بازخوانی تاریخ/دستور امام خمینی برای کشیدن عمامه از سر آخوندهای درباری در سال ۱۳۴۸
پارسینه: مناقبی داماد علامه طباطبایی و باجناق آیت الله قدوسی بود،
امام خمینی(ره) در آخرین سخنرانی از مجموعه ۱۳ سخنرانی بهمن ۱۳۴۸ در نجف اشرف که به صوت کتاب «ولایت فقیه» تدوین شد، گفته بودند: «اینها را باید رسوا کرد، تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند امام زمان را ساقط مىکنند، اسلام را ساقط مىکنند. باید جوانهاى ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایى که به نام فقهاى اسلام، به اسم علماء اسلام این طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد مىکنند باید برداشته شود. من نمىدانم جوانهاى ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود؟ چرا عمامههاى اینها را برنمىدارند؟ من نمىگویم بکشند؟! اینها قابل کشتن نیستند، لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلى کتک بزنند! لیکن عمامههایشان را بردارند، نگذارند معمم ظاهر شوند. این لباس، شریف است نباید بر تن هر کسى باشد.» [۴]
آنچه میخوانید شرح ماجرای برخورد با دکتر جواد مناقبی از کتاب خاطرات عزت شاهی[۵] است:
برخورد با دکتر جواد مناقبی
یکی از کارهایی که من و محمد کچویی[۶] با هم انجام میدادیم، بر هم زدن جلسات سخنرانی دکتر جواد مناقبی ( آخوند درباری) و آتش زدن ماشین او بود.
مناقبی داماد علامه طباطبایی و باجناق آیت الله قدوسی بود، اما نمیدانم چطور با دربار کنار آمده بود. او با تحصیلات دانشگاهی، استاد دانشکده الهیات بود و در منابر سخنرانیش در مدح و مناقب شاه سخن میگفت و پای منبرش وابستگان حکومتی مینشستند، به یاد دارم وقتی که در مسجد بزازها بالای منبر رفت و هویدا پای منبرش بود، گفت: «جناب آقای امیر عباس هویدا ! شما که خود به پای خودتان به اینجا نیامدهاید، شما را حضرت زهرا (س) استقبال کرده و امام زمان (عج) نیز بدرقهتان میکند.
جناب آقای امیر عباس هویدا !
نطفه پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر خشت و گلی لؤلؤ مرجان نشود.»
بعد به کسانی مثل آیت الله مشکینی و آیت الله منتظری که برای کتاب شهید جاوید تفریظ نوشته بودند حمله کرد، من و کچویی تصمیم گرفتیم او هر جا منبر رفت منبرش را بر هم بریزیم. یک بار کمی پول به آدم دیوانهای دادیم و فرستادیمش در مسجد بزازها پای منبر شیخ نشست، تا شیخ شروع به سخنرانی کرد، او شروع به در آوردن شکلک نمود، ابتدا شیخ به روی خودش نیاورد، اما دید نمیتواند این وضع را تحمل کند، لذا برگشت و گفت: مثل این که ایشان حالشان خوب نیست، بیایید ببریدش بیرون که یک دفعه آن دیوانه فحش رکیک و چارواداری کشید به جانش: "ک …. میگم بیا پایین" در این لحظه کنترل اوضاع از دست رفت و مجلس به هم ریخت و شیخ پایین آمد.
در اواخر دهه ۱۳۴۰، مناقبی در منزلی پایینتر از چهارراه سیروس کوچه حمام گلشن به منبر میرفت، ماشین او بنز بود و رانندهای جا به جایش میکرد، وقتی او به جلسه میرفت، راننده ماشین را به کناری میزد و در آن استراحت میکرد و منتظر شیخ میشد. با کچویی نقشهای ریختیم تا ماشین را آتش بزنیم، بعد از کلی مراقبت وقتی اوضاع را مناسب دیدیم رفتیم سر کوچه حمام گلشن. کچویی دو چرخ لاستیک جلو و من دو چرخ عقب را با آبپاش (تافت) که درونش بنزین ریخته بودیم، به بنزین آغشته کردیم، سپس کچویی رفت سوار موتور و منتظر من شد، من خزیدم زیر ماشین و کبریت زدم زیر لاستیکها یک دفعه آتش الو گرفت. راننده که متوجه شد ماشین را روشن کرد و با سرعت حرکت نمود، ۷۰۰ _ ۸۰۰ متری با شتاب رفت و فشار هوا سبب خاموش شدن آتش شد، ماشین نسوخت ولی لاستیکهایش کاملاً از بین رفت، جالب این که وقتی کچویی و کبیری (حسن) دستگیر شدند، پای مرا وسط نکشیدند و فقط از من به عنوان محرک آن حادثه یاد کردند.[۷]
یک بار هم نقشهای ریختیم تا روی آن (مناقبی) اسید بپاشیم، بعد حساب کردیم دیدیم ممکن است کور شود، نکردیم. به جایش جوهر پاشیدیم و سر و صورت و لباسهایش را جوهری کردیم، با تمام این اذیت و آزارها او دست بردار نبود و به تبلیغ خود از رژیم شاه میپرداخت.
یک مرتبه هم در سال ۵۰ _ ۵۱ بود که از دوستان و طرفداران شهید اندرزگو او را به بهانه منبر و شرکت در جلسه ترحیم به اطراف تهران، احتمالاً جنوب شهر و بر سر چاهی بردند و تا حد ممکن زدند تا این که شروع کرد به قسم دادن به نام مبارک حضرت زهرا (س) که مرا نکشید و (گ… خوردم، غلط کردم، دیگر سخنرانی نمیکنم، حرفی نمیزنم…)[۸] لذا این بچه ها او را رها کردند، اما باز به کارهایش ادامه داد.»
دکتر جواد مناقبی به دلیل دخالت در توطئه قطب زاده- شریعتمداری خلع لباس شد و به زندان رفت، با این حال او پس از آزادی به سخنرانی خود در محافل ضد انقلاب ادامه داد و به دلیل وساطتهای صورت گرفته مجدداً ملبس به لباس روحانیت شد.
مناقبی در ۱۱ مهر ۱۳۸۰ درگذشت و در مقبرهٔ آیتالله شریعتمداری دفن گردید.
[۱]- خاطرات عزت شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، سوره مهر، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۵٫ ص ۱۷۱٫
برگرفته از: خراسان، ش ۹۵۸۶، ۴، شریف رازی ۴۰۴- ۴۰۶٫
آخوند درباری یعنی چی!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ الان هم داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بععععععععععععله!!!!!!! جل الخالق !!!عجیبا غریبا !!!!!!
این لباس شریف است نباید تن هر کسی باشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فــــــــــرق دربــــــــــاری و حــــــــــکــــــــــومــــــــــتـــــــــی چیه...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اونجور ادمها تو هر حکومتی هستن