گوناگون

مهمترین نقطه ضعف دموکراسی،مفهوم "اکثریت " است

مهمترین نقطه ضعف دموکراسی،مفهوم "اکثریت " است

پارسینه: معمولا بر اساس نمایندگانی از مردم شکل می گیرد که نه نماینده ی اکثریت "مردم" که نماینده ی اکثریت "رای دهندگان" هستند و این اکثریت خاموش عملا خود را از عرصه ی اعمال حاکمیت حذف کرده اند

"...دقایقی پس از نیمه شب،شمارش آرا به انتها رسید.تعداد آرای احزاب معتبر به بیست و پنج درصد هم نمی رسید....... تعداد آرای پوچ و بی ارزش اندک بود امّا آرای سفید ،بیش از هفتاد درصد برگه های رای را تشکیل می داد."
(از کتاب بینایی ، ژوزه ساراماگو)

پارسینه/آرش رازانی: دموکراسی به مفهوم کلی تشکیل حکومت بر اساس پذیرش حق حاکمیت مردم و تفویض این حق به گروهی خاص از روش های مختلف بر پایه ی آرای مردم برای تشکیل حکومت ،روش حکومتی پذیرفته شده و غالب دنیای امروز است.روش حکومتی ای که پس از قرن ها تجربه روش های مختلف حکومت دارای بیشترین پذیرش و مقبولیت در افکار عمومی است.

اساس برقراری حکومت در دموکراسی،وجود حق ذاتی حاکمیت برای همه ی مردم و تفویض آن از طریق فهم و استخراج نظر اکثریت برای اعمال حاکمیت از طریق تشکیل حکومت است.صرف نظر از روش های مختلف اجرای دمکراسی،این بزرگترین و اصلی ترین وجه مشترک همه ی حکومت های دموکراتیک است.روشی که واجد نقاط قوت فراوان و ضعف های ذاتی است.

بزرگترین نقطه قوت دموکراسی،به رسمیت شناختن حق حاکمیت برای تک تک افراد در یک جامعه ،و نه گروهی از آنهاست.برای نیل به این مقصود وبه رسمیت شناختن این حق،مبارزات و مجاهدت های فراوانی در طول تاریخ با خودکامه گان صورت گرفته است؛ به گونه ای که حتی حکومت های خودکامه فعلی مانند کره شمالی نیز ،خودکامه گی خود را با لعابی از دموکراسی- ولو کاریکاتور وار- می پوشانند.تعبیری که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است شاید واضح ترین تعبیر برای اعلام این حق ذاتی است :

(اصل پنجاه و ششم - حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او ، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است . هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا درخدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می آید اعمال می کند.)

وامّا مهم ترین نقطه ضعف دموکراسی ،در مفهوم "اکثریت " نهفته است.در حقیقت،اگر به تعبیر آنچه گفته شد حق حاکمیت به تک تک افراد جامعه تعلق داشته باشد می بایست این حق از طریق اکثریت افراد جامعه تفویض گردد.یعنی اگر اقلیتی از جامعه این حق را به گروهی تفویض کنند،حق حاکمیت به طور کامل به حکومت تفویض نگردیده است.سازوکار استخراج این نظر عمومی در حکومت های دموکراتیک رای گیری است.سازوکاری که لزوما منجر به اخذ نظر اکثریت نمی گردد.

آنچه در ابتدای این مطلب از کتاب بینایی ساراماگو نقل شد،استعاره ی ادیبانه و تلخ از این موضوع است.اکثریتی که در انتخابات شرکت نمی کنند،همان آرا سفیدی هستند که در کتاب بینایی بدان اشاره شده است.سیستم های دموکراتیک عدم شرکت در انتخابات را به مفهوم تفویض حق به رای دهندگان تلقی کرده و نظر اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات را نظر اکثریت افراد جامعه تلقی می کنند.تلقی ای که "درست " نیست و در حقیقت "ناگزیر" است.

واقعیت تلخ این است که بنا به دلایل مختلف،غالب حکومت های دموکراتیک قادر به کشاندن اکثریت افراد پای صندوق های رای نیستند.دلایل این موضوع نیز به تعداد جوامع مختلف و متنوع اند.فصل مشترک همه ی این دلایل امّا ، شاید نوعی "نا امیدی" است.

نا امیدی از تاثیر نظر مردم در میل ذاتی سیستم حاکم به حکومت بر اساس مصلحت حکومت گران و از تغییر روش حکومت بر اساس نیاز های مردم.اینکه سیستم حاکم بر ساختار دموکراتیک حکومت به گونه ای است که نظرات مردم را مصادره به مطلوب می کند یا بنا بر مصالحی ،اصطلاحاً "راه خود را می رود" ،مهم ترین دلیل برای عدم مشارکت در انتخابات است .

بدین طریق ،حکومت بر اساس نمایندگانی از مردم شکل می گیرد که نه نماینده ی اکثریت "مردم" که نماینده ی اکثریت "رای دهندگان" هستند و این اکثریت خاموش عملا خود را از عرصه ی اعمال حاکمیت حذف کرده اند.حذف نا مطلوبی که منجر به مشارکت نکردن آنها در تصمیمات حکومت برای اداره جامعه است.

برای حل این مشکل ،چاره ای اندیشیده نشده است.از نظر حکومت های دموکراتیک غیر خودکامه که این موضوع اصلا مشکل تلقی نمی شود و حکومت های خود کامه با لعاب دموکراتیک - مانند حکومت حزب بعث در عراق- مردم را با تهید به سلب حقوق اجتماعی پای صندوق رای می آورند.رایی که از سر ناچاری و ترس از قدرت قاهره ی حکومت اخذ می شود به لحاظ مفهوم ذاتی،واجد هیچ گونه اعتباری برای تفویض حق حاکمیت نبوده و نیست.

از طرفی ،اگر حکومتی به دنبال شنیدن صدای مردم و اصلاح و بهبود خود بر اساس خواست اکثریت جامعه باشد و نشانه هایی در این زمینه بروز دهد قطعا با گسترش مشارکت رای دهندگان روبرو خواهد شد.

اگر یک حکومت دموکراتیک بخواهد به قدرت واقعی بر آمده از مردم دست یابد ،گریزی از جلب نظر اکثریت مردم برای رای دادن و تفویض قدرت واقعی ندارد.

این مهم نه با زور و تهدید،ونه آن گونه که در کتاب بینایی گفته می شود با کشف توطئه گرانی که مانع از مشارکت گسترده مردم می شوند ، محقق نخواهد گردید.این مهم تنها در شرایطی حاصل می شود که افراد جامعه ،خواست واقعی حکومت را برای شنیدن نظر آنان و به کار بستن آن بدون تحریف و جهت دهی را حس کنند.

یافتن سازوکاری که این اطمینان را به افکار عمومی انتقال دهد ،بسته به هر جامعه و دغدغه های اکثریت تفاوت دارد.ولی "احترام به صاحبان حق" که همان مردم هستند،تنها راه حل این مشکل ذاتی دموکراسی است.

ارسال نظر

  • ماژیک

    ممنون از پارسینه برای ایجاد زمینه تفکر
    بنده نیز 3 اشکال بر نظلم مبتنی بر تئوری دموکراسی را خدمتتان عرض میکنم: از میان انواع اشکالات



    اشكال اول
    آيا انسان حقّ هر نوع تصرف، ايجاد محدوديّت و فشاري را بر خود دارد؟ يعني حتّي انسان حق دارد خود را مجازات كند؟ شكي نيست كه همه حكومت‌هاي رايج در دنيا براي تخلّفات از قانون مجازات‌هايي را در نظر گرفته‌اند. براي برخي از تخلّفات مجازات زندان را قرار داده‌اند و برخي از تخلّفات و جرايم موجب مجازات‌هاي بدني و شكنجه و حتّي اعدام مي‌گردد. حال آيا انسان حق دارد خودكشي كند، كه در نتيجه بتواند حقّ اعدام خويش را به ديگري واگذار سازد؟ اگر انسان حقّ خودكشي داشته باشد مي‌تواند به ديگري اجازه دهد كه قانوني وضع كند و بر اساس آن اگر برخي از جرايم را مرتكب شد او را به مجازات اعدام محكوم كند. اما ما شك نداريم كه كسي حقّ خودكشي ندارد، چون انسان اختيار جان خود را ندارد تا هر گاه بخواهد آن را از بين ببرد، جان انسان از آنِ خداست و كسي حقّ صدمه واردكردن به آن را ندارد. حتّي بر اساس بينش ديني و فقهي ما انسان حقّ آسيب و زيان رساندن به بدن خويش را ندارد. كسي نمي‌تواند بدن خود را زخمي سازد و مثلا دست و يا انگست خود را ببرد؛ چون بدن انسان به خداوند تعلق دارد و انسان مالك و صاحب اختيار آن نيست. در اين صورت، چطور انسان مي‌تواند حقّ وضع و تصويب قوانين كيفري و جزايي را به حكومت واگذار كند و به حكومت اجازه دهد كه مجرمان و متخلّفان را به مجازات برساند و دست دزد را قطع كند و برخي را به اعدام محكوم سازد؟

    اشكال دوم
    بر فرض كه بپذيريم انسان حقّ هر نوع تصرفي را در جان و بدن خود دارد و مي‌تواند به بدنخود آسيب و زيان برساند و حيات خود را از بين ببرد. در اين صورت، اين حق را به حكومت واگذار مي‌كند و بواقع كساني كه به حكومت رأي داده‌اند، دستگاه قانونگذاري را وكيل خود قرار داده‌اند كه در ارتباط‌ با زندگي اجتماعي آنها قوانين و مقرّراتي كه بخشي از آنها قوانين حقوقي و كيفري نيز هست، به تصويب برسانند؛ و همچنين قوه مجريه را به عنوان وكيل خود برگزيده‌اند تا به اجراي قوانين بپردازد. اما در اينجا انسان تنها مي‌تواند حقّ تصرف در خود را به حكومت واگذار كند و حق ندارد به حكومت وكالت دهد كه در ديگران نيز تصرف كند و حقوق و آزادي‌هاي آنها را سلب گرداند. بر فرض كه انسان بتواند خود را مجازات كند و به حكومت اجازه دهد كه اگر تخلّف كرد او را مجازات كند؛ در اينجا او حق دارد كه اختيارات خود را به حكومت واگذارد و آن را وكيل خود سازد كه به جاي او تصميم بگيرد و عمل كند، اما حق ندارد كه به حكومت اجازه دهد ديگران را مجازات كند.
    اصطلاح رايج دموكراسي به اين معناي كه مردم به حكومت وكالت مي‌دهند و آن را وكيل و نماينده خود قرار مي‌دهند كه به وضع و اجراي قوانين بپردازد و عملا در نظامهاي دموكراسي دنيا، اگر حكومت با اكثريّت آراء؛ يعني، نصف آراء به اضافه يك رأي و يا بيشتر انتخاب شود، مي‌تواند قوانين و مقرّراتي را براي اداره كلّ جامعه و از جمله افرادي كه به حكومت رأي نداده‌اند، وضع كند و به اجرا گذارد. در واقع، وقتي بيش از نيمي از مردم، نه همه آنها، به مقرّرات و سازماني رأي دادند، آن مقرّرات و سازمان حكومتي قانوني و رسمي مي‌گردد و آحاد جامعه لازم است كه در برابر آنها تمكين داشته باشند. سؤال جدّي اين است كه كمتر از نيمي از مردم به حكومت رأي نداده‌اند و آن را وكيل خود نساخته‌اند كه از جانب آنها تصميم بگيرد، چطور حكومت حقّ وضع قوانين و مقرّرات مربوط به حوزه زندگي اجتماعي آنها را دارد و به چه حقّي بر آنها حكم مي‌راند و در صورتي كه تخلّفي از آنان سر زد، به مجازات آنها مي‌پردازد؟ پس هيچ راه عقل پسندي براي اين كه حكومت به زور و فشار بتواند بر مخالفان و كساني كه به آن رأي نداده‌اند حكومت كند و با تحكّم و تحميل، آنان را ملزم به اطاعت خويش كند، وجود ندارد.

    اشكال سوم
    موكّل حق دارد كه وكيل خود را عزل كند و يا تصميم و رأي او را لغو و بي‌اثر سازد. پس اگر كسي نماينده‌اي را براي مجلس انتخاب كرد و سپس از رأي خود برگشت، بايد بتواند آن نماينده را از مقام خود عزل كند. بعلاوه، وكيل حق دارد تنها به آنچه مورد خواست و نظر موكّل اوست رأي دهد و حق ندارد بر خلاف نظر موكّلان خويش رأي دهد. حال وقتي همه مردم و يا نيمي از مردم مخالف تصويب قانوني هستند، حكومت به چه حقّي آن را به اجرا مي‌گذارد؟ نتيجه آنكه: ملاك عقل‌پسندي براي مشروعيّت دموكراسي وجود ندارد. تنها چيزي كه نظريه‌پردازان نظام دموكراسي مي‌گويند، اين است كه دموكراسي و حاكميّت نمايندگان و منتخبان اكثريّت مردم بهترين شيوه و راهي است كه مي‌توان براي اداره كشور و جامعه برگزيد. چون اگر حكومت از سوي اقليّت انتخاب شود و به خواست آنها عمل كند، حقّ اكثريّت مردم ضايع مي‌گردد و در نتيجه دست به شورش مي‌زنند و بي‌شك مهاركردن شورش آنها دشوار است. از اين رو، بنا بر ضرورت بايد حكومت از ناحيه اكثريّت مردم انتخاب شود و طبق خواست آنها عمل كند؛ نه اين كه حكومت از مشروعيّت عقل پسندي برخوردار است.

  • ماژیک

    مرگ بر شاه ...الله اکبر

  • ناشناس

    یکی از بدترین نقطه ضعف های دموکراسی اینه که رای یک بیسواد با رای یک آدم فرهیخته برابره واین بستر خوبی برای بروز پوپولیسمه.من با چرچیل موافقم که گفت:آیین دموکراسی بدترین نوع حکومت است اما با اینحال تاکنون نتیجه ای بهتر از سایر آیین ها داشته است.....

  • ناشناس

    مهمترین نقطه قوتشم ااحترام به حقوق اقلیته که شماها فاکتور کردید

  • صالح

    به نظر شخصیه من دموکراسی یا مردم سالاری باید همراه با یک برابری و مساوات مطلق برای همه اقشار در هر زمینه ای باشه... تا زمانی که برابری وجد نداشته باشه دموکراسی فقط یک بازی است... مردم سالاری و برابری نیاز امروز دنیاست...

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار