گوناگون

اعتقاد صحیح به مفهوم «اسلام ناب» در تضاد با «بنیادگرایی» است

پارسینه: «رحمت الله بیگدلی» پژوهشگر و دین پژوه در گفت و گوی تفصیلی با ایرنا در واکنش به طرح برخی نظرات درباره مفهوم «اسلام ناب» تاکید کرد که اعتقاد صحیح به مفهوم اسلام ناب مدافع عقلانیت است و با اسلام مورد حمایت بنیادگرایان و افراط گرایان که عقل ستیز است متفاوت است.


«عبدالکریم سروش» فیلسوف نام آشنای ایرانی که چندسالی است در آمریکا اقامت دارد، در سخنرانی اخیر خود با عنوان «داعش و حکومت اسلامی» مدعی شد که «اسلام ناب» مفهومی موهوم است.

رحمت اله بیگدلی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان و دین پژوه اما با نظر وی مخالف است. او معتقد است که نظریه سروش درباره مفهوم اسلام ناب دارای سطوح مختلف است که یک سطح آن معقول و قابل دفاع است، ولی برخی سطوح دیگر آن بازگشت به نوعی اشعری گری و تصویب جدید و چه بسا نوعی هُرهُری مذهبی است که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و در تعارض قطعی با تعالیم قرآن کریم است. وی ابراز امیدواری کرد که منظور آقای دکتر سروش همان سطح معقول و قابل دفاع این دیدگاه باشد.

مشروح گفت و گوی ایرنا با بیگدلی در ادامه آمده است:

***ایرنا: آقای دکتر سروش اخیرا در سخنرانی خود باعنوان «داعش و حکومت اسلامی» گفته اند «چنان که بنده اسلام را می فهمم ما اسلام ناب نداریم. به دنبال اسلام ناب گشتن آخرش سر از بنیادگرایی و این خشونت ها در می آورد. هیچ کس تا امروز نمی داند که این اسلام ناب چیست. برای این که اسلام ناب مدعیان فراوانی دارد و در میان خودشان هم تکفیر فراوان است. شیعیان معتقدند که اسلام ناب دست شیعیان است. خیلی از سنی ها شیعیان را کافر می دانند و می گویند شیعه اپوزیسیون اسلام است و در میان شیعیان هم کم نیستند که اعتقادات و طاعات اهل سنت هیچ کدام را قبول ندارند. حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟ من به شما عرض می کنم که دست هیچ کس نیست. برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد.» می خواستیم نظر شما را درباره این دیدگاه آقای دکتر سروش بدانیم. آیا شما این نظریه را درست می دانید؟

**بیگدلی: در عین ادای احترام به دانشمند محترم جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش و تشکر از ارایه دیدگاه های نو از سوی ایشان که بعضا متفکران اسلامی را وادار به تامل و تعمق در مسایل معرفتی گوناگونی کرده اند، در باره این نظریه اخیر ایشان باید عرض کنم که ادعای آقای دکتر سروش دارای سطوح مختلف است که یک سطح آن معقول و قابل دفاع است، ولی برخی سطوح دیگر آن بازگشت به نوعی اشعریگری و تصویب جدید و چه بسا نوعی هرهری مذهبی است که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و در تعارض قطعی با تعالیم قرآن کریم است. امیدوارم که منظور آقای دکتر سروش همان سطح معقول و قابل دفاع آن باشد.

*** لطفا ابتدا نظر خود را در باره سطح قابل دفاع این نظریه بفرمایید:

**بیگدلی: این که آقای دکتر سروش گفته اند «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، نکته ای صحیح و قابل دفاع است؛ زیرا از روزی که رسول خدا(ص) دار فانی را وداع گفت به اتفاق مسلمانان و بعد از شروع عصر غیبت به اتفاق شیعیان، آدمیان برای فهم اسلام، چاره ای جز مراجعه به قرآن کریم و روایات حاکی از سنت ندارند و فهم هرکس از این متون، نه عین دین و اسلام ناب، بلکه معرفت دینی او و محفوف به دیگر معارف و محدودیت های بشری و حتی بعضا متاثر از برخی تمایلات اوست که از سنخ امور غیرمعرفتی است. حال صرف نظر از این که بسیاری از روایات موجود در دست ما مجعول و ساخته و پرداخته خلفای جور و حکام ستمگر و نحله های منحرف و راویان فاسد و کذاب است، حتی در صورت یقینی بودن صحت این روایات هم باز فهم افراد از قرآن و روایات، فهمی بشری و محفوف به محدودیت های مذکور است. براین اساس ما می توانیم بگوییم که «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، یعنی هیچ کس نمی تواند بگوید فهم من از دین دقیقا منطبق بر مراد قطعی و جدی خدا و رسول خدا(ص) است. پس ادعای آقای دکتر سروش در این سطح درست و قابل دفاع است و هم متفکران اسلامی و هم رهبران و پیروان مذاهب مختلف اسلامی باید به این نکته توجه داشته باشند و توجه به این نکته می تواند سنگ بنای نوعی پلورالیسم و موجب تساهل و تسامح پیروان مذاهب مختلف در مواجهه با یکدیگر چه در مقام نظر و چه در مقام عمل و تقریب پیروان مذاهب اسلامی و وحدت آنان باشد و بدون تردید این نوع تلقی از معرفت دینی هرگز منجر به بنیادگرایی مصطلح نمی شود.

***ایرنا: به نظر شما ادعای آقای دکتر سروش در چه سطحی قابل دفاع نیست؟
**بیگدلی: این که آقای دکتر سروش گفته اند که «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، نکته ای صحیح و قابل دفاع است، اما این که بگوییم «حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟ من به شما عرض می کنم که دست هیچ کس نیست. برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد» و مدعی بشویم که «اساسا ما اسلام ناب نداریم» این ادعای آقای دکتر سروش درست نیست و با اشکالات جدی مواجه است؛ زیرا این نوع تلقی از دین و اسلام به این معنا خواهد بود که خداوند اساسا دینی که شامل برنامه برای هدایت آدمیان و تامین سعادت دنیوی و اخروی انسان ها باشد نفرستاده و فقط کلیاتی مبهم ارسال کرده و آنچه در قالب احکام و اخلاق و ... در دست ماست هیچ نسبتی با دین ندارد و همه بافته و ساخته و پرداخته اذهان بشری است.
این نوع تلقی از دین در یک سطح منجر به نوعی تصویب و اشعری گری البته از نوع مدرن آن و چه بسا نوعی بنیادگرایی خطرناک می شود؛ زیرا ممکن است که هرکس دریافت خود را عین دین پندارد و چنین پنداری استعداد سقوط در وادی بنیادگرایی را دارد و در سطحی دیگر ممکن است که منجر به هُرهُری مذهبی و تیر خلاص زدن به بنیاد دین شود؛ زیرا در چنین سطحی دیگر چیزی به نام دین و شریعت و ... وجود نخواهد داشت که افراد بکوشند به آن دست پیدا کنند، بلکه خواهند گفت انبیا بانگی درانداخته اند و این مردم هستند که باید با توجه به آن بانگ، ساختمان دین را بسازند و سامان دهند.

****ایرنا: منظور از تصویب و اشعری گری چیست؟

**بیگدلی: تخطئه و تصویب 2 اصطلاح در علم کلام و اصول فقه است که در تاریخ تفکر اسلامی برای اشاره به 2 مشرب فکری به کار رفته است و می رود. قائلان به تخطئه را «مُخَطِّئه» و قائلان به تصویب را «مُصوّبه» می نامند.

مصوّبه بر این باورند که صرف نظر از استنباط مجتهد، هیچ حکمی در عالم واقع وجود ندارد و اگر هم باشد، همان است که مجتهد استنباط کرده و در نتیجه، هر مجتهدی مصیب است و هر آنچه را که بدان نایل شود همان حکم خداست و هیچ خطایی در اجتهاد مجتهد راه ندارد. (1)

اما مخطئه بر اساس اخباری که تواتر معنوی دارند، معتقدند که صرف نظر از مودای دلیل و فتوای فقیه، احکام و موضوعاتی در عالم واقع و لوح محفوظ وجود دارد که مشترک میان عالم و جاهل است و فقیه در اجتهاد خود برای نیل به آن ها تلاش می کند؛ در نتیجه گاه به آن دست می یابد و گاه به خطا می رود، ولی چون نهایت تلاش خود را برای نیل به واقع به کار برده است، معذور است. (2)

براین اساس می توان تخطئه و تصویب را این گونه تعریف کرد: تخطئه عبارت است از این که برای هر حکم و موضوع دارای حکمی، صرف نظر از مؤدای دلیل، وجود واقعی محفوظی هست که فقیه در تلاش فقهی خود ممکن است به آن برسد و ممکن است خطا کند و تصویب عبارت است از این که صرف نظر از مؤدای دلیل، وجود واقعی محفوظی برای حکم و موضوعی نیست و هر آنچه که دلیل معتبر بر آن قائم می شود، حکم واقعی است و باید به عنوان حکم واقعی بدان عمل شود.(3)

اکثر فقیهان و متکلمان اهل سنت مانند ابوالحسن اشعری، قاضی ابوبکر باقلانی، ابویوسف و ابن سریج و ... به تصویب معتقدند و حکم الله را تابع ظنّ مجتهد می دانند.(4)

اما فقیهان و متکلمان شیعه به اتفاق (5) و برخی فقیهان و متکلمان اهل سنت (6) معتقد به تخطئه هستند و به همین دلیل، مؤدای اصول و امارات را حکم ظاهری نامیده اند، زیرا احتمال مخالفت با واقع در آن حکم وجود دارد. (7)
بررسی تاریخی حاکی از آن است که بحث تخطئه و تصویب در عهد اصحاب و خلفای صدر اسلام هم مطرح بوده است. به عنوان مثال، در نهج البلاغة آمده است که امیرالمؤمنین امام علی (ع) با اشاره به روش برخی اصحاب که همه نظریات مخالف با هم در باره یک موضوع را بر حق دانسته وهمه آن ها را حکم الهی می شمردند، مورد سرزنش قرار داده و استدلال کرده است که حکم الهی در هر قضیه ای یکی بیش نیست. (8)

نظریه تصویب در دوره های بعد، در میان نحله های کلامی اهل سنت، از جمله اشعریان و معتزلیان رونق زیادی یافت و هر یک آن را به گونه ای خاص تفسیر کردند. این مباحث در منابع اصولی اهل سنت نیز انعکاس پیدا کرده است. (9)

به نظر برخی محققان، خاستگاه نظریه تصویب، مکتب پیروان خلفا و برای تایید آرا و عملکرد اصحاب و این دیدگاه بوده است که آنان مرتکب هیچ فسقی و حتی هیچ خطایی نمی شوند و هر عملی که انجام داده اند براساس اجتهاد آن ها بوده است و مستحق مدح و پاداش هستند. (10)
بر اساس همین دیدگاه، برخی از علمای پیرو مکتب خلفا بسیاری از آرا و کارهای نامقبول برخی اصحاب را توجیه کرده و در نتیجه آنان را تافته جدا بافته تلقی و از هرگونه خطایی مبرا دانسته اند.(11)
براساس همین مبناست که گروهی از پیروان مکتب خلفا بر این باورند که در جنگ معاویه با امیرالمؤمنین امام علی(ع)، معاویه مجتهد و مصیب است و حتی وی را معذور و شایسته پاداش دانسته اند،(12) اما در برابر پیروان مکتب خلفا، فقیهان شیعه (13) و برخی عالمان اهل سنت (14) از ابتدا این دیدگاه را خطا دانسته و به مقابله با آن برخاسته اند.

***به نظر شما چه اشکالی به این نظریه تصویب و اشعریگری وارد است؟
**بیگدلی: اشکالات گوناگونی به نظریه تصویب اشعری وارد است که باید در مباحث تخصصی به آن ها پرداخته شود؛ زیرا اگر مقصود از تصویب این باشد که خداوند حکمی در واقع ندارد و پس از اجتهاد فقیهان، به عدد آرای آن ها انشای حکم می کند، این ادعا غیرمعقول است؛ زیرا چگونه ممکن است چیزی در واقع وجود نداشته باشد و فقیه در اجتهاد خود از آیه و روایتی آن را استظهار کند؟! (15)
اگر مراد از تصویب این باشد که در عالم واقع و پیش از اجتهاد فقیهان، به عدد آرای آن ها احکامی انشا شده است، این تصویر هرچند از نظر عقلی ممکن است و به عبارت فنی امکان عقلی دارد، ولی چنین اعتقادی به تصویب از نظر روایات متواتر و اجماع صحابه مردود است؛ زیرا مفاد روایات و اجماع صحابه این است که برای هر موضوعی، حکمی خاص جعل شده است که عالم و جاهل در آن مشترک اند، نه این که احکام انشایی به عدد آرای مجتهدان انشا شده باشد. (16)
مضاف بر این که تصویب آرای همه فقیهان، جمع بین نقیضین است؛ زیرا اگر فقیهی به حرمت چیزی، فتوا دهد و مجتهد دیگری به حلیت آن، تصویب هر دو نظر، مستلزم جمع بین نقیضین است و یا آن که اگر فقیهی به عدم جواز معامله ای و فقیهی دیگر به جواز آن فتوا دهد، لازمه قول به تصویب، فساد و صحت یک معامله است و این جمع میان متناقضین می باشد و بدون تردید، همان گونه که از قدیم الایام گفته اند مذهبی که مجتهد را در میان دو نقیض مخیّر می بیند و هر دوی آن ها را حق می داند، آغازش سفسطه و آخرش زندقه است. (17)
همچنین با توجه به این که فقیهان همواره در حال تجدید نظرند، لازمه قول به تصویب این است که خداوند نیز همواره در حال تجدید نظر باشد و این امر باطلی است و ملزوم آن، که تصویب می باشد نیز باطل است. (18)

***ایرنا: با توجه به اشکالات موجود در نظریه تصویب، قول صحیح کدام است؟
**بیگدلی: با توجه به نکاتی که عرض شد به این نتیجه می رسیم که قول صحیح و مبتنی بر صواب همان مبنای اصولی تفکر شیعی یعنی قول به تخطئه است. علمای شیعه از قدیم الایام گفته اند که خدا دینی همراه با برنامه جامع برای هدایت آدمیان فرستاده است و ما برای فهم درست تعالیم الهی و نظر واقعی دین در باره هر موضوعی به متون موجود یعنی قرآن و روایات مراجعه می کنیم و در این مراجعه، ممکن است که به واقع اصابت کنیم و نظر واقعی دین (اسلام ناب) را در باره آن موضوع دریابیم و ممکن است در فهم واقع به خطا رویم.
بر این اساس کسی حق ندارد که فهم خود از دین را حق مطلق پندارد و فهم دیگران را باطل مطلق انگارد. بدون تردید، چنین فهمی وانگاره ای از دین هرگز به بنیادگرایی منتهی نمی شود، بلکه به اجتهاد مدام و درک درست دین در بستر زمان و براساس رشد علمی بشر و توجه به مقتضیات زمان می شود.
اتفاقا قول به تصویب که نظریه آقای دکتر سروش نیز در یک سطح، بزک و امروزی شده آن است، امکان منتهی شدن به بنیادگرایی و اعمال خشونت را دارد؛ زیرا در آن قرائت، چون اسلام ناب یعنی حکم واقعی خدا نفی شده است، ممکن است هرکس نظر خود را عین دین بداند و خواهان برخورد با نظریات دیگر باشد، در حالی که قول به تخطئه این استعداد را دارد که قائلین به آن هرگز خود را حق مطلق و مخالف خود را باطل مطلق نیانگارند و احتمال به خطا رفتن در فهم دین را برای خویش نیز ممکن بدانند.

***ایرنا:براین اساس، عمل پیروان مذهب در صورت قول به تخطئه چگونه خواهد بود؟
**بیگدلی: البته بنابر نظریه تخطئه، فهم روشمند هرکس از متون دینی برای خودش همانند فهم روشمند او از متون غیردینی حجت و مکلف به عمل بر طبق آن است، ولی حق ندارد که فهم روشمند و مبتنی بر اجتهاد دیگران را از اساس نادرست و عمل بر طبق آن را باطل بداند. این نکته در تعارض بنیادین با بنیادگرایی است و هرگز منتهی به بنیادگرایی نمی شود.
اگر ما در دستاوردهای نظریه تخطئه تأمل کنیم می توانیم با تکیه بر این دستاوردها گام های بلندی در راستای تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی برداریم و با روشنگری در این زمینه بنیاد بنیادگرایی مصطلح و تروریسم و خشونت را براندازیم.
چه بسا دلیل این که بنیادگرایی به مفهوم مصطلح در میان شیعیان، امکان بروز نداشته و همواره در جوامع شیعی در نطفه خفه شده، وجود این گونه تلقی های مترقی و مبتنی بر نظریه تخطئه از معرفت دینی در میان شیعیان است. از این روست که هرگز در میان شیعیان، امکان پیدایش گروه هایی چون داعش، القاعده، طالبان، بوکوحرام و .... وجود نداشته است و ندارد.

***ایرنا:آقای دکتر سروش می گویند «پیامبر اسلام یک بذری را کاشت، در خاک تاریخ این بذر رشد کرد، تبدیل به یک درخت شد. یک درخت بسیار تناور. اسلام ناب معنیش این است که ما برگردیم به بذر اولیه و دانه اولیه. چه معنی دارد؟ اولا نشدنی است. شدنی هم باشد سودی ندارد. درست شبیه یک طفل کوچکی که یک وقتی جنین بوده، در رحم مادر بوده، حالا به دنیا آمده، بزرگ شده و یک انسان بالغ عالم زیبای توانا شده، ما بگوییم ما به تو کاری نداریم، ما می خواهیم به آن جنین اولیه برگردیم. اولا که نمی شود برگشت. به قول مولانا هیچ انگوری دگر غوره نشد، اگر هم برگردیم چه سودی دارد؟ برای این که آنچه پیامبر آورد بذر رشد یابنده بود، او این دانه را کاشت و بعد این دانه با آب و هواهای مختلف رشد کرد و شکل ها و رنگ و بوهای مختلف هم به خودش گرفت. لذا اسلام نابی وجود ندارد. این اسلام پرورده شده، رشد کرده، تنومند شده، میوه داده، اقلیم های مختلف رفته و در هر جا شکل و شمایل تازه ای پیدا کرده است. همه این تنوع ها را منکر شدن و همه آن ها را به یک شکل خشک و خاص تغییر دادن و این شکل خاص را به آن دانه نخستین برگرداندن، هدف و حسرت بنیادگراهاست» آیا شما این دیدگاه را درست می دانید؟
**بیگدلی: خداوند عالمیان در آیه شریفه اکمال یعنی آیه سوم از سوره مائده می فرماید که پس از نزول این آیه دین را کامل و نعمت را تمام کرده است. «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً» (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم)
شیعه به اجماع معتقد است که شأن نزول این آیه شریفه، واقعه غدیر خم و ابلاغ ولایت علی(ع) است.
تمام به حالتی می گوییم که چیزی اجزائش در کنار هم قرار گرفته باشد و آخرین عضوش هم به آن بپیوندد در این حالت می گوییم آن چیز تمام شد. در این آیه هم به این شکل است که تمام اجزا دین آمده و این جزء هم که به آن اضافه شد دین تمام شد.
در بحث کمال هم ممکن است تمام اجزای یک شیء وجود داشته باشد، اما باز آن شیء کامل نباشد مثلاً تمام اجزای یک ساختمان وجود داشته باشد مثل ستون و دیوار و سقف، ولی یک چنین ساختمانی کامل و قابل سکونت نیست و می گوید که دین اسلام را برای شما پسندیدم. وقتی خداوند این چنین می فرماید منظور این است که این دینی که به اتمام و اکمال رسیده مورد رضایت من است نه آن دین ناقص.
پس خداوند عالمیان در قرآن کریم تصریح می کند که بعد از نزول آیه سوم سوره مائده دین اسلام کامل شده است. پس این که بگوییم؛ «رسول خدا (ص) بذری را کاشت که دیگران آن را آب و کود و ... بدهند و آن را بپرورانند و به هر اقلیمی که رفت آن را به شمایل آن اقلیم درآورند.» و العیاذ بالله اصلاح نژاد هم بکنند، تعبیر درستی نیست، بلکه باید بگوییم رسول خدا (ص) دینی را شامل اعتقادات و احکام و اخلاق و ... از جانب خدا آورد و بدون کم و کاست این دین کامل را به آدمیان عصر خود تبلیغ کرد، اما همین آدمیان بنا به علل و دلایلی تحریفاتی را در معرفت دینی ایجاد کردند و این ما هستیم که باید با مراجعه به متون کتاب و سنت و تعقل و تأمل در آن ها تا حدی که در توان داریم شبهات و غبارها را از معرفت دینی بزداییم و بکوشیم تا هرچه بیش تر به فهم درستی از حقیقت دین (اسلام ناب) نایل آییم.
ارجاعات:
1. اصول الاحکام، ص 378 و المحصول، ج 6 ، ص 34
2. کفایة الاصول، ص 468؛ معالم الاصول، ص 242 و نهایة الافکار، ج 5، ص 229
3. اصطلاحات الاصول، ص 98
4. حاشیة البنائی، ج 2، ص 389 و المحصول، ج 6 ، ص 35 ـ 36
5. مبادی الوصول، ص 244 ـ 245؛ کفایة الاصول، ص 467 ـ 468 و مصباح الاصول، ج 3، ص 445 ـ 446
6. تفسیر قرطبی، ج 11، ص 310؛ روضة الناظر، ج 2، ص 347؛ الاحکام، ابن حزم، ج 8 ، ص 1158؛ المحصول، ج 6 ، ص 34؛ الاحکام، آمدی، ج 4، ص 182 و الموسوعة الفقه الاسلامی، ج 3، ص 8
7. المحصول، ج 6 ، ص 34 ـ 35 و الاحکام، آمدی، ج 4، ص 181 ـ 182
8. نهج البلاغه، خطبه 18؛ الاحتجاج، ج 1، ص 389 و بحارالانوار، ج 2، ص 284
9. المستصفی، ص 349 ـ 409 و اصول السرخسی، ج 2، ص 212 ، 131
10. نهایة الاصول، ص 140 ـ 141 و تحریرات فی الاصول، ج 2، ص 322
11. تاریخ ابن خلدون، ج 8، ص 115؛ من حیاة الخلیفة عمر، ص 293 و معالم المدرستین، ج 2، ص 41 ـ 44
12. فتح الباری، ج 13، ص 57 ـ 58؛ جواهر التاریخ، ج 3، ص 129 و الملل والنحل، ج 1، ص 113
13. العده، ج 3، ص 109؛ الذریعه، ج 2، ص 769 و کفایة الاصول، ص 88 و 469
14. روضة الناظر، ج 2، ص 347
15. کفایة الاصول، ص 469 و حاشیة البنائی، ج 2، ص 390
16. کفایة الاصول، ص 469
17. روضة الناظر، ج 2، ص 360 ـ 361
18. فتح القدیر، ج 3، ص 418

*گروه پژوهش و تحلیل خبری

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار