گوناگون

نگاه اشپیگل به بالتیمورهای آمریکا و ریشه اعتراضات سیاه پوستان

نگاه اشپیگل به بالتیمورهای آمریکا و ریشه اعتراضات سیاه پوستان

پارسینه: "کایلیس" به مانند غالب ساکنان این مجتمع در مقابل در خانه اش نشسته است. او که شلوار استتار پوشیده و کلاهی لبه دار به سر دارد به تازگی پدر شده است. کایلیس به استخوان گونه اش اشاره می کند و می گوید:" شکسته است".

به گزارش پارسینه ، اشپیگل نوشت: آن هیولا ناگهان در آن بعد از ظهر خود را نشان داد. جمعیت از ساعت ها پیش در آن چهارراه طبل می زدند و آواز می خواندند و پلاکاردهایشان را به نمایش میگذاشتند. اما اکنون نیروهای پلیس قصد داشتند که این جمعیت را با یک ماشین آب پاش بدون پنجره که در واقع یک تانک داخل شهری به حساب می آید متفرق کنند. پرسش این بود که کدام طرف عقب می نشیند؟ تظاهرکنندگان سیاه پوست یا آن پلیس سفید پوستی که پشت فرمان هیولا نشسته بود؟

مردان جمعیت به سمت هیولا حرکت کردند و هیولا کمی عقب نشست. و ناگهان موتورهای هیولا به غرش درآمد و فرار کرد. آن مردان معترض نزدیک به نیم مایل آن ماشین آب پاش را تعقیب کردند و بالاخره راننده با چرخشی تند و با صدای جیغ تایرها در امتداد یک خیابان فرعی از محل دور شد. جمعیت چنان هورا می کشید که گویی یک نیروی اشغالگر را از این سرزمین بیرون رانده اند.

سرزمین این مردم همان بالتیمور غربی است که یکی از فقیرترین مناطق شهری آمریکا محسوب می شود و فقر این شهر در سریال های تلویزیونی آمریکایی نیز به نمایش درمی آید. بالتیمور غربی از مدت ها پیش نمادی از یاس و ناامیدی های سیاه پوستان آمریکا به شمار می رود، شهری که اعتیاد، فقر و بیکاری در آن غوغا می کند. اگرچه که آن هیولا یا همان ماشین آب پاش فرار کرد اما زندگی این مردم فقیر و پاکباخته به همان صورت ادامه دارد.

علت اعتراض های بالتیمور ظاهرا مرگ آن جوان ۲۵ ساله یعنی "فردی گری" است که روز ۱۲ آوریل امسال به شدت و به صورتی وحشیانه از سوی یک پلیس سفید پوست مورد ضرب و شتم قرار گرفت و یک هفته بعد به دلیل شدت صدمات وارده به ستون فقرات جان سپرد. مورد فردی گری نیز یکی از موارد رفتار خشونت بار و وحشیانه پلیس های سفید پوست علیه سیاهان بی پناه به شمار می آید و این مورد نیز در کنار صدها مورد مشابه از جمله مورد فرگوسن، کلیولند و یا چارلستون شمالی قرار می گیرد. اما با این وجود اعتراض ها در بالتیمور غربی نه تنها به خاطر رفتار وحشیانه پلیسی است که از یک دهه پیش به چنین اعمال سبعانه ای شهرت دارد بلکه بیشتر به خاطر سیاستی است که بر اساس آن مشکلات و نابسامانی هایی این چنین در مناطقی مانند بالتیمور نادیده گرفته شده و می شود. مساله بر سر انسان هایی است که از سوی بخش دیگری از جامعه به کناری نهاده و فراموش شده اند و امروزه اصولا زندگی و مرگ آنان برای آن بخش دیگر از جامعه اهمیتی ندارد.

در آمریکا بالتیمورهای زیادی وجود دارد، یعنی همان شهرها و یا بخش هایی از شهرها که جمعیت سفید پوست از آن فرار کرده و سیاهان با همه فقر و مصیبت هایشان در آن مانده اند. شهرهایی با مدارس نابسامانی که تقریبا دانش آموزی ندارند و خانه هایی خراب و ویران که کسی در آن سکونت ندارد. در واقع شهرهایی مانند دیترویت، کلیولند، لوس آنجلس، سن لوئیس و یا پیتزبورک بذرها و خوشه های آن خشم فروخفته ای به شمار می روند که امروز در بالتیمور تخلیه می شود. بالتیمور امروزه شهری است با ساختمان های سوخته، مغازه های غارت شده و خودروهای واژگون شده پلیس.

اعتراض سیاه پوستان بالتیمور چنان شدتی داشت که حتی واشنگتن نیز به آن واکنش نشان داد. پرزیدنت اوباما نیم ساعت از زمان کنفرانس مطبوعاتی خود را به صحبت در مورد وقایع بالتیمور اختصاص داد و از سوی دیگر هیلاری کلینتون نامزد انتخابات آینده ریاست جمهوری درخواست کرد که دادگستری و زندان های این منطقه مورد تحقیق و تفحص قرار گیرد تا به گفته وی شهروندان سیاه پوست در آینده کمتر مورد تبعیض واقع شوند.

بار دیگر آمریکا در مورد نژادپرستی بحث می کند. اما در مورد رویدادهای بالتیمور تنها آن پلیس های وحشی در مظان انتقاد و خشم قرار ندارند بلکه این کلیت یک سیستم اقتصادی و اجتماعی است که در مظان اتهام و انتقاد قرار گرفته است، همان سیستمی که در چهارچوب آن یک جامعه ثروتمند شرایطی دشوار را به بخشی دیگر تحمیل کرده و کرامت آنان را لگدمال می کند.

بخش های گسترده ای از بالتیمور غربی شبیه به موزه شکست و اضمحلال آمریکا است. در این مناطق ویترین مغازه ها با میله های آهنی پوشانده شده و خودپرداز بانک ها بیشتر از پنج دلار پرداخت نمی کنند. و تنها مغازه فسد فود شهر به نام "گرن گرنی" که به صورت گسترده به فروش همبرگر مشغول است وضعیت عجیبی دارد. مشتری ها در این رستوران صورت حساب خود را به صورت نقدی و از سوراخ هایی که بر روی یک شیشه ضدگلوله تعبیه شده است به صندوق دار پرداخت می کنند.

بالتیمور تنها یک ساعت با ماشین از واشنگتن فاصله دارد. این شهر زمانی یکی از مراکز پرافتخار صنعت فولاد آمریکا بود و کارخانه "آلن بیتلیم" در دهه پنجاه ۳۶ هزار کارگر و کارمند را در استخدام خود داشت. در آن زمان تقریبا یک میلیون نفر در بالتیمور زندگی می کردند. اما امروزه اثری از آن کارخانه فولاد باقی نیست و جمعیت این شهر به ۶۲۰ هزار نفر کاهش یافته است. نرخ قتل و جنایت در بالتیمور هفت برابر بیشتر از نیویورک برآورد می شود.

درست در روبروی بازار و مرکز خرید و فروش مواد مخدر، "کلوپ اجتماعی آرچ" قرار گرفته است. این کلوپ از نظر قدمت دومین باشگاه سیاه پوستان آمریکا محسوب می شود و در سال ۱۹۰۵ تاسیس شده است. بر سر در ورودی این کلوپ این جمله به چشم می خورد:" ورود با کفش تنیس و لباس ورزشی اکیدا ممنوع است". گویی که این باشگاه جزیره ای از نظم و کرامت در میان دریایی فراموش شده است.

"لاری واشنگتن" که امروز ۹۰ سال دارد ، پیرترین و قدیمی ترین عضو این باشگاه محسوب می شود. او کلاه لبه داری بر سر دارد که روی آن عبارت "کهنه سرباز جنگ دوم جهانی" به چشم می خورد. لاری از جمله نیروهایی بود که شهر آخن آلمان را از چنگال نیروهای هیتلر آزاد کردند. او می گوید:" وقتی جوان بودم سفید پوست های زیادی در این محله زندگی می کردند اما مدت ها است که از این جا رفته اند". با فرار سفید پوستان قبل از ورشکستگی صنایع بالتیمور و پس از لغو قانون جدایی نژادی در سال های دهه شصت وضعیت در این منطقه و محله نیز دگرگون شد. امروزه البته یک طبقه متوسط سیاه پوست وجود دارد اما از زمان تشکیل این طبقه در واقع فقرا و بی سوادان بیش از پیش تحقیر شده و زیر دست قرار گرفتند.

در کنار واشنگتن پیر، "کالب چامبا"ی ۶۵ ساله نشسته است. او که ریاست این کلوپ را بر عهده دارد می گوید که این کلوپ همیشه مشکلات اجتماعی سیاهان در این محله را تا حد ممکن حل می کرد:" پیش از این مشکل اصلی فقط نژاد پرستی و خشونت پلیس بود. نژادپرستان و ماموران پلیس سیاهان را لینج می کردند. اما امروز نیز در واقع ما با همان مشکلات روبرو هستیم".

چامبا با انگشت به سمت میدان پنسیلوانیا اشاره می کند. یک پل این منطقه را به محله سفید پوستان مرتبط می سازد و جالب آن که ساکنان سفید پوست عروسکی سیاه را به ورودی آن منطقه آویزان کرده اند که بر روی گردنش خطی قرمز دیده می شود. ظاهرا این هم نوعی خوشامدگویی است. چامبا می گوید:" آنها به من کاکاسیاه، عنتر و یا میمون می گویند". چامبا شکافی را بر روی سرش نشان می دهد که یادگار روزی است که گروهی از سفید پوستان با چوب بیسبال به جان او افتادند و پس از پنجاه سال هنوز هم کاملا بهبود نیافته است و هرگز کاملا بهبود نخواهد یافت. بی تردید بدون شناخت گذشته نمی توان امروز را درک کرد.

فردی گری یا همان جوانی که مرگش موجب ناآرامی های بالتیمور شد، در مجتمعی ویژه افراد بسیار فقیر و مستمند موسوم به "پروژه گیلمور" واقع در سنت داون وینچستر بزرگ شده بود. خانه های این مجتمع غالبا سوخته و غیرمسکونی شده اند اما هنوز هم در نیمی از خانه های آن افرادی سکونت دارند. بیش از نیمی از ساکنان این مجتمع که بین ۱۶ تا ۶۴ سال سن دارند بیکار هستند و شغلی ندارند. درآمد متوسط این خانواده ها در سال ۲۲۰۰۰ دلار است و این در حالی است که در غالب مناطق آمریکا درآمد متوسط سالانه مردم بالغ بر ۵۱۰۰۰ دلار می شود. تنها شش درصد از ساکنان بزرگسال این مجتمع دبیرستان را به پایان برده و وارد کالج شده اند و جالب آن که تقریبا نیمی از دانش آموزان دبیرستانی در این جا تنها بیست روز در سال به مدرسه می روند.

"کایلیس" به مانند غالب ساکنان این مجتمع در مقابل در خانه اش نشسته است. او که شلوار استتار پوشیده و کلاهی لبه دار به سر دارد به تازگی پدر شده است. کایلیس به استخوان گونه اش اشاره می کند و می گوید:" شکسته است". به گفته وی ماموران پلیس اتومبیلش را متوقف و سپس او را به باد کتک می گیرند و در نهایت وی را به بیمارستان رسانده و علت جراحاتش را تصادف اتومبیل اعلام می کنند. کایلیس می گوید:" نه به این دادگستری اعتقادی دارم و نه قدرتش را دارم که شکایت کنم. وکیل هم نمی توانم بگیرم".

کایلیس در طول زندگی ۴۳ ساله خود تقریبا هرگز شغلی نداشته است. او می گوید:" بیش از بیست سال است که کرک و هروئین مصرف می کنم". اپیدمی کرک در سال های دهه هشتاد نه تنها جان میلیون ها سیاه پوست را گرفت بلکه زندگی آنان را نابود و بسیاری از آنان را برای سال ها پشت میله های زندان انداخت. از زمانی که رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۸۶ برای مبارزه با مواد مخدر فراخوان داد، مصرف این مواد جرم محسوب شده و سال ها زندان در پی دارد. امروزه در آمریکا دو میلیون زندانی وجود دارد که به مراتب از شمار زندانیان در چین بیشتر است و اکثر این زندانیان را سیاه پوستان تشکیل می دهند. آنچه از این زندانیان بر جای می ماند اما به غیر زنان آواره و فرزندان بی سرپرست و خانواده ای نابود شده چیز دیگری نیست.

"مایکل الکساندر" نویسنده آمریکایی در کتاب خود با نام "جیم کروی جدید" از حضور این نزدیک به دو میلیون زندانی سیاه پوست در آمریکا به عنوان تداوم وضعیتی یاد می کند که در سال ۱۸۹۰ بر آمریکا حاکم بود. در آن زمان یکی از سیاستمداران آمریکایی به نام جیم کرو قانونی را وضع کرد که بر اساس آن سیاه پوستان شهروندان درجه دو محسوب می شدند. خانم الکساندر در کتاب خود از این مساله با عنوان "کاست نژادی" یاد می کند.

کایلیس تمرکز ندارد و می گوید:" امروز صبح ماری جوانای زیادی مصرف کردم". از نفسش بوی الکل به مشام می رسد. دوست دخترش نیز معتاد است. کایلیس در ادامه می گوید:" فرصت چندانی ندارم". سپس کلاهش را برمی دارد و سر طاسش را به ما نشان می دهد که نشانه شیمی درمانی است. کایلیس در ماه دسامبر متوجه شد که مبتلا به سرطان ریه شده است:" پزشک معالجم پیشنهاد کرد داروهای ضد ترس بخورم. اما من نیازی به آن ندارم چون از مرگ نمی ترسم".

لاری واشنگتن یا همان پیرمرد کلوپ سیاه پوستان بالتیمور می گوید:" پیرها دیگر نمی میرند. اما جوان ها می میرند". به گفته وی جوانان امروز بالتیمور ارزشی برای زندگی قایل نیستند و انتظاری از این زندگی ندارند و همه چیز برای آنها بی اهمیت است:" سیاه پوستان ۲۰ تا ۴۰ ساله نسل سوخته محسوب می شوند".

در هر جامعه ای سن امید به زندگی بازتاب وضعیت عمومی آن جامعه است. در این منطقه این سن از ۶۵ سال تجاوز نمی کند و از این نظر با برمه یا غنا برابر است. در حد فاصل پروژه گیلمور و پارک رولند منطقه ای سفید پوست نشین وجود دارد که با وجود فاصله کمتر از بیست کیلومتر با بالتیمور غربی ، انگار که دنیایی دیگر است. در این محله همه چیز زیبا و پرامید نشان می دهد و گویی محله مسکونی هر فرد در آمریکا می تواند طول عمر او را کم یا زیاد کند.

"کوان" جوان نوزده ساله سیاه پوستی است که او هم در مجتمع های پروژه گیلمور بزرگ شده و بارها و از دوازده سال پیش از سوی ماموران پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. او می گوید:" بعد از یک حادثه رانندگی پزشکم داروهای مسکن گران قیمتی تجویز کرد. روزی ماموران پلیس بی دلیل جیب هایم را زیر و رو کردند و وقتی آن قرص های گران قیمت را دیدند گفتند هر سیاه پوستی که از این قرص ها داشته باشد بی تردید دزد است. سپس من را به زندان انداختند. اگر سفید پوست بودم هرگز مانند یک مظنون با من رفتار نمی کردند. چون یک سیاه هستم پس محکومم که در چنین منطقه ای زندگی کنم". سپس دستش را روی قلبش قرار می دهد و می گوید:" درد اصلی من این جا است".

اما برای این که امیدهایمان برای نسل پس از این نسل سوخته بیشتر شود به آن منطقه غالبا سفید پوست نشینی می رویم که خانه های زیبا و چشم اندازهای مفرح دارد. "آدام جکسون" مرد سیاه پوستی است که در این محله مدیریت یک تینک تنک را بر عهده دارد و این نهاد وظیفه خود را ایجاد یک چشم انداز امید بخش برای جوانان سیاه پوست تعریف می کند. جکسون نیز در همان محله فردی گری یعنی پروژه گیلبرت رشد کرد اما این شانس را داشت که پدر و مادرش هر دو شاغل بوده و به تحصیل فرزندشان اهمیت می دادند. آدام جکسون بر خلاف همسایه های سابقش مردی جذاب و باسواد و سخن دان نشان می دهد. او می گوید:" نژاد پرستی از سال ها پیش چهره نرم تری به خود گرفته و در خط قرمزها خود را نشان می دهد. امروزه بسیاری از شرکت ها و بانک ها و بیمه ها خط قرمزهایی دارند که هر کس پشت آن قرار بگیرد هرگز نمی تواند از بیمه و تسهیلات اعتباری برخوردار شود. و معمولا هم این سیاه پوستان هستند که در پشت این خط قرمز قرار دارند. ریشه ناآرامی های بالتیمور نیز همین است. ما همچنان در سیستمی زندگی می کنیم که در اعماق گذشته ها باقی مانده است".

به گفته جکسون مساله تنها بر سر خشونت پلیس نیست:" این طبیعی است که ماموران پلیس در محله هایی مانند بالتیمور غربی به همه مظنون باشند. این دیدگاه در منطقه ای که اکثر ساکنان آن بی کار و بی سواد و مجرم هستند منطقی است. اما پرسش این است که چرا باید چنین مناطقی وجود داشته باشد. چرا سیاستمداران هیچ سرمایه گذاری روی این مناطق انجام نمی دهند". اما جالب آن که بالتیمور یک شهردار مونث سیاه پوست دارد.

جکسون در ادامه می گوید که اکثر ساکنان بالتیمور غربی نسبت به تبعیض ساختاری در این کشور آگاهی زیادی ندارند:" من هم در این مورد آگاهی نداشتم و تازه زمانی که به دانشگاه رفتم این رابطه علت و معلولی را کشف کردم و چرخه باطل تبعیض و فقر و جنایت و نژادپرستی را شناختم".

جکسون در محله ای سیاه پوست نشین بزرگ شد و به مدرسه ای رفت که همه دانش آموزان آن سیاه بودند:" فقر و دیگر مشکلات برای همه ما امری عادی بود. من در آن زمان احساس نمی کردم که مورد تبعیض قرار دارم. این احساس بعدها به سراغ من آمد".

ارسال نظر

  • صداوسيما

    آخ جان آمريكا دوباره شلوغ شده...
    يك سوژه جديد براي بيست و سي!!!

  • جوجو

    چرایی شلوغ شدنش خیلی مهمه...

  • ناشناس

    اصلا سیاه و سفید پوست نداریم همه باهم برابریم . هیچ فرقی باهم نداریم تنها چیزی که تنفر انگیزه هر شکلی که باشه تنها اون آدمکشی و علاقه به نابود کردن مردم بیگناهه. این چیزیه که یک روح پلید میتونه از خودش بروز بده و اصلا قابل بخشش نیست از قضا رنگین پوستها خیلی خوش تیپ و خوش قیافه هم هستند اما درون و روح پلید ربطی به رنگ نداره و خیلی تنفرانگیزه و قابل بخشش نیست. کسی حق نداره عامل زجر میلیونها انسان بیگناه و بیپناه و مظلوم باشه و آنها را از آرزوها و خانه وخانه هاشان آواره بکنه و از مرگ و زجر و ناله آنها قلب پلیدش خوشحال بشود.

  • ناشناس

    وضع سياه پوستانش ان قدرهام بد نيست، نژاد پرستى هم سالهاى اخير كاهش پيدا كرده طورى كه مردان سفيد پوست علاقه وافرى به ازدواج با زنان سياه پوست از خود نشان مى دهند و سياهان هم مانند سفيد پوستان ترقى مى كنند تنها مسئله اين جا ان است كه انحرافات اخلاقى و جرم و خلافكارى بين سياهان بيشتر از سفيد پوستان هست و براى همين پليس خشونت زيادى براى كنترل انها اعمال مى كند ولى ظاهرا امكانات براى نژادهاى مختلف عالى است واين معضلات بيشتر به خشونت گرايى در سينماها و فيلمها بر مى گردد كه سلامت روان جامعه امريكا رو نشانه رفته!

  • ناشناس

    صداوسيماي ميلي اين وسط چه كيفي داره ميكنه!!!!!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار