تاملی درباره اداره هشتمی ها و اداره دومی های ساواک

پارسینه: بخش هایی ازادارات کل دوم وهشتم ساواک بعد از پیروزی انقلاب باتوجیه های مختلف مورد استفاده قرارگرفت.ازتاثیرات این اقدام نباید غفلت کرد.

اداره کل دوم ساواک قبل از انقلاب مسئولیت جمعآوری اطلاعات در خارج از کشور را به عهده داشت و اداره کل هشتم ساواک وظیفهاش کنترل اتباع خارجی و سفارت خانه ها در ایران بود. این دو اداره ساواک بیشترین ارتباط و نزدیکی را با سرویس های بیگانه خصوصاً موساد داشتند.
ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود مکرر درباره نزدیکی و همکاری برخی ادارات کل ساواک با موساد نوشته است:
«زمانی که در سال 1340 به ساواک رفتم، سرتیپ علوی کیا (قائممقام سابق ساواک) فردی به نام یعقوب نیمرودی را به من معرفی کرد و گفت که محمدرضا اجازه داده که او با ساواک رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نماید.
نیمرودی درجه سرهنگ دومی داشت و رئیس اطلاعات سفارت مخفی اسرائیل بود. او یک ماه بعد به دیدن من آمد و ضمن تشکر از همکاری برخی ادارات کل ساواک (ادارات کل دوم و سوم و هشتم) پاکتی به من داد. دیدم که در پاکت مبلغ 80 هزارتومان (یا 60 هزارتومان) وجه نقد است. از او پرسیدم که این مبلغ چیست؟ پاسخ داد: «از بدو همکاری برونمرزی هر ماهه این مبلغ به سرتیپ علوی کیا بابت هزینههایی که ساواک در این همکاری متحمل میشود، پرداخت میگردد!» پاکت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علوی کیا ملاقات و موضوع را مطرح نمایم. او هم پس گرفت و خداحافظی کرد.
با سرتیپ علوی کیا ملاقات کردم و جریان را پرسیدم. گفت: «مدتی است که اسرائیلیها ۳ پایگاه برونمرزی در غرب و جنوب ایران احداث کردهاند و بابت هزینههایی که ساواک از این بابت متحمل میشود، هرماهه این مبلغ را به ساواک میپردازند که به مسئول هزینههای سرّی ساواک داده میشود.» گفتم: اگر ساواک اجازه ایجاد این 3 پایگاه را داده، دیگر اجاره خانه پرسنل اسرائیلی و تهیه غذا و سایر تسهیلات که با ستاد مرکز ساواک نیست و اینها در هر محلی که هستند رئیس ساواک آن منطقه میتواند تسهیلات را فراهم آورد و هزینه مربوطه را خودشان بدهند. در حالیکه پرداخت وجه به قائممقام ساواک مثل این است که بابت اجازه ایجاد 3 پایگاه به مقام عالی ساواک رشوه میدهند.
علوی کیا گفت: «هر طور مصلحت بدانید. ظاهراً راهحل پیشنهادی شما صحیحتر است!» به این ترتیب مسئله پول منتفی شد و نیمرودی دیگر هیچ بحثی در این باره نکرد. پاکروان اهل این حرفها نبود، ولی به احتمال زیاد معتضد، که رئیس قست اطلاعات خارجی ساواک (یعنی ادارات کل دوم و هفتم) بود به اتفاق علوی کیا، با نیمرودی وارد معامله شده و این پول را میان خود تقسیم میکردند.
بعدها با نیمرودی بیشتر آشنا شدم. متوجه شدم که فرد بسیار زرنگی است، بسیار باهوش، سریعالانتقال و فوقالعاده فعال است. او مسلماً از بهترین مأمورین اطلاعاتی اسرائیل بود.
به هر حال، اسرائیل دارای ۳پایگاه برونمرزی در ایران بود، که احتمالاً از سال ۱۳۳۷ این پایگاهها ایجاد شده بود. این ۳ پایگاه در خوزستان (مرکز اهواز)، در ایلام (مرکز ایلام) و در کردستان (مرکز بانه یا مریوان) و در محلی مستقر بود که ساواک هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعی از وضع این پایگاهها نداشتم و اداره کل آموزش هم وجود نداشت تا کسب اطلاع کنم، لذا برای آشنایی کامل و دقیق از سازمان برونمرزی اسرائیل و نحوه گردآوری اطلاعات، خواستم که بهترین رئیس پایگاه به تهران احضار شود، که گفته شد رئیس پایگاه خوزستان است. او ۳روز در تهران ماند و صبح و بعدازظهر هر چه لازم بود دیکته کرد و من همه را نوشتم و بعداً براساس آن یک جزوه مدوّن، تنظیم نمودم. این جزوه به حدی کامل بود که بعدها هر چه در ساواک در زمینه برونمرزی آموزش داده میشد به کاملی این جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود که این افراد از افراد ممتاز سازمان برونمرزی اسرائیل است. لذا، بعدها او را چند بار برای آموزش به اداره کل دوم دعوت کردم و متوجه شدم که حتی از نیرودینیز وزریدهتر است.
هدف پایگاههای برون مرزی اسرائیل در ایران، عراق و کشورهای عربی بود و اکثر مأمورین را این ۳ پایگاه استخدام میکردند و پس از آموزش کامل مرحله بهرهبرداری شروع میشد.
اکثر مأمورین پایگاهها عراقی بودند، ولی پایگاه خوزستان موفق شد تعدادی مأمور کویتی و بحرینی و امیرنشینهای امارات و حتی افرادی از عربستان سعودی را نیز استخدام وبه کار گمارد، بهطوری که از این ۳پایگاه کلیه اطلاعات لازم از عراق و تا حدی از کویت و امارات و عربستان و سوریه جمعآوری میشد.
البته منظور اسرائیلیها در شروع کار عراق بود، ولی بتدریج امکانات به حدی زیاد شد که کشورهای فوقالذکر را نیز تحت پوشش قرار داد. یک نسخه از کلیه اطلاعات جمعآوری شده به اداره کل دوم ساواک تحویل میشد و یک نسخه نیز به سرعت به اسرائیل ارسال میگردید. باید اضافه کنم که اداره
کل دوم ساواک نیز دارای حدود ۱۰ پایگاه برونمرزی برای کار در عراق و کشورهای عربی بود، ولی نتیجه کار این ۳پایگاه اسرائیلی حتی با مجموع کار آن ۱۰پایگاه نیز قابل مقایسه نبود. علت عدم ورزیدگی و عدم تجربه کافی رهبران برونمرزی اداره کل دوم بود.» (پایان نقلقول از ارتشبد فردوست)
دکتر ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و وزیر خارجه دولت موقت در گفتگو با سایت «تاریخ ایرانی» به بازسازی وبه کارگیری بخشی از ساواک توسط دولت موقت اشاره می کند:
«پس از پیروزی انقلاب ضرورت بازسازی ادارات دوم و هشتم، بخصوص اداره هشتم در شورای امنیت ملی کشور مورد بحث و بررسی قرار گرفت. با توجه به تحریکات گسترده شکستخوردگان انقلاب و فعالیت گروههای ضد انقلاب وابسته به قدرتهای خارجی، به اتفاق تصویب شد که اداره هشتم بازسازی و فعال شود. شورای انقلاب هم این مصوبه را تائید کرد.
در آن زمان، من به وزارت امور خارجه رفته بودم و شهید دکتر چمران به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب کار میکرد و اجرای این مصوبه به او واگذار شد. در راستای اجرای این مصوبه دکتر چمران به بررسی کارمندان اداره هشتم پرداخت. به جز اعضای یک یا دو گروه از تیمهای تعقیب و مراقبت این اداره مدیران آن همه از ایران رفته بودند. دکتر چمران با جستجوی فراوان توانست برخی از اعضای این گروهها را احضار کند. آنها به شدت ترسیده بودند و حاضر به همکاری نبودند. اما دکتر چمران توانست نظر موافق آنها را جلب کند و آنها شروع به کار کردند.
نظر شورای امنیت ملی تحت نظر گرفتن فعالیت همه کارمندان سفارتخانههای آمریکا، انگلیس، شوروی و حتی شبکه موساد در ایران بود. اما اعضای این گروه با ذهنیتی که قبل از انقلاب داشتند و اولویت رصد کردن فعالیت شورویها در ایران، اولین کار خود را از رصد کردن کارمندان سفارت شوروی آغاز کردند. در جریان همین فعالیت بود که به قرار دیدار سرکنسول شوروی با یک ایرانی پی بردند و گزارش کردند.» (پایان نقلقول از ابراهیم یزدی)
دکتر ابراهیم یزدی در جای دیگر بازسازی ساواک در آن سالهای اول انقلاب را در گفتگو با «اندیشه پویا» نیز چنین روایت میکند:
«روزنامههای حزب توده مرتب فشار میآوردند که اسامی ساواکیها منتشر شود. بعضی از اعضای دولت و شورای انقلاب هم همین نظر را میدادند، اما من با انتشار آنها مخالفت کردم. حزب توده میدانست که بعضی از افراد فعال حزب با ساواک همکاری میکردند
هدف حزب توده از انتشار اسامی شناسایی این اعضاء بود. اما من برای دولت و شورای انقلاب و سپس رهبر فقید انقلاب توضیح دادم که انتشار علنی این اسامی چه پیامدهایی خواهد داشت و موجب ایجاد یک بحران امنیتی در سطح جامعه خواهد شد. مردمی که این افراد را میشناسند به جان آنها خواهند افتاد ... با اشرافی که به ساختار و فعالیتهای ساواک پیدا کردیم روشن شد که دو اداره در ساواک وجود داشت که بسیار مهم و برای امنیت کشور حیاتی بودند: اداره دوم و اداره هشتم. اولی جاسوسی برون مرزی، دومی ضد جاسوسی در داخل کشور. ... با کسب نظر موافق مهندس بازرگان به یکی از مدیر کلهای ساواک، که هنوز از ایران خارج نشده بود، اطلاع دادم که به دیدن من به نخست وزیری بیاید. او ابتدا به شدت ترسیده بود و نمیآمد. اما بعد از توضیحاتی که درباره ضرورت این دیدار به او داده شد، آمد و به اتفاق به بازدید از ادارات دوم و هشتم ساواک پرداختیم...» (اندیشه پویا - اسفند 92)
بکارگیرندگان اداره هشتمی ها معتقد بودند چون این افراد در مسائل داخل کشور دخالتی نداشتند و از تجربه آموزشی کار اطلاعاتی و ضدجاسوسی فراوانی برخوردار بودند، باید از آنها استفاده کرد. آنها معتقد بودند نیرویی که در ضدجاسوسی کار می کند عملکردش ملی است و ربطی به این یا آن رژیم ندارد.
محمد شریعتمداری، معاون خسرو تهرانی (رئیس دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری)، در گفتگو با روزنامه اعتماد درباره جذب ساواکی ها می گوید:
«کسی از این ساواکی ها را هم جذب اطلاعات نخست وزیری کردید؟
[شریعتمداری]: اصلاً بخشی از ساواک را ما مجددا را اندازی کردیم اطلاعات کشور در حوزه امنیتی کار سخیفی می کرد.
مثلاً؟
[شریعتمداری]: فرض کنید اگر ضد جاسوسی در ساواک بود و به این دلیل که این سیستم را آمریکایی ها طراحی کرده بودن در حوزه شرق بیشتر تمرکز و قدرت داشتند .
ثمره اش را هم بعدا در منحل شدن حزب توده دیده ایم .
[شریعتمداری]: شاید . این هم گفتم به دلیل این بود که آمریکاییها اینجا بودند و طبیعتاً روی شرق باید بیشتر کار می کردند
چند درصد از ساواکی ها ار جذب کردید؟
[شریعتمداری]:خاطرم نیست ولی تعدادی از اینها که در حوزه امنیت در مسائل خارجی کار می کردند به ویژه در حوزه جاسوسی و ضد جاسوسی به کار گرفته شدند که اطلاعات از آنها گرفته شود و مشخص شود که چه کارهایی انجام شده است .
امام در جریان جذب ساواکی ها بودند؟
[شریعتمداری]: بله. حتماً مسئولان دولت امام را در جریان گذاشته بودند.
پیشنهاد این کار را چه کسی داد و چه کسی نظارت براین کار داشت؟
[شریعتمداری]: معاونت امور انقلاب نخست وزیری متصدی این کار بود که معاون نخست وزیر محسوب می شد و بالطبع خود نخست وزیر که شهید رجایی بودند مسئولیت این کار را بر عهده داشتند ایشان هماهنگی های لازم را با امام در این زمینه داشتند .» (پایان نقلقول از محمد شریعتمداری)
سرتیپ منوچهر هاشمی، که به مدت ۱۵سال ریاست اداره هشتم ساواک را برعهده داشت وبه گفته ارتشبد حسین فردوست «به انگلیسیها مربوط بود»، درباره به کارگیری تشکیلات سابق خود می گوید:
«اولین اداره ای که به کار گرفتند اداره من، اداره کل هشتم، بود... در یکی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم ولی بعد ارتباط قطع شد.» (مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی شاهرخ مسکوب بامنوچهرهاشمی،نوارشماره6،10می 1985صص19 و20)
به گفته منوچهر هاشمی بیش از ۹۰ درصد کادر اداره هشتم ساواک تا دوران ریاست خسرو تهرانی در نهاد نخستوزیری مشغول به کار بودند: «تقریباً عوامل اصلی اداره من به جز رئیسشان به کارشان ادامه دادند و الان هم مشغول هستند.» (محمدحسن روزیطلب، کتاب صخره سخت، صفحه۱۱۸)
الف. ع. از اعضای اداره هشتم ساواک نیز طی گفتگویی با خبرنگار دیدهبان اظهار داشت:
«پس از انقلاب مسئولین شورای انقلاب بلافاصله ما را دعوت بکار کردند. و بر حسب تصادف در سمت جنوب شهر یکی از اعضای خانواده همسرم من را بعنوان شکنجه گر معرفی کردند، بعد از آن وقتی از خانه خارج شدم احساس کردم تحت نظرم و به یکباره من را دستگیر کردند که ببرند برای اعدام انقلابی که همان لحظه یک قربانی نذر کردم برای نجاتم. بلافاصله رئیس کمیته گفت فردی که از ساواک دستگیر کردید را برای تکمیل شناسایی بفرستید اداره و من هم وقتی که خودم را معرفی کردم، دعوت بکار شدم. وقتی فهمیدند که اداره هشتمی هستیم فردای ان شب آزاد شدم و فوری شروع به کار کردم. من هم بخاطر تخصصی که داشتم طرحی عملیاتی مطرح کردم... بعد از ان گفتند که همکارانمان را هم دعوت بکار کنیم و پس از آن اداره ما به دفتر تحقیقات اداره اطلاعات نخست وزیری در خیابان پاستور تبدیل شد و همزمان در انقلاب با دست خالی خدمت می کردیم و چون عشق و شوق به وطن و اسلام داشتیم موفقیت های چند برابر از گذشته به دست آوردیم.»
سعید حجاریان از مدیران ارشد دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری و بعدها وزارت اطلاعات در این باره که آیا در دولت موقت کار اطلاعاتی صورت می گرفت، می گوید:
«دولت موقت و شورای انقلاب در آن موقع سعی می کردند که بخش هایی از بقایای ساواک مخصوصا اداره هشتم ساواک را که اداره ضد جاسوسی بود، احیا کنند. اداره هشتم ساواک عمدتا مراقب سفارتخانه ها بودند و به دنبال جاسوس.»
محمدعلی سیدنژاد، نماینده وقت انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم، در گفتگویی با «شهروند امروز» درباره نخستین دیدارهای خود با کارگزاران دولت موقت چنین میگوید:
«آن موقع جلساتی میان انجمنها و هیات دولت هم برگزار شد. در این جلسات آقای چمران هم یکبار گفت که ساواک بخشهای مختلفی دارد و نباید با همه بخشها به یک صورت برخورد کرد. ایشان به بخش ضد چپ ساواک اشاره کرد که اکنون هم کارایی دارد. ما برای اولین بار بود که از معاون نخستوزیر میشنیدیم که عناصر ساواک را میتوان به خدمت جمهوری اسلامی گرفت.»
پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک (اداره کل سوم) از مدیرکل اداره دوم ساواک (اطلاعات خارجی) به عنوان یکی از افرادی که با انقلابیون همکاری کرد نام می برد:
«علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک یعنی امور اطلاعات خارجی بود. او موقعی که سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست رکن ۲ ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریکا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار کاوه ۱۰ ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی کار کردند ... یزدی و چمران رفتند یک بخش از ساواک را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند که مدتی کار کرد. بعد از اینکه بازرگان از قدرت برکنار شد، یزدی به فرازیان و کاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تامین کنیم و بهتر است از کشور خارج شوید، آنها هم خارج شدند.»
محمد منتظری در نطق پیش از دستور مورخ ۱۳۶۰/۲/۲۴ خود خبر از به کارگیری برخی عناصر اداره دوم ارتش شاه می دهد:
«آقایان ساواک با رکن دوم ارتش یا ژاندارمری چه فرقی میکرد ؟ کسی را که فرض کنید در ساواک فقط چای میداده است اینقدر او را بدبخت کرده ایم. آقا الان دارند عناصر تصفیه شده ای را که در رکن دوم بوده اند و الان اسمش اداره دوم است، دارند اشخاص بسیار حساس را دوباره به ارتش برمیگردانند در همان رکن دوم. مثل این است ک بیائیم رؤسای ساواک را که در گذشته مس
ئولیت داشته اند بیاوریم سر کار و در سپاه و در نخست وزیری و در وزارت امور خارجه جای بدهیم. الان این کار به دست یک جناحی در داخل این کشور صورت میگیرد و ما از امام هم پرسیدیم (از امام سؤال شده است) و امام هم فرموده اند من چنین چیزی نگفته ام که افراد این شکلی را برگردانند ولی دارند به اسم جنگ، آقای بنی صدر و امثال جناحی که در اطرافشان هستند دارند این نوع افراد را برمیگردانند به داد کشور برسید ومن در آینده مسائلی بیشتر از این میگویم...»
در ماجرای مداخله نافرجام نظامی آمریکا معروف به ماجرای طبس، کودتای نقاب (مشهور به نوژه) و ماجرای مکفارلین افرادی از اداره هشتم یا مرتبط با آن اداره دیده می شود.
منوچهر هاشمی درباره اقدامات خود می نویسد:
«درسال۵۷-۵۸ تلاشهایی کردیم برای اینکه بین شاه و آریانا و بختیار یک همکاری ایجاد کنم. مصر رفتم با چند افسر. اول پیش شاه رفتم. قبل هم بختیار توسط جم فشار آورده بود و بختیار را هم دیدم. بختیار افسرهایش را به من داد و همه شان را دسته جمعی بردم به آریانا تحویل دادم ولی اینها با همدیگر هیچ کدامشان به همدیگر راست نگفتند و تا امروز هم به همدیگر راست نمیگویند و هنوز هم. افسرها در ترکیه پراکنده شدند و تعدادی از آمریکا آوردیم و بعد دیگر من دیدم تلاش ها بی نتیجه است.» (در دامگه حادثه، صفحه ۶۵۹)
در همان مقطع که سرتیپ هاشمی به دنبال براندازی جمهوری اسلامی هست، بخشی از عناصر مربوط با او در نخستوزیری به کارگیری شده اند و بنا به آنچه او گفته خودش نیز در آن مقطع با سیستم ارتباط داشته است.
از مجاری دیگر نیز تعدادی از اعضای ساواک در سیستم اطلاعاتی به کار گرفته شدند. سید محمود دعایی درباره سفارش و پیگیری خود به منظور اشتغال رئیس ایستگاه ساواک در عراق میگوید:
«قبل از پیروزی انقلاب در آبان ماه ٥٧ حکومت وقت برای آرام کردن جامعه و مردم، ساواک را منحل کرد و قویترین پایگاه امنیتی و اطلاعاتی که عراق به آن اتکا داشت، منحل شد و طبیعتاً نماینده ایران در عراق که عالیترین نماینده امنیتی ما بود دیگر رسالت و مسئولیتی نداشت.
خوب است که این مساله را که میگویم در تاریخ بماند. آن مقام امنیتی مقامی بود که همه مسئولان سفارت اعم از سفیر و کاردار و سایر کارکنان حرمت او را داشته و سعی میکردند کوچکترین ارتباطی با او نداشته باشند. البته خود او هم تمایل به عدم ارتباط داشت چراکه مسئول امنیتی بود و کارهایش را شخصاً انجام میداد. همه از این شخص پرهیز داشتند. هم حرمتش را نگه میداشتند و هم نگران بودند که کاری از آنها سر بزند که موجب شود آن مقام امنیتی گزارشی در مورد آنها بنویسد...
او را احضار کرده و به او گفتند که تو تا به حال از طرف ایران مامور امنیتی بودهای اما حالا سازمانی که تو از طرف آن مامور بودی منحل شده و الان تو اگر به ایران برگردی به دلیل وابستگیات به ساواک در صورتی که انقلابیون تو را بشناسند کشته خواهی شد. اما ما به پاس تمام خدماتی که تا به حال به ما کردی و رابط بین ما و ایران بودی آمادگی اعطای پناهندگی را به تو داریم. به او وعده اعطای حقوق مکفی و پاسپورت و از سوی دیگر اجازه تحصیل فرزندانش را دادند. این مامور امنیتی هم درخواست فرصت برای فکر کردن میکند. بلافاصله به سفارت بازمیگردد و برای نخستین بار مسئولان سفارت را جمع میکند و آنها هم تعجب میکنند که چه شده است که این مامور امنیتی به آنها مراجعه کرده است. به آنها میگوید که من این بعثیها را میشناسم. اینها جنایتکارانی هستند که هیچ اصول انسانی و اعتقادی ندارند و فوقالعاده خبیثتر از آن چیزی هستند که ما میدانیم. او تاکید کرد که من ترجیح میدهم در وطنم به دست هموطنانم قطعهقطعه شوم اما مزدور این بیشرفها نشوم.
از آنجایی هم که حالا الان مراقب هستند تا ببینند من چه تصمیمی میگیرم به من پیشنهاد مالی دادند و دنبال تطمیع من هستند... این مامور گفته بود که اگر در برابر تطمیع بعثیها تسلیم نشود او را شکنجه خواهند کرد و وادار به همکاری میشوم و چون مراقب من هستند به منزل برای برداشتن اثاثیهام نمیروم و سریعا به کشورم بازمیگردم. از همانجا هم بلافاصله به ایران بازگشت.
خب این ماجرا ختم به خیر میشود و آنها نتوانستند از یک عامل رژیم شاه که فکر میکردند با آنها همکاری خواهد کرد و پشتوانه امنیتی و اطلاعاتی آنها خواهد شد بهره بگیرند و آن مامور امنیتی به دلیل میهندوستی و عرق به مردمش به ایران بازگشت....
جالب اینجاست که من آن حرکت میهندوستانه و بزرگوارانهای که مسئول امنیتی ما در عراق کرده بود را در جریانش قرار گرفته بودم و زمانی که به سفارتخانه رفتم در اتاقش را بازکردیم اما متوجه شدیم که او با کمال هوشمندی هیچ سندی را باقی نگذاشته و همه را به ایران منتقل کرده بود. فقط یک سند در گاوصندوق بود که آن سند خیلی مهمی بود. سندی بود که آخرین مذ
اکراتی که ایشان در رابطه با برخورد با امام و هجرت صورت گرفته بود را گزارش کرده بودند که رونوشت این سند را در گاو صندوق اتاقش نگه داشته بود. در این سند گزارش شده بود که پیرو درخواست و توافق با آقای خمینی ملاقات شده بوده است. ملاقات سعدون شاکر که عالیترین مقام امنیتیشان بود را منظورشان بود. اعلام کرده بودند که صحبتهایی شده و خمینی تسلیم نشده و تصمیم به عزیمت به خارج از عراق گرفته است. یک پیشنهادی هم مقامات عراقی در آن زمان داده بودند که ما قدرت نفوذ در فلانی را نداریم اما یک نفر هست که رابط و مورد اعتماد او است که اگر بتوانید او را جذب کرده و از طریق او در ایشان نفوذ کنید موفق میشوید. اما او خیلی حرامزاده و جلب است.
●دور از جون شما را که نمیگفتند؟
[دعایی] (خنده) چرا منظورشان من بودم. من این سند را دیدم. در یکی از مناسبتهایی پس از برگشتنم به ایران یک مصاحبهای کردم و در این مصاحبه ماجرای آن مسوول امنیتی را گفتم و اعلام کردم که مقامات عراقی برای جذب او و همکاری در مسیر توطئههایشان پیشنهاد اینچنینی دادند و این مسوول اظهار کرده که من ترجیح میدهم به دست هموطنانم در کشور قطعهقطعه شوم اما مزدور این بیشرفها نشوم.
در آن مصاحبه گفتم که من به عنوان یک کارگزار وابسته به انقلاب به وجود چنین انسانی افتخار میکنم و به ایشان درود میفرستم چراکه ملتی داریم که با وجود همه تنگناها در مقاطع تعیینکننده و حساس نسبت به حرمت به میهن و مردمشان از هیچ گذشتی فروگذار نیستند. روز دوم یا سوم ورود من به روزنامه اطلاعات بود که میخواستم وارد دفترم شوم
امادیدم فردی منتظر من است. گفتم شما؟ گفت صحبتی با شما دارم.
●همان مامور امنیتی بود؟
بله، به من گفت که مصاحبه شما باعث نجات من شد. از زمانی که از عراق بازگشتم به دلیل شرایط حاکم بر کشور نمیتوانستم با آشنایان و فامیلهایم در ارتباط باشم و آنها هم از من به دلیل وابستگیام به ساواک پرهیز میکردند. وقتی شما این مصاحبه را کردید، دیدم که همه علاقهمندانم به من افتخار کردند و همین مصاحبه باعث نجات من شد. من هم همانجا ایشان را به مسوول نخستوزیری معرفی کردم.
ما هنوز وزارت اطلاعات را تشکیل نداده بودیم و تنها در نخستوزیری یک معاونتی بود که آن معاونت امور اطلاعاتی و امنیتی را عهدهدار بود آن موقع آقای خسرو تهرانی مسوول این دفتر بود که من ایشان را به آقای تهرانی معرفی کردم و به قدری وجودش نافع و مفید بود که حد نداشت. تخصص در بهرهگیری از امواج و شنودها داشت و خرمشهری بود و زبان عربی هم میدانست و به دنبال آغاز جنگ در بخشهای مربوطه بیشترین خدمات و حمایتها را کرده و نقش موثر و تعیینکنندهای داشت.
الان هم از این فرد خبری دارید؟
ایشان هر عیدی که میشود مثل عیدهای رسمی تبریکی برای من میفرستند.
هنوز هم در وزارت اطلاعات مشغول هستند؟
شنیدم که بعد از پایان جنگ بازنشسته شدند. فرد بسیار شریفی هستند که خانواده بسیار محترمی هم دارند.» (روزنامه اعتماد ۶مهرماه ۱۳۹۴) [پایان نقلقول از سید محمود دعایی]
خیلی جالب بود ، هدف اسرائیل از همون موقع سرکوب کشورهای عربی ضد اسرائیل بود و در جنگ بین ایران و عراق هم این موضع را تداوم داد /ماجرای مکفارلین معروف است، به معامله تسلیحاتی ایران با ایالات متحده آمریکا و اسرائیل از ۲۰ اوت ۱۹۸۵ تا ۴ مارس ۱۹۸۷ (۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) بازمیگردد. در این ماجرا آمریکا از طریق نفوذ ایران سعی در آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان کرد و در ازای آن برخی قطعات ادوات جنگی و نظامی را که به واسطه تحریم امکان فروش آنها به ایران نبود، در اختیار ایران قرار داد. پول فروش این تسلیحات به طور پنهانی به ضد انقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا داده میشد اسرائیل نیز بخشی از معامله فروش تسلیحات به ایران را در دست گرفت و از این طریق سعی در شکستنخوردن ایران در مقابل جبهه متحد عربی مخالف اسرائیل داشت. این ماجرا به وسیله نامه منوچهر قربانی فر به فتح الله امید نجف آبادی اطلاع رسانی شد وبرای اولین بار دربیت آیت الله منتظری مطرح شد. گفته میشود سید مهدی هاشمی به وسیله روزنامه الشراع لبنان این ماجرا را فاش کرد. کنگره آمریکا در آن زمان کمک مالی به شورشیان نیکاراگوا را ممنوع کرده بود و ماجرای ایران–کنترا بعد از رسوایی واترگیت بزرگترین رسوایی سیاسی آمریکا لقب گرفت /قابل ذکره سید مهدی هاشمی از اعضای اولیه و موسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از نزدیکان آیتالله منتظری در ایران در ششم مهر ۶۶ اعدام شد. در ماجرای مک فارلین، او بود که برای اولین بار این ماجرا را در روزنامه لبنانی الشراع فاش کرد. وی مدتی بعد دستگیر شد و به اتهام قتل آیتالله شمسآبادی (که در زمان شاه به این اتهام محاکمه و پس از انقلاب از زندان آزاد شده بود) و چند نفر دیگر مجدداً محاکمه و اعدام شد.
به به هر دم ازين باغ بري ميرسد تازه تر از تازه تري ميرسد!
این خاطرات فردوست خائن ما رو کشته !!!!! خدا به داد برسه اگه بخواد در باره جمهوری خاطرات بنویسه !!!!!
يعنى اگر فردوست را نداشتيد چه مى كرديد؟
با توجه به اینکه فردوست بواسطه بیماری با یک معامله به ایران برگشت و خاطرات سفارشی نوشت
لذا خاطرات ایشان فاقد سندیت است.