوايى مىايستد، نان مىگيرد و به منزلش مىبرد. كجاى دنيا چنين چيزى هست؟!
شما بدانيد، ما تحملّمان خيلى زياد است. واقعاً در نظام جمهورى اسلامى، تحمّل شنيدن حرف مخالف خيلى بالاست. البته دلايلى هم دارد كه طبيعى است. اما غرض ورزى و بى انصافى هم حدّى دارد! اينها غرضورزى و بىانصافى مىكنند. هر وقت كه دشمنان ما در خارج از كشور، تهمتى را عليه جمهورى اسلامى عنوان كردند، در همين مطبوعات قسم سوم، به همان شكل يا به اشكال ديگر، تكرار شد. آنها راجع به محدوديت زن گفتند، اينها هم مى گويند! آنها راجع به پايمال شدن حقوق بشر گفتند، اينها هم مىگويند! آنها راجع به تروريسم گفتند، اينها هم مىگويند! آنها راجع به بىكفايتى دولت گفتند، اينها هم مىگويند! آنها راجع به اينكه نظام اسلامى، نظام متحجّر قرون وسطايى است گفتند، اينها هم مىگويند! چرا انسان اين قدر با دشمن همكارى كند؟! چرا انسان اين قدر از ميهن خودش و از كسانى كه براى اين ميهن دلسوزانه زحمت مىكشند، بيزارى بجويد و ناجوانمردانه اعراض كند؟! واقعاً چرا؟! اينها چه مرضى دارند؟! من كه تعجّب مىكنم!
مطبوعات معاند، تاكنون بارها خطّ قرمزها را تهديد كرده اند و بعد از اين هم خواهند كرد. من هم فعلاً بنا ندارم در اينباره، تجديد روشى نسبت به آنچه درگذشته بوده، بكنم. با اينها بر اساس اغماض رفتار مى شود. من در مطبوعات قِسم سوم - معاند - خيلى از موارد تهديد كننده خطّ قرمزها را مىبينم. البته نه به صورت بريده جرايد؛ بلكه خود نشريه را مىبينم؛ چون مطالعه نشريات مختلف را دوست مىدارم.
اينها در مطبوعات خود، گاه با شعر، گاه با نثر، گاه با قصّه و گاه با گزارشهاى نامربوط، موضوع را به جاهايى مىكشانند. اگر چه دستگاه تاكنون حرفى نزده و برخوردى نكرده است، ولى خوب؛ اينها خطّ قرمز است. بايد توجّه داشته باشند. جالب اينجاست كه بعضاً از ما طلبكار هم مىشوند! مىگويند «چون ما دولتى نيستيم، پس حق داريم چنين مواردى را مطرح كنيم»! اصلاً بحث دولتى و غير دولتى نيست! بحثِ اساسِ يك نظام است. كدام نظام اجازه مىدهد كه شما اساسش را زير سؤال ببرى و از آن، تسهيلات هم بگيرى؟!
شما چه مىدانيد كه رژيم گذشته چه كرد؛ با چه كسانى كار داشت؛ چه كار مىكرد و با چه چيز مىجنگيد و چه چيزى بر او فائق شد! از كجا شما مىدانيد؟! غرض؛ اين وضعيتى است كه مطبوعات قسم سوم دارند و وضعيت خوبى نيست.
شما با این نوع تایپ رسمالخط جدیدی را باب میکنید که بسیار نازل و ناشی از تنبلی تایپیست شماست. البته همین امر در بعضی سایتهای معتبر مانند سایت صدا و سیما نیز به چشم میخورد. یعنی چه همهی نوشتههای جدا را سر هم مینویسید؟ لطفا درج نمایید.
فدای لسان شیوایت حضرت سید علی (روجی له الفدا )