گوناگون

اسیری که دلش نمی‌خواست به ایران برگردد

پارسینه: زهرا جان! مادر عزیزم!این مسئله برای من قابل تحمل نیست. تا اینکه داخل هواپیما، پرونده ها مورد بررسی قرار گرفت و مرا به علت نداشتن شرایط برگرداندند. باور بفرمایید وقتی این جمله را شنیدم ، خیلی خوشحال شدم و احساس کردم که دختر پیغمبر(س)دعای مرا پذیرفته است.

ابوترابی به بغداد منتقل شد و فرماندهی اردوگاه را از دست داد. او۲۰ روز در بغداد بود و۱۹ خرداد ۱۳۶۴ به جمع دوستانش در اردوگاه موصل یک قدیم پیوست.اما بیش از ۲ روز نگذشته بود که او را دوباره به بغداد منتقل کردند.این نقل و انتقالات مقارن با شب های قدر بود. شاید عراقی ها نمی خواستند او در میان اسرا باشد و سخنی بگوید. هر چند که در یکی از همین شب ها از قرب به خدا در شب های قدر گفت.

برای اولین باری که ابوترابی را به بغداد منتقل کردند،علت دیگری هم ذکر شده است. طی توافقاتی که دولت های ایران وع راق زیر نظر صلیب سرخ جهانی صورت داده بودند، تصمیم گرفته شد تا عده ای از اسیران معلول، مسن و یا خانواده هایی که به اسارت در آمده بودند، مبادله شوند.

اسرای ایرانی در اردوگاه های عراق، وقتی از موضوع مطلع شدند به یک توافق تقریباً کامل رسیدند که در صورت امکان فردی را که مورد تایید اکثریت باشد در این مبادله قرار دهند تا بتواند به درستی موقعیت و وضعیت اسرا و شرایط غیرقابل تحمل و سخت آنها را به اطلاع مسئولین ایرانی برساند.

پس از مشورت های متعدد سید علی اکبر ابوترابی انتخاب شد؛ به خصوص با این ترفند که اگر او وامثال او به ایران بروند، می توانند در برقراری صلح وآتش بس کمک بزرگی انجام دهند.

سید علی اکبر ابوترابی را میان اسرای دیگری از اردوگاه های مختلف ابتدا به بغداد و۲۰روز بعد به فرودگاه منتقل کردند. در فرودگاه،عراقی ها برای آخرین بار لیست اسرا و علت مبادله را کنترل می کردند و ابوترابی را به علت دارا نبودن شرایط لازم از هواپیما پیاده و او را به یکی از زندان های بغداد بردند و به همین علت او را بارها بازجویی و مورد شکنجه وآزار و اذیت قرار دادند و سرانجام به اردوگاه باز گردانند.

سید علی اکبر ابوترابی پس از بازگشت به اردوگاه به دوستانش گفت: «وقتی من در مقابل اصرار شما قرار گرفتم و فعالیت ها و جنب و جوش و امیدواری شما را مشاهده کردم، نخواستم شما را ناراحت کنم. با توجه به اینکه فکر می کردم صلیب سرخ و عراقی ها را نمی توانید راضی کنید، وقتی دیدم مسائل حل شد و وارد هواپیما باید بشوم به مادرم فاطمه زهرا(س)متوسل شدم و گفتم: مادر! من با این بچه ها آمده ام ،دوست دارم با اینها به میهن برگردم. در مقابل والدین اسرا، خانوده آنها وامام عزیز چگونه سر بلند کنم.اگر فکر کنند که من به بهانه رساندن درخواست اسرا خود را از زندان نجات داده ام،چه کنم؟

زهرا جان! مادر عزیزم!این مسئله برای من قابل تحمل نیست. تا اینکه داخل هواپیما، پرونده ها مورد بررسی قرار گرفت و مرا به علت نداشتن شرایط برگرداندند. باور بفرمایید وقتی این جمله را شنیدم ، خیلی خوشحال شدم واحساس کردم که دختر پیغمبر(س)دعای مرا پذیرفته است.»

سیدعلی اکبر ابوترابی۲۹خرداد۱۳۶۴مطابق با عید فطر،به اردوگاه بازگشت و جشن اسرا کامل شد.او همان روز از عید فطر گفت و اینکه «عزت وشرف انسان به همین است که همیشه خودش را فدای عزت وشرف دیگران کند.»

ابوترابی اظهار امیدواری کردودر پایان گفت: «خدا ان شاءالله همه تان را سلامت بدارد.ان شاءالله اسارت به خوبی بر شما بگذرد.همان طور که با عزت از خانه بیرون آمدید با عزت برگردید. خدا نگهدارتان.»

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار