گوناگون

بچه‌ام را خوردند

پارسینه: یک چیزی چندوقت پیش خواندیم که می‌گفت ما به بانک‌ها اعتماد داریم و پولمان را می‌دهیم بهشان، اما بانک‌ها به ما اعتماد ندارند و حتی خودکارشان را با نخ می‌بندند که ما برنداریم. ولی واقعا همه‌چیز زیر سر مسئولان نیست. مثلا دیروز در خبرها خواندیم که دوتا پرستار در کاشمر یک نوزاد را برداشتند و بردند برای خاله‌شان سند زدند. جدی می‌گویم. روزنامه ایران گزارش داده زن جوانی که کارورز رشته پرستاری در یکی از مراکز درمانی شهر کاشمر بود، از چندی پیش نگران زندگی خاله‌اش شد زیرا خاله ٣٥ساله «زهرا» بچه‌دار نمی‌شد و پس از چندسال زندگی مشترک، یک نوزاد را خریده بودند، برگ اوراق ولادت یک فرزند را بلند کرد و به خاله‌اش اهدا کرد.

یک چیزی چندوقت پیش خواندیم که می‌گفت ما به بانک‌ها اعتماد داریم و پولمان را می‌دهیم بهشان، اما بانک‌ها به ما اعتماد ندارند و حتی خودکارشان را با نخ می‌بندند که ما برنداریم. ولی واقعا همه‌چیز زیر سر مسئولان نیست. مثلا دیروز در خبرها خواندیم که دوتا پرستار در کاشمر یک نوزاد را برداشتند و بردند برای خاله‌شان سند زدند. جدی می‌گویم. روزنامه ایران گزارش داده زن جوانی که کارورز رشته پرستاری در یکی از مراکز درمانی شهر کاشمر بود، از چندی پیش نگران زندگی خاله‌اش شد زیرا خاله ٣٥ساله «زهرا» بچه‌دار نمی‌شد و پس از چندسال زندگی مشترک، یک نوزاد را خریده بودند، برگ اوراق ولادت یک فرزند را بلند کرد و به خاله‌اش اهدا کرد. به نظر ما این با آن فرقی ندارد که آدم نوزاد یکی را بلند کند بدهد بغل خاله‌اش یا پول بانک مرکزی را بلند کند برود کانادا بغل سلین دیون، همسایه‌اش شود. هیچ فرقی ندارد که آدم دکل ما را بخورد یا بچه ما را یا چیزهای دیگر را. مثلا همه گفتیم آقای احمدی‌نژاد بد است چون یک‌میلیونی را که به حساب بچه‌ها ریخته بود فرداش کشیدند بیرون و جهیزیه خریدند فرستادند کومور. خب ما واقعا آدم‌های قدرنشناسی بودیم. اینکه یک‌میلیون‌تومان بچه ما را بخورند بهتر از این است که بچه ما را بخورند. خلاصه یک طوری است که سرت را برگردانی، خوردند. کوه را می‌خورند، زمین را می‌خورند، دریا را می‌خورند، آسمان را می‌خورند. بعد می‌گویند چرا ایرانی‌ها گوشت‌تلخ هستند. گوشت‌تلخ باید باشند که خورده نشوند. برعکس کپسول. که روکشش شیرین است توش تلخ. قدیم این‌طوری بود که می‌گفتند جا تره و بچه نیست. الان از همان اول پرستاره بچه را فروخته رفته. حالا این حرف‌ها را زدیم که بگوییم ما دیگر به هیچی اطمینان نداریم. فردا اگر رفتیم بچه به دنیا آوردیم باید همان رفتاری را بکنیم که با دوچرخه‌مان توی بچگی می‌کردیم؛ یعنی با زنجیر ببندیمش به درخت کسی نبردش. والا. شما فکر کن رفتی زایشگاه، می‌گویی خانم پرستار این بچه را یک‌دقیقه بغل کن من عرق مادرش را پاک کنم. بعد از پنج‌ثانیه سرت را برگردانی بچه را بگیری ببینی بغل خانم پرستار خالی است و چیزی نیست. این بود جمع‌بندی ما. یعنی اگر مالت را سفت نچسبی، رو هوا زدند. بچه را سفت نچسبی، فروختند. بعید هم نیست فردا بروی بیمارستان زایمان، بگویی هزینه چقدر می‌شود؟ می‌گوید بچه را ببری پنج‌میلیون تومان، بچه‌ات را ما برداریم و ببریم می‌شود ٥٠٠هزارتومان.




منبع: شرق، پوریا عالمی

ارسال نظر

  • ناشناس

    خوب وقتی خبر را درست نخواندی لازم نیست نظر بدهی
    اون پرستار فقط یک برگ از گواهی ولادت که سفید بوده است را ربوده ، همین
    نه کودکی را ذزدیده و نه اطلاعات کودکی را

    چرا وقتی اطلاع نداری بیخود نظر می دهی

  • ناشناس

    این جور کارها در کاشمر تقریبا طبیعی است

  • ناشناس

    این جور کارها در کاشمر تقریبا طبیعی است

  • ناشناس

    این جور کارها در کاشمر تقریبا طبیعی است

  • ناشناس

    این جور کارها در کاشمر تقریبا طبیعی است

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار